مقالات سال ۲۰۲۴

بن سلمان، جنیفر لوپز و برهنگی فصل جدید جنگ تمدن ها؟

بن سلمان، جنیفر لوپز و برهنگی

فصل جدید جنگ تمدن ها؟*

۱۹ نوامبر ۲۰۲۴

چند روز پیش جنیفر لوپز در شهر ریاض، عربستان سعودی، کنسرت داشت. آنهایی که هم با عربستان سعودی و هم با جنیفر لوپز آشنایی دارند، حیرت زده شدند؛ برخی شاد از شکست و تحقیر اسلام، برخی خشمگین. این کنسرت قرار است مرزهایی یا بعبارتی "تابو"هایی را بشکند؛ دورۀ جدیدی را نوید دهد. آیا این سمبل آشتی تمدن غرب با اسلام است؟ آیا تولد عربستان سعودی جدید است؟ شاید همچنین خاورمیانه جدید؟ خاورمیانه ای که نتانیاهو در سازمان ملل وعده داد. در شرایط سیاسی جهانی و بویژه در منطقه این حرکت بسیار معنادار است.

اما پیش از هر چیز باید پرسید این رویداد چرا ضروری شده است. در شرایط فاجعه باری که خاورمیانه در آن بسر می برد؟ ۱۳ ماه نسل کشی و قصابی، در میان بمب و مرگ و ویرانی؟ چرا باید یک طراح مُد مشهور لبنانی الاصل، اِلی صاب، تولد کمپانی اش را در عربستان سعودی، در حالیکه بمب ها بر بیروت فرو می ریزند، جشن بگیرد؟ این را باید به چه تعبیر کرد؟ ذره ای وجدان یا حس انساندوستی یا هم وطن دوستی، یا تظاهر به آن، ایجاب می کرد چنین جشنی پا نگیرد. این جشن پیام ویژه دارد. 

رنسانس عربستان سعودی

این کنسرت سالگرد سالن مُد را جشن نگرفت بلکه سوت آغاز خاورمیانه جدید را بصدا درآورد. بی خیال و سرمست از کشتار و پاکسازی فلسطینی ها، پاکسازی و اشغال لبنان، بمباران سوریه، و آژیر حمله به ایران، رقص و پایکوبی کردند. این بُعد سیاسی این رویداد بود، ایستادن کنار اسرائیل و آمریکا و نسل کشی فلسطینی ها. بُعد مهم دیگر آن ایدئولوژیک-فرهنگی است. رقص و آواز یک زن نیمه برهنه در آغوش چندین مرد بر روی سِن، در مقابل تصویر دیجیتال کعبه، این بالاترین نماد اسلام، حُکم کفر و ارتداد دارد. چرا چنین کفر و ارتدادی ضروری شده است؟ تغییر تصویر عربستان سعودی، بعنوان سمبل افراطی ترین و محدود کننده ترین قوانین اسلام. این رویداد رنسانس شیخ نشین ها را نوید می دهد. 

 اکنون چندین سال است که رسانه های غرب بن سلمان، ولیعهد را نوید پیشروی و مدرنیسم و رفرم اسلام خوانده اند. مهم نیست اگر ژورنالیستی را در سفارت اش در ترکیه می کشد و و بعد در اسید زوب می کند؛ مهم نیست اگر در میان رکورد داران اعدام است؛ اسلام را در عربستان سعودی قرار است رفرم کند. (همان اسلامی که خود غرب، بریتانیا و آمریکا تخمش را در شیخ نشین ها کاشتند.) حضور یک زن نیمه برهنه بر روی سِن ظاهرا اوج رفرم و پیشروی در اسلام است.

اکنون حدود یک دهه است که جنبش برهنگی زنان در تقابل با اسلام به میدان آمده و در کشورهای غربی جولان می دهد. هم زمان یک پروژۀ "رفرم" اسلام  در عربستان سعودی خلق شد: ولیعهد جوانی که همۀ سالمند تر از خود را علیرغم سنن و قوانین کنار زد و بر اریکه قدرت نشست. این تخم ارتجاع کثیف و جنایتکار بعنوان یک چهرۀ "پیشرو" و آزادیخواه  جلوه گر شد. رفرم در اسلام بعنوان هدف و پروژه او لانسه شد. امروز این پروژه کاملا به گُل نشسته است. زن نیمه برهنه در مقابل کعبه و میلیون ها چشم در جهان می رقصد. این رنسانس اسلامی در شیخ نشین هاست.

آیا این سوت پایان جنگ تمدن هاست؟ آیا غرب "تروریسم اسلامی" را بایگانی خواهد کرد؟ آمریکا و غرب هیچگاه اسلام را بایگانی نخواهند کرد. مذهب کاملا اهمیت و کارایی خود را در سرکوب و استثمار جامعه ثابت کرده است. در اوان رشد سرمایه داری در اروپا این امید پدیدار شد که با عروج سرمایه داری مذهب رنگ می بازد. اما تاریخ بیش از دو قرن نشان داده است که مذهب می تواند قدرتمند ترین ابزار تحمیق و تسلیم و تخاصم باشد. اما مساله بر سر تغییر شکل و فرمت است.

 ویرانی و اشغال کامل خاورمیانه توسط اسرائیل اگر کاملا به پیش رود، جنبش اسلامی باید تغییر شکل بیابد. اکنون عملا ضعف و عجز آن در زیر حملات اسرائیل و آمریکا به اثبات رسیده است. موجودی تحلیل رفته و لاجون است. مثل ببر کاغذی. تروریسم اسلامی دیگر نمی تواند آن غولی باشد که ترسیم می شد. باید نقش تازه ای بیابد. بنظر می رسد که سناریوی این طرح جدید را دارند. بن سلمان و جنبش برهنگی راه را نشان می دهند.

در این ماجرا طنز جالبی وجود دارد: تصور بن سلمان، رسانه ها و ایدئولوگ های حاکم در غرب، فمینیسم، اکس مسلم و سازمان فمن از پیشروی فمینیسم و عقب زدن اسلام واحد است: "بدن برهنه زن!" نماد کفر و آزادی. جنبش برهنگی با پیوستن بن سلمان به کمپ شان، قطعا از نظر مادی بسیار قدرتمند خواهد شد، هر چند که از نظر معنوی و آزادیخواهی ورشکستگی شان عیان تر خواهد گردید. 

جنبش برهنگی و بی ربطی آن به آزادی زن و نقش فتیشیستی بدن زن در تئوری های سطحی فمینیستی بعنوان آنتی تز  سرکوب زن باید مفصلا تحلیل و نقد شود. این کار در متن دیگری انجام خواهد گرفت. اما در اینجا خوانندگان را ارجاع می دهیم به دو مقاله یکی فارسی و دیگری انگلیسی در رابطه با اعتراض برهنه بتاریخ آوریل ۲۰۱۳. همچنین چندین مصاحبه ویدیویی بر روی کانال یوتیوب.

*نقد به جنبش برهنگی بهیچوجه بمعنای انکار آزادی حق اعتراض برهنه نیست. ما به آزادی بی قید و شرط بیان و اعتراض معتقدیم. لذا نه جمهوری اسلامی و نه هیچ حکومت دیگری مجاز نیست معترض برهنه را دستگیر کند یا مورد اذیت و آزار قرار دهد.   

https://www.azar-majedi.com/mk-l-t/ms-lh-zn

https://www.azar-majedi.com/english/articles-2011-2023

!آشوب و بلوا در آمستردام سناریوی از پیش نگاشته شده

آشوب و بلوا در آمستردام

سناریوی از پیش نگاشته شده!

۱۴ نوامبر ۲۰۲۴

آذر ماجدی

طی هفته گذشته شاهد یک نمایش تبلیغاتی باور نکردنی در اروپا بوده ایم. ابتدا بنظر می رسید که مقامات اشتباه کرده اند؛ از دست شان در رفته است؛ گاف داده اند. اما چند روز که از ماجرا گذشت هر چه بیشتر این حقیقت آشکار می شود که این یک سناریوی از پیش نوشته شده و تمرین شده بوده است. رسانه ها و مقامات اروپایی در جریان بوده اند. چون همه بر یک نت نواختند. کلمات، نثر و لحن مشابه ای را اختیار کردند، از پرزیدنت اروپای واحد (ای یو) تا شاه، نخست وزیر و وزیر امور خارجه هلند و شهردار آمستردام تا کلیه رسانه های بستر اصلی و حتی نتانیاهو.

آشوب و بلوا در آمستردام: آنتی سمیتیک یا آنتی مسلمان

پنجشنبه 7 نوامبر آمستردام صحنه یک شورش نگران کننده بود. تیم "مک کابی" تل آویو با تیم آیاکس هلند در آمستردام مسابقه داشتند.* چند صد نفر از هواداران تیم اسرائیلی که سرباز هستند برای تماشای مسابقه به هلند سفر کرده بودند. شب پیش از مسابقه در خیابان لات بازی درآوردند، چندین پرچم فلسطین را پاره کردند و به یک راننده تاکسی حمله نمودند. پلیس با آنها هیچ برخوردی نکرد صرفا آنها را تا هتل اسکورت نمود. علیرغم این اتفاق پلیس و شهرداری هیچگونه اقدامی برای جلوگیری از آشوب و بلوا در شهر انجام ندادند. این لات ها را به حال خود رها نمودند.

در استادیوم این لات و اوباش از همان ابتدا فضا را آشوب و خصمانه کردند. یک دقیقه سکوت برای جانباختگان سیل والنسیا را با هو کردن بهم زدند، گویا به این دلیل که اسپانیا فلسطین را برسمیت شناخته است. سپس شعارهای راسیستی و فاشیستی علیه فلسطینیان فریاد کشیدند: "مرگ بر عرب"، "فاک اعراب"، "در غزه هیچ مدرسه ای نیست برای اینکه همه بچه های غزه را کشتیم." پس از پایان مسابقه این لات های لمپن در خیابان ها راه افتادند و شعارهای راسیستی خود را تکرار کردند؛  پرچم های فلسطین را که از برخی پنجره ها آویزان بود پاره کردند و سوزاندند. به تعدادی حمله کردند؛ یک جنگ خیابانی شکل گرفت.

در وسط یک میدان در حالیکه پرچم های اسرائیل را بلند کرده بودند این آواز را خواندند: "شما فواحش عرب اید! ما از شما شرمنده ایم. در آخر دروازه 5، ما ترتیب تان را می دهیم. ما ترتیب تان را می دهیم. و بعد خونتان را می آشامیم. در میدان شهر. ما هر کمونیستی را که پایش به اینجا برسد اعدام خواهیم کرد. ما دخترانتان را که عاشق پارتی هستند، می گیریم. وقتی داریم به آنها تجاوز می کنیم، فریاد می زنیم امروز مرگ است، هاپوئل." (فیلم این جشنِ مرگ بر روی سوشیال میدیا موجود است.) 

 پلیس عملا به ضد تظاهرات کنندگان که آنها را "طرفدار فلسطین" می خواند حمله ور شد. اکثریت دستگیر شدگان از ضد تظاهرات و از ساکنین آمستردام بودند. 

این گزارش را تمام فیلم هایی که توسط مردم و بویژه فیلمی که توسط یک عکاس هلندی گرفته شده، (که اتفاقا تلویزیون بی بی سی و چند تلویزیون دیگر از آن استفاده کرده ولی داستان را چرخانده بودند که با اعتراض تهیه کننده فیلم روبرو شد.) در سوشیال میدیا تائید می کند. حتی اولین گزارش تلویزیون اسکای قبل از حذف شدن همین روایت را تائید می کند. (اسکای این توضیح را برای حذف فیلم داده است: این فیلم استانداردهای ما در بالانس اخبار را رعایت نمی کرد.) تلویزیون الجزیره نیز گزارش مشابه ای منتشر کرده است. یک از اعضای شورای شهر آمستردام در سوشیال میدیا ماجرا را توضیح داده و اعلام کرده که اسرائیلی ها مسبب آشوب و بلوا بوده اند. (تلویزیون الجزیره با او چند روز پس از ماجرا مصاحبه کرد که او حقیقت ماجرا را توضیح می دهد.) اما بلافاصله تمام گزارشات رسانه های بستر اصلی و مقامات حکومتی واقعه را 180 درجه چرخاندند. همه از حملات طرفداران فلسطین به اسرائیلی ها گزارش دادند. حملات را آنتی سمیتیک خواندند. برخی از زنده شدن پوگروم ها در هلند خبر دادند. بی بی سی، اِی بی سی، ان بی سی، اسکای، تلویزیون های دولتی کشورهای مختلف، همه و همه خبر از زنده شدن جنایت و نفرت ضد یهودی سخن گفتند و هشدار پوگروم های ضد یهودی دادند. 

تا آنجا که به مقامات رسمی اروپایی و هلندی مربوط می شود، پرزیدنت ای یو، اورسلا وُن دِر لِیِن این حرکت "آنتی سمیتیک" را شدیدا محکوم کرد و گف"آنتی سمیتیسم هیچ جایی در اروپا ندارد." شاه هلند از یهودیان پوزش خواست و گفت که متاسفانه آنتی سمیتیسم دوباره دارد در هلند رشد می کند؛ نخست وزیر و وزیر امورخارجه و شهردار آمستردام هم همه همین روضه را خواندند. نتانیاهو نیز روضۀ آنتی سمیتیسم و پوگروم های ضد یهودی خواند و اعلام کرد که دو هواپیما برای نجات گروگان ها خواهد فرستاد. ظرف چند ساعت یک داستان سر تا پا خیالی و فانتزی ساخته شد و در دنیا مخابره گردید. باور نکردنی. شوک آور.

شرایط آنچنان مشکوک بنظر می رسد که این تز که اینکار با برنامه از پیش طرح ریزی شده بود بر سر زبانها افتاده است. چگونه مقامات مسئول اجازه داده اند این مسابقه در این شرایط انجام بگیرد. اولین سوالی که هر انسان بیطرف می پرسد اینست که چگونه است روسیه بلافاصله پس از حمله به اوکراین از جام فوتبال اروپا و جهانی حذف شد ولی اسرائیل هنوز دارد بازی می کند؟ بعلاوه، در این شرایط حساس و خطیر، پس از یک سال کشتار، سربازان اسرائیلی اجازه یافتند که در این مسابقه شرکت کنند. این هواداران در خود اسرائیل بدنام هستند و به لات و آشوبگر معروف اند. چگونه است دولت و پلیس هلند این خطر را تشخیص ندادند؟ از همان شب اول پلیس اسرائیلی ها را تحت اسکورت حامیانه قرار داده بود. بالاخره این تبلیغات دروغین پرو اسرائیلی و آنتی مسلمان و عرب بشکل یک سرود هم آواز از مقامات هلند و اروپا و از رسانه ها بیرون ریخت. این بیشتر به یک صحنه تئاتر شبیه است. (تصمیم گرفته شده است که هلند و اسرائیل مشترکا در مورد این ماجرا تحقیق کنند.)

چرا این سناریو لازم شده است؟

همه شواهد بر رشد و عروج فاشیسم در اروپا دلالت می کند. هیات حاکمه دارد مانند یک ارکستر تمرین کرده یک سناریوی ترس و نفرت و تخاصم را در اروپا باد می زند و بجلو می برد. یک روایت شیطان سازی از مسلمان، عرب، خاورمیانه ای، پناهنده و مهاجر در حال پخش دائم است. سانسور بر رسانه ها بیداد می کند. اعتراض و تظاهرات بشدت محدود شده است. در آلمان فاشیسم رسما بر اریکه قدرت نشسته است و تحت لوای مبارزه با تروریسم اسلامی یک فضای بسیار نژاد پرستانه و دست راستی بر جامعه حاکم کرده است. در آلمان این کنتراست از همه جا طنز آمیز تر است. 90 سال پیش فاشیسم در مبارزه با سوسیالیسم و طبقه کارگر یهودی ها را هدف قرار داد و یک نسل کشی وحشیانه در اروپا سازمان داد. اکنون فرزندان همان فاشیسم مسلمانان و عرب ها را شیطان سازی می کنند باسم دفاع از یهودیان. 

دست راستی ها در آلمان، اطریش، هلند، سوئد، ایتالیا مجارستان لهستان در قدرت اند. و در کشورهای دیگر نیروهای راست دست بالا را دارند. بارها تاکید کرده ایم: این بار گتوها، پوگروم ها و کوره های آدم سوزی مسلمانان و مهاجرین و پناهندگان عرب، از خاورمیانه و آفریقا را در خود خفه خواهد کرد.

هلند نیز شاهد رشد خطرناک فاشیسم بوده است. حزب ضد مسلمان بیشترین رای را در پارلمان آورده است. نخست وزیر سابق هلند اکنون رئیس ناتو است. اجرای این نمایش در آمستردام حساب شده بوده است. دو هدف را دنبال می کردند: یک هدف تست کردن فضا بوده و دیگری استفاده از این رویداد برای محدود کردن حقوق مدنی و سیاسی و پلیسی تر کردن جامعه اروپا. قانون "آنتی سمیتیسم" مصوب پارلمان آلمان یک زنگ خطر بزرگ این روند است. این قانون جدید اعتراض گسترده ای را برانگیخته است.

در هلند پلیس بلافاصله تظاهرات را ممنوع اعلام کرد. علیرغم این ممنوعیت تظاهرات در روز شنبه و یکشنبه فراخوان داده شد. پلیس با خشونت با تظاهر کنندگان مقابله کرد و تعداد زیادی دستگیر شدند. ممنوعیت تظاهرات چند روز دیگر ادامه یافته است. اولین دستاورد این نمایش، محدود کردن حقوق مدنی و سیاسی، محدودیت اعتراض و تظاهرات در هلند بوده است. 

اما در سوشیال میدیا، تبلیغات دروغین رسانه ها و مقامات دولتی با واکنش بسیار تندی مواجه شده است. مردم آمستردام از این شرایط بسیار خشمگین اند. فضا آنچنان تند و نقادانه است که بالاخره روزنامه گاردین (یک روزنامه لیبرال بستر اصلی) مجبور شد بخشی از حقایق شورش آمستردام را منتشر کند. 

هیات حاکمه اروپا و غرب، کشورهای عضو ناتو چهار نعل دارند بسوی فاشیسم حرکت می کنند. چند سال پیش چنین شرایطی در اروپا قابل تصور هم نبود. اما، امروز به یک واقعیت تلخ بدل شده است. مقابله با رشد فاشیسم، عقب نشاندن فاشیسم و نیروهای دست راستی، راسیسم و نفرت و خصومت بر حسب نژاد و مذهب باید به یک هدف مهم نیروهای چپ، سوسیالیست، کارگری و آزادیخواه بدل شود. اتحاد وسیع میان نیروهای چپ و آزادیخواه در شرایط کنونی از ملزومات سیاسی است.

*اسرائیل رسما یک کشور اروپایی محسوب می شود. در ورزش و هنر و غیره در اروپا شرکت می کند. بطور مثال این یک مسابقه از مسابقات فوتبال جام اروپا بود. 

 

 اضمحلال دموکراسی در غرب  رسانه ها کارگاه دروغ پراکنی!

اضمحلال دموکراسی در غرب 

رسانه ها کارگاه دروغ پراکنی! 

۱۳ نوامبر ۲۰۲۴

آذر ماجدی

در چند سال اخیر، بویژه طی سال گذشته، میزان دروغ و سانسور در رسانه های بستر اصلی حیرت انگیز و باور نکردنی شده است. رسانه ها در غرب بغیر از تعدادی دولتی، بقیه متعلق به میلیاردر ها و شرکت های بزرگ اند. روایتی که به جامعه تحویل داده می شود روایتی است که هیات حاکمه بر آن توافق کرده است. طی بیش از یک سال نسل کشی و پاکسازی ملی اسرائیل در فلسطین، اخبار مربوط به جنایات اسرائیل کاملا سانسور شده است؛ اسرائیل بعنوان قربانی و حماس جنایتکار و تروریست تصویر شده است؛ تمام جنایات اسرائیل تحت عنوان "حق دفاع از خود" و مقابله با"آنتی سمیتیسم" پاکشویی و توجیه شده است. تبلیغات ضد مسلمان، ضد عرب، ضد پناهنده و مهاجر (که هدفش عمدتا مهاجرین از خاورمیانه و آفریقاست) وسیعا گسترش یافته است. میزان دروغ و تبلیغاتی که این رسانه ها تحویل مردم می دهند باور نکردنی است. فاشیسم سریعتر از آنچه تصور می شود در حال عروج است.

سی ان ان و تبلیغات جنگی  

حدود سه هفته پیش سی ان ان مقاله ای منتشر کرد که نقد و اعتراض بسیاری را برانگیخت. "او از غزه خارج شد ولی غزه هیچگاه از درون او خارج نشد: سربازان اسرائیلی از جنگ باز می گردند و با تروما و خودکشی دست و پنجه نرم می کنند" تیتر این مقاله است.

یک هفته پس از سالگرد یک نسل کشی تاریخی در فلسطین و بدست اسرائیل و با همکاری و حمایت کامل و همه جانبه آمریکا و غرب، سی ان ان برای اولین بار به جنایات جنگی و قصابی های اسرائیل اشاره می کند؛ اما نه از دید قربانی، نه از دید زن و مرد و کودک فلسطینی، نه از زاویۀ جنایت جنگی، قصابی و نسل کشی، بلکه از زاویۀ تاثیرات منفی این نسل کشی و جنایت بر سربازان اسرائیلی! حتی زمانی که سربازان اسرائیلی با بولدوزر از روی اجساد جان داده و نیمه جان کودک و سالمند فلسطینی عبور می کنند تا جنایات را زیر خاک کنند، باز این اسرائیلی ها هستند که "قربانی" اند. دلسوزی و سمپاتی باید نثار سربازان اسرائیلی گردد. هدف این رپرتاژ تغییر تصویر ارتش اسرائیل در جهان است: تبدیل تصویر جنایتکار جنگی به قوم مظلومین.  شرم ندارند. وقاحت مرز نمی شناسد.

این حق بجانبی امپریالیستی که در لباس نژاد و مذهب پوشیده می شود، پدیده جدیدی نیست، فقط ابعاد و عمق آن گسترش یافته است. تنها راهی که مردم آمریکا از جنایات آمریکا در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه در 23 سال اخیر مطلع شده اند، از طریق طرح تروما و پی دی اس تی سربازان آمریکایی در جنگ بوده است. (فیلم های هالیوود اوج این شیوه برخورد است.) دلسوزی برای سرباز آمریکایی ای که مجبور شده است اینهمه جنایت کند! این روایت وارونه از جنگ و کشتار و قصابی و نسل کشی تازگی ندارد ولی ابعاد جنایت و نسل کشی اسرائیل در یک سال اخیر و از آنسوی دروغ های شاخدار رسانه های بستر اصلی این مساله مزمن را بشکل بحرانی بروز داده است.* 

تروما و پی تی اس دی یک اختلال روانی جدی است. اکثر سربازان از جنگ برگشته از این عارضه رنح می برند. بسیاری خودکشی می کنند؛ معتاد می شوند. همین پدیده خود بیانگر جنایات دولت های سرکوبگر و قلدر است. اما کاری که سی ان ان در اینجا انجام می دهد، تلاش برای وارونه جلوه دادن حقیقت است. سربازان اسرائیلی دست به جنایت جنگی زده اند؛ اما مقصر حماس است که اسرائیل را مجبور به نسل کشی کرده است. 

توضیح زیادی لازم نیست. خود متن از هر افشاگری عیان تر است.

ترجمه بخشی از متن:

"سربازان اسرائیلی که در این منطقه می‌جنگیدند به سی‌ان‌ان گفتند که شاهد خوف و وحشتی بوده‌اند که جهان خارج هرگز واقعاً نمی‌تواند درک کند. گزارشات آنها نگاهی نادر به خشونتی است که منتقدان آن را «جنگ همیشگی» بنیامین نتانیاهو...می خوانند و صدمات نامشهودی که بر سربازان شرکت‌کننده وارد می‌کند.

برای بسیاری از سربازان، جنگ غزه نبردی برای بقای اسرائیل است و باید به هر وسیله ای پیروز شود. اما این نبرد تلفات روانی نیز دارد که به دلیل بدنامی، تا حد زیادی از دیدگان پنهان مانده است. مصاحبه با سربازان اسرائیلی، یک پزشک و خانواده میزراحی، سرباز ذخیره ای که جان خود را از دست داد، دریچه ای است به بار روانی ای که جنگ بر جامعه اسرائیل تحمیل می کند..

گای زاکن، دوست میزراحی و کمک راننده بولدوزر، تصویر ملموس تری از تجربۀ آنها در غزه ارائه کرد. زاکن به سی ان ان گفت: «ما چیزهای بسیار، بسیار، بسیار سختی دیدیم. چیزهایی که پذیرفتن آنها دشوار است." 

این سرباز سابق به طور علنی در مورد آسیب های روانی که سربازان اسرائیلی در غزه متحمل می شوند، صحبت کرده است. زاکن در شهادتی در کنست، پارلمان اسرائیل، در ماه ژوئن گفت که در بسیاری از مواقع، سربازان مجبور بودند "از روی صدها نفر از تروریست‌ها مرده یا زنده عبور کنند."

زاکن می‌گوید که دیگر نمی‌تواند گوشت بخورد، زیرا او را به یاد صحنه‌های وحشتناکی می‌اندازد که از بولدوزر خود در غزه دیده بود، و شب‌ها به سختی می‌خوابد، صدای انفجار در سرش می‌پیچد.

او با اشاره به اجساد به عنوان «گوشت» به سی‌ان‌ان گفت: «وقتی در بیرون گوشت زیاد و خون می‌بینید... هم مال ما و هم مال آنها (حماس)، وقتی غذا می‌خورید واقعاً روی شما تأثیر می‌گذارد......"

او با اشاره به توانایی جنگجویان حماس برای ترکیب با غیرنظامیان گفت: «بنابراین، چیزی به نام شهروندان وجود ندارد. این تروریسم است."

(توجه کنید! این تقصیر حماس است که ارتش اسرائیل دست به این جنایات غیر قابل تصور می زند. حماس باید برای این جنایات اسرائیل و ناراحتی روانی سربازان اسرائیلی محکوم شود!)

برگمن(یک متخصص علوم سیاسی) به سی ان ان گفت که رانندگان بولدوزر از جمله کسانی هستند که مستقیماً در معرض خشونت جنگ قرار دارند. «آنچه می بینند افراد مرده است و آنها را (همراه) با آوار پاک می کنند. "آنها (راننده های بولدوزر) از روی آنها (اجساد انسان های قتل عام شده) عبور می کنند."

دموکراسی حتی در بهترین حالت نه آزادی، بلکه توهم به آزادی است. اما در سال های اخیر تعمیق بحران، رشد فقر و جنگ و ویرانی همین دموکراسی را نیز کاملا معلول و عقیم کرده است. رسانه های بستر اصلی کاملا سانسور می شوند و رسما دروغ و تبلیغات تحویل مردم می دهند. سانسور بر مدیای اجتماعی هم شدید تر شده است. 

آنچه بر پرده تلویزیون ها و بلندگوهای رادیویی می گذرد یک دروغ بزرگ است. واقعیات را معکوس و وارونه بیان می کند. روایت های دروغین برای آشفته کردن جامعه، ایجاد ترس و اضطراب و در نتیجه نفرت و تخاصم. اینها بوی فاشیسم می دهد. کما اینکه شاهدیم احزاب اولترا راست و فاشیستی بسیار قوی شده اند؛ احزاب راست افراطی در بسیاری کشورهای اروپا در قدرت اند. فاشیسم سریعا در حال عروج است. وقایع آمستردام بر این نگرانی مهر تائید می کوبد. حفظ هشیاری و سازمانیابی برای عقب راندن این موج ویرانگر باید در دستور تمام نیروهای چپ و سوسیالیست، پیشرو و آزادیخواه قرار گیرد.

*رویداد های چند روز گذشته در آمستردام و انعکاس آن در رسانه های غربی دروغ و تبلیغات را به یک سطح کاملا جدیدی می برد. در نوشته ای دیگر به آن پرداخته خواهد شد.

تاریخ مصرف اکس مسلم سر رسیده است! اکس مسلم و وحی جبرئیل

تاریخ مصرف اکس مسلم سر رسیده است! اکس مسلم و وحی جبرئیل

 

۲۸ اکتبر ۲۰۲۴

همانطور که پیش از این نوشتیم: "اکس مسلم سازمانی است که با یک برنامه و هدف معین سیاسی بعنوان موزائیکی در پروژه جنگ تمدن های غرب علیه اسلام ساخته شده است. اکس مسلم از همان ابتدا چهار نعل در جهت این هدف دویده است. و در این شرایط خطیر در دنیا و در غرب دارد بشیوه خطرناکی در دست جریانات راست، فاشیست و راسیست بازی می کند." (آذر ماجدی و هما ارجمند، "ماسک ها دریده می شود! اکس مسلم از چاله به چاه")*

طی یک سال اخیر شاهد سقوط سریع السیر اکس مسلم بوده ایم. دارند با شتاب تندتری به قعر نزدیک می شوند. کمپین اتهام پراکنی را گسترش داده اند. هر آنکس که کلامی علیه اسرائیل بر زبان آورد مورد هتاکی و اتهام قرار می دهند. اما با این کار دارند تیر به پای خودشان می زنند. (کما اینکه عملا مجبور شدند ویدیویی که در آن به من اتهام "پرو رژیمی" زده بودند را پاک کنند. شتر دیدی؟ ندیدی!) اتهام پرو- اسلامی و پرو رژیمی زدن به اسماعیل بخشی، از فعالین کارگری سرشناس، محبوب و معتبر، شاهکار اخیرشان است. و این فقط بیانگر استیصال و ترمز بریدن آنهاست. 

همکاری فعال با جنبش فاشیستی و راسیستی، بویژه در آلمان، در شیطان سازی از مسلمانان و مردم خاورمیانه و همکاری برای نرمالیزه کردن دستگیری و اخراج پناهجویان و پلیسی کردن جامعه تحت تبلیغات دروغین علیه خطر تروریسم اسلامی در اروپا بخش ثابت فعالیت این سازمان، بویژه در یک سال اخیر بوده است. اینها هر گونه اعتبار ناچیزی هم  که در محیط چپ و کمونیست داشتند، از دست داده اند. و طنز اینجاست که ارزش مصرف آنها تا زمانی است که در میان چپ از اعتباری برخوردار اند. 

ارزش مصرف اکس مسلم در "چپ" بودنش بود. برخورداری از نفوذ در جنبش چپ مفیدش می کرد. این داده که چپ در ایران قوی است و برای مانیپولاسیون سیاسی – ایدئولوژیک در جامعه ایران، باید در چپ نفوذ یافت، تز پشت ایجاد اکس مسلم است. به گفته خودشان این پروژه و نامش را یک "یهودی سکولار" که گویی مانند جبرئیل در برابر آنها سبز شده طرح کرده است، یک اسم هالیوودی: "اکس مسلم" بر وزن "اکس مِن" (سوپر هیرو های معروف مارول و هالیوودی.) نقش این سازمان مانند هدفش بسیار مضر و مسموم بوده است. شکل دادن به یک فضای ضد مسلمان تحت لوای ضد تروریسم اسلامی، بزک کردن جریانات راست در غرب تحت لوای ضدیت با جمهوری اسلامی یا دفاع از سکولاریسم، پاکشویی اسرائیل، آمریکا و غرب نزد مردم ایران. **

جنبش چپ و کمونیستی و کارگری در ایران تاریخا مدافع مردم فلسطین بوده و جنایات اسرائیل را محکوم کرده است. باید این فضا در جنبش چپ ایران تغییر می کرد. چه کسی بهتر از همه می توانست در این چرخش موثر باشد؟ جریانی در چپ که با رادیکال ترین و انقلابی ترین کمونیسم و کمونیست تداعی می شد. لذا اکس مسلم توسط کادرهایی از رهبری حزب موسوم به کمونیست کارگری ایجاد شد.

از همان ابتدا حاضر یراق در خدمت این هدف تلاش کردند. آنچنان گستاخ شدند که با سفیر آمریکا عکس گرفتند و با افتخار همه جا پخش کردند. با رهبران سازمان های شناخته شدۀ رژیم چنجی از اوکراین تا تایوان و سوریه عکس دست به گردن گرفتند و از وزارت امور خارجه آلمان در کنار همین رژیم چنجی ها مدال "قهرمان آزادی" دریافت کردند.  دنیا باید خیلی وارونه شده باشد که مدال قهرمانی از روسای ناتو در محضر سفیر آمریکا، رئیس کودتاگران و قصاب میلیون ها انسان در سراسر جهان، برای یک چپ موجب افتخار باشد!

نسل کشی اسرائیل در فلسطین و حمایت اکس مسلم از اسرائیل چهرۀ آنها را عریان در مقابل جامعه قرار داد. حتی وقتی اسرائیل به ۲۲ نقطه در ایران بمب می زند، اینها خبر را این چنین منعکس می کنند: "حملات هوایی تروریست های اسلامی و ارتش جنایتکار اسرائیل!" ببینید چطوری سعی می کنند روایت را بپیچانند! حالا که بالاخره بعد از یک سال زیر فشار مجبور شده اند ارتش اسرائیل را جنایتکار بنامند، اول از تروریسم اسلامی نام می برند. خنده دار است! تروریسم اسلامی بخودش حمله کرده. لابد "عملیات انتحاری" انجام داده است. غیرممکن است اینها یک بار بگویند بالای چشم اسرائیل ابروست و دو فحش قلمبه تر به تروریسم اسلامی ندهند. مثل استغفرالله گفتن مذهبی ها.

اگر ذره شکی در مورد ماهیت سیاسی اکس مسلم وجود داشت، همگی برطرف شده است. این نسل کشی و پاکسازی ملی قربانیان جانبی بسیاری داشته است: فرو ریزی عمارت فرهنگ و تمدن و برتری غرب و برملا شدن ماهیت جنایتکار نظام یهودی آپارتاید اسرائیل برای همه دنیا. این دو پدیده مهم است. نهادهای "حقوق بشری"، سکولار و فمینیستی غرب افشاء شدند؛ تمام این دم و دستگاه از سازمان ملل گرفته تا سازمان های ریز و درشت اعتبارشان بکلی از بین رفته است. ریاکاری و معیارهای دوگانه شان و نقش شان در برافراشته نگاه داشتن فرهنگ و تمدن غرب و مسیحیت و یهودیت بمنظور حفظ قدر قدرتی و حاکمیت امپراطوری غرب در جهان برملا شده است. عمارت ایدئولوژیک- سیاسی- فرهنگی غرب طی این یک سال نسل کشی کاملا فرو ریخته است. اکس مسلم هم یک قربانی کوچک این بیداری جهانی است. اکس مسلم در برابر جامعه، جنبش چپ، کارگری و کمونیستی بی آبرو و بی اعتبار است. باین ترتیب، عمر مفید اکس مسلم برای پاکشویی اسرائیل و غرب بسر رسیده است.

 

https://www.azar-majedi.com/mk-l-t/s-s-gtm-aa/-1*

**سازمان اوکراینی فمن، خواهر بزرگ  اکس مسلم، در تلاش های رژیم چنجی در اوکراین نقش فعالی داشته است. این سازمان با پلاتفرم فمینستی و اعتراض برهنه پا به صحنه گذاشت. یک مستند ساز استرالیایی در سال ۲۰۱۳ افشاء کرد که بنیانگذار و رهبر این سازمان نه  چهرۀ جلوی صحنه، آنطور که وانمود می شد، بلکه یک مرد است. فعالین اصلی آن از سال ۲۰۱۳ به فرانسه مهاجرت کرده اند و فعالیت شان را وسیعا در سطح بین المللی گسترش داده و یک مرکز بین المللی آموزش اکتیویست در فرانسه براه انداخته اند. منبع آشکار مالی فمن چندین سرمایه دار هستند. یکی از آنها یک سیاستمدار آمریکایی است که در اوکراین زندگی می کند و طی ۱۹۹۵-۲۰۰۹ صاحب یک دستگاه وسیع رسانه ای بود و یکی از حامیان پر و پاقرص جنگ با روسیه است. طبق اسنادی که منتشر شده، فعالین فمن در اوکراین حقوق های بالایی دریافت می کرده اند. رئیس جمهور فرانسه، فرانسوا اولاند در ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۳، روز ملی باستیل، مهمترین روز ملی فرانسه، یک جایزه ملی به اینا شوچنکو رهبر فمن تقدیم کرد و عکس او را بر تمبری مزین نمود. برای اولین بار این جایزه به یک غیر فرانسوی اهدا شده است. جالب اینجاست که نخست وزیر همین رئیس جمهور به یکی از رهبران اکس مسلم مدال و جایزه تقدیم کرده است. آیا این اتفاقی است، یا نقشه ای در کار است؟

مساله فلسطین ۷۵ ساله است ۷ اکتبر آغاز پایان پاکسازی فلسطینی ها

 

 

مساله فلسطین ۷۵ ساله است

۷ اکتبر آغاز پایان پاکسازی فلسطینی ها

 

۲۹ اکتبر ۲۰۲۴

 

خانه ای که نتانیاهو در اورشلیم به ارث برده از یک خانواده فلسطینی که در نکبه از اورشلیم اخراج شدند، دزدیده شده است.

نسل کشی مردم فلسطین در ۷ اکتبر آغاز نشد. ۷۵ سال پیش آغاز شد و با یک نقشه دقیق  تا امروز دارد به پیش می رود. حماس دزد، فاسد، جنایتکار و مزدور است. توسط اسرائیل ساخته شده است. سبیلش توسط اسرائیل و آمریکا از کانال قطر چرب می شود. واکنش بخشی از چپ در رابطه با نسل کشی و پاکسازی ملی در فلسطین تسلیم شدن به یا خام شدن توسط این پروژه بزرگ آمریکا، غرب و اسرائیل در ساختن قطب اسلامی و تروریسم اسلامی است. از سر نفرت بحق از جمهوری اسلامی چشمانشان به حقیقت بسته شده است. وجود حماس دارد برای پاک شویی نسل کشی و پاکسازی فلسطینی ها توسط اسرائیل مورد استفاده قرار می گیرد.

ما مجبور نیستیم هر بار می خواهیم نسل کشی و قصابی کودکان فلسطینی را محکوم کنیم، حماس را هم محکوم کنیم. هیچ حس تناسبی وجود ندارد. در دنیا فقط پرو اسرائیلی ها و لیبرال هایی که نگران از دست دادن کار و پست و مقام شان هستند، که بوفور در رسانه های بستر اصلی یافت می شوند، چنین می کنند. اما متاسفانه بخشی از جنبش چپ ایران در این دام اسرائیل پهن کرده افتاده اند. نمی توانند به اسرائیل یک نقد بکنند بدون آنکه حتما یک فحش هم به حماس و جمهوری اسلامی بدهند. اما فحش به سمت اسلامیست ها بدون محکوم کردن طرف دیگر مجاز است. آیا بخودمان شک داریم؟ آیا در هراسیم که مردم اشتباه بگیرند؟ آیا می ترسیم با اینکار جمهوری اسلامی قوی شود؟ این روش دیگر دارد به انجام عادات مذهبی بدل می شود. مثل صلوات فرستادن بعد از بردن نام محمد.                                                                                               

در دفاع از اسرائیل ترمز بریده اند! اتهام پرو رژیمی به اسماعیل بخشی

در دفاع از اسرائیل ترمز بریده اند!

اتهام پرو رژیمی به اسماعیل بخشی

۲۳ اکتبر ۲۰۲۴

اسماعیل بخشی اخیرا در محکومیت نسل کشی در فلسطین و جنایات اسرائیل، در متن کوتاهی که خشم و درد در آن موج می زد، سنوار، یکی از رهبران حماس که در شمال غزه، درون خانه ای مورد حمله ارتش اسرائیل قرار گرفت و در جنگ تن به تن با ارتش اسرائیل کشته شد را قهرمان می نامد. این پست اسماعیل بخشی هیاهو براه انداخته است. ناسیونالیست فاشیست ها فحش بارانش کرده اند. از آنها فرجی نیست. آنها اگر بقدرت نزدیک شوند، اسماعیل یکی از اولین اعدامی هایشان خواهد بود. اسماعیل بخشی و اسماعیل ها همانگونه که اکنون اسرائیل اسرای فلسطینی را با زنجیر به هم می بندد و به اسارتگاه می برد، به جوخه اعدام سپرده خواهند شد.

 

محمد آسنگران، سخنگوی کارگری اکس مسلم، در این چند روزه دن کیشوت وار مشغول شمشیر کشی از چپ و راست است؛ سخنان چندان مفهوم نیست، هدف صرفا خراشیدن صورت هر آنکسی است که بخود جسارت داده به ساحت اسرائیل توهین کند. فعالین سرشناس چپ و کمونیست مورد توهین قرار گرفته اند و شاهکار اخیر، حمله به اسماعیل بخشی و اتهام زدن سخیف به اوست.  "مرگ سیاسی" اسماعیل بخشی را اعلام کرده و او را وابسته به محور مقاومت خوانده است.

 

"محور مقاومت" اتهام بزرگی است. محور مقاومت یعنی همکار جمهوری اسلامی. یعنی هم جبهه ای رژیم اسلامی. اینجاست که متوجه می شوید اینها چگونه ترمز بریده اند. در دفاع از اسرائیل هیچ سد و مرزی نمی شناسند. همین جریان چند ماه پیش مرا نیز همکار جمهوری اسلامی نامید. ما نیز موضوع اتهامات اینها بوده ایم. "اسلامیست" و طرفدار جمهوری اسلامی به ما نیز پرتاپ شده است. چرا؟ چون اسرائیل و آمریکا و غرب را محکوم کرده ایم، نسل کشی و قصابی و پاکسازی مردم فلسطین را محکوم کرده ایم. چون کوشیده ایم به یک جنبش همبستگی با مردم فلسطین دامن بزنیم. چون جنبش چپ و کارگری ایران را به دفاع فعال از مردم فلسطین و محکومیت دولت آپارتاید یهودی اسرائیل فرا خوانده ایم.

اکنون سکوت در جنبش کارگری شکسته شده است. پس اینها باید در جلوی صف حمله و هتاکی قرار گیرند. مامور و معذور.

 

من با اسماعیل بخشی اختلاف نظر دارم. در نظر من سنوار قهرمان توده مردم نیست و من به آن مقام ارتقایش نمی دهم. همانگونه که اگر رهبر سازمان الفتح در این جنگ تن به تن کشته شده بود، اگر خود یاسر عرفات در این جنگ کشته شده بود من به او مدال قهرمانی اعطاء نمی کردم. (البته ناگفته نماند که اسرائیل یاسر عرفات را کشت ولی با سم نه در جنگ تن به تن.) نگرش ما نسبت به قهرمان متفاوت است. در ارزیابی مان از سازمان حماس اختلاف نظر داریم. اما این باعث نمی شود که من وجدان بیدار پشت این کلمات را تشخیص ندهم و به آن درود نفرستم.

 

یک سال است که جنبش کارگری ایران در هراس از اتهام محور مقاومتی، در هراس از اینکه شاید دفاعش از مردم بیدفاع فلسطین بنفع رژیم جنایتکار اسلامی تمام شود، یا زیر بمباران تبلیغات پرو اسرائیلی در برابر این نسل کشی و قتل عام، این پاکسازی ملی سکوت اختیار کرده بود. تمام دنیا در دفاع از مردم فلسطین و در محکومیت اسرائیل و آمریکا بپا خاسته است. جنبش چپ و کارگری ایران ساکت بوده است.

 

حماس یک سازمان اسلامی است. فاسد است. توسط اسرائیل بمنظور تفرقه انداختن در جنبش مردم فلسطین بنیان گذاشته شده است و با فشار و حمایت اسرائیل از قطرمیلیون ها دلار پول می گیرد. الفتح سازمان دیگری که ادعای رهبری مردم فلسطین را دارد، به همان اندازه فاسد و دزد است. نقشه اسرائیل و آمریکا برای پاکسازی منطقه از هر جنبش قابل توجه سوسیالیستی و چپ و حتی ناسیونالیست عرب، با سازمان دادن یک جنبش اسلامی در منطقه کارساز بوده است. منطقه را نه فقط از نظر ویرانی و کشتار به عصر حجر برده اند، بلکه هر گونه حرکت رادیکال چپ و سوسیالیستی را سابوتاژ کرده اند.

 

مردم فلسطین دارند دو سره تنبیه می شوند. اول اسرائیل به نمایندگی از طرف آمریکا این سازمان تروریست و اسلامی را ساخته و بجانشان انداخته است؛ بعد به بهانه نابودی آن، بمباران و قصابی شان می کنند. اما طنز تلخ اینجاست که در این میان نگرانی ایدئولوژیک – سیاسی برخی  را در برابر این فاجعه و این سناریوی سیاه  منفعل کرده و به سکوت کشانده است. می بینید نقشه اسرائیل تا چه میزان موفق بوده است؟

دفاع از مردم فلسطین و محکومیت قاطعانه اسرائیل و آمریکا امر هر انسان با وجدان، کمونیست و سوسیالیست است. کسانی که از ترس حماس سکوت می کنند یا سست و لرزان دهان به دفاع می گشایند، تسلیم باج گیری تبلیغاتی اسرائیل شده اند.  در طول تاریخ تاکنون سابقه نداشته است که جنبش کمونیستی رادیکال و انقلابی از یک جنبش عدالت طلبانه مردمی دفاع نکند.

 

علیرغم هر اختلاف نظر سیاسی در میان جنبش چپ و کمونیستی کمپین اتهام زنی و اتهام به اسماعیل بخشی باید قاطعانه محکوم شود. بی ربطی این افراد به جنبش چپ و کارگری باید در مقابل همگان قرار گیرد. اینها همان مدافعین پر حرارت "کنفدراسیون کار" رژیم چنجی هستند.

یا در کنار عدالت می ایستیم یا نسل کشی؟

 

نامه سرگشاده به نهادهای سکولار در غرب

یا در کنار عدالت می ایستیم یا نسل کشی؟

تاریخ قضاوت خواهد کرد!

 

لحظاتی در تاریخ هستند که عمل و کلام انسان دورانساز می شود و سکوت آنچنان گوشخراش که قلب و ذهن را به درد می آورد. اکنون در چنین لحظه ای قرار داریم. تمام انسان دوستان، آزادیخواهان، کسانی که به اخلاقیات انسانی پایبندند علیه نسل کشی در غزه صریح و رسا سخن گفته اند و اسرائیل و متحدین غربی آنرا صریحا محکوم کرده اند؛ اما جنبش سکولار در غرب در بهترین حالت هیچ نگفته و در بدترین حالت فقط از جان اسرائیلی ها دفاع کرده است.

اگر در سالهای 1930 انسان می توانست ادعا کند که از نسل کشی بی اطلاع بوده است، امروز چنین عذری پذیرفته نیست. برای اولین بار در تاریخ، بشریت دارد یک نسل کشی را بطور زنده بر روی صفحه تلفن تماشا می کند. هیچ توجیهی برای سکوت و بی عملی وجود ندارد.

چگونه کسی که مدعیست از "یک دنیای آزادتر و منصفانه تر" دفاع می کند و معتقد است "سکولاریسم یک اصل حیاتی برای تامین آزادی و حفظ حقوق بشر و یک جامعه باز و منصف است"، می تواند قتل عام کودکان را ببیند و هیچ نگوید. این ریاکاری مُسَلَم است! آنچنان تیز و زمخت است که هر نوع حجاب مدنیت، انصاف، انسانیت و خِرد را می درد. 

چگونه کسی که به انصاف، انساندوستی و خرد خود مفتخر است می تواند سکوت اختیار کند؟ در برابر ویرانی یک جامعه، با خاک یکسان شدن بیمارستان ها و ترک نوزدادن زودرس در اینکیوبیتر زیر بمب، و در برابر ویرانی 350 مدرسه و 4 دانشگاه سکوت مطلق اختیار کند؟ سی هزار نفر زیر بمباران و تحت گرسنگی و بی آبی قتل عام شده اند که ده هزار نفر آن کودک اند؛ شرمناک است! با اینکار به پای خود تیر می زنید. هر نوع اعتباری را از دست داده اید.

چگونه می توانید مدعی سکولاریسم منسجم باشید و فقط یک مذهب را مورد نقد و حمله قرار دهید و به دیگری حتی یک کلام ناخوشایند نگویید؟ یک جنبش مذهبی و یک دولت را محکوم کنید و دیگری را به حال خود رها کنید؟ انصافی که به آن مفتخرید چه شد؟ روشن است به چه افقی متعهدید. 

در دو دهه اخیر صدها صفحه در نقد اسلام نوشته و صدها سخنرانی ایراد شده است؛ جنبش های اسلامی و تروریسم اسلامی بارها و بارها محکوم شده است، دولت های اسلامی به همین منوال. این قطعا مثبت است. اما حتی یک نقد ناچیز از مذهب یهود یا دولت یهودی اسرائیل بگوش نرسیده است. دولت یهودی اسرائیل فلسطینی ها را با کلام و سمبل های تورات قتل عام می کند و شما هیچ نمی گویید.  

این نقض اصولیت و عین ریاکاری است. پرده ها از روی روایت ساختگی و هدف سیاسی – ایدئولوژیک پشت این روایت دریده شده است. نسل کشی در غزه تمام این جنبش ها و نهاد هایی که ماسک انسانیت و ارزش های پیشرو بر صورت داشتند را بعنوان مُتقلّب افشاء کرد و نشان داد که آنها صرفا از تروریسم دولتی به رهبری آمریکا تبعیت می کنند، که بمدت بیش از دو دهه میلیون ها نفر را در خاورمیانه قتل عام کرده، میلیون ها نفر دیگر را مجروح و معلول ساخته  و میلیون ها نفر را آواره کرده است. بعلاوه، یادمان نرود که تمام این هیولاهای اسلامی که منطقه را می درند، دست ساز آمریکا و غرب اند: از جمهوری اسلامی تا مجاهدین، طالبان، القاعده، حماس و داعش.

اگر بعنوان یک سکولاریست به اصل انسجام و انصاف تعهد داریم، نمی توانیم فقط به یک مذهب و جنبش مذهبی، تند و با حرارت حمله کنیم و دیگری را در سکوت و آرامش رها نماییم. انسان نیازمند است که کمی به عقب برود و به تصویر بزرگ بنگرد تا عمق و کارکرد این روایت دروغین را در ویرانی خاورمیانه در قرن 21 دریابد.  انسان های به خاک و خون در غلطیده، خانه ها و شهرهای به تلی از خاک بدل شده بما چشم دوخته اند. 

آذر ماجدی - سازمان آزادی زن 

هما ارجمند - هماهنگ کننده کمپین بین المللی یک نظام آموزشی سکولار و هماهنگ کننده کمپین بین المللی دادگاه شریعه در کانادا

هلاله طاهری رئیس بنیاد زن و جامعه

25 ژانویه 2024

گسترش جنبش اعتراضی دانشجویی، بحران ایدئولوژیک - سیاسی آمریکا

گسترش جنبش اعتراضی دانشجویی، بحران ایدئولوژیک - سیاسی آمریکا

افق گسترش جنگ و ویرانی  

                                                                               

دنیا بر لبۀ پرتگاه قرار گرفته است. بیش از هفت ماه است که اسرائیل با حمایت و همدستی کامل آمریکا و دولت های غربی یک نسل کشی عیان را در مقابل چشمان بشریت به پیش می برد. دنیا به خروش آمده است. قاتلین وقعی نمی گذارند. امپریالیسم آمریکا بر طبل جنگ می کوبد. علیرغم جنبش میلیونی اعتراضی در سراسر جهان و در خود آمریکا، آمریکا قصد توقف ندارد. 

جنبش اعتراضی دانشجویی یک نقطه عطف مهم در اوضاع سیاسی آمریکا و غرب است. دانشگاه ها عملا به صحنه نبرد بدل شده اند. این جنبش به سایر کشور ها از جمله کانادا، استرالیا، بریتانیا، فرانسه، اسپانیا، آلمان و ایتالیا گسترش یافته است. علیرغم سرکوب خشن پلیسی، ابعاد اعتراض گسترش می یابد. این شرایط یادآور جنبش علیه جنگ ویتنام و شرایط سیاسی اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی است. جنبش حقوق مدنی برای رفع تبعیض ازسیاه پوستان، جنبش حق زن و آنچه به انقلاب مه 68 در فرانسه معروف شد. یک دوره پر شور و تحول که در تاریخ به ثبت رسیده است.

بحران سیاسی - ایدئولوژیک

دولت آمریکا با یک بحران عمیق سیاسی – ایدئولوژیک روبروست. اعتبارش بشدت سقوط کرده است. بی اعتمادی به حکومت بسیار وسیع است. نارضایتی عمومی بسیار عمیق است. اما مساله اینجاست که این بحران فقط داخلی نیست. جهانی است. از جنگ جهانی دوم، آمریکا قوی ترین قدرت جهانی است. تعداد کودتا، رژیم چنج، جنگ و نسل کشی که آمریکا طی 80 سال اخیر در کل جهان، از آمریکای لاتین، تا آسیا، آفریقا و خاورمیانه سازمان داده است، رکورد دار است. اما مساله اینجاست که برای تحمیل و تحکیم قدرت فقط زور و پول و قدرت نظامی کافی نیست، به یک روایت ایدئولوژیک – سیاسی برای توجیه حضور این نیرو و ضرورت وجودی آن نیز نیاز است.  

بعد از جنگ جهانی دوم، غرب جنگ سرد را سازمان داد. یک دنیای دو قطبی تعریف کرد، تمدن غرب در مقابل شوروی و بلوک شرق که بنام سوسیالیسم حکومت می کردند. دنیا عملا به دو قطب تقسیم شد؛ شوروی بعنوان قطب توتالیتر، دشمن آزادی، دموکراسی و حقوق بشر معرفی شد. ”تمدن غرب" بعنوان پرچمدار آزادی، دموکراسی و حقوق بشر. بخش وسیعی از جهان این روایت را پذیرفتند یا به آن تسلیم شدند. آمریکا و غرب در جنگ با بلوک شرق پیروز شدند. پس از سقوط شوروی، آمریکا نیاز به یک روایت جدید برای حفظ مقام ابر قدرت داشت. حمله به عراق پیش پرده جهان نوین بود. بدنبال این حمله روایت جدید ساخته شد: "جنگ تمدن ها." این بار دشمن بزرگ یا شیطان بزرگ اسلام و جنبش اسلامی تعیین شد. اعلام شد که برای پیروزی، غرب نیازمند است اسلام را شکست دهد.

مسخره است که چگونه از هیچ غول ساختند. اسلام بعنوان یک جنبش سیاسی در خاورمیانه حضور داشت ولی قوی نبود. تازه همان میزان حضور را نیز مدیون بریتانیا و امپریالیسم غرب بود. در ایران بطور نمونه، کل دستگاه آخوندی از حوضه علمیه قم تا آیت الله های شامخ، دست پرورده انگلستان اند. انگلستان جنبش اسلامی را علیه جنبش دموکراسی طلب و چپ و کمونیست عَلم کرد. در کشورهای دیگر نیز به همچنین. خاورمیانه، بخاطر نفت و موقعیت سوق الجیشی از جایگاه بسیار مهمی در سیاست های کولونیالیستی و امپریالیستی  غرب برخورداربوده است. بریتانیا عملا خاورمیانه را تکه تکه کرده و بدست خانواده های مختلف سپرده است. 80 سال پیش نیز تخم ویرانی، آشوب و جنگ دائم را با ایجاد کشور اسرائیل در منطقه کاشت.

اکنون سی سال است که "تمدن غرب" ظاهرا دارد با "تروریسم اسلامی" می جنگد؛ این روایت غرب است. ما آنرا جنگ دو قطب تروریست نامیدیم. تروریسم دولتی در مقابل تروریسم اسلامی. مساله اینجاست که طولی نکشید که حقایق درز پیدا کرد. افشاء شد که تمام این قدرت تروریستی اسلامی را خود غرب، بویژه آمریکا و اسرائیل ساخته اند. یک غول ساختگی را بجان مردم انداختند، به بهانه نابودیش، جامعه و تمدن را نابود کردند و میلیون ها نفر را به قتل رساندند و میلیون ها نفر دیگر را آواره کردند. طی بیست سال خاورمیانه به یک ویرانه بدل شده است. 

جنبش واقعی که پس از سقوط شوروی امکان قدرت یابی در منطقه داشت، ناسیونالیسم عرب بود. ناسیونالیسم ضد استعماری مهمترین جنبش سیاسی – اجتماعی قرن بیست بود. گرایش چپ این جنبش، در زمان جنگ سرد در کنار شوروی قرار داشت. ناسیونالیسم عرب در زمان جنگ سرد فعال و صحنه دار بود. بعلاوه، مساله فلسطین به یک زخم چرکین بدل شده بود که ناسیونالیسم عرب و روحیه اعتراض و مقاومت را در منطقه زنده نگاه می داشت. انتفاضه اول چپ و سکولار بود. در نتیجۀ این جنبش انتقاضه بود که اسرائیل در صدد ایجاد یک سازمان اسلامی برای ایجاد تفرقه و دو دستگی در جنبش برای حق تعیین سرنوشت فلسطین برآمد. حماس محصول این سناریوی سیاه است. صدام پس از حمله به کویت بسیار محبوب شد. ملک حسین شاه اردن در مقابل آمریکا طرف صدام حسین را گرفت. البته سریع سر به نیست شد. تمام این جلوه های شورش علیه امپریالیسم غرب سریعا خاکستر شد و به هوا رفت. جنبش اسلامی سلاحی کارساز علیه هر نوع جنبش ضد امپریالیستی و ضد غرب بود. نابودی لیبی و سوریه، بویژه قرار است درس خوبی به تمام کسانی باشد که سودای "استقلال" و ناسیونالیسم عرب یا آفریقایی در سر می پرورانند. 

آمریکا عملا موفق شده است که کل منطقه را تحت سلطه کامل درآورد. بخش مهمی از منطقه ویران و از مدنیت تهی شده است. پروژه اشغال غزه به پایان خود نزدیک می شود. دولت های منطقه همگی بمعنای کامل کلمه دست نشانده اند. 7 ماه نسل کشی در غزه تمام حقایق را عریان در مقابل چشمان جهان قرار داد. گفته می شود که در مصر و اردن نارضایتی توده ای علیه دولت حاکم بسیار گسترش یافته است. نظاره همدستی کامل دولت ها در نسل کشی اسرائیل مردم منطقه را خشمگین تر و در نقطه انفجار قرار داده است.

 بنظر می رسد که آمریکا و غرب جنگ را در صحنه نظامی برده اند. اما مساله اینجاست که بمب ها فقط غزه را نابود نکرد، تمام آن عمارت جنگ تمدن ها، تمدن بزرگ غرب در مقابل تروریسم عقب ماندۀ اسلامی را نیز ویران کرده است. حقایق برملا شده است. ماسک ها دریده شده است. این روایت دیگر کارساز نیست. دنیا دیگر نمی پذیرد. دنیا به فریاد برخاسته است. احدی دیگرروایت تمدن غرب در برابر تروریسم اسلامی را نمی پذیرد. رسانه های بستر اصلی و دولتمردان هنوز طوطی وار تکرار می کنند ولی دیگر خریدار ندارد.

آمریکا و ناتو خود را "دنیای مبتنی بر قانون" می نامند! این عبارت به یک جوک بدل شده است. اما غرب نیازمند تکرار این عبارت کلیشه ای است، زیرا نمی تواند فقط مبتنی بر بمب و سلاح بر دنیا حکم براند. به یک روایت ایدئولوژیک نیازمند است. دو سال است دارند می کوشند روسیه را به همان مقام شوروی سابق برسانند و علیه آن جنگ افروزی می  کنند، از چین دشمن سازی می کنند. دارند یک دو قطبی دیگر می سازند؛  یک "جنگ سردِ داغ" جدید سازمان می دهند. این روایت آنچنان بی پایه و قلابی است که بخش قابل توجهی از جامعه تشخیص می دهد. اگر در ابتدای جنگ اوکراین، در فضای ضد روس – ضد پوتینی که بویژه از انتخابات 2016 در آمریکا ساخته و رواج یافت، و همچنین احساس همدردی با مردم اوکراین، ناتو توانست سمپاتی جامعه را جلب کند و یک فضای جنگی بر جامعه حاکم کند، اما بدنبال افشای اسکاندال های مالی، شرکت جریان فاشیستی در دولت و ارتش اوکراین، سابوتاژ تلاس برای صلح توسط غرب، پروواکاسیون جنگی غرب و نخ نما شدن پروپاگاندا و ریاکاری حکومت، این فضا بشدت تغییر کرد. بویژه بدنبال نسل کشی اسرائیل در غزه و همدستی کامل غرب در این جنایت، چشمان مردم گشوده شده است.

جامعه بیدار شده است. آگاه شده است. سوشیال میدیا مملو است از اعترافات، بخصوص از جانب نسل جوان که اعلام می کنند چشمانشان گشوده شده است. حجاب دروغ دریده شده است. اکنون دیگر حقیقت را می دانند و خشمگین اند. می دانند که تمام عمرشان دروغ شنیده اند. اکنون نقش اسرائیل را در ژئو پولتیک منطقه درک می کنند. هیئت حاکمه از اعتبار تهی شده است. هر گونه اعتمادی از آن سلب شده است. این یک بحران بسیار جدی و عمیق است.

در کشورهای دیکتاتوری، حکومت نه بر جلب اعتماد مردم، بلکه به زور سر نیزه اتکاء می کند. این یک حقیقت عریان و مورد تفاهم عمومی است. اما در دموکراسی باید از هر دو استفاده کرد. زمانی که سلاح دوم، زور سرنیزه عملا حاکم و میداندار می شود، حکومت دچار بحران جدی است. این وضعیت کنونی آمریکا و تا حدود زیادی کشورهای دیگر غربی است. مردم اعتمادشان کاملا از حکومت سلب شده است. 

بحران عمیقی که در چند سال اخیر، از کووید جامعه را در بر گرفته، کنترل خشنی که  در دوره کووید بر جامعه حاکم کردند، آمار بالای جراحت ها و مرگ ناشی از واکسن و سانسور شدید رسانه های بستر اصلی و حتی سوشیال میدیا عملا به بنای اعتماد و اعتبار حکومت ضربات جدی زده است. گسترش وسیع فقر، بی خانمانی، اضمحلال کامل سیستم رفاه اجتماعی، حمایت بی چون و چرا از جنگ اوکراین و نسل کشی اسرائیل در غزه و تقبل هزینه های نجومی برای تداوم جنگ  خشم مردم را سرریز کرده است. و حکومت تنها پاسخش به این خشم و عصیان سرکوب خشن است. این وضعیت اگر تغییر نکند، ایستگاه بعدی فاشیسم است.

بنظر نمی رسد که حکومت قصد عقب نشینی داشته باشد. مساله اینجاست که در این شرایط بحرانی، عقب نشینی معنای وسیعتری دارد. چهار نعل بسوی سرکوب هر نوع آزادی و حق مدنی پیش می روند. شرایط امروز با دوره جنگ ویتنام متفاوت است. جنبش اعتراضی وقت نقش تعیین کننده ای در پایان جنگ و برخی عقب نشینی های کوتاه مدت دولت داشت. اما امروز بنظر می رسد که هیات حاکمه قادر به عقب نشینی نیست. از همین رو است که با این شدت و وقاحت طی هفت ماه گذشته از نسل کشی دفاع کرده و هنوز می کند.

باید پرسید که علت این دفاع سرسخت از اسرائیل و کشتار در غزه، علیرغم این خشم میلیونی و جهانی از چه روست؟ هدف پاکسازی کامل غزه، حفظ موقعیت جنگی و توسعه جنگ است. بنظر می رسد که بحران نظام آنچنان عمیق است که جنگ تنها پاسخ است. تلاش های غرب برای گسترش جنگ اوکراین کاملا عیان است. ماکرون، رئیس جمهور فرانسه از خطیربودن اوضاع و لزوم دخالت ناتو در جنگ سخن می گوید. اعلام کرده که فرانسه آماده پیاده کرده نیرو است. دیوید کامرون، وزیر امور خارجه بریتانیا، به اوکراین چراغ سبز حمله موشکی به مسکو را داده است. در ماه مارس یک حمله تروریستی در مسکو انجام گرفت که داعش مسئولیت آنرا بعهده گرفت. روسیه اعلام کرد که کار اوکراین بوده است و احتمالا غرب در آن دخالت داشته است. موضوع در همین جا فعلا مسکوت مانده است. اما همه می دانند که داعش دست ساز آمریکا و اسرائیل است. در سوریه در کنار آمریکا و اسرائیل می جنگد. چگونه است که این جریان اسلامی در این هفت ماه اخیر تنها عملیات تروریستی سر و صدا داری که انجام داده در روسیه بوده است؟

بسیار روشن است که ناتو به اشکال مختلف روسیه را به حمله تحریک می کند. نیروهای غربی عملا در اوکراین در حال جنگند. بدون سلاح های غرب اوکراین یک روز قادر به جنگ نیست. سلاح های ممنوعه از نظر قوانین بین المللی، از جمله اورانیوم تضعیف شده در اختیار اوکراین گذاشته شده است. تاکنون روسیه به این تحریکات پاسخ نداده است. 

تغییر ژئوپولتیک

بار دیگر جنگ برای تعیین رئیس جهان آغاز شده است. جنگ اوکراین یکی از جبهه های نبرد است، پاکسازی غزه یکی دیگر. جنبش ناسیونالیستی ضد کولونیالیستی در آفریقا جان می گیرد. چهار مستعمره سابق فرانسه در آفریقا، مالی، نیجر، بورکینا فاسو و  گینه علیه فرانسه کودتا کرده اند. تلاش هایی از جانب کشورهای همسایه، بویژه نیجریه برای ضد کودتا انجام گرفت که موفقیت آمیز نبود. فرانسه تلاش هایی برای کودتا انجام داد، شکست خورد. اکنون القاعده دارد ماموریت خرابکاری و جنگ افروزی را در بورکینا فاسو پیش می برد. گفته می شود که روسیه در نیجر و بورکینا فاسو حضور دارد و ارتش را تعلیم می دهد. از حضور رژیم اسلامی هم سخن می رود. علت اصرار و تاکید ماکرون برای اعزام نیرو به اوکراین و جنگ با روسیه روشن می شود.*

گفتمان آنتی کولونیالیستی در آفریقا بسیار داغ شده و دولت آفریقای جنوبی به یک پرچمدار این جنبش بدل شده است. بنظر می رسد که کنگره ملی آفریقا (ای ان سی) دارد می کوشد اعتبار باخته را بازسازی کند. بخش قابل توجهی در آفریقا در دامن جنگ با تروریسم است. نیروهای تروریستی اسلامی به جان منطقه اقتاده اند، بویژه در آفریقای غربی. میلیون ها نفر در نیجر و سودان و سومالی آواره اند. برخی تحلیلگران از خطر یک جنگ وسیع در آفریقا سخن می گویند. کودتاهای ضد فرانسوی- ضد کولونیالیستی در غرب آفریقا، غرب را به هراس انداخته است. این کشورها منبع فلزات گرانبها هستند. برده داری کودکان در منابع کوبالت در کنگو شرم بشریت است. 

بریکز، سازمان اقتصادی- سیاسی رقیب غرب دارد قدرت می گیرد. بریکز یک قدرت بزرگ اقتصادی است که دارد به یک وزنه سیاسی مهم بدل می شود. چین، روسیه، برزیل، هند و آفریقای جنوبی اعضای اولیه بریکز هستند که بزودی قرار است به 24 کشور افزایش یابد. جمهوری اسلامی به عضویت بریکز پذیرفته شده است. بریکز موفق شده است که دلار را از بسیاری معاملات فی مابین حذف کند. معامله به ارزهای خودی دارد به یک سیاست رایج بدل می شود. این ضربه  بزرگی است به موقعیت آمریکا.

با توجه به محرکه جنگ اوکراین، یعنی گسترش ناتو پس از سقوط شوروی، مساله ای که نه تنها بارها بطور روشن توسط دولت روسیه در کنفرانس ها و اجلاس های مختلف جهانی یا اروپایی طرح و تاکید شده، بلکه بسیاری از سیاستمداران و تحلیگران غربی نیز اعلام کرده اند، ناتو کماکان در حال گسترش است. عملا تمام کشورهای اروپایی همسایه روسیه بغیر از اوکراین، کشورهای بالتیک، سوئد و فنلاند به ناتو پیوسته اند.  این یک تحریک مسلم جنگی علیه روسیه است، بویژه آنکه تقاضای پوتین چندین سال پیش برای پیوستن به ناتو رد شد. در فضای تبلیغات جنگ افروزانه علیه روسیه، تامین کامل مالی و نظامی اوکراین برای ادامه جنگ، ارسال سلاح های غیرمجاز به اوکراین، ناتو مدام به مرزهای روسیه نزدیک تر می شود. با هر نوع منطقی، این حرکت و سیاست فقط می تواند به تحریک جنگ تعبیر شود.

 جنگ افروزی علیه چین، دخالت در تایوان برای تحریک جنگ، در شرایطی که آمریکا در زمان نیکسون تایوان را بعنوان بخشی از چین برسمیت شناخته است و از نظر سازمان ملل نیز تایوان بخشی از چین محسوب می شود. بالا گرفتن تنش میان فیلیپین و چین، در حالیکه آمریکا موقعیت نظامی خود را در فیلیپین ظرف دو سال اخیر گسترش داده است و بالا گرفتن تنش در منطقه، میان ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین و چین بسیار نگران کننده است. بعید بنظر می رسد که این میزان جنگ افروزی، دامن زدن به آتش جنگ در همین جا متوقف شود. اگر تاکنون آتش جنگ داغتر نشده است بخاطر عدم واکنش تند روسیه و چین به تحریکات آمریکا و ناتو است**.

 

جمهوری اسلامی

موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه و در جهان ویژه است.جمهوری اسلامی مانند تمام سازمان ها و کل جنبش اسلامی دست ساز آمریکا و غرب است. محصول پروژه کمربند سبز کارتر و برژینسکی. جمهوری اسلامی برای شکست چپ و کمونیسم در ایران، نیروهای اصلی انقلاب در کشور، باید ژست آنتی امپریالیست بخود می گرفت. ژستی که موجب موفقیت سیاسی اش در منطقه و در میان برخی نیروهای معروف به چپ مثل حزب توده و اکثریت بود. طی این 45 سال رابطه رژیم اسلامی و آمریکا بیشتر حالت جنگ زرگری داشته است. در دست هم بازی کرده اند. در پشت پرده معامله کرده اند، در جلوی صحنه هارت و پورت. اما اکنون بنظر می رسد که اختلاف سیاسی جدی تر شده است. سال گذشته با شکل گرفتن یک جنبش وسیع توده ای و انقلابی، آمریکا ابتدا، بطور جدی پروژه رژیم چنج را در دستور گذاشت اما پس از مدتی این نقشه را مسکوت گذاشت و مذاکرات را آغاز کردند. در معادلات در منطقه اکنون رژیم اسلامی، بهمراه نیروی متحدش حزب الله و در یمن، به یک قدرت قابل توجه بدل شده است. 

اسرائیل بر گسترش جنگ با ایران مُصر است. ( سخنرانی ها و مصاحبه های متعددی از نتانیاهو، حتی در کنگره آمریکا، موجود است که از ضرورت حمله نظامی به ایران صحبت می کند.) تلاش می شود تمایل به گسترش جنگ به سیاست های نتانیاهو و دولت دست راستی اسرائیل نسبت داده شود. اما نتانیاهو به تنهایی قادر به گرفتن هیچ تصمیمی نیست. ممکن است اکنون اختلافاتی بر سر چگونگی پیشبرد این جنگ و کشتار درون هیات حاکمه غرب بروز پیدا کرده باشد، اما در تحلیل نهایی اسرائیل بدون تائید و حمایت آمریکا دست از پا خطا نمی کند. 

شرایط در منطقه بسیار حساس و خطیر است. حمله نظامی به ایران یک ویرانی عظیم، عظیم تر از عراق بوجود خواهد آورد. اپوزیسیون دست راستی ایران بر طبل جنگ می کوبد. محکم و وقیح پشت اسرائیل ایستاده است و از اسرائیل و آمریکا تقاضای حمله به ایران دارد. اگر کسی تا بحال شک و تردیدی در مورد ماهیت این جریان فاشیست جنایتکار داشته، با این تبلیغات کثیف ماهیت این جریان را بخوبی خواهد شناخت. از سوی دیگر بخش قابل توجهی از جریان چپ و کارگری در ایران، بنظر می رسد که روایت جنگ اسرائیل با حماس و جنبش اسلامی را قورت داده است و لذا عمدتا یک سیاست سکوت در برابر این فجایع اتخاذ کرده است. 

بر خلاف نظر حاکم در میان بخشی از نیروهای چپ، جمهوری اسلامی خواهان جنگ نیست. جمهوری اسلامی به تنش نیاز دارد، ولی جنگ نمی خواهد. جنگ به نابودی آن منتهی خواهد شد. تحریک جنگ برای جمهوری اسلامی مانند خودکشی است. به همین دلیل قبل از حمله به اسرائیل بمدت دو هفته با آمریکا مذاکره کرد. محل و زمان حمله را اطلاع داد. حمله ایران به اسرائیل یک نمایش جنگی بود. مثل یک مانور. رسانه های بستر اصلی و دولت های غربی و اپوزیسیون راست و چپ ایران، رژیم اسلامی را به پوزخند گرفتند که نتوانست خسارت جانی و ویرانی جدی بوجود آورد. یک حرکت غیر مسئولانه. ریشخند رژیم اسلامی برای وارد نیاوردن صدمات جدی، عملا تحریکی است برای جنگ. مردم ایران از جنگ هیچ سودی نخواهند برد. مرگ و ویرانی تنها نتیجه حمله نظامی اسرائیل و غرب به ایران است. از تاریخ باید آموخته باشیم. زیاد دور نباید بنگریم.

تحلیگران و ژورنالیست های مخالف آمریکا و اسرائیل از حرکت نظامی رژیم اسلامی بعنوان یک نمایش قدرت مهم یاد کردند. اینجا نمایش بمعنای واقعی آنست. این نه یک حمله نظامی جنگی، بر یک مانور نظامی بود. مساله بر سر آنست که جمهوری اسلامی یک نقشه حساب شده برای یک نمایش نظامی و نه یک جنگ واقعی را پیاده کرد. و هنوز به حمله دوم اسرائیل پاسخ نداده است. روسیه اسرائیل را تهدید کرد که اگر به ایران حمله کند، روسیه دخالت می کند. 

بنظر می رسد که آمریکا و غرب، پدیده ای که خود غرب آنرا "دنیای مبتنی بر قانون" می نامد،  دچار بحران جدی سیاسی و ایدئولوژیک و اقتصادی است. خطر شکل گیری جنگ جهانی سوم روز بروز بیشتر می شود.** جنبش عظیم میلیونی علیه نسل کشی در غزه، بیداری عمومی و جهانی مردم، شورش و اعتراض میلیونی برنامه هیات حاکمه را با مشکل و وقفه روبرو کرده است. باید دید که کدامیک پیروز می شود: مردم و عدالت یا جنگ و کشتار و ویرانی؟

از اینرو بسیار حیاتی است که نیروهای آزادیخواه، برابری طلب، کارگری، چپ و کمونیست، در یک کلام نیروهای عدالتخواه محکم و با ثبات، همبسته و متحد نه تنها علیه این نقشه سیاه ویرانساز دولت های غربی، در راس آن آمریکا بایستند، بلکه به یک صف آزادیخواه و سوسیالیست در برابر جنبش های ناسیونالیستی، "ضد-امپریالیستی" طرفدار بریکز شکل دهند. کشتار در غزه و پاکسازی غزه بخشی از این سناریوی سیاه است. گسترش جنگ، حمله به ایران، جنگ جهانی سوم از محتملات است. باید این خطر را جدی گرفت. با سیاست "انشاءالله گربه است!" نمی توان با رویدادی با این اهمیت و خطیر مقابله کرد.

سکوت در مقابل اسرائیل، آمریکا و غرب از ترس قدرت گیری رژیم اسلامی یا جنبش اسلامی یک نگرانی وارونه است. تنها راه مقابله با جنبش اسلامی، صف بندی محکم چپ و کمونیسم در دفاع از عدالت، آزادی، انسانیت، برابری و صلح و آرامش است. سکوت چپ، اسلامیست ها را تقویت می کند. میدان را خالی می گذارد. زمین را بدست اسلامیست ها می سپرد. تحریم سیاسی در این شرایط، سیاست پاسیفیستی و خطرناکی است. می گویند حماس قویتر و محبوبتر شده است. پیش از جنگ، مردم فلسطین از هر دو نیروی فاسد و دزدی که قرار است آنها را نمایندگی کنند، حماس و الفتح خسته و عاصی بودند. این جریانات از پشتیبانی چندانی برخوردار نبوده اند. طی این هفت ماه جنگ با تبلیغات اسرائیل و غرب برای توصیف این جنگ، بعنوان جنگ اسرائیل و حماس، حماس محبوبتر شده است. عملا به مقام رهبر مقاومت ارتقاء اش داده اند. وقتی زمین خالی باشد، هر که در میدان باشد، به نیروی اصلی بدل می شود.

مردم عاصی و مستاصل غزه که کشتار و قتل عام می شوند، یا با بمب و تانک و گلوله به خاک و خون کشیده می شوند یا از تشنگی و گرسنگی بر خاک می افتند، نیاز به امید دارند. این طبیعت انسان است. برای نجات به هر چیزی آویزان خواهند شد. نیاز به رهایی، نیاز به مقابله، نیاز به مقاومت، حتی بعضا نیاز به انتقام همچون غریزه ای انسان ها را به پیش می برد. در این شرایط نیروهایی که در صحنه حضور دارند و در کنار مردم می جنگند، امکان پیدا می کنند که به مقام رهبر ارتقاء یابند. ارتجاع نیز این نیاز را می شناسد و درک می کند. این چنین است که جریان ارتجاعی و فاسد حماس به مقام رهبری مقاومت ارتقاء می یابد.

شرایط خطیر است. باید جدی اندیشید. باید یک نیروی قوی آزادیخواه، برابری طلب، انساندوست، چپ و سوسیالیست سازمان داد. باید این دنیا را به مصاف طلبید. باید نیروی جنایتکار و مرتجع و سرکوبگر را در هر دو قطب به مصاف طلبید. یکبار دیگر، باثبات می رسد که سوسیالیسم تنها راه نجات بشریت است. تا زمانی که سرمایه، پول و سود و حرص و ولع، بر جهان حکم می راند، مرگ و نابودی اجتناب ناپذیر است. جنگ و ویرانی؛ نسل کشی و قتل عام؛ سرکوب و تبعیض اجتناب ناپذیر است.

 

 

 

 

 

زیرنویس

*فرانسه 14 مستعمره (سابق) در آفریقا دارد. این مستعمرات 500 میلیارد دلار به فرانسه "مالیات استعماری" پرداخت می کنند. بخشی از بودجه این کشورها به عناوین مختلف سرازیر بانک های فرانسه می شود. باین ترتیب، فرانسه قادر می شود حدود 85 درصد درآمد سالانه این کشورها را تصاحب کند.

** ریشی سوناک، نخست وزیر بریتانیا اخیرا در کنفرانس "تبادل سیاست" بسیار روشن به خطر جنگ حتی هسته ای در آینده نزدیک اشاره می کند. در این سخنرانی او به خطرات مهلکی که در 5 سال آینده در برابر بریتانیا و غرب قرار دارد اشاره می کند.

دین افیون توده ها است

دین افیون توده ها است

با "افیون" چه باید کرد؟

۱ ژوئن ۲۰۲۴

 

یک بخش مهم دنیا و انسان است. تلاش برای تعریف و تعبیر و توضیح جهان، طبیعت و هستی به دین شکل داده است. دین، بیک معنا، روایت ایدئولوژیک از دنیا و مناسبات آنست. دین قدیمی ترین ایدئولوژی است که با حفظ اساس و ارزش مصرف اولیه با نظام های گوناگون همراه و متحول شده است. چند هزار سال دنیا را تعریف و باز تعریف کرده است، مناسبات و جامعه را تعریف و توجیه کرده است. "این دولت و این جامعه دین را تولید می کند که یک آگاهی وارونه از جهان است، زیرا آنها یک جهان وارونه هستند... دین نظریه کلی جهان است." (مارکس، پیشگفتار به فلسفه هگل.) دین در عین حال پرچم ستمگر و تحت ستم، سرکوبگر و سرکوب شده در نبرد برای حاکمیت و شورش علیه ستمگر بوده است. دین را باید بعنوان دو پدیده نگریست. ۱) دستگاه دینی  یا "صنعت دینی" بعنوان یک ستون محکم  حفظ وضع موجود. ۲) بعنوان یک سیستم معنوی- عقیدتی که مارکس آنرا "آگاهی وارونه" می نامد. مارکس در سال ۱۸۴۴ نوشت: "رنجِ دینی همزمان بیان رنج واقعی و مبارزه علیه رنج واقعی است. دین آه مخلوق مظلوم، قلب دنیای بی قلب و جان شرایط بیروح است. دین افیون مردم است." 

شیوه برخورد ما به دین

برخورد ما به دین باید این دو وجه یا خصیصۀ دین را در نظر بگیرد: دین بعنوان ستون حفظ نظم استثمارگر حاکم و دین بعنوان یک دستگاه عقیدتی که دنیای معنوی- ذهنی انسان را می سازد. حکومت از دین برای اشاعه خرافه، ترس، توهم، منبع نفرت پراکنی استفاده می کند. حتی در دموکراسی غرب، که اصل جدایی دین از حکومت تا حدودی رعایت می شود*، دستگاه مذهب، یعنی کلیسا، نقش مهمی در  حکومت دارد. توسط دولت و بعضا مالیات های مستقیم از مردم تامین می شود. طی ماه های اخیر با آغاز نسل کشی اسرائیل در غزه شاهدیم که نقش و قدرت مذهب بشدت تقویت شده است، مسیحیت و یهودیت بعنوان دو رکن روحانی و قانونی در جامعه برجسته شده اند. جنگ مسیحیت و یهودیت با اسلام بعنوان یک جنگ علنی طرح شده است.

مبارزۀ ما با دستگاه دین مبارزه ای علیه حکومت و نظام حاکم است. بقول مارکس "بنابراین، مبارزه علیه دین بطور غیر مستقیم مبارزه ای است علیه آن دنیایی که دین رایحۀ معنوی آنست." سرنگونی دستگاه دین  بدون سرنگونی نظام حاکم، سرمایه داری، غیر ممکن است. تاریخ نشان داده است که چگونه رادیکالترین مبارزات علیه دین عملا عقب نشان داده شده است. مبارزات انقلابیون و ضد مذهبیون در قرن هجده در فرانسه، مبارزات ضد مذهبی در روسیه و شوروی گواه خوبیست بر این واقعیت. 

مبارزه علیه دین بعنوان یک دستگاه فکری – عقیدتی یک مبارزۀ روشنگرانه و آگاهگرانه در کنار مبارزه علیه نظم حاکم و ایدئولوژی آنست. برای زدودن خرافات و توهمات مذهبی، باید ریشۀ بازتولید این خرافات را خشکاند؛ و اثباتا آگاهی را در جامعه رواج داد. در شرایطی که ما بتوانیم قدرت را بدست گیریم، مبارزه با مذهب یک پروسه سریع خواهد بود. با از بین بردن نیاز جامعه به دین، چه در سطح حکومت بعنوان ابزار فریب، چه بعنوان عقاید بعنوان ابزاری برای التیام درد جهان دردناک.

آگاهگری یا تحریک

روش ما کمونیست ها در مبارزه علیه مذهب نه تحریک مردم، بلکه ارتقاء آگاهی است. دانش علمی چندانی لازم نیست تا تشخیص داده شود که تحریک یک روش مخرب و مضر است. تحریک ضد دینی از تاثیر و نفوذ دین در جامعه نمی کاهد؛ فقط تنش و خصومت را افزایش می دهد. یک شرایط دفاعی در معتقدین بوجود می آورد که نه به آگاهی، بلکه به غرق شدن بیشتر در خرافه می انجامد.

روش های بعضا بسیار تحریک آمیز و مخرب برخی جریانات ضد اسلامی ایرانی، مسلمان نسب یا غربی، بطور نمونه آتش  زدن قران در تظاهرات با حمایت کامل پلیس، نه تنها موجب کاهش اعتقاد به اسلام نشده، بلکه بعضا موجب تقویت و رشد آن شده است. بحث بر سر آزادی بیان نیست. بحث بر سر یک مبارزه آگاهانه برای ایجاد تغییرات مثبت است. ضمنا باید توجه داشته باشیم که فضای سیاسی - ایدئولوژیک در ایران با سایر کشورهای مسلمان نشین متفاوت است. در ایران تحت حاکمیت یک رژیم جنایتکار و فاسد اسلامی بدنبال یک انقلاب چپ شکست خورده، فضای فکری متفاوت است. اسلام پشم و پیله اش نزد بخش وسیعی از مردم ریخته است. جنبش ضد اسلام و ضد مذهب در ایران قوی است. جنبش علیه حجاب اسلامی و آپارتاید جنسی ریشه دار است. تمام این فاکتور ها در برخورد ما به مذهب و مشخصا اسلام در جامعه ایرانی تفاوت ایجاد می کند.

باید توجه داشته باشیم که با حاکم شدن تز "جنگ تمدن ها" جنگ تمدن غرب، یعنی مسیحیت و یهودیت در برابر اسلام، و عقب نشینی دو جنبش اصلی فعال در مبارزه علیه اسرائیل و امپریالیسم، یعنی ناسیونالیسم و چپ و سوسیالیسم، اسلام بعنوان جنبش سیاسی اصلی به میدان آمده است. خلاء ایدئولوژیک و سرمایه گذاری آگاهانۀ غرب روی جنبش و تروریسم اسلامی، موجب پیشروی اسلام شده است. اکنون فعالترین جنبشی که در صحنه حاضر می شود، جنبش اسلامی یا بهتر است بگوییم مسلمان است. نزد مردم، اسلام به یک بخش طبیعی جنبش سیاسی بدل شده است. این جنبش به معنای فرهنگ لغاتی آن اسلامی نیست، بلکه اسلام را بخشی از هویت خود می شناسد. 

آنچه بعضا به سهو یا عمد از جانب فعالین جنبش ضد اسلامی نادیده گرفته می شود، تفاوت دو مقوله اسلامی و مسلمان است. اسلامی از آغاز جنگ دو قطب تروریست، معنای ویژه ای پیدا کرده است. کمی دقت کنید، لفظ اسلامی چه چیز را به ذهن می آورد؟ اسلامی یعنی "تروریست، آدمکش، لات، بدتر از حیوان". تعمیم این تصویر به مردم مسلمانی که به اسلام اعتقاد دارند، نتیجه سیاست جنگ تمدن های غرب است. تحریک مسموم برای نفرت پراکنی است. در نتیجه چنین سیاستی است که شاهدیم طی دو دهه اخیر بخش قابل توجهی از زنان جوان از محیط های مسلمان حجاب را برگزیده اند. اشتباه است اگر تصور شود که تمام این زنان با حجاب با زور حجاب دار شده اند. بخش قابل توجهی حجاب را بعنوان یک ابزار و سلاح دفاعی برگزیده اند. نه دفاع در مقابل تجاوز! بلکه در دفاع از حرمت و اعتبار خانوادگی و ریشۀ خود در مقابل این هجوم توهین آمیز و تحریک آمیز غرب/مسیحیت/یهودیت محور. حجاب برای برخی حکم سند هویت و سمبل غرور و افتخار نژادی- قومی یافته است. برای بخشی از مسلمانان خاورمیانه اسلام و ناسیونالیسم با یکدیگر تنیده شده است؛ عملا به یک ایدئولوژی واحد بدل شده است. همانگونه که غرب، عرب و مسلمان را با هم مترادف کرده است؛ نزد مردم منطقه نیز پروسۀ مشابه ای طی شده است. همانگونه که حجاب برای رژیم اسلامی حکم بیرق ایدئولوژیک و هویتی دارد؛ برای بخش قابل توجهی از جنبش ضد امپریالیستی ضد اسرائیلی نیز حجاب به مقام بیرق ارتقاء یافته است.

تحریک روشی بس مخّرب در مبارزه علیه هر نوع عقیده و اعتقاد و بویژه دین است. علاه بر محکم کردن ریشه اعتقاد مذهبی، هول دادن معتقد به خرافه بیشتر، جامعه را به تخاصم و ستیز می کشد. در طول تاریخ قدرت های حاکم از اختلافات مذهبی برای ایجاد جنگ و قتل عام و نسل کشی استفاده کرده اند. با تحریک و توهین آگاهی بوجود نمی آید، خرافه و ترس رشد می کند. هیچ میزان تحریک علیه حجاب و زن محجبه، حجاب را از بین نمی برد. تنها راه مبارزه با مذهب، مبارزه با ریشه وجودی آن، یعنی نظام حاکم و گسترش آگاهی و تغییرات قوانین مدنی است.

مسمومیت این جنبش تحریک علیه اسلام بویژه در ماه های گذشته برجسته شده است. طی نزدیک به ۸ ماه قتل عام مردم غزه توسط دولت یهودی اسرائیل به بهانه حملۀ حماس یک جریان اسلامی، تبلیغات حکومتی در غرب بشدت نسبت به مردم مسلمان تحریک آمیز و تبعیض آمیز شده است. دولت ها، توسط رسانه ها و متفکرین و فعالین سکولار- آتئیست عملا به جان مردم مسلمان افتاده اند و زندگی را بر آنها سخت نموده اند. ظاهرا جنبش سکولار- آتئیست در غرب و جنبش تحریک و ریشخند اسلام تمام قد در دفاع از دولت یهودی اسرائیل و تمدن و فرهنگ مسیحیت به میدان آمده اند تا مواد ایدئولوژیک – سیاسی جنگ صلیبی آتی را فراهم کنند.

*بغیر از فرانسه، و آمریکا و اخیرا سوئد سایر کشورهای غربی رسما سکولار نیستند. و می بینیم که آمریکا چگونه تمام اصول سکولاریسم را عملا و رسما کنار گذاشته است. 

قطب سوم به میدان آمده است!

قطب سوم به میدان آمده است!

۱۶ ژوئن ۲۰۲۴

 

جنایت وحشیانه یازده سپتامبر یک توجیه الهی برای ویرانی خاورمیانه به بهانه جنگ با تروریسم اسلامی به آمریکا داد. بدنبال این جنایت، آمریکا به نسل کشی در منطقه پرداخت. از سال ۲۰۰۱ خاورمیانه به یک ویرانه بدل شده است. میلیون ها نفر کشته شده اند؛ میلیون ها نفر آواره. طی این بیست و سه سال خاورمیانه یک روز آرام بخود ندیده است. بمب ها در آسمان در پروازند. پرده آخر این جنایت نسل کشی در غزه است. 

آمریکا و امپریالیسم غرب تروریسم اسلامی را تولید و پرورش دادند. اسلام همیشه یکی از ابزارهای کولونیالیسم و امپریالیسم برای سرکوب آزادی ها، ترقی خواهی و چپ و کمونیسم در منطقه بوده است. از دهه هفتاد میلادی این جنبش تغییر شکل داد. با بقدرت رساندن جنبش اسلامی در ایران، یکی از بزرگترین و قدرتمندترین کشورهای منطقه، اسلام سیاسی شخصیت و قدرت دیگری یافت. این اجرای پروژه کمربند سبز برژینیسکی و کارتر بود. اسلام سیاسی در هیبت یک غول ارائه شد. آمریکا با غول خود ساخته خویش اعلام جنگ کرد.

سپس جریانات تروریستی اسلامی یکی پس از دیگری سر درآوردند. مجاهدین، طالبان، القاعده و حماس. آمریکا و غرب توانستند یورش و بمباران و ویرانی خاورمیانه را به بهانه این جنایتکاران توجیه کنند. اما اسناد درز پیدا کرد. حقیقت افشاء شد. تمام این سازمان ها ساخته آمریکا و غرب با دخالت اسرائیل اند. در "بهار عربی" داعش را ساختند. اخیرا افشاء شده است که سربازان مجروح داعش برای معالجه به اسرائیل می روند.

در برابر این دنیایی که به دوقطب تقسیمش کرده بودند: تروریسم دولتی در برابر تروریسم اسلامی، ما قطب سوم را مطرح کردیم. گفتیم که باید قطب سوم، قطب بشریت آزادیخواه و انساندوست را بمیدان کشید. تنها سیاست کارساز. ۸ ماه نسل کشی در غزه نقش قطب سوم را در میدان مبارزه به اثبات رساند. میلیون ها نفری که در دفاع از مردم غزه و فلسطین، در محکومیت نسل کشی اسرائیل و همدستی آمریکا و غرب در این قتل عام به خیابان ها ریختند و علیرغم سرکوب پلیس هنوز میدان را خالی نکرده اند، هزاران دانشجویی که با اشغال دانشگاه خشم خود را نسبت به این جنایت و حامیانش نشان دادند، اینها قطب سوم اند. 

قطب سوم روایت دروغین و مسخره اسرائیل و ایدئولوگ های غرب را که این جنگ اسرائیل با حماس است و از 7 اکتبر شروع شده است را نپذیرفت. چشمان جهان به حقایق تاریخی اسرائیل و فلسطین گشوده شد. ۷۵ سال اشغال، نسل کشی، آپارتاید، سرکوب روزمره پلیسی این تاریخ فلسطین تحت اشغال اسرائیل است. جنبش دفاع از مردم فلسطین اکنون به سخنگوی جنبش عدالت طلبی جهانی بدل شده است.

قطب سوم در صفوف میلیونی به خیابان ها آمده و خواهان عدالت است. جنایت و نسل کشی را محکوم می کند. اسرائیل و آمریکا و غرب را محکوم می کند. این جنبش عظیم پتانسیل آنرا دارد که در برابر رشد و عروج فاشیسم در غرب، دفاع از آزادی های سیاسی و مدنی و عدالت در غرب قد برافرازد. خواست عدالت برای فلسطین به چکیده خواست عدالت در تمام جهان بدل شده است. چشمان مردم گشوده شده است. ماسک های دروغ و ریا هیات حاکمه دریده شده است. جامعه بیدار شده است. اکنون یک شرایط طلایی برای سازماندهی یک جنبش عظیم چپ و سوسیالیستی فراهم آمده است. 

کنفدراسیون کار"  از عشق به کارگر یا عشق به رهبری؟ "

"کنفدراسیون کار"

 از عشق به کارگر یا عشق به رهبری؟

دو هفته پیش ابتدا به ساکن یک سازمان بنام "کنفدراسیون کار ایران" در آلمان اعلام موجودیت کرد. عملی بسیار شگفت آور! جنبش کارگری در ایران، علیرغم سرکوب خشن رژیم اسلامی، قوی و رادیکال است. مبارزه برای حق تشکل یکی از عرصه های مبارزاتی طبقه کارگر بوده است. جنبش مجمع عمومی و شورایی یک گرایش قوی درون جنبش کارگری است. صدای این جنبش از طریق جنبش چپ و کمونیست در خارج کشور منعکس می شود. باین ترتیب، نیاز نیست بر اهمیت شفافیت و علنیت پروسۀ تشکیل هر سازمان و تشکلی که حتی بشکل تلویحی ادعای نمایندگی طبقه کارگر ایران را دارد، تاکید کنیم.

ممکن است، گفته شود، این یک سازمان طرفدار کارگر است، مانند ده ها سازمان دیگر. این پاسخ حقیقت را بیان نمی کند. نامی که برای این سازمان انتخاب شده و نحوۀ تشکیل آن سخن از سناریوی دیگری دارد. "کنفدراسیون کار ایران- خارج کشور" یک نام دهان پر کن است. قصد جا زدن این سازمان بعنوان نمایندۀ کارگران ایران در مجامع بین المللی و باین ترتیب نماینده و رهبر تراشی برای طبقه کارگر ایران است. قرار است همانگونه که هیاتی از اپوزیسیون دست راستی پارسال و مسیح علینژاد امسال در کنفرانس امنیتی مونیخ بعنوان نمایندۀ ایران شرکت کردند، کنفدراسیون کار هم در آی ال او بعنوان نمایندۀ ایران شرکت کند. 

نحوۀ تشکیل و حامیان و تسهیل کنندگان این پروژه نیز بوی رژیم چنجی میدهد. جلسه تشکیل این سازمان در دفتر کنفدراسیون اتحادیه کارگری آلمان (د گ ب) برگزار شده است. از "خیریه فردریک ابرت" هم حمایت مالی گرفته اند. یک نگاه کوتاه به این دو نهاد نیت واقعی تشکیل این "کنفدراسیون" را روشن تر می کند. 

د گ ب عملا یک نهاد رسمی هیات حاکمه است؛ بخشی از سیستم حکومتی است. حمایت د گ ب از هر نهاد و جنبشی معنای سیاسی روشن دارد. لذا د گ ب سیاستی مغایر با سیاست رسمی حکومت اتخاذ نمی کند. دو نمونه از سیاست ها و مواضع این نهاد جهت گیری سیاسی آنرا روشن تر می سازد. یکی از نقد هایی که به د گ ب وارد شده است، برخورد دو گانه به کارگران آلمانی الاصل و کارگران مهاجر یا میهمان است. کارگران مهاجر عملا بعنوان شهروندان درجۀ دوم در نظر گرفته می شوند. جنبش کارگری سنتا و تاریخا با اصل برابری تداعی می شود. برخورد دوگانه به کارگران در یک محیط کار هیچ ربطی به ترقیخواهی کارگری ندارد. 

در رابطه با نسل کشی اسرائیل در غزه، د گ ب طی یک نامه به دبیر کنفدراسیون اتحادیه کارگری اسرائیل "همبستگی عمیق خود را با اسرائیل" اعلام کرده است و تظاهرات جهانی در محکومیت بمباران اسرائیل را محکوم و اعلام کرده است که "چند روز اخیر بروشنی نشان داد که آنتی سمیتیزم چقدر عمیق در جامعه جهانی نفوذ دارد. ما از خشونتی که اجازه داده آنتی سمیتیزم، حتی در آلمان، دوباره فعال شود نگران و شوکه شده ایم." در پایان، از برخورد سریع دولت آلمان و ارائه حمایت های لازم به اسرائیل ابراز شادی شده است.

این ماهیت واقعی این اتحادیه است. این یک نهاد حکومتی است و کارش آرام کردن کارگران است. آیا کسی تردید دارد که از این نهاد آبی برای طبقه کارگر ایران گرم نمی شود؟ آیا شکی هست که اقدام د گ ب اقدامی در جهت آلترناتیو سازی و رهبر تراشی است؟

خیریه فردریک ابرت هم یک نهاد سیاسی دولتی است که در ۱۹۲۵ توسط دولت آلمان تشکیل شده است. کمک مالی این "خیریه" یعنی کمک مالی دولت آلمان.

چرا یک کنفدراسیون کار لازم شده است؟ 

رادیکالیسم، چپ گرایی و خصلت انقلابی جنبش سال گذشته دولت های غربی و اپوزیسیون دست راستی را بهت زده کرد. تصور می کردند که قادر خواهند بود روایت دست راستی شان را بر این جنبش تحمیل کنند. بویژه آنکه جنبش آزادی زن از رهبران و فعالین اصلی این جنبش انقلابی بود و خواست های صریح ضد اسلامی بیان می کرد. دولت های غربی به سازمان های بسیاری که در رابطه با حقوق زن در خاورمیانه کار می کنند، کمک های مالی، سیاسی و فکری می دهند. از اینرو تاثیر گذاری بر جنبش اعتراضی توده ای را آسانتر فرض می کردند. اتاق فکر های سازمان سیا و نهاد های طراحی رژیم چنج تصور می کردند که با بکار گرفتن سلبریتی های ایوسنت لورانی و جملات دهان پر کن خواهند توانست رهبری دست راستی  را بر این جنبش اعتراضی تحمیل کنند. مفتضحانه شکست خوردند. 

برای مدتی پروژه را به پشت پرده بردند. اکنون با گسترش جنگ و ویرانی در خاورمیانه، مساله آلترناتیو سازی فعالتر مطرح می شود. اعطای جایزه نوبل به نرگس محمدی، یک زن اصلاح طلب در زندان، اعطای جایزه به مسیح علینژاد در دسامبر و شرکت او در کنفرانس امنیتی مونیخ، دریافت نامه ای از یک زن زندانی چپ و اکنون تشکیل یک کنفدراسیون کار، تصویر کامل می شود. حالا باید منتظر شرایط شد. آیا این طرح هم ترشی انداخته خواهد شد یا فعال می شود؟ باید دید. 

باید توجه داشت که آمریکا و غرب همواره طرح هایی را برای دخالت در سرنوشت سیاسی کشورهای منطقه تحت نفوذ خود در کشو دارند. وجود یک جنبش قوی سرنگونی طلبانه در ایران و شرایط بحرانی و جنگی منطقه، ضرورت یک سناریو و طرح عملی را صد چندان می کند. تجربه سال گذشته به آنها نشان داده است که رمز موفقیت در جامعه ایران، زدن ادویه چپ و کارگری به آلترناتیو و روایت است. لذا از سلبریتی های مد روزی و پهلوی برای مدتی فاصله گرفتند و بجای آن به زنان زندانی جوایز حقوق بشر و شجاعت و غیره اعطاء کردند. برای چنین طرحی یک بازوی کارگری از واجبات است. کنفدراسیون کار ایران –خارج کشور ممکن است بتواند آن بازو باشد. 

! ماسک ها دریده می شود! اکس مسلم از چاله به چاه

ماسک ها دریده می شود!

اکس مسلم از چاله به چاه!

آذر ماجدی و هما ارجمند

 

مریم نمازی در مقاله ای با عنوان "تبلیغات و اخلاق اسلامی آذر ماجدی و هما ارجمند" احکام قلمبه سلمبه ای صادر کرده است. آذر ماجدی و هما ارجمند را متهم به هواداری از جنبش اسلامی نموده و حتی اخلاقیات آنها را نیز اسلامی خوانده است.

ابتدا لازم است اعلام کنیم که ما از بحث و جدل باز کاملا استقبال می کنیم. قصد ما از جدل و جدال سیاسی صدور حکم و قضاوت نیست. ما داور سیاسی نیستم. ما قاضی نیستیم. ما مفسر تاریخ نیستیم. ما فعال سیاسی کمونیستیم که برای یک دنیای بهتر مبارزه می کنیم؛ برای دنیایی که همه انسان ها آزاد و برابر و مرفه زندگی می کنند. ما بعنوان کمونیست های واقعی در هر کجای دنیا بی عدالتی ببینیم به خروش می آییم و می کوشیم که سهم خود را در تحقق عدالت ایفاء کنیم. از اینرو است که با دیدن تصاویر قتل عام مردم در غزه، کودکان به خاک و خون در غلطیده، با دیدن تُن ها بمبی که بر سر مردم بی پناه غزه ریخته شده است، خون انسانیت مان به جوش آمد. وجدان مان به درد آمد. تصمیم گرفتیم که سهمی ادا کنیم.    

ما خواهیم کوشید که تا حد امکان در مباحث مریم نمازی تعمق کنیم و به آنها پاسخ درخور بدهیم؛ هر چند که متاسفانه جز تعدادی اتهام و احکام پوچ بیش نیست.

احکام ابتدای مقاله بدون هیچ دلیل و استدلالی اعلام می کند که این دو فعال کمونیست، فعال جنبش آزادی زن، و فعال تحقق عدالت برای مردم فلسطین از "تبلیغات و ادبیات اسلامی" استفاده می کنند. آیا این ادعا یا بهتر است بگوییم این اتهام دارای یک پایه واساس حقیقی و زمینی است؟ خیر. ایشان ظاهرا تابع سیاست "سنگ مفت گنجشک مفت" هستند. آنها متوجه شده اند که تصویر دروغین ترقیخواهی، آزادیخواهی و انساندوستی شان سریعا رنگ می بازد. عمارت پوشالی عقل و خِرد خودساخته در حال  ریزش است. وقتی انسان در یک خطر سرنوشت ساز قرار می گیرد به هر وسیله ای متوسل می شود. این موقعیت اکس مسلم در شرایط اسکاندال کنونی است. پرتاب اتهامات پوچ و واهی و مسخره تنها مَفَر مریم نمازی و اکس مسلم است.

"انتقادات اخیر آذر ماجدی و هما ارجمند از فمینیست ها، سکولارها و مسلمانان سابق تحت عنوان دفاع از مردم فلسطین، با توجه به استفاده آنها از تبلیغات و ادبیات اسلامی و چپ اسلام گرا نگران کننده است.   ... این موضع که نظامی‌گری تحت رهبری ایالات متحده را تهدید بزرگ‌تری می‌داند – و از این رو تنها مرکز توجه – بخصوص از سوی فعالین حقوق زن و کمونیست‌ که دهه‌ها سال علیه رژیم اسلامی ایران مبارزه کرده‌اند، هشدار دهنده است."

حکم اول را کمی کالبد شکافی کنیم: طبق گفته ایشان ما در نقد "فمینیست ها، سکولار ها و مسلمانان سابق تحت عنوان دفاع از مردم فلسطین از تبلیغات و ادبیات اسلامی و چپ اسلام گرا استفاده کرده ایم!" جل الخالق! این یک دروغ شاخدار است. ما طی یک نامۀ سرگشاده ریاکاری و معیارهای دوگانۀ نهادهای سکولار در غرب را نقد کرده ایم. افشاء کرده ایم که سکولاریسم آنها و نقدشان متوجه و متمرکز روی اسلام است. ذره ای، اپسیلونی یهودیت را نقد نمی کنند. مذهبی به همان میزان اسلام، ارتجاعی، زن ستیز، ضد آزادی و مملو از خرافات. لام تا کام درباره مذهب یهود سخن نمی گویند. نقدشان کرده ایم که حکومت اسلامی را نقد می کنند ولی لام تا کام درباره حکومت یهودی، بقول نتانیاهو "تنها حکومت یهودی در دنیا" سخن نمی گویند؛ حتی وقتی کودکان فلسطینی را با کلام تورات قتل عام می کنند. (اینها از بغض "یهودی ستیزی" ما نیست. توسط خود تلویزیون اسرائیل پخش شده است و توسط سربازان اسرائیلی از صحنه ها فیلم گرفته شده و با افتخار در سوشیال میدیا پخش شده است.) خود را انساندوست، ترقی خواه و آزادیخواه می نامند ولی در برابر یک نسل کشی که هر روز در صفحه تلفن هایشان قابل رویت است، سکوت کامل اختیار کرده اند. 

ما جنبش سکولاریست و جنبش فمینیستی را بخاطر سکوتشان در برابر یک نسل کشی، یک فاجعه تاریخی انسانی نقد کرده ایم. ادعای دفاعشان از آزادی و ارزش های انسانی را پوچ و تو خالی خوانده ایم. یک بام و دو هوا نمی شود؛ جنایت، سرکوب و بی عدالتی باید در هر شکل و فرم محکوم شود، انتخابی نیست. ما دقیقا به این دلایل این جنبش ها را فاقد هر گونه پرنسیپ انسانی، سیاسی، و اجتماعی خواندیم. آیا اینها ادبیات اسلام سیاسی و جنبش اسلامی است؟ خودتان خنده تان نمی گیرد؟ راستش انسان نمی داند از اینهمه سقوط و بی پرنسیپی بخندد یا بگرید. (نامه سرگشاده ما به نهادهای سکولار غرب در همین شماره، صفحه ۱۰، منتشر شده است.)*

شما با پرتاپ کردن اتهام نمی توانید وجدان خود را از شرمی که به آن آغشته شده، و آبروی بر باد رفته تان را نجات دهید. پس از هشت ماه نسل کشی بیست و چهار ساعته در غزه؛ پس از کشتار حدود پنجاه هزار انسان که بیش از پانزده هزار نفر آن کودک اند؛ پس از معلول و یتیم کردن هزاران کودک؛ پس از نابود کردن کامل غزه، بیمارستان ها، دانشگاه ها، مدارس و هر زیر ساخت شهری؛ پس از قحطی دادن و قطع آب نزدیک به دو میلیون انسان؛ پس از آنکه تمام سازمان های "حقوق بشر" بین المللی جنایات اسرائیل را محکوم کردند؛ پس از آنکه میلیون ها انسان در سراسر جهان بمدت هشت ماه به خیابان ها آمدند؛ پس از آنکه یک جنبش بین المللی برای عدالت و آزادی مردم غزه و فلطسین و محکومیت اسرائیل و موتلفین غربیش در راس آن آمریکا با حرارت به میدان آمده است، شما بالاخره سکوت هشت ماهه را شکستید و عبارت نسل کشی را برای جنایات اسرائیل در غزه بکار بردید. (البته، شورای مرکزی اکس مسلم، این را هم نپذیرفته است. موضع آنها شبیه موضع دفتر نتانیاهو یا آنتونی بلینکن است.)

هشت ماه سکوت کردید و اکنون که یک بخش قابل ملاحظه ای از هیات حاکمه در غرب و بخشی از کابینه خود نتنایاهو به شِکوِه و غُر و لُند بلند شده اند و تلاش می کنند که با صحنه سازی و در مرحله آخر با پرتاب نتانیاهو زیر اتوبوس خود را نجات دهند، روایت این منتقدین فرصت طلب را از این نسل کشی ارائه می دهید. حماس و اسرائیل در این جنگ دخالت دارند و ظاهرا "یک جنگ قومی – مذهبی" است! این تحلیل نه تنها هیچ ربطی به کمونیسم کارگری ندارد، بلکه به تاریخ، حقیقت روی زمین، و انسانیت نیز بی ربط است. این شمائید که خود را زیر غول اسلام سیاسی پنهان کرده اید و بنفع اسرائیل روایت اسرائیل و آمریکا را از این نسل کشی اشاعه می دهید. دستتان رو است. 

بعلاوه، اگر ادعا می کنید که این جنگ قومی – مذهبی است، آیا قبول دارید که اسرائیل یک رژیم مذهبی است که آپارتاید قومی و مذهبی بر مردم فلسطین تحمیل کرده است؟ یا اینکه بخش قومی و مذهبی فقط شامل فلسطینی ها است که شما به روش حاتم بخشی همه را تحویل حماس داده اید؟ مطلع هستید که در آمریکا و کانادا طی ماه های اخیر چندین میتینگ معاملات ملکی در سفارت اسرائیل یا سناگوگ یهودی برای فروش اراضی تصرف شده در ساحل غربی برگزار شده که زمین ها را به یهودی های سفید پوست غربی می فروشد؟ آخرین آنها همین چند روز پیش در یک سناگوگ در لس آنجلس برگزار شد که تظاهرات وسیعی در مقابل آن سازمان یافت که با خشونت وحشیانه پلیس و لات های  پرو اسرائیلی مواجه شد. (حتما پاسخ خواهید داد که این تبلیغات "یهودی ستیزانه" است.)

گفته اید که ما مسلمانان سابق را متهم کرده ایم.... مسلمانان سابق چه کسانی هستند؟ در چه نهادی جملگی متشکل اند؟ چگونه شما بخود اجازه می دهید که از جانب تمام کسانی که بقول شما یک زمانی مسلمان بوده اند و سپس آنرا کنار گذاشته اند سخن بگویید؟ چه حق بجانبی و خودخواهی که بخود مدال سخنگویی تمام کسانی که یک زمانی شاید مسلمان بوده اند، می دهید. 

ما اکس مسلم را عمیقا نقد کرده ایم. اکس مسلم یک سازمانی است که با یک برنامه و هدف معین سیاسی بعنوان موزائیکی در پروژه جنگ تمدن های غرب علیه اسلام ساخته شده است. (لازم نیست ما درباره چگونگی پیدایش اکس مسلم با هم  جر و بحث کنیم. هم شما می دانید و هم ما.) اکس مسلم از همان ابتدا چهار نعل در جهت این هدف دویده است. و در این شرایط خطیر در دنیا و در غرب دارد بشیوه خطرناکی در دست جریانات راست، فاشیست و راسیست بازی می کند. درست است که بر سر نسل کشی غزه میان دو شاخۀ آن، یعنی شورای مرکزی اکس مسلم در آلمان و شورای اکس مسلم در بریتانیا اختلاف نظر جزیی پیدا شده است ولی در هدف و برنامه سیاسی کاملا مشترک اند.

حکم داده اند که ما "نظامی گری تحت رهبری ایالات متحده را تهدید بزرگتری" می دانیم و آنرا "موضعی هشدار دهنده" ارزیابی کرده اند. اولا، ما هیچگاه چنین موضعی را نه فرموله و نه مطرح کرده ایم. ما از تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا صحبت می کنیم. و قلدری آمریکا و غرب را برای ریاست جهان نقد می کنیم. لفظ "نظامی گری" لفظ جریان شما است. ثانیا، آیا شما بر این عقیده هستید که تروریسم اسلامی در موازنه جهانی هم وزن و هم قدرت تروریسم دولتی است؟ 

در اینجا از این حقیقت چشم پوشی می کنیم که تمام این سازمان ها و کل جنبش اسلامی ساخته و پرداخته آمریکا و غرب با دخالت اسرائیل است؛ فرض می گیریم که جملگی کنار جمهوری اسلامی در مقابل "نظامی گری به رهبری آمریکا" صفبندی کرده اند؛ آیا قدرت جمهوری اسلامی با تمام سازمان های تروریست اسلامی با قدرت ناتو قابل قیاس است؟ این حکم را جلوی یک نوجوان تازه وارد به سیاست هم بگذارید خواهد خندید.

به جنگ ها و ویرانی ها، نسل کشی ها و قتل عام های سی سال اخیر در جهان نگاهی بیاندازید، قدرت ویرانگر و جنایتکار این دو قطب را با هم مقایسه کنید. حس تناسب هم خوب چیزی است. برای مبارزه با دشمن، شما نیاز ندارید قدرتش را از آنچه هست بیشتر نشان دهید؛ غول آسا ترش کنید. جنایات جمهوری اسلامی و جنبش اسلامی احتیاج به آگراندیسمان ندارد. برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی، برای سازماندهی یک انقلاب کارگری ما نیاز نداریم جمهوری اسلامی را از آنچه هست بزرگتر و قوی تر جلوه گر کنیم. این تاکتیک نتیجه عکس خواهد داشت. 

 آیا چنین مواضعی از بی اطلاعی از اوضاع سیاسی جهان، تاریخ جنگ در خاورمیانه و شکل گیری اسرائیل، تاریخ ۱۰۰ سال و بویژه هفتاد و پنج سال اخیر مساله فلسطین و اشغال و سرکوب و نسل کشی اسرائیل، از بی اطلاعی از آنچه در خاورمیانه اتفاق افتاده است، ویرانی کامل افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، و فلسطین و از آن گسترده تر در آفریقا، باید گذاشت یا از یک نقشه برنامه ریزی شده برای اشاعه دروغ و فریب بنفع تروریسم دولتی و اسرائیل؟ 

از آنجا که ما در نسل کشی غزه، حماس را محکوم نمی کنیم؛ (همانگونه که در نسل کشی های پیشین اسرائیل نیروهای فلسطینی، بطور نمونه سازمان الفتح را علیرغم نقدهای عمیقی که به این جریان داشتیم، در نسل کشی مردم فلسطین نقد نمی کردیم) به طرفداری از اسلام سیاسی متهم شده ایم. این همان چیزی است که نتانیاهو، جو بایدن، جرج شولتز، ریشی سوناک و امانوئل ماکرون می گویند. آنچه رسانه های بستر اصلی، سی ان ان و بی بی سی و تلویزیون آلمان و فرانسه بهم می بافند؛ مامورین اسرائیل و آمریکا از قبیل پیرس مورگان و بن شاپیرو و سکولاریست های مشهور، ریچارد دوکینز، سام هریس و بیل مار و دار و دسته تحویل می دهند. عمقی در این حکم نیست، زیرا تحلیلی پشت آن نیست. روایتی دروغین از یک حقیقت تاریخی است.  نمی توان چنین حکمی را بویژه از چنین جریانی جدی گرفت. یک حکم تو خالی تبلیغاتی است که غورت داده شده و اکنون تحویل داده می شود. توسل به چنین روش های مبتذلی بیش از هر چیز بیانگر استیصال است.

ما در رابطه با نقش حماس در فلسطین و رابطه حماس و اسرائیل صحبت های بسیاری کرده ایم. حماس را برای جنایت، سرکوب، فساد، دزدی و ارتجاع باید افشاء و محکوم کرد. برای نسل کشی در غزه؟ خیر. کمی تاریخ را مطالعه کنید؛ کمی حقوق بین الملل را بخوانید؛ اگر هنوز تمام ذهنتان با خرافه انباشته نشده باشد، متوجه مساله خواهید شد.

دلیل دیگری که برای زدن این اتهام ارائه می دهند این نکته است که ما به قدر قدرتی جنبش اسلامی اعتقاد نداریم. ما جنبش اسلامی را ضعیف  تر از آنچه اکس مسلم ارائه می دهد می دانیم. آنها معتقدند که اسلام سیاسی خطر بزرگتری از تروریسم دولتی است. خطر حماس ظاهرا از اسرائیل بیشتر است. ما با این نظر مخالفیم. از اینرو به هواداری از اسلام سیاسی متهم شده ایم. 

مضحک است از یک سو جنبش اسلامی آنقدر ضعیف است که ظاهرا با اعتراض عریان و می خواری و نمایش رقص و آواز در برابر اماکن منتسب به اسلامی ها، می توان عقبش راند و از سوی دیگر از تروریسم دولتی، اسرائیل و آمریکا و ناتو قوی تر است و لذا تهدید بزرگ تری برای جهان، غرب و منطقه! این استدلال سر تا پا تناقض را چگونه باید پاسخ گفت؟ متاسفانه تمام نوشته و تمام آنچه بعنوان فاکت و استدلال ارائه شده است مملو است از تناقض و عدم انسجام. وقتی مغز آغشته شد از خرافات، امکان هر گونه تعمق و استدلال منطقی از انسان سلب می شود، و بجای منطق یک مشت وِرد حفظ شده و غورت داده شده بیرون ریخته می شود. 

حکم داده اند که ما درک مان ازمقوله قطب سوم، که منصور حکمت در تحلیل دنیا پس از یازده سپتامبر مطرح کرده است، "سطحی" است. "در حالی که بطور سطحی به قطب سوم، قطب مردم اشاره می کنند... اما عملا نقش اسلام سیاسی را در سرکوب و بازسازی راستگرایانه در جوامع را نادیده می گیرند." راستش این جمله بشدت نامفهوم است. سطحی دیدن قطب سوم چه ربطی دارد به نادیده گرفتن نقش اسلام سیاسی؟ بعد نقش راستگرایانه اسلام سیاسی در "جوامع"، در کدام جوامع؟ در همه دنیا؟ وقتی می خواهند مقولات بی ربط را بهم ببافند از این بهتر نمی شود. 

اولا قطب سوم، قطب مردم نیست. ظاهرا شمائید که اصلا بحث منصور حکمت را درک نکرده اید. قطب سوم، قطب مردم علی العموم نیست، قطب مردم آزادیخواه و انساندوست است. بعلاوه، این میلیون ها انسانی که هشت ماه است به خیابان ها آمده اند و خواهان پایان نسل کشی، محکومیت اسرائیل و موتلفین غربی اش، خواهان بازگشت مردم غزه به محل زیست شان و خواهان پایان اشغال فلسطین توسط اسرائیل هستند، جنبش دانشجویی که دنیا را مجذوب خود کرده است، قطب سوم نیستند؟ آیا اکس مسلم و رفقای ضد مسلمان طرفدار اسرائیلش قطب سوم را می سازند؟ 

وقتی از آنها انتقاد می شود که چرا در مقابل مذهب یهود و دولت یهودی اسرائیل ساکت اید؟ چرا معیارهای دو گانه دارید؟ ریاکارید، برآشفته می شوند و ما را "ضد یهود" خطاب می کنند. ظاهرا نقد مذهب یهود، دستگاه مذهبی یهود، خاخام ها (بخوان ملاهای یهود) و اسرائیل، عملی یهود ستیزانه است. این شما را یاد چه می اندازد؟ تبلیغات کر کننده و مشمئز کننده بی بی سی، سی ان ان، دولت های غرب، جو بایدن و آنتونی بلینکن، جرج شولتز و ریشی سوناک و استارمر (رهبر حزب کارگر)، پیرز مورگان و بن شاپیرو. عدم انسجام و تناقض تمام دستگاه فکری شان در مورد اسرائیل و فلسطین را فرا گرفته است. 

وقتی به آنها گفته می شود که تبلیغات و حرکات تحریک آمیز اکس مسلم مانند اعتراض برهنه و می خواری در برابر اماکن منتسب به مسلمانان موجب نه فقط تحریک مسلمانان، بلکه شیطان سازی از مسلمانان، ایجاد کینه و تخاصم در جامعه و رشد مسلمان ستیزی می شود، پاسخ می دهند که آذر ماجدی و هما ارجمند در کنار اسلامیست ها و جمهوری اسلامی ایستاده اند و تبلیغات و اخلاقیات اسلامیست ها  را بکار می برند. اما جالب اینجاست که بمحض آنکه  یک افشاگری از دستگاه مذهب یهود ارائه می شود، تهمت "یهودی ستیز" بر زبانشان جاری می شود. آیا متوجه تناقض، عدم انسجام، ریاکاری و یک بام و دو هوای تحلیل و موضع سیاسی خود می شوید؟

به مهملاتی می رسیم که در مورد آذر ماجدی بخاطر نقد فراخوان مارش عظیم ایرانیان علیه تروریسم اسلامی در آلمان، ردیف شده است. موضوع اصلی دعوا ظاهرا بر سر این نکته است که آذر ماجدی با نظر آنها در مورد سایز، قدرت، و خطر جنبش اسلامی در غرب توافق ندارد. از اینرو که آذر اعلام کرده اکنون در غرب خطر رشد فاشیسم، راسیسم و جنبش ضد مهاجر و پناهنده بسیار بیشتر است و هشدار می دهد  که تبلیغات ضد اسلامی و زدن بر طبل تبلیغات فاشیست ها مبنی بر اینکه تروریست های اسلامی غرب را تسیخیر کرده اند بازی کردن در دست جریانات فاشیست و دست راستی است، به او اتهام دفاع از جنبش اسلامی و رژیم اسلامی زده شده است. 

جالب است. در یک دنیای بدون خرافه و فارغ از منافع مادی و سیاسی معین، مساله وزنه و قدرت یک جنبش معین می تواند موضوع یک دیالوگ منطقی قرار گیرد. این اختلاف نظر سیاسی می تواند مورد بحث قرار گیرد؛ نیرو و وزنه این نیرو می تواند مورد مجادله باشد. کلام خدا که نقض نشده، کفر که گفته نشده است. اما اکس مسلم از آنجا که هدفمند در دفاع از اسرائیل فعالیت می کند، این تحلیل درباره وزنه، قدرت و میزان واقعی خطر جریان اسلامی در غرب در شرایط حاضر را تبدیل به یک اتهام کرده است. اتهام دفاع از جنبش اسلامی یا رژیم اسلامی. (جا دارد اشاره شود که طی این هشت ماه، تا همین چند روز پیش، اکس مسلم ضمن سکوت کامل در برابر نسل کشی در غزه بر فعالیت ضد اسلامی اش افزوده است. مامور و معذور!) 

چنین موضع گیری عوامانه ای از یک سازمانی که ادعای خِرد و منطق و عقل دارد، مدعی برخورداری از دانش و درک بالایی از دنیا است وهمچنین  مدعی است که بر مبنای دانش و خِرد اسلام را طرد کرده است، کمی ناهنجار بنظر می رسد. چنین موضعی هر گونه خِرد و منطق را کاملا نفی می کند. بیانگر خرافه است. معنای واقعی خرافه یعنی نفی علم و منطق و اعتقادات بدون پایه و اساس علمی یا واقعی. آنچنان خرافات، تبلیغات و روایت دروغین اسرائیل و ایدئولوگ های غربی را غورت داده اند که حتی متوجه تناقض و معیارهای دوگانه خود نیز نمی شوند. 

ادعا می شود که آذر ماجدی با هشدار دادن به خطر رشد فاشیسم، راسیسم و مهاجر و مسلمان ستیزی و نمونه آوردن از عقب ماندگی، ارتجاع و جنایت دستگاه مذهبی یهود، یهودی ستیزی می کند، و در کنار اسلام سیاسی قرار می گیرد. جالب است پس از یک پاراگراف درس درباره آزادی بیان و حق نقد مذهب در هر شکل و فرمی، و وارد آوردن اتهام اسلامیست به کسی که حرکات تحریک آمیز آنها را بعلت دامن زدن به فضای مسلمان ستیزی نقد می کند، در برابر یک افشاء گری از دستگاه یهودیت، از سناگوگ، ایشان بلافاصله اتهام یهودی ستیز و طرفداری از اسلامیست ها را پرتاب می کند. کمی بخود بنگرید. ببینید چه میزان تناقض در همین چند صفحه بر زبان آورده اید. 

در نقد فراخوان به مارش ضد اسلامی، آذر ماجدی، مینا احدی را برای هدف قرار دادن جامعۀ افغانستانی مورد نقد قرار داده است. وی اعلام کرد که این فراخوان فضا را نه تنها برای مردم و بخصوص مردان جوان افغانستانی و کلا مردم منطقه، در آلمان بسیار سخت و خطرناک می سازد، بلکه بر موقعیت افغانستانی ها در ایران نیز تاثیرات مخرب و خطرناکی خواهد گذاشت. درباره موقعیت سخت و بی حقوق افغانستانی ها در ایران و خشونت و سرکوب رژیم اسلامی و راسیسم ضدافغان ذاتی ناسیونالیسم ایرانی هشدار داده شد. آیا طبق روش استدلال این نوشته نباید مینا احدی و اکس مسلم را در سرکوب افغانستانی ها کنار جمهوری اسلامی قرار داد؟ 

مریم نمازی می نویسد: "آذر می گوید او طرفدار آزادی بی قید و شرط بیان است، اما (همان امای معروف) ولی مردم را تحریک نکنید." آذر ماجدی همواره اعلام کرده است که از آزادی بی قید و شرط بیان دفاع می کند. این یک اصل برنامه یک دنیای بهتر، برنامه ما است. حق آزادی بی قید و شرط بیان یک رابطه حقوقی – سیاسی مابین شهروند و دولت است، نه دو شهروند. این دفاعیه بمعنای دفاع از سخنان شما نیست، دفاعی است از حق شما برای بیان نظرات تان بدون دخالت دولت و پلیس است. آذر نیز بعنوان یک شهروند حق دارد که تمام سخنان و تبلیغات شما را شدیدا نقد کند بدون دخالت دولت و پلیس. آذر در اینجا دقیقا دارد این حقش را اعمال می کند. نقد روش های تحریک آمیز و خصومت آمیزشما، تحقیر و شیطان سازی کردن از بخشی از جامعه، به خطر انداختن موقعیت و امنیت زندگی آنها. 

صمیمانه یک سوال مطرح می کنیم: آیا شما واقعا بر این نظرید که با می خواری و سیگار کشیدن با ژست هنرپیشه های دهه شصت فرانسوی در مقابل مکان هایی که با مسلمان و اسلام تداعی می شود، در ماه رمضان، شما چه تاثیری بر روی کودک، نوجوان و جوان در محیط مسلمان می گذارید؟ وقتی مشروب و سیگار را در مقابل روزه می گذارید چه آموزشی به این نوجوانان و جوانان می دهید؟ چه خرافه ای را می شکنید و چه حقیقت یا خِردی را جای آن می نشانید؟ چگونه این حرکت باعث روشنگری در این کودکان و جوانان می شود؟ اینها سوالاتی واقعی است. آیا تابحال به آنها اندیشیده اید؟ بعنوان انسانی که معتقد است از روی دانش و عقل و خرد اسلام را ترک کرده است و می خواهد غافلان دیگر را آگاه کند، این سوالات باید عمیقا قبل از انجام هر حرکتی تحلیل و بررسی شود. با پاسخی که دادید معلوم می شود که این سوالات حتی به ذهن تان نیز خطور نکرده است. تنها محرکه، عشق به تحریک است. 

طنز اینجاست که اگر شما مشروب و سیگار را در مقایسه با روزه نه فقط در مقابل هر پزشک و نرس، بلکه در برابر هر انسان برخوردار از عقل روزمره بگذارید، متعجب خواهد شد که کسی انتخاب آن دو را عقلایی تر، منطقی تر، عالمانه تر و به این معنا برتر نسبت به آن این یکی بداند و تبلیغ کند. حالا متوجه شدید که مبارزات، تحلیل ها و تبلیغات تان تا چه حد سطحی، بدون ذره ای تعمق و بعضا بسیار مضر هستند؟ (در تریبون ۴ مقاله ای از آذر ماجدی تحت عنوان "دین افیون توده ها است؛ با افیون چه باید کرد؟ بچاپ رسیده است. برای روشن شدن این بحث خواندن این مقاله را توصیه می کنیم.) 

از آذر ماجدی خواسته شده است که نام سازمان های سکولار، فمینیست و طرفدار دموکراسی که از دولت های غربی و نهادهای دموکراسی غربی پول می گیرند را اعلام کند. لیست بلند بالا است. خود شما هم می دانید، پس لطفا ژست کسی که گویی یک اتهام زشت به او نسبت داده شده است را بخود نگیرید. خیلی بهتان بر خورد؟ خودتان منابع مالی تان را منتشر کنید. قصد ما رو کردن پرونده مالی کسی نیست. قصد اعلام دلیل سکوت این سازمان های باصطلاح حقوق بشر و طرفدار آزادی است.

در پاسخ به نقد هما ارجمند به کنفرانس سکولاریست ها در دسامبر ۲۰۲۳ در پاریس که توسط اکس مسلم سازمان یافته بود، مریم نمازی خود را به کوچه علی چپ زده است. هما این کنفرانس را نقد کرده است زیرا تحت عنوان سکولاریسم فقط اسلام را نقد کرده است. به مذهب یهود اشاره هم نکرده است. دو ماه پس از نسل کشی در غزه توسط یک دولت یهودی، به این دولت یهودی اشاره هم نشده است؛ حتی با مردم غزه اعلام همبستگی نکرده است؛ حتی یک دقیقه سکوت اعلام نشده است. سکوت مطلق. دیدی؟ ندیدی. مریم نمازی به هیچیک از این نکات مورد نقد اشاره نکرده است بر منبر رفته که اینها کنفرانس های سالانه است و یک سال سازماندهیش طول می کشد و قس علیهذا.

بعد از این توضیحات بی ربط و کسالت آور، از هما می پرسد آیا شما همین نقد را به پراید هم برای برگزاری سالیانه مارش شان داری؟ یا به پناهندگان برای سازماندهی روز جهانی پناهندگان! بر  شما چه می گذرد؟ اینها چه ربطی به نقد هما به کنفرانس سکولاریست ها دارد؟ بعلاوه، باید متذکر شویم که در مغایرت با سکولاریست ها، پراید در تظاهرات هایش علیه نسل کشی شعار و پلاکارد داشته است.

هما ارجمند در نقد اکس مسلم تعدادی از آتئیست های سرشناس، از جمله ریچارد دوکینز را برای دفاع از مسیحیت نقد . کرده بود. مریم با نقد از هما می پرسد، چرا مواضع ریچارد دوکینز را به حساب اکس مسلم می گذارد. اولا، هما چنین کاری نکرده است، بلکه ریاکاری دوکینز و برخی دیگر از آتئیست ها و سکولاریست های سرشناس را افشاء کرده و از اکس مسلم پرسیده چرا در برابر این ریاکاری ها، معیار های دوگانه و بی پرنسیپی سکوت کرده اند؛ بویژه که ریچارد دوکینز حامی رسمی مالی و معنوی اکس مسلم است.ثانیا، هما نام تعدادی از نهاد ها و شخصیت های سرشناس سکولاریست و آتئیست را که شما با آنها در مورد نسل کشی غزه و قتل عام اسرائیل هم نظرید مانند یک طیف در کنار هم گذاشته تا کراهت موضع ضد انسانی و اولترا راست تان را نشان دهد. 

در پایان باید در کمال تاسف اعلام کنیم که این نوشته یک نمونه برجسته از عجز و ناتوانی در تحلیل، کاربست منطق و استدلال و احترام به فاکت و حقیقت است. یک سند تبلیغ سیاسی است. آشکار است که عمیقا تحت فشار قرار گرفته اند. باید واکنش نشان دهند. سکوت جایز نیست. رهبرانشان هم زنگ خطر را کشیده اند. در چنین شرایط استیصالی انتظار محصول بهتری از این نمی توان داشت. هم این نوشته و هم ویدیوی مینا احدی در نقد آذر ماجدی دو سند عجز و استیصال، مملو از دروغ و اتهام و برای مشوب کردن اوضاع است. 

تا هنوز فرصت باقیست بخود آیید! 

*خوب است یادآور شویم که اولین بار آذر ماجدی در سال ۲۰۰۶ یکی از سکولاریست ها و آتئیست های سرشناس، اوریانا فالاچی را بخاطر نظرات مسلمان ستیزش با استدلالات مشابه ای در یک نامه سرگشاده با عنوان "آنتی اسلامیسم، راسیسم را توجیه نمی کند" نقد کرده است. این نامه در نشریه شماره 2 تریبون انگلیسی بچاپ رسیده است. بزودی برای اطلاع خوانندگان ترجمه فارسی آنرا منتشر خواهیم کرد. 

! جنگ جهانی سوم هراس یا واقعیت؟ ناتو بر طبل جنگ می کوبد

جنگ جهانی سوم هراس یا واقعیت؟

ناتو بر طبل جنگ می کوبد!

 

آذر ماجدی

۲۹ ژوئیه ۲۰۲۴

هفتاد و پنجمین مجمع سالیانه ناتو در روزهای ۹-۱۱ ژوئیه، با شرکت ۳۲ کشورعضو و ۴ کشور متحد کلیدی، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و زلاند نو در واشنگتن برگزار شد. پیام اصلی این مجمع خطر جنگ خانمان براندازی است که در آیندۀ نزدیک دنیا را تهدید می کند. از سخنرانی افتتاحیه تا اختتامیه، گزارش ها، چند سند و بیانیه ای که صادر کرده اند و مصاحبه مطبوعاتی همه بر کوس جنگ می کوبند. تمام تمرکز این مجمع بر "خطر روسیه" برای "امینت جهانی" است. بعلاوه بر خطر چین، ایران و کره شمالی، بعنوان یک محور، نیز تاکید می شود. 

بیانیۀ ناتو روسیه را بعنوان یک خطر بزرگ و قطعی برای صلح جهانی و امنیت غرب تصویر می کند. به نقش چین بعنوان موتلف روسیه اشاره و ادعا می کند که غرب، آنچه خود آنرا "دنیای مبتی بر قانون" می نامد، در خطر جدی از جانب این قطب قرار دارد. 

بیانیه مجمع اعلام می کند:

"۳- تهاجم تمام عیار روسیه به اوکراین، صلح و ثبات در منطقه یورو آتلانتیک را بهم ریخته و امنیت جهانی را به شدت تضعیف کرده است. روسیه مهم‌ترین و مستقیم‌ترین تهدید برای امنیت متحدان است. تروریسم، در همه اشکال و مظاهر آن، مستقیم ترین تهدید نامتناسب برای امنیت شهروندان ما و صلح و رفاه بین المللی است. تهدیداتی که ما با آن روبرو هستیم جهانی و به هم مرتبط هستند.

۴- رقابت استراتژیک، بی ثباتی فراگیر و شوک های مکرر، محیط امنیتی گسترده تر ما را مشخص می کند. درگیری، شکنندگی و بی ثباتی در آفریقا و خاورمیانه مستقیماً بر امنیت ما و شرکای ما تأثیر می گذارد... این روندها، در میان سایر موارد، به آوارگی اجباری، گسترش قاچاق انسان و مهاجرت غیرقانونی کمک می کند. اقدامات بی ثبات کننده ایران بر امنیت یورو آتلانتیک تأثیر می گذارد. جاه طلبی ها و سیاست های قهری اعلام شده جمهوری خلق چین همچنان منافع، امنیت و ارزش های ما را به چالش می کشد. تعمیق مشارکت استراتژیک بین روسیه و جمهوری خلق چین و تلاش های تقویت کننده متقابل آنها برای تضعیف و تغییر شکل نظم بین المللی مبتنی بر قانون، موجب نگرانی عمیق است. ما با تهدیدات ترکیبی، سایبری، فضایی و غیره و فعالیت های مخرب بازیگران دولتی و غیردولتی مواجه هستیم." 

این محور اصلی، هدف اصلی و پیام اصلی ناتو است. بیانیه به صراحت اعلام می کند که منافع "نظم بین المللی مبتنی بر قانون" (بخوان، تروریسم دولتی غرب به سرکردگی آمریکا که ناتو بازوی نظامی آنست)  توسط روسیه و چین در خطر جدی  قرار گرفته است. منافع آنها در آفریقا مورد تهدید است. لذا گسترش جنگ های موجود در اوکراین و خاورمیانه بنظر تنها راه حل می رسد.

از پیش از آغاز جنگ اوکراین این پیام گوش کر کن را دائما شنیده ایم: "روسیه مهم‌ترین و مستقیم‌ترین تهدید برای امنیت دنیا است." بلافاصله این سوال پیش می آید: چگونه روسیه مهم ترین و مستقیم ترین خطر جهانی است؟ بر چه مبنایی؟ آیا روسیه از نظر اقتصادی و نظامی قدرتمند تر است؟ این سوال هیچگاه پاسخ سر راستی نمی گیرد؛ فقط پروپاگاندا. قدرت روسیه را با قدرت غرب و یا فقط آمریکا مقایسه کنید، قابل پذیرش نیست. بنظر می رسد که می خواهند روسیه را به این مقام ارتفاء دهند. یک فانتزی را در اذهان بشریت به واقعیت بدل کنند. آن وقت این سوال پیش می آید: چرا روسیه؟ تسهیل تاریخی. روسیه را بجای شوروی می نشانند و آنگاه می توانند با همان رتوریک جنگ سرد روایت جدید را در اذهان جا بیاندازند. 

شیطان سازی از روسیه بعنوان دشمن تمدن و امپراطوری غرب پوچ و توخالیست. از پس از سقوط شوروی، بورژوازی روسیه تلاش بسیاری کرده است که در سرمایه داری جهانی هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی ادغام شود. آمریکا و غرب در بهترین حالت دو پهلو برخورد کرده اند. پوتین حتی رسما در سال ۲۰۰۰ درخواست پیوستن به ناتو را ارائه داد که به نزدیکی روابط و همکاری به مدت چند سال انجامید اما روابط به سردی و خصومت کشیده شد و بالاخره به جنگ انجامید. پوتین این درخواست را بر متن مذاکرات متعدد از زمان سقوط شوروی درباره عدم گسترش ناتو طرح کرد. مساله گسترش ناتو یک موضوع همیشه حاضر در مذاکرات و نگرانی های اعلام شده دولت روسیه از گورباچف تا پوتین بوده است. سوال اینجاست که اگر غرب و کشورهای ناتو می خواهند در صلح و آرامش زندگی کنند، چرا با خواست روسیه توافق نکردند؟ علیرغم هشدارهای بخشی از سیاستمداران خود؛ منجمله رابرت ام گیتس که به عنوان وزیر دفاع در دولت های جورج دبلیو بوش و باراک اوباما خدمت کرده است. گیتس اظهار داشت که معتقد است "رابطه با روسیه پس از ترک پست جرج دبلیو بوش (پدر) در سال ۱۹۹۳ به شدت بد مدیریت شده است." 

روسیه گسترش ناتو را بعنوان یک تهدید مهم می شناسد و این نگرانی را مکررا در اجلاس های بین المللی و مذاکرات دیپلماتیک اعلام کرده است. اما علیرغم هر قول و قرار فی مابین، ناتو گسترش یافته است. بحث بر سر این نیست که حق با کیست. در این دینای وارونه ای که تحت حاکمیت قدرت های سرمایه داری ویرانگر اسیر است، "حق" بمعنی واقعی کلمه فقط با جنبش و مبارزه برای ویرانی این قدرت با هر چند قطب و طرفش تداعی می شود. پس بحث بر سر حق نیست. مساله بر سر آنست که در این دنیای اسیر قدرت و سرکوب، طرف جنگ گریزو صلح طلب چگونه باید برای جلوگیری از جنگ عمل کند. ممانعت از تحریک به جنگ. ناتو که خود را قانون مدار، دموکراسی طلب و بشر دوست می شمارد، آیا نباید از تحریک اجتناب می کرد؟ تحریکی که روشن بود به یک جنگ خانمان برانداز منتج خواهد شد. جالب اینجاست که در هر بیانیه، سخنرانی یا صحبت در مورد جنگ اوکراین رهبران غرب خود را ملزم می دانند که اعلام کنند این جنگ بدون هیچ تحریکی بوقوع پیوسته است. همین اصرار و پافشاری لو شان می دهد.

اوکراین

لحن بیانیۀ ناتو در رابطه با اوکراین نیز به شدت جنگ افروزانه است. بعلاوه، مملو از دروغ و ریاکاری است. از یک سو ارائه یک روایت دروغین از چگونگی شکل گیری جنگ و ادامه آن* و از سوی دیگر تضاد و ریاکاری که در قیاس با نسل کشی در غزه ابراز می شود بسیار مشمئز کننده است. ناتو بر حمایت کامل نظامی جنگ اوکراین تعهد داد. آنها همچنان بر کمک طولانی مدت امنیتی به اوکراین تاکید کردند و تعهد دادند که ظرف یک سال آینده حداقل ۴۰ میلیارد یورو در اختیار این پروژه قرار دهند.* *

باید توجه داشت که طبق قوانین بین المللی، اگر ناتو در جنگ اوکراین دخالت کند، چه از طریق ارسال نیرو و سلاح و تعلیم ارتش اوکراین، روسیه حق دفاع از خود و حمله به ناتو را دارد. اکنون نزدیک به دو سال و نیم است که ناتو علنا از طریق ارسال سلاح، حتی اورانیوم تضعیف شده، وتعلیم ارتش و بطور مخفیانه با ارسال نیرو در جنگ اوکراین دخالت کرده است. روسیه علیرغم تهدیدهای زبانی هنوز واکنش نظامی نشان نداده است. 

در این مجمع در مورد دخالت های بیشتر ناتو تصمیم گیری شد. بنظر می رسد که ناتو قصد تحریک روسیه برای حمله به یکی از کشورهای عضو یا موتلف ناتو را دارد تا به این ترتیب توجیه گسترش جنگ به یک جنگ جهانی را بدست آورد. خطر یک جنگ با ابعاد جهانی محتمل است. از آغاز جنگ اوکراین ناتو بر این طبل کوبیده است. علیرغم قول و قرارهای پیشین با روسیه، علیرغم درخوست ها و هشدارهای متعدد روسیه در مورد عدم گسترش ناتو، ناتو طی سی سال اخیر دائما گسترش یافته است. مساله عضویت اوکراین روی میز است، مساله ای که آتش جنگ را شعله ور کرد، ناتو اعلام کرده است اوکراین حق دارد خود تصمیم بگیرد، اما هنوز عضویت را به تاخیر انداخته اند. 

"مقابله با تروریسم"

وِرد "مقابله با تروریسم" اکنون نزدیک به سه دهه است که صبح و شب از طرف بزرگترین قدرت تروریستی جهان، آمریکا و موتلفین تروریستش خوانده می شود. از زمان سقوط شوروی حدود سی و پنج سال پیش ناتو بطور رسمی و مستقیم یا غیر مستقیم بدنبال آمریکا با توجیه دفاع از خود جنگ افروزی کرده است. از عراق تا یوگسلاوی و سپس بخش اعظم خاورمیانه بمباران شده است. باسم مقابله با تروریسم خاورمیانه را به یک ویرانه بدل کرده اند. میلیون ها نفر را کشتند، میلیون ها نفر دیگر را مجروح و معلول و آواره کرده اند. در کشورهای غرب آفریقا باسم مقابله با تروریسم، دولت های دست نشانده، ویرانی، آوراگی و برده داری حاکم کرده اند. (طی یک سال اخیر شاهد 4 کودتا در این منطقه علیه حاکمیت استعماری فرانسه، بوده ایم.) سی سال است که باسم مقابله با تروریسم بمب می ریزند، می کشند و ویران می کنند. تروریسم اسم رمز بمباران و کشتار و ویرانی و آوارگی مردمی است که تروریسم در میانشان کاشته شده است.  و در این مجمع بر خطر فزاینده تروریسم تاکید کرده اند. از خطر تروریسم بعنوان بزرگترین خطر برای شهروندان غرب سخن می گویند. با این تحلیل، آماده شدن برای یک جنگ خانمان برانداز و هر چه پلیسی تر کردن جامعه و گذر به سوی فاشیسم در دستور قرار می گیرد. مصوبات ناتو رشد فاشیسم را نوید می دهد.  

"مقابله با تروریسم برای دفاع جمعی ما ضروری است. نقش ناتو در مبارزه با تروریسم به هر سه وظیفه اصلی ائتلاف کمک می کند و از رویکرد 360 درجه ای اتحاد برای بازدارندگی و دفاع است. ما به مقابله، بازدارندگی، دفاع و پاسخ به تهدیدات و چالش های ناشی از تروریست ها و سازمان های تروریستی بر اساس ترکیبی از اقدامات پیشگیری، حفاظت و انکار با قاطعیت، عزم و همبستگی ادامه خواهیم داد. به منظور تقویت بیشتر نقش ناتو در مبارزه با تروریسم، ما امروز دستورالعمل های سیاست به روز شده ناتو در مورد مبارزه با تروریسم و ​​برنامه اقدام به روز شده خود را برای تقویت نقش ناتو در مبارزه جامعه بین المللی با تروریسم تایید کردیم." (کنوانسیون مجمع ناتو درباره تروریسم)

همانگونه که مشاهده کرده ایم، جنگ و فضای جنگی طی دوسال گذشته گسترش یافته است. بدنبال آغاز جنگ اوکراین، آمریکا و ناتو از هر امکان و تلاشی برای برقراری صلح ممانعت کرده اند. آتش جنگ را افروخته اند. از ۹ ماه پیش یک نسل کشی و پاکسازی قومی را در غزه دامن زده اند که به ساحل غربی کشانده شده است. بعلاوه، جنگ فی الحال به یمن و لبنان کشیده شده و در حال اوجگیری است. خطر گسترش جنگ به ایران نیز کاملا محتمل است. در آفریقا شرایط بسیار خطیر است. تلاش های فرانسه برای بازگیری قدرت در چهار کشور آفریقای غربی که علیه آن کودتا کرده اند و گسیل القاعده برای ناامن کردن زندگی مردم و حمله و کشتار مردم، تلاش برای کودتا توسط آمریکا، سرکوب خشن اعتراضات مردمی، دخالت روسیه در مستعمره های سابق فرانسه همه بر وجود یک شرایط بسیار ملتهب، ناامن، و خطیر سخن می گوید.

باید توجه داشت که تلاش برای اجباری کردن سربازی همگانی در غرب به راه افتاده است. در نروژ، سوئد و دانمارک فی الحال اجباری است، فرانسه در سال ۲۰۲۱ سربازی اجباری را تصویب کرد. فنلاند و آمریکا اخیرا تصویب نمودند. بریتانیا برای تصویب آن تلاش می کند. در روز 23 ژوئیه، روز پیش از شوی سخنرانی نتانیاهو  و استقبال قانون گذاران آمریکا از او، فرمانده ارتش بریتانیا اعلام کرد که بریتانیا سه سال برای آمادگی کامل جنگی زمان دارد. وی هشدار داد که جنگ سه سال دیگر آغاز خواهد شد. استارمر نخست وزیر بریتانیا بر این هشدار تاکید گذاشته است. 

تمام شواهد، سخنان علنا جنگ افروزانه دولت ها و مجمع ناتو، سخنرانی جنگ افروزانه نتانیاهو در میان جشن و پایکوبی قانون گذاران آمریکایی، سرمایه گذاری های نجومی بر سلاح و مهمات جنگی، پلیسی کردن فضای جامعه، سرکوب آزادی های مدنی و سیاسی، بیان و اعتراض، افزایش وحشتناک خشونت پلیسی، گسترش چشمگیر تبلیغات راسیستی، مهاجر، پناهنده و مسلمان ستیز علائم بسیار نگران کننده دنیای تاریکی است که ناتو، آمریکا و غرب به دنیا هشدار می دهند. 

تلاش برای سازماندهی یک جنبش رادیکال و میلیتانت آزادیخواه، انساندوست و عدالت طلب باید در محور فعالیت های هر نیروی چپ و کمونیست و کارگری قرار گیرد. نباید اجازه دهیم که یک جنگ جهانی سیاه و خونین دیگر به وقوع بپیوندد. این بار عواقب چنین جنگی بمراتب خانمان برانداز تر از دو جنگ پیشین خواهد بود. در شرایط کنونی که جنبش اعتراضی میلیونی در دفاع از مردم فلسطین به میدان آمده است، باید کوشید این جنبش را با افقی گسترده تر علیه جنگ افروزی های آمریکا، غرب و اسرائیل سازمان داد. باید کوشید قطب سوم را علیه هر دو سوی این جنگ خانمان برانداز، تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا و آنچه غرب، محور روسیه، چین، ایران و کره شمالی می خواند و در ابعادی وسیعتر می تواند کل آنچه به بریکز معروف است را در بر بگیرد. ما بر هیچیک از این دو قطب تکیه نخواهیم کرد افق ما در برابر هر دوی این دو قطب قرار دارد. بورژوازی جهانی برای حل بحران خویش دنیا را بر لبه پرتگاه نابودی قرار داده است. باید در برابر این خطر قد علم کرد.

*درباره تحریکات جنگ افروزانه ناتو اشاره شد. تا آنجا که به تلاش برای آتش بس و انعقاد صلح مربوط می شود. اولین تلاش تعیین کننده برای پایان جنگ را ناتو سابوتاژ کرد. در مارس ۲۰۲۲، یعنی کمتر از دو ماه پس از آغاز جنگ، با دخالت ترکیه روسیه و اوکراین در استانبول یک قرار آتش بس امضاء کردند. بدنبال آن روسیه از موقعیت خود در اوکراین عقب نشینی کرد. اما بوریس جانسون، نخست وزیر بریتانیا به درخواست آمریکا به اوکراین سفر کرد و به زلنسکی گفت که آمریکا با صلح مخالف است. اوکراین از قرارد داد عقب کشید.

** طبق گزارش سی ان بی سی:"در گزارشی از وب‌سایت رسمی رئیس‌جمهور اوکراین آمده است که زلنسکی و فینک «توافق کرده‌اند در کوتاه‌مدت بر هماهنگی تلاش‌های همه سرمایه‌گذاران بالقوه و مشارکت‌کنندگان در بازسازی کشورمان تمرکز کنند، و سرمایه‌گذاری را به مرتبط‌ترین و تأثیرگذارترین بخش‌های اوکراین هدایت کنند.

مشاور بازارهای مالی بلک راک و وزارت اقتصاد اوکراین یادداشت تفاهمی را در ماه نوامبر امضا کردند، پس از آن که فینک و زلنسکی در ماه سپتامبر برای بحث در مورد هدایت سرمایه‌گذاری‌های دولتی و خصوصی به اوکراین برای بازسازی این کشور پس از تهاجم بسیار مخرب روسیه ملاقات کردند."

طبق گزارش لانتی دیپلماتیکو، نشریه ایتالیایی: "شایعات زیادی در مورد محتوای "قرارداد احیای اوکراین" وجود داشت که زلنسکی با صندوق آمریکایی بلک راک و بانک جی پی مورگان امضا کرد. اما تنها اکنون خطوط این توافق بزرگ در حال ظهور است. در واقع اوکراین به خاطر بدهی به غرب فروخته می شود."

"زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین و بلک راک (کورپوریشن آمریکایی – جهانی) و بانک جی پی مورگان در روز هشتم ماه مه امسال تواقفنامه صندوق توسعه برای اوکراین را امضاء کردند... در واقع، این توافق راه را برای فروش کامل بخش‌های اصلی اقتصاد اوکراین، از جمله بخشی از آن که هنوز به دولت تعلق دارد، باز می‌کند. علاوه بر این، فروش با ... شبکه برق این کشور آغاز خواهد شد. از دیدگاه کی یف، هدف از توافق منعقده این است که بتواند بدهی های کلانی را که اوکراین از طلبکاران غربی جمع کرده است، پرداخت کند. اول از همه، اینها بدهی برای سلاح های عرضه شده و "کمک های مالی" است.

"سه کمپانی کارگیل، دوپونت و مئنسانتوچند سال پیش حدود 17 میلیون هکتار از زمین های کشاورزی اوکراین را خریداری کرده اند. به گزارش نشریه نشنال ریویو استرالیا، برای دریافت مقیاس این تجارت، کافی است بگوییم که سرزمین های یونان و هلند کوچکتر از زمین های فروخته شده هستند."

اسرائیل و آمریکا بر طبل جنگ می کوبند چه باید کرد؟

اسرائیل و آمریکا بر طبل جنگ می کوبند

چه باید کرد؟

یک هفته از ترور اسماعیل هنیه در ایران توسط اسرائیل می گذرد. یک هفته حدس و گمان و پیش بینی یک جنگ گسترده منطقه ای در رسانه ها و سوشیال میدیا و در عالم سیاست. خبر مذاکرات مخفی بین جمهوری اسلامی و آمریکا در کرج، یا نامه سفیر رژیم به دولت سوئیس برای ارسال یک پیام به آمریکا در مورد یک حمله نمایشی دیگر، در سوشیال میدیا در گشت و گذار است. این اخبار نه تائید و نه تکذیب شده اند. اما کلیۀ این مباحث و حدس و گمان و خبر و شایعه بیانگر یک تنش بسیار وسیع و خطرناک در منطقه است. اذهان بر واکنش رژیم اسلامی به حمله اسرائیل متمرکز شده است. 

جمهوری اسلامی در شرایط بسیار حساسی قرار دارد. اگر واکنش نشان ندهد، نه تنها آبرو و اعتبارش نزد جریاناتی که رژیم اسلامی را مدافع و حامی فلسطین می دانند بشدت ضربه خواهد خورد؛ بلکه هیبتش بعنوان یک قدرت منطقه ای در انظار بین المللی فرو می ریزد. برای حفظ آبرو مجبور به واکنش است. اسرائیل هم با علم به این واقعیت است که جمهوری اسلامی را به درگیر شدن در جنگ تحریک می کند. مساله اینجاست که این واکنش مانند واکنش پیشین در ماه آوریل یک شو یا مانور نظامی خواهد بود، یا یک جنگ واقعی با نتایج ملموس؟ این معضلی است که رژیم اسلامی با آن دست به گریبان است: حفظ آبرو ولی نه به قیمت فروپاشی. این یک طناب باریکی است که جمهوری اسلامی روی آن راه می رود. 

 روند اوضاع، تصمیم گیری های سیاسی – نظامی، اظهاریه های رسمی و غیر رسمی دیگر باید به خوش بینانی که جنگ را کوتاه مدت ارزیابی می کردند، سطحی گرانه این نظریه را پذیرفته بودند که نسل کشی غزه واکنش اسرائیل به عملیات ۷ اکتبر حماس بود، یا هنوز تداوم جنگ را به فرد نتانیاهو و جاه طلبی های سیاسی او ربط می دهند، اثبات کرده باشد که نسل کشی و پاکسازی مردم فلسطین در غزه تداوم پروژۀ تاریخی پاکسازی کل فلسطین از فلسطینی ها و اشغال کامل آن توسط اسرائیل است. مخازن گاز در ساحل غزه که بیش از بیست سال است موضوع مناقشه میان اسرائیل و نیروهای فلسطینی است، یک محرکه جدی و تعیین کننده دیگر در تداوم جنگ تا پاکسازی کامل فلسطین است. این جنگ ضمنا پردۀ جدید تداوم ویرانی خاورمیانه است که در سی و چند سال اخیر توسط آمریکا، اسرائیل و کشورهای ناتو به پیش رفته است. 

زمان آن رسیده که پشت بازی های دیپلماتیک و فریب و دروغ سیاستمداران غرب و رسانه های بستر اصلی را ببینیم. اسرائیل، آمریکا و غرب نه تنها خواهان پایان نسل کشی در غزه نیستند، بلکه خواهان گسترش جنگ اند. بازی های دیپلماسی و انتخاباتی کاملا هریس را نباید جدی گرفت. آوستین، وزیر دفاع و بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا بلافاصله پس از ترور فواد شکر، رهبر نظامی حزب الله و محمد دف از رهبران حماس در بیروت، رهبر نظامی حماس در خان یونس و اسماعیل هنیه در ایران اعلام کردند که خواهان گسترش تنش نیستند ولی در صورت گسترش جنگ پشت اسرائیل خواهند بود. آمریکا اعزام چند هزار نیرو مسلح به پایگاهی در خاورمیانه برای دفاع از اسرائیل در صورت بالا گرفتن جنگ را آغاز کرده است.

از آنسوی رئیس شورای امنیت روسیه به ایران سفر کرده و پوتین از رژیم اسلامی خواسته است که در حمله اش به اسرائیل محتاط رفتار کند تا غیرنظامیان آسیب نبینند. این صحنه یک جنگ است که دارد چیده می شود. خاورمیانه و باید گفت دنیا در شرایط تاریکی قرار گرفته است. خطر جنگ خانمان برانداز در لبنان و ایران رعشه بر اندام هر انساندوست، با وجدان و عدالت خواه می اندازد. عوارض چنین جنگی برای مردم این دو کشور، برای مردم منطقه و در سطح بین المللی بسیار عمیق و گسترده خواهد بود. گسترش جنگ در منطقه، در خاورمیانه باقی نمی ماند. این آغاز جنگ جهانی سوم است. 

بشریت آزادیخواه و انساندوست باید علیه این کشتار و ویرانی که غرب و اسرائیل به دنیا نوید می دهند بایسیتد.  مبارزه طبقاتی بشدت حاد شده است. متاسفانه در این نبرد وسیع که در چهارچوب کشورها و در سطح جهانی دارد به پیش می رود، صدای طبقه کارگر، افق انقلاب کارگری و سوسیالیسم بسیار ضعیف است. باید این صدا را در بطن ساختن یک مقاومت وسیع بین المللی در مقابل نسل کشی، قتل عام و جنایت، سرکوب و اشغال، ویرانی و آوارگی که سرمایه جهانی به دنیا وعده می دهد، بسازیم و قدرت ببخشیم. بورژوازی وسیعا جامعه را به عقب رانده است. کشتار در خاورمیانه و آفریقا و اوکراین و روسیه یک وجه سیاه آنست، سرکوب آزادی های سیاسی و مدنی، کنترل رسانه های بستر اصلی و اجتماعی، ممنوعیت اعتراض و تظاهرات، به میدان آمدن راست افراطی، فاشیسم، راسیسم وحشیانه و مسلمان ستیزی، بالا رفتن جنایت علیه مسلمانان و پناهندگان در کل اروپا با درجات و بروزات مختلف، وجه ترسناک دیگر این واقعیت تلخ است.

 اما این تمام صحنه نیست. در بطن این جنگ یک بیداری وسیع در دنیا نسبت به حقایق تاریخی و سیاسی، دروغ ها و افسانه های ساخته شده توسط تروریسم دولتی با ویترین تمدن غرب در مقابل اسلام شکل گرفته است. دنیا به این حقایق آگاه می شود. پرده های دروغ و ریا دریده شده است. یک جنبش وسیع میلیونی در سراسر جهان در دفاع از مردم فلسطین و محکومیت اسرائیل و آمریکا و غرب شکل گرفته است. ما کمونیست ها باید بکوشیم پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی و سوسیالیسم را در آین جنبش میلیونی عدالت خواه و انساندوست برافراشته سازیم. قطب سوم را متحدتر، همبسته تر و رادیکالتر در صحنه نگاه داریم و به پیش برانیم. این تنها پاسخ است.

رژیم چنج، استحاله یا سرنگونی انقلابی؟ سخنی با چپ

رژیم چنج، استحاله یا سرنگونی انقلابی؟

سخنی با چپ

 

آذر ماجدی

۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴

 

 

رژیم اسلامی حاصل شکست انقلاب ۵۷  و یک رژیم چنج آمریکایی – غربی بود. کوشیدند رژیم اسلامی را حاصل و نتیجه انقلاب۵۷ قلمداد کنند. به انقلاب صفت اسلامی الصاق کردند و از رفراندوم مسخره و پوچ استفاده نمودند تا این روایت را مُهر و موم کنند. هر چند که قیام بهمن ماه توسط نیروهای چپ و اشغال زندان ها و آزار کردن زنرانیان سیاسی یک دست انداز مهم در سناریوی شان ایجاد کرد و مجبور شدند که شمشیر را زودتر از زمان پیش بینی شده از رو ببندند.

 

آمریکا به تنهایی در طول جنگ سرد ۷۲ کودتا سازمان داده و در روند تغییر و تحول در بسیاری حکومت ها دخالت مستقیم داشته است، اما یک رژیم چنج، با این ابعاد در کشوری مثل ایران که موقعیت سوق الجیشی مهمی در منطقه دارا بوده است و با در نظر گرفتن مساله نفت، حائز اهمیت بسیار است و شاید بتوان گفت اولین در نوع خود بود. لازم است یک نکته در توضیح تفاوت رژیم چنج و کودتا اعلام شود. کودتای نظامی نقش مستقیم آمریکا و عامل زور و سرکوب را برجسته می کند، اما رژیم چنج بر مبنای یک سناریوی ساختگی و دروغین بعنوان پیروزی جنبش انقلابی قالب می شود. به این معنا یک سناریو و رژیم را به مردم میاندازند و به آنها تلقین می کنند که پیروز شده اند. همان اتفاقی که در سال ۱۳۵۷ افتاد.  با یک تیر دو نشان زدند، در مقابل چپ و کمونیسم یک سد بزرگ قرار دادند (تجربه کشتار رژیم اسلامی این امر را به اثبات رساند) و همچنین اولین مهرۀ مهم و تعیین کننده در ایجاد قطب اسلامی، پروژه ای که با کارتر و برژینسکی آغاز (پروژه معروف به کمر بند سبز) سپس در تز «جنگ تمدنها» ی سامیوئل هانتینگتون فرموله شد و از سال ۲۰۰۱ مستقیما و صریحا این تز با بمباران و کشتار و ویرانی در منطقه تحت نام جنگ با تروریسم اسلامی تداوم یافته است.

طرح حاکم کردن یک رژیم اسلامی در ایران عمدتا باز و بدون پرده پوشی انجام گرفت: کنفرانس گوادولوپ، سفر ژنرال هویزر آمریکایی به ایران و عازم کردن شاه و راه اندازی یک هواپیمای دربست ایر فرانس توسط دولت فرانسه برای حمل خمینی و دار ودسته اش، بعضا همکاران نزدیک سازمان سیا، همه در مقابل چشمان جهانیان روی داد. اما موفق شدند این روایت دروغین را به اکثر مردم بیاندازند. حتما اگر در آن زمان اعلام می کردی که این یک رژیم چنج سازمانیافته توسط آمریکاست؛ متهم می شدی که داری "تئوری توطئه" شایع می کنی!

 

ناآگاهی، عدم هوشیاری و خوشباوری زمینه را برای موفقیت این رژیم چنج خونبار مهیا ساخت. باید از تاریخ بیاموزیم. اکنون مشاهده چهار دهه کشتار و ویرانی سازمانیافته توسط آمریکا و غرب در منطقه، آفریقا، آمریکای لاتین، در یک کلام دنیا، باید هشیارمان کرده باشد که آمریکا و غرب هیچ نقطه ای از جهان را به حال خود رها نمی کنند؛ با رژیم چنج، کودتا، راه اندازی جنگ و انداختن گروه های تروریست به جان مردم، آن کشور یا ناحیه را تحت کنترل خود در می آورند، مردم را به بردگی می کشانند، منابع را می چاپند، مردم را از هر نوع مدنیتی محروم می کنند. راه دور نباید رفت: افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، فلسطین، سودان، سومالی، نیجر، کنگو و ... لیست بلند بالاست. مشاهده تلاش های صریح و وقیحانه اسرائیل برای گسترش جنگ در منطقه و پشتیبانی صد در صد آمریکا و غرب دیگر نباید برای کسی شک و شبهه ای باقی گذاشته باشد.

 

اما مساله رژیم چنج در میان جنبش چپ بسیار بحث برانگیز است. برای برخی حکم "جن و بسم الله" را یافته است. بنظر می رسد بعضی اشاره به احتمال رژیم چنج را انحرافی می دانند؛ چرا؟

 

همانطور که در بالا اشاره شد، جنبش چپ و کمونیستی در ایران باید از هر جریان دیگری نسبت به این مساله هشیارتر باشد؛ تجربه خونین شکست انقلاب ۵۷ را در خورجین تجربیاتش دارد. ویرانی و کشتار میلیون ها نفر در منطقه را عملا به چشم دیده است؛ خیزش های انقلابی در سوریه و لیبی و تونس و مصر را مشاهده کرده است که چگونه سرکوب و به خون کشیده شدند. سرکوب جنبش اعتراضی رادیکال و چپ در سودان را دیده است. درباره حاکمیت برده داری در هائیتی و کودتا پس از کودتا در این جزیره بخت برگشته شنیده است. علیه نابودی عراق تحت نام برقراری دموکراسی، در خیابان راهپیمایی کرده است. با این همه چگونه ایران قرار است تافته جدا بافته باشد؟ آیا غرب را دوست می دانند، به غرب توهم دارند یا جنبش کارگری و انقلابی در ایران را تسخیر ناپذیر می شمرند؟

 

به این سوال باید عمیقا اندیشید. تنها پاسخی که بنظر محتمل و منطقی می رسد، این نکته است که طرح مساله خطر رژیم چنج را برای توده ها دلسرد کننده و روحیه شکن می دانند. قرار است بدون شک و تردید برزمیم! این شیوه برخورد و نگرش پوپولیستی است. این روش با روش حاکم بر چپ ۵۷ که خواهان انقلاب دموکراتیک بود و غیر از بورژوازی کمپرادور بقیه را در جبهه انقلاب می دانست در ماهیت فرق چندانی ندارد. یک فرق عمده میان چپ این دوره و سال ۵۷ در برخوردشان به مساله زن است. آنموقع اکثریت اخلاقیات مذهبی و عقب مانده ضد آزادی زن داشتند، اکنون همه بر آزادی زن قسم می خورند و جزء "زن، زندگی، آزادی" شعار دیگری را حاضر نیستند بپذیرند. اما با وجود این اختلاف ظاهرا ۱۸۰ درجه ای روش شان یکسان است؛ تفاوتی نکرده است؛ دنباله روی از فضای حاکم و پاپولار!

 

سوال پایه ای در مقابل طبقه کارگر، توده های تحت ستم مردم، جنبش های آزادیخواه و برابری طلب اینست که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، چی؟ چه نظامی باید بجای آن بنشیند؟ چه مولفه هایی باید حاکم شود؟ مردم در اساس چه می خواهند؟ کمونیسم باید پاسخ به این سوال را بروشنی داشته باشد، برای آن برنامه بریزد و سازمان دهد. انقلاب کارگری، سرنگونی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم این پاسخ ماست. شعار ما روشن است: آزادی، برابری، رفاه. آیا ما برای این امر مهم آماده ایم؟ آیا داریم برای آن سازمان می دهیم؟ آیا داریم مقدمات آنرا فراهم می کنیم؟ یا فقط شعار می دهیم و تهییج می کنیم؟ آیا امیدمان اینست که از طریق آژیتاسیون انقلاب کارگری  را به پیروزی برسانیم؟ آیا به نیروی خود متوهمیم؟ باید به این سوالات بطور جدی اندیشید، تحلیل کرد و برای آن پاسخ یافت. آنچه اکنون مشاهده می شود نسخه یک شکست تلخ است.

 

چرا مهم است که بطور جدی به مقوله رژیم چنج اندیشید و برای آن راهیابی کرد. آمریکا و غرب روشن است که براحتی اجازه نخواهند داد چپ و سوسیالیسم و کارگر بر جامعه ایران حاکم شود. بیش از یک قرن است که غرب؛ بریتانیا و آمریکا، با کودتا و رژیم چنج مانع اعمال اراده مردم در ایران شده اند؛ یک دیکتاتوری بعد از دیکتاتوری دیگر بر ایران تحمیل کرده اند. چرا باید اینقدر خوش خیال باشیم که در سال ۱۴۰۴ آمریکا این گزینه را کنار نهاده است؟ چه مولفه ای، چه منفعتی، چه هراسی باعث انصراف در تغییر حکومت در ایران شده است؟ برای این سوالات باید پاسخ داشت.

 

بحث بر سر این نیست که رژیم چنج قطعی و اجتناب ناپذیر است. بحث بر سر هشیاری به احتمالات، برنامه ریزی برای مقابله با آنها و پیشبرد امر سرنگونی انقلابی در ایران است. ما به عینه شاهد دخالت آمریکا و غرب از طریق ارائه روایت کاذب از جنبش انقلابی مردم در ایران هستیم؛ مشاهده می کنیم که چگونه چهره سازی و رهبر سازی می کنند، از جایزه نوبل گرفته تا اسکار و جایزه حقوق بشر و مدال افتخار از رئیس جمهور و نخست وزیر فرانسه و آلمان و قس علیهذا. (جوک بزرگ اخیر: مجله وگ روی جلدش عکسی از گوگوش چاپ کرده با این عنوان: "گوگوش صدای آزادی!" آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه؟)

 

با نادیده گرفتن خطر، خطر از میان نمی رود. باید در این مقطع از اپوزیسیون ناسیونال – فاشیست ایرانی آموخت که یک لحظه از بد و بیراه گفتن به کمونیسم و "مرگ بر کمونیسم" گفتن باز نمی ایستد. دشمنش را خوب می شناسد و برای آن دارد خود را آماده می کند. می داند که قدرت آرمان های کمونیستی درون جامعه، درون طبقه کارگر یک مانع بزرگ برای دستیابی به قدرت است، پس برای سرکوبش آماده می شود. اما جنبش چپ و کمونیستی بجای تعرض به این جنبش فاشیستی رسوا به دفاع از خود افتاده است. تاکتیک دفاع بجای تعرض را انتخاب کرده است.

 

خیزش انقلابی دو سال پیش جامعه را به یک معنا شخم زد. ریشه های آزادیخواهی و برابری طلبی عمیق تر در بطن جامعه نفوذ کرد. مردم توازن قوا را بطور جدی تغییر دادند. این خیزش پیروز نشد ولی دستاوردهایی مهم و ملموس داشت. تغییر توازن قوا در سطح اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یکی از مهمترین دستاوردهای آن است. جنبش آزادی زن عملا و بطور دوفاکتو حجاب را در جامعه سرنگون کرده است. به عکس ها و فیلم ها نگاه کنید که چگونه حتی از زندان ها عکس های بدون حجاب منتشر می شود. تا زمانی که جمهوری اسلامی سر کار است، حجاب رسما و قانونا سرنگون نخواهد شد، زیرا حجاب بیرق رژیم اسلامی است. از اینرو شاهد عملیات های ایذایی رژیم خواهیم بود اما جامعه به پنج سال پیش برنخواهد گشت. به اعتراضات علنی، نامه نگاری، ارسال پیام از زندان ها نگاهی بیاندازید، متوجه شیفت مهم در توازن قوا خواهید شد.

 

حال باید برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی راه اندیشی و راهیابی کرد. آنچه در یادبودهای اخیر در دومین سالگرد خیزش انقلابی مشاهده می شد، بیشتر نوستالژی پوپولیستی است تا یک ارائه راه حل محکم برای پیشروی مبارزات تا مرحله سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی. به شیوه ای که الان چپ عمل می کند، دنیا را آب خواهد برد و چب را خواب.

 

اکنون جامعه ایران در مرحلۀ خطیری در تاریخ قرار دارد. جنبش سرنگونی طلبی در ایران وسیع و عمیق است. خواست ها و آرمان های چپ و سوسیالیستی در بطن جامعه ریشه دارد. دو سال پیش جنبش انقلابی نه تنها یک «نه» صریح و آشکار به کلیت رژیم اسلامی گفت بلکه به اپوزیسیون ناسیونال فاشیست نیز "نه" محکمی اعلام کرد. از اینرو نقشه رژیم چنج ظاهرا به استحاله تغییر شکل داد. هنوز هم دارند روی هر دو گزینه: رژیم چنج یا استحاله کار می کنند. بازی های اخیر فائزه رفسنجانی و ناسیونالیست فاشیست های ایرانی جلوه ای از تست این طرح است. در برابر، جنبش کارگری و کمونیستی باید با هشیاری این توطئه ها را افشاء و خنثی کنند و خود و جامعه را برای یک لحظه تاریخی و تعیین کننده، یعنی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی آماده سازند. کار ساده ای نیست؛ در شرایط کنونی جهان امری غول آساست. لذا باید با آگاهی و هشیاری کامل بر این امر تمرکز کرد.

“ یک سال گذشت؛ چه باید کرد؟ سخنرانی در کنفرانس "آزادی فلسطین و تاثیر آن بر منطقه و جهان

یک سال گذشت؛ چه باید کرد؟

سخنرانی در کنفرانس "آزادی فلسطین و تاثیر آن بر منطقه و جهان

 

سوال: آیا راه حل دو دولت هنوز عملی است؟

عصر بخیر. شرکت در این کنفرانس در کنار چنین فعالینی باعث افتخار است. می‌خواهم از هما ارجمند به خاطر تلاش خستگی‌ناپذیرش برای برگزاری این کنفرانس تشکر کنم.

قبل از پرداختن به سؤالات، فکر می کنم باید به وضعیت واقعی در روی زمین نگاهی بیاندازیم. با ذکر تعداد کشته‌ها، وسعت خرابی و عمق فاجعه دلتان را به درد نمی آورم. قصد ندارم تصویر وحشتناکی از وحشیگری و ظلمی که هر روز و هر ثانیه در جریان است به شما ارائه دهم. همۀ ما می دانیم و عمیقا احساس می کنیم.

نسل کشی های زیادی در طول تاریخ رخ داده است. یک چیز نسل‌کشی غزه را از تمام نسل‌کشی‌های دیگر متمایز می‌کند. این تنها قتل عام و کشتار جمعی است که در همان زمان توسط تمام جهان تماشا شده است. همه ما بخشی از آن شده ایم، در آن تنیده ایم. هیچ کس نمی تواند بی طرف بماند. 

این واقعیت بیداری عمیق و گسترده ای را در میان مردم سراسر جهان به ویژه نسل جوان به همراه داشته است. این بیداری ستون تمدن و امپراتوری غرب را تا بطن خود به لرزه درآورده است. استعمار و امپریالیسم غرب در طول تاریخ بکررات محکوم شده است و با آن جنگیده اند. اما هیچگاه در طول تاریخ تمدن غرب این چنین به لرزه درنیامده و ریزش نکرده است. در شرایط حاضر تنها برتری که تمدن غرب در اذهان جهانیان از آن برخوردار است، قدرت نظامی و قدرت تخریب آن است.

سوال این است که آمریکا و غرب در حالیکه از نظر ایدئولوژیک فرو ریخته اند تا کی می توانند امپراتوری خود را حفظ و مانند گذشته بر جهان حکومت کنند. قدرت سیاسی آنها تنها بر قدرت کشتار و ویرانی شان متکی است. در طول این ۱۱ماه گذشته هزاران لحظه وجود دارد که فرد فکر می کند اوضاع نمی تواند بدتر یا سورئالیست تر شود. با این حال، ۳ لحظه وجود دارد که بدون ذره ای شک، برهنگی امپراطور را در برابر انظار جهانیان  قرار می دهد. اول، سخنرانی نتانیاهو در کنگره آمریکا در میان تشویق و کف زدن های ایستاده حاکمان قدرتمندترین کشور جهان؛ دوم، زمانی که در کِنِسِت اسرائیل اعلام شد که تجاوز به اسرای فلسطینی طبق کلام تورات بوده و در نتیجه مشروع است. بنابراین بازداشت شدگان به جرم تجاوز جنسی آزاد شدند. و سوم، زمانی که سرانجام اسرائیل با "آتش بس" ۳ روزه موافقت کرد تا کودکانی را که بی امان بمباران کرده و گرسنگی داده بود، واکسینه کند تا پس از واکسیناسیون به کشتن آنها ادامه دهد.

آیا از این سورئالیست تر می شود؟

کسانی که پذیرفته بودند که تمدن غرب برتر و برخوردار از ارزش های انسانی و والا است، با شنیدن و دیدن اینکه اسرائیل، "سنگر تمدن غرب در خاورمیانه" (به گفته خودشان) حکم می‌کند که تجاوز به یک فلسطینی در زندان یک حق و یک وظیفه است، چه احساسی بهشان دست خواهد داد؟. (ما در اینجا به این نمی پردازیم که آن کودک یا جوان بخت برگشته چگونه سر و کارش به زندان افتاده است.) این آن تمدنی است که نتانیاهو در کنگره آمریکا در میان تشویق نمایندگان از آن با افتخار سخن  راند و اعلام کرد که اسرائیل و غرب ستاره درخشان تمدن اند و با "بربریت"  در جنگند.  

 طعنه آمیز است که از بین همه نتانیاهو  باید ادعا کند که پرچمدار تمدن است. او با افتخار تمدن غرب را در برابر آنچه "محور شرارت" می‌خواند، تجلیل می‌کند و در میان تشویق‌های حاکمان واشنگتن، علیه بربریت اعلام جنگ می‌کند. این به یک طنز تلخ و سیاه شبیه است. در واقعیت، هر دو طرف این معادله وحشی اند. تجاوز، شکنجه و اعدام زندانیان جزئی از ایدئولوژی و قدرت سیاسی هر دو طرف است. هر دو برای کشتن و تجاوز به کلام خدا و کتاب مقدس خود متوسل می شوند. در واقعیت آنها بسیار شبیه اند.

جای تعجب ندارد. آنچه نتانیاهو "محور شرارت" می نامد  فرزند نامشروع "تمدن غرب" است.

روایت جعلی و دروغین تمدن غرب پاره پاره شده است. چگونه کشتار فلسطینیان میلیون ها چشم را در سراسر جهان به حقیقت گشود. چگونه ترکش بمب هایی که به سوی نوزادان و کودکان غزه پرتاب شد، به برج دروغین تمدن غرب اصابت کرد. چگونه قحطی و تشنگی تحمیل شده بر کودکان فلسطینی، هر چه قوت در روایت تمدن غرب باقی مانده بود را تخلیه کرد. و چگونه کف زدن های حاکمان بزرگترین قدرت روی زمین در بدن مردم با ذره ای وجدان به ارتعاش درآمد و دستگاه شستشوی مغزی را درهم شکست. تمدن غرب تمام اعتبار خود را از دست داده است. فرو ریخته است. 

مساله فلسطین، پاکسازی و نسل کشی فلسطینیان و آینده اسرائیل را باید در این متن تحلیل کرد. چگونه می توانیم کشتار را متوقف کنیم و اطمینان حاصل کنیم که دگر بار رخ نخواهد داد، آنگونه که طی ۷۵  سال گذشته بارها اتفاق افتاده است. 

حالا مختصر به سوال شما می پردازم. آیا راه حل دو دولت مستقل عملی است؟

من فکر نمی کنم. از زوایای مختلف این یک راه حل سوخته است. اسرائیل تقریباً تمام غزه را تصرف کرده است و هنوز هم کشتار و بمباران می کند و عملیات نظامی خود را در کرانه باختری گسترش داده است که از سال ۲۰۰۲ بی سابقه بوده است. نتانیاهو نقشه جدید اسرائیل را در تلویزیون به نمایش گذاشته است: کرانه باختری کاملا حذف شده است. اسرائیل در تمام این سال ها و بارها در ۱۱ ماه گذشته با صدای بلند و صریح گفته است که به راه حل دو دولت مستقل اعتقادی ندارد. آمریکا همیشه و کاملا با اسرائیل است. به شعارهای توخالی آمریکا نباید توجه کرد؛ این راه حل پوچ و بی معناست. ناگفته نماند که از ابتدا نیز یک تقلب بزرگ بود.

در شرایط کنونی و در متن فاجعه ای که در جریان است بسیاری خواهان یک دولت هستند با شهروندان متساوی الحقوق و البته همراه با باز پس گرفتن اراضی که ستلرها تصرف کرده اند؛ (در مورد جزئیات طرح و اینکه تا چه سالی باید عقب رفت، خود فلسطینینان باید تصمیم بگیرند.) تا زمانی که اسرائیل وجود دارد، امنیت نه تنها برای فلسطینیان بلکه برای کل منطقه وجود ندارد. نگاهی گذرا به تاریخ از زمان تشکیل اسرائیل تا کنون این نکته را باثبات می رساند. اسرائیل یک "دولت سرکش“* (طبق تعریف آمریکا از این اصطلاح) محسوب می شود. جهان باید برای عقب راندن این نیروی ترور متحد شود.

*Rogue State

 ! اسرائیل و آمریکا بر طبل جنگ می کوبند! اپوزیسیون پرو-آمریکایی پایکوبی می کند

 اسرائیل و آمریکا بر طبل جنگ می کوبند!

اپوزیسیون پرو-آمریکایی پایکوبی می کند!

 

 

۳۰ سپتامبر ۲۰۲۴

قتل حسن نصرالله بیش از اینکه یک خسارت مادی به حزب الله باشد، ضربه ای بود به موقعیت سیاسی و اعتبا ر آن. تصویر سوپر قهرمانی که دوست و دشمن از آن ارائه می داد، در برابر قدرت اسرائیل فرو ریخت. شکنندگی و ضربه پذیریش  برملا شد. این تصویر به عمد از هر دو طرف تبلیغ می شد. اسرائیل از آن بعنوان توجیهی برای ادامه و گسترش جنگ استفاده کرده است. طرف مقابل بمنظور قدرتنمایی و بعنوان یک سیستم دفاعی.

قتل نصرالله در میان بخشی از اپوزیسیون ایرانی هیجان و ولوله براه انداخت. بنظر می رسد که از خود بیخود شده اند. چرا؟

حزب الله از یاران جمهوری اسلامی است. بدون جمهوری اسلامی به یک نیروی حاشیه ای بدل خواهد شد. بعلاوه، نتانیاهو بروشنی و صراحت در کنگره آمریکا در میان تشویق و تائید های نمایندگان، اعلام کرد که جنگ مشترک اسرائیل، آمریکا و غرب، یعنی تمدن غرب، با "محور شرارت"، یعنی ایران، حزب الله، حماس و حوثی ها در یمن است، که او آنها را بربریت می خواند. همچنین در سازمان ملل نقشه شوم غرب  برای منطقه را آشکار کرد؛ نابودی کامل فلسطین، لبنان، سوریه، یمن. بعلاوه بر ضرورت حمله به ایران، که او و تمام هیات حاکمه غرب و رسانه های بستر اصلی، حمله به جمهوری اسلامی می خوانند، تاکید کرد.

بخشی از اپوزیسیون ایران با مشاهده پیشروی جنگ اسرائیل در لبنان و نقطه عطف آن، قتل نصرالله، از تصویر آینده نه چندان دور، یعنی قتل خامنه ای و فروپاشی جمهوری اسلامی به وجد آمدند؛ از خود بیخود شدند؛ جشن زودرس گرفتند و نوید آینده ای روشن و آزاد و پیروزی جنبش "زن، زندگی، آزادی" را دادند. اینها عملا پیروزی اسرائیل و غرب را جشن گرفتند. پیروزی اسرائیل را پیروزی خود کردند.

از بخشی از این اپوزیسیون، یعنی ناسیونال فاشیست ها انتظار دیگری نمی رود. اینها نوکر حلقه به گوش آمریکا و به تبع آن اسرائیل اند. تمام برنامه و هدف سیاسی شان، پیروزی یک رژیم چنج آمریکایی در ایران است که اینها را بر مسند قدرت  بنشاند. بتوانند حکومت کنند، بچاپند و ببرند. در تمام طول سال گذشته که اسرائیل مشغول قتل عام وحشیانه و پاکسازی فلسطینی ها بوده، اینها همه جا در تظاهرات با پرچم اسرائیل حاضر شده اند. اینها عملا و صریحا پرچم اسرائیل را در کنار پرچم سلطنتی بعنوان دوقلو استفاده می کنند. اسرائیل حکم میهن و هویت شان را یافته است. رضا پهلوی در سفر به اسرائیل در سال گذشته اعلام کرد که فرزندان ابراهیم و کوروش با هم در منطقه حکم خواهند راند. یعنی ناسیونال فاشیست های ایرانی با فاشیست های اسرائیلی. درهمان زمان عهد وحدت بستند.

اما آنچه اسفناک و تاسف آور است سقوط یک جریان چپ با نام کمونیسم کارگری در این گرداب است. رهبران ح ک ک اعلام جشن و شادمانی کرده اند. ممکن است پرسیده شود که چه اشکالی دارد کسی از قتل رهبر حزب الله ابراز شادی کند؟ این فقط ظاهر مساله است که اتفاقا پیروان آنها می کوشند با طرحش آب را گل آلود کنند.

دنیا بدون نصرالله ها، خامنه ای ها، نتانیاهو ها، کل دولت فاشیست اسرائیل، بدون بایدن ها و ترامپ ها، بدون تمام این هیولاهای انسان نما بسیار زیباتر و دلپذیر تر خواهد بود. اما ماجرای قتل نصرالله با قتل او شروع نشده و به آن نیز ختم نخواهد شد. صدها نفر منجمله ده ها کودک به قتل رسیده اند، هزاران نفر زخمی و معلول شده اند و پس از آن هم بمباران و اکنون اشغال زمینی لبنان توسط ارتش اسرائیل در جریان است که در اثر آن صدها نفر دیگر کشته و زخمی شده اند. هزاران نفر آواره و در بدر شده اند. باید از اینها پرسید، آیا این قتل به چنین هزینه ای می ارزد؟ آیا خندۀ سرمست از مرگ نصرالله می تواند گریه و فریادهای درد و خشم مردم و کودکان بیگناه لبنان را خشک و ساکت کند؟ از قرار بستگی به وجدان شخص دارد.

می گویند: برای پایان دادن به جنگ دو قطب تروریست، کافیست یکی دیگری را شکست دهد، باین ترتیب هر دو هلاک می شوند. یعنی اگر جمهوری اسلامی اسرائیل را شکست دهد خودش نیز هلاک می شود و همینطور اگر اسرائیل جمهوری اسلامی را شکست دهد، خودش هم از بین می رود. بعد اعلام می کنند که "ما" (معلوم نیست فقط جریان خودشان منظور است یا مردم ایران) که نمی توانیم اسرائیل را شکست دهیم و فلسطین را آزاد کنیم، مساله مان هم نیست. اما اگر اسرائیل جمهوری اسلامی را ساقط کند خودش هم خاکستر می شود. (مثل داستان های فانتزی کتب آسمانی است!) پس ما باید از نابودی حزب الله و جمهوری اسلامی توسط اسرائیل استقبال کنیم و شاد باشیم، چون در تحلیل نهایی هر دو نابود خواهند شد.

جل الخالق! تحلیل از این فانتزی تر مشاهده کرده بودید؟ شبیه روایت های اسرائیل و غرب از نسل کشی اسرائیل است. که هنوز بعد از یک سال نسل کشی، از جنگ اسرائیل با حماس و مخفی شدن حماس در تونل های زیر بیمارستان صحبت می کنند و اینکه "اسرائیل حق دفاع از خود دارد." یک روایت فانتزی درست کرده اند که حمایت تمام قدشان از کشتار اسرائیل، جنگ و نسل کشی و ویرانی اسرائیل را بپوشانند و توجیه کنند. شرم آور است.

بعلاوه، اینها عملا دارند حمله اسرائیل به ایران را تشویق و پیشاپیش جشن می گیرند. کشتار و ویرانی  حاصل این جنگ مساله شان نیست. اینها بقول آمریکایی ها "خسارت جانبی" است. "بالاخره هر تحولی هزینه دارد." از نظر اینها اینهم هزینه ای است که مردم ایران باید برای خلاص شدن از شر جمهوری اسلامی بپردازند. نفس شان از جای گرم بلند می شود. اینها در خارج می نشینند تا مردم هزینه جنایت و ویرانی بمب های آمریکا و اسرائیل را بپردازند و اینها به هدف شان برسند.

این هدف مردم ایران نیست. این هدف طبقه کارگر و مردم زحمتکش و شریف ایران نیست. این هدف هیچ انسانی که در ایران زندگی می کند نیست. این هدف هیچ انسان با وجدان، انساندوست و مسئول نیست. هدف مردم سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. آنها رژیم چنج نمی خواهند. با صدای رسا در جنبش عظیم شان اعلام کردند. جنگ را هیچ انسان با عقل سلیم نمی خواهد. جنگ یعنی تحمیل یک سناریوی سیاه به مردم. آیا تاریخ را به همین سادگی فراموش کرده اید؟ افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، فلسطین، سودان؛ لیست بلند بالا است. کدامیک از این جوامع پس از سقوط دولت در نتیجه بمب و جنگ یک روز خوش بخود دیده است؟ یک شب خواب آرام داشته است؟ از اینهمه کشتار و ویرانی و آوارگی نیاموخته اید که آنرا برای مردم ایران آرزو می کنید؟ شما عملا به عنصر سناریوی سیاه بدل خواهید شد. سیاهی لشکر چلبی های ناسیونال فاشیست. تا دیر نشده است بخود آئید. همان یک ذره اعتباری که داشتید نیز پودر می شود و به هوا می رود.

در شرایط بسیار خطیری قرار گرفته ایم. پس از حمله زمینی به لبنان و حمله به یمن و سوریه، اسرائیل به احتمال بسیار زیاد به ایران حمله خواهد کرد. تاکنون تمام مراحلی که نتانیاهو و دولت اسرائیل طی یک سال اخیر اعلام کرده بودند، عملی کرده اند. حمله به ایران یکی از اهدافی است که نتانیاهو الان بیست سال است درباره آن حرف می زند. این یورش یک فاجعه بزرگ خواهد بود. ایران می تواند به یک عراق یا سوریه دیگر بدل شود. باید با تمام قوا علیه این جنگ سازمان یابیم. باید هشیاری مردم را نسبت به چنین عاقبتی ارتقا دهیم. سازمانیابی در ایران برای مقابله و دفاع از خود در برابر چنین یورشی حیاتی است.

مقابله با یک سناریوی سیاه که بسادگی می تواند در ایران باجرا درآید باید به مهمترین هدف تمام نیروهای چپ و کمونیست و کارگری و انساندوست و مسئول بدل شود. نبرد ما با جمهوری اسلامی طی همین سازمانیابی ها قدرتمند تر خواهد شد. ما هم به جمهوری اسلام نه می گوییم، هم به اسرائیل و آمریکا و تروریسم امپریالیستی. ما هم به جمهوری اسلامی نه می گوییم هم به چلبی های ایرانی.

اعتصاب عمومی در اسرائیل صدای ترقیخواهی یا انحطاط؟ 

اعتصاب عمومی در اسرائیل

صدای ترقیخواهی یا انحطاط؟ 

 

۳ سپتامبر ۲۰۲۴

پس از آنکه جنازه 6 گروگان اسرائیلی در تونل در غزه بدنبال بمباران اسرائیل پیدا شد، یک اعتراض بسیار وسیع در تل آویو شکل گرفت. بزرگترین اتحادیه کارگری اسرائیل، هیستادروت، اعلام اعتصاب عمومی کرد و خواهان انجام توافقی برای آزادی گروگان ها شد. این اولین اعتراض کارگری در اسرائیل طی یازده ماه اخیر است. اتحادیه به نسل کشی، به بمباران کودکان، به پاکسازی انسانی در غزه، به گسترش جنگ به ساحل غربی و پاکسازی ساحل غربی، به گرسنگی دادن به کودکان و نوزادان، به بمباران بیمارستان و مدرسه و دانشگاه و کمپ های پناهندگی اعتراضی ندارد. تنها اعتراضش کشته شدن گروگان هاست. این اتحادیه با دولت آپارتاید مذهبی نسل کش اسرائیل مشکل اساسی ندارد. 

آیا هیچ انسان با وجدان، آزادیخواه و انساندوست می تواند برای لحظه ای این اتحادیه و این اعتصاب را در کفه پیشرویی و انساندوستی کارگری بگذارد؟ این اتحادیه بازوی یک حکومت فاشیست است و ربطی به آزادیخواهی و انساندوستی کارگری ندارد. از آغاز این نسل کشی اتحادیه های کارگری فلسطینی برای تحت فشار گذاشتن اسرائیل، توقف ارسال سلاح به اسرائیل و پیوستن به جنبش تحریم تلاش هایی در سطح بین المللی انجام داده اند. هیستادروت هیچ حمایتی از این تلاش ها نکرده است. هیستادروت با کشتار فلسطینی ها مشکل ندارد. اما خون نباید از دماغ یک اسرائیلی یهود بریزد.

سر مار"  پیوند ناسیونال فاشیست های ایرانی، ناسیونالیست های کرد و "چپ" رژیم چنجی " 

"سر مار" 

پیوند ناسیونال فاشیست های ایرانی، ناسیونالیست های کرد و "چپ" رژیم چنجی 

 

۱۰ اکتبر ۲۰۲۴

 

در سالگرد نسل کشی مردم فلسطین توسط اسرائیل و آمریکا جنگ وسیعا گسترش یافته است. لبنان در آتش جنگ می سوزد. فی الحال یک میلیون انسان آواره شده اند؛ صدها نفر کشته و هزاران نفر مجروح و معلول گشته اند. اسرائیل با گستاخی و وقاحتی که آمریکا و غرب به او هدیه کرده اند، جنگ را زمینی و هوایی در لبنان ادامه می دهد. اشغال و پاکسازی لبنان نیز به روشنی در لیست اهداف قرار دارد. بعلاوه، منظما به یمن و سوریه حمله می کند. برای ایران هم شاخ و شانه می کشد.

 

در این لحظه تاریخی که میلیون ها نفر در سراسر دنیا در اعتراض به نسل کشی، محکومیت اسرائیل و آمریکا و غرب به خیابان ها آمده اند؛ در شرایطی که دنیا از اسرائیل به عنوان یک "دولت سرکش" (با تعریف آمریکا از این ترم) یاد می کند؛ در شرایطی که چشمان دنیا به جنایات اسرائیل و آمریکا و غرب گشوده شده و یک جنبش بیداری در دنیا گسترش می یابد، اپوزیسیون راست ایرانی تمام قد، وقیحانه و با کراهت تمام در کنار اسرائیل، آمریکا و غرب ایستاده است. نه تنها اسرائیل را محکوم نمی کند، بلکه از آن دفاع می کند و از او عاجزانه تقاضای حمله به ایران را دارد.

 

ناسیونال فاشیست های رژیم سابقی در تمام یک سال اخیر، در میان یک نسل کشی تاریخی، پرچم اسرائیل را با افتخار به اهتزاز درآورده اند. پرچم اسرائیل و پرچم رژیم سابق در تمام تجمعات پرو اسرائیلی و سلطنت طلب در کنار هم به نمایش در می آید. آنچنان از حمله اسرائیل و آمریکا به ایران و رژیم چنجی که قرار است آنها را به قدرت برساند، مطمئن اند که تمام هویت شان را به ریسک گذاشته اند. آنچنان پیوند امضاء شده در تابستان گذشته در اسرائیل میان فرزند کوروش و فرزند ابراهیم را تضمین شده می دانند که هویت ارتجاعی، جنایتکار، دزد و سرکوبگرشان را بدون هیچ پوشش و بزکی کامل به نمایش گذاشته اند. دیگر احدی شک ندارد که بازگشت این ناسیونال فاشیست ها به قدرت با کشتار و جنایت و ویرانی کل جامعه همراه خواهد بود. "نه" مردم به این جنبش سیاه و خونین رساتر و عمیق تر میشود.

 

ناسیونالیست های قوم پرست کرد در وقاحت و کراهت دست کمی از ناسیونال فاشیست ها ندارند. جالب است! این ناسیونالیست هایی که برای "حق ملی" می جنگند، با ناسیونال فاشیست هایی که بمب ها را بر سر کردستان متوقف نخواهند کرد تا هر صدای ناسیونالیستی را خفه کنند، در یک جبهه قرار گرفته اند. طنز مسخره ای است. این جریان ناسیونالیست که مدعی است دارد برای حق ملی مردم کرد می جنگد، همواره دارد از ظلم تاریخی به ملت کرد ناله و شکایه می کند و خلق کرد را مظلوم و بی پناه می نامد، با دشمن ناسیونالیست دوآتشه پیوند می بندد و در برابر نسل کشی ملت دیگری که تحت اشغال و آپارتاید زندگی می کند و اکنون دارد بکلی پاکسازی می شود، از نسل کش و اشغالگر دفاع می کند. دست اسرائیل و آمریکا را می بوسد و در برابر تصاویر جنازه های تکه تکه شده کودکان فلسطینی خم به ابرو نمی آورد. 

 

قاعدتا انسان باید از چنین مواضعی گیج و متحیر شود؛ اما نه. این ماهیت ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم از هر نوعش کثیف و جنایتکار است. ناسیونالیسم ابزاری است برای قدرت یابی و چاپیدن بورژوازی از توده های "ملت خویش". برای ما کمونیست ها و مارکسیست ها این تعجبی ندارد. کاملا قابل انتظار است. ناسیونالیسم کرد تاریخ درخشانی در دوستی با اسرائیل و امپریالیسم آمریکا دارد. از بارزانی پدر تا پسر دستبوس اسرائیل و آمریکا هستند. حزب ناسیونالیست کردستان سوریه نیز در جنگ سوریه با جسارت تمام در رکاب آمریکا و اسرائیل در ویرانی و کشتار مردم شرکت کرده است. حالا نوبت نقش بازی کردن ناسیونالیسم کرد ایرانی است. عبدالله مهتدی یکی از رهبران ناسیونالیسم کرد ایرانی است که بویژه اهل دیپلماسی و به دستبوسی رفتن اربابان است. هر جا مجمع و بالماسکه رژیم چنجی باشد، سر و کله عبدالله مهتدی هم پیدا می شود. 

 

این اولین بار نیست که یورش ویرانگر آمریکا با استقبال عبدالله مهتدی مواجه شده است. ایشان از حمله آمریکا و ناتو به عراق در سال ۱۹۹۱ فیلش یاد هندوستان کرد و دنبال "دوستان" در کردستان عراق و آمریکا و غرب افتاد. عبدالله مهتدی آدم فرصت شناس و فرصت طلبی است، بمحض آنکه امکان نزدیک شدن ناسیونالیسم کرد به قدرت را در عراق بو کشید، تظاهر به کمونیسم را کنار نهاد. آنچه برای منصور حکمت "طلوع خونین نظم نوین" بود برای عبداله مهتدی (در همان حزب) طلوع فرصت های طلایی برای ثروت و قدرت بود. این آغاز داستان است و مسیر سی ساله آن در مقابل همه قرار دارد. ناسیونالیسم از هر نوع کثیف و ضد انسانی است.

 

از این دو جنبش ناسیونالیستی این دریوزگی قابل انتظار است؛ ایفای نقش در پروژه رژیم چنج آمریکایی آرزوی دیرینه شان است. برای این نیروها تنها راه دست یافتن به قدرت انتخاب شدن از طرف آمریکا برای سناریوی رژیم چنج است. همواره حاضر یراق و آمادۀ دستبوسی هستند. اما یک نیروی دیگری به اینها پیوسته که ظاهرا در جنبش چپ است و اسم کمونیست و کارگر را حمل می کند. حزب نوین موسوم به کمونیست کارگری تحت رهبری حمید تقوایی سابقه طولانی و درخشانی در راست روی دارد. در 4 سال گذشته بویژه کاملا در کنار نیروهای راست و رژیم چنجی قرار گرفته است و می کوشد مقبول نظر آنها شود. در دفاع از چهره های دست راستی به نیروهای چپ حمله کرده است. شناخته شده اند. 

 

اما در این شرایط خطیر و بحرانی به سیم آخر زده اند. بعد از پایکوبی در قتل حسن نصرالله که به قیمت کشتار صدها نفر کودک و زن و مرد انجام گرفت و عملا کف زدن برای اسرائیل، خواهان حمله اسرائیل به ایران شدند. کاملا در کنار نیروهای دست راستی و ناسیونالیست قرار گرفته اند. نزدیکی معنوی شان به بهترین شکلی در استفاده از یک ترم و مقوله و تحلیل یکسان برای اقناع اسرائیل و آمریکا به حمله به ایران مشخص می شود: "سر مار".

 

رضا پهلوی، عبدالله مهتدی و حمید تقوایی هر سه برای توجیه و تبلیغ حمله به ایران به این روایت متوسل شده اند که تروریسم اسلامی مهمترین و بزرگترین خطر برای دنیا، منطقه و اسرائیل است، لذا ضروری است که این جنبش را نابود کنیم. اما نابودی حماس و حزب الله کافی نیست باید جمهوری اسلامی، یعنی سر مار را زد. و تنها راه نابودی سر مار بمباران ایران است. این تز و روایت متعلق به کیست؟ بنجامین نتانیاهو. اگر به سخنرانی اش در واشنگتن گوش کرده باشید، متوجه شده اید که این روایتی است که او تبلیغ می کند و برایش از هیات حاکمه آمریکا و غرب حمایت می طلبد. سخنرانیش در سازمان ملل نیز گویای همین روایت بود. در واقع نتانیاهو از دهه ۹۰ دارد همین تز را تبلیغ می کند. 

 

حمید تقوایی فکر می کند که خیلی زیرک است. برای مقبول جلوه دادن سناریوی سیاه از مثال انقلاب اکتبر استفاده می کند، انقلابی که در جنگ رخ داد. ایشان دست از سر لنین و انقلاب اکتبر بر نمی دارد. چند سال پیش تحت نام "دیپلماسی کمونیستی" مسیح علینژاد را با لنین مقایسه کرد؛ اکنون هم برای مقبول جلوه دادن حمله اسرائیل به ایران به انقلاب در شرایط جنگی ارجاع می دهد. پیوند نامبارک این حزب با ناسیونال فاشیست ها و ناسیونالیسم قوم پرست کرد برای ایجاد یک سناریوی سیاه در ایران با امید یک رژیم چنج که این حزب شاید دو وزارتخانه را برای مدتی اشغال کند نهایت سقوط است. فاجعه بار است. 

 

افشای نیروهای راست طرفدار آمریکا و اسرائیل و طرفدار حمله به ایران یک وظیفه مهم و حیاتی است. این جریانات باند سیاهی اند. ما ناسیونال فاشیست های ایرانی و ناسیونالیسم کرد را در صحنه مشاهده و تجربه کرده ایم. مردم آنها را می شناسند. امیدواریم که حزب موسوم به کمونیست کارگری به سر عقل بیاید و این چنین با آبرو و اعتبار خود بازی نکند. بهر رو جنگ یعنی تحقق یک سناریوی سیاه در ایران. در زیر بمباران و بمب های شیمیایی کسی انقلاب نمی کند؛ می کوشد از این مهلکه فرار کند. زیر بمب و در قحطی و گرسنگی نه عنصر انقلاب که عنصر استیصال حاکم می شود.  

 

طبقه کارگر ایران، توده های شریف و زحمتکش، انسان های آزادیخواه و برابری طلب خواهان سرنگونی انقلابی اند. مردم در آرزوی مرگ جمهوری اسلامی روز شماری می کنند. اما این مرگ را به قیمت ویرانی و آوارگی و مرگ خود جامعه نمی خواهند. این مرگ را به قیمت حاکمیت یک ارتجاع سرکوبگر و جنایتکار دیگر نمی خواهند. مردم یکبار رژیم چنج را آزمایش کرده اند و هزینه هنگفتی پرداخته اند. آزموده را آزمودن خطاست! این را مردم در اعماق ذهن شان باور دارند. تا کی باید نیروهای امپریالیستی برای مردم حکومت تعیین کنند؟ بیش از صد سال تلاش های مردم برای رسیدن به یک دنیای بهتر با سابوتاژ و انتقام خونین انگلیس و آمریکا روبرو شده است. جامعه به این رشد و پختگی رسیده است که به رژیم چنج تن ندهد و نیروی خود را بر سازماندهی یک سرنگونی انقلابی متمرکز کند. تبلیغ جنگ یعنی تبلیغ استیصال و بردگی. 

آلزایمر تاریخی یا آشفتگی سیاسی؟ در دفاع از جنگ سقوط تا کجا؟ ح ک ک جنگ ویتنام را محکوم نمی کند

آلزایمر تاریخی یا آشفتگی سیاسی؟

در دفاع از جنگ سقوط تا کجا؟

ح ک ک جنگ ویتنام را محکوم نمی کند!

 

۱۶ اکتبر ۲۰۲۴

حزب موسوم به کمونیست کارگری بد جوری در چاله گیر افتاده است. موضع عمیقا راست و ارتجاعی شان در قبال حمله احتمالی اسرائیل و آمریکا به ایران آنچنان واکنش تندی ایجاد کرده است که حمید تقوایی را به توجیه و دفاع 24 ساعته از مواضع راست شان وادار کرده است. هر روز یک معلق تازه، هر روز یک عذر بدتر از گناه تازه، هر روز یک کشف و تحلیل محیرالعقول تازه از لنین و انقلاب اکتبر؛ و متاسفانه هر روز سقوط عمیق تر به قعر ارتجاع و راست روی. این مورد آخر دیگر حتی از جانب این حزب باور نکردنی است. حمید تقوایی در دفاع از موضع ارتجاعی پرو-جنگ به دفاع از جنگ ویتنام در غلطیده است. (جنگی که در تاریخ به عنوان جنایت وحشیانه آمریکا به ثبت رسیده است.)

با وجود شناخت عمیقی که از این حزب و لیدر آن در راست روی و معلق زدن و شعبده بازی سیاسی دارم؛ با وجود مشاهده و افشای راست روی سریع السیر این حزب؛ این مورد را سه بار خواندم تا برایم جا بیفتد. در یک پاراگراف بهم پیچیدۀ درآشفته، در تحلیل از تفاوت های ماهیت جنگ ها و اعلام آنکه ایشان لزوما صلح طلب نیستند، و جنگ هایی را حق طلبانه می دانند که از آن دفاع می کنند، جنگ ویتنام را به عنوان جنگی حق طلبانه که ایشان آنرا محکوم نمی کند، مثال می زند!

«حمید تقوائی: صلح طلبی برای ما یک اصل مطلق نیست. جنگ ادامه سیاست است و برخورد ما به جنگ بستگی به سیاستی دارد که به جنگ منجر شده است. جنگی که بین دولتها بر سر منافع طبقه حاکمه در هر کشور در میگیرد تماما ارتجاعی، ضد مردمی و محکوم است. ولی جنگی که بر سر اهداف و خواستهای بر حقی شکل گرفته مثل جنگ ویتنام … ضد مردمی و محکوم نیست.»

 

جل الخالق! انسان نمی داند این را چه بخواند؟ آیا ایشان دچار آلزایمر تاریخی شده اند؟ یادشان رفته است که دهه ۶۰ و۷۰ به دهه جنبش ضد جنگ ویتنام شناخته شده است؟ یادشان رفته که عکس پرتاب بمب ناپالم روی مردم ویتنام و فرار کودکان در حال جیق کشیدن چگونه دنیا را به لرزه درآورد؟ ایشان در آن دوره یک جوان کمونیست بود و علیه جنگ ویتنام. 

 

اما این روال همیشگی حمید تقوایی است که مساله را کله پا می کند و روایت را می چرخاند. جنگ ویتنام در تاریخ به عنوان یکی از جنایات وحشیانه آمریکا به ثبت رسیده و نسل کشی آمریکا در ویتنام و در امتداد آن در کامبوج یک حقیقت تاریخی است. چرخاندن روایت بصورت جنگ مردم علیه آمریکا پوچ و دروغین است. دفاع قهرمانانه مردم ویتنام به عنوان یک نبرد آزادیخواهانه در تاریخ به ثبت رسیده است. اما این تعریف جنگ ویتنام نیست. به هر دائره المعارفی رجوع کنید، جنگ ویتنام را یورش آمریکا به ویتنام می نامد.  

 

جنگ ویتنام حق طلبانه نبود. دفاع مردم ویتنام از خود در برابر بمب های ناپالم آمریکا حق طلبانه بود. آمریکا با هدف روشن امپریالیستی به ویتنام یورش برد. مردم ویتنام یک دفاع قهرمانانه علیه آمریکا سازمان دادند. این جنگ محکوم شد. محکوم بود و همیشه محکوم خواهد ماند.

 

اما چرا اینکار لازم شده است؟ تلاشی در عبث برای ایجاد یک فضای مثبت برای جنگ احتمالی. راستش تلاش برای یافتن منطق در این روش کاری است پوچ. بنظر می رسد که این بیشتر یک تقلاست برای خلاصی از باتلاقی که در آن گیر افتاده اند. 

 

سوال اینست که این معلق ها، این سقوط، این اپورتونیسم آیا همه حاصل نفرت از جمهوری اسلامی است؟ جاه طلبی کودکانه شرکت در قدرت است؟ بی پاسخی است؟ استیصال است؟ یا همگی اینها؟ بازنویسی تاریخ را به دیگران بسپارید! قدرت تان ناچیز تر از آنست که این بازنویسی جز نفرت و ریشخند واکنش دیگری برانگیزد.

! آلمان در مقابله با تروریسم، حفاظت از مناطق غیر نظامی (سویل) را لغو می کند

هر دم از این باغ بری می رسد!

آلمان در مقابله با تروریسم، حفاظت از مناطق غیر نظامی (سویل) را لغو می کند!

۱۶ اکتبر ۲۰۲۴

 

در یک سال اخیر شاهد رشد سریع فاشیسم در آلمان بوده ایم. سرکوب آزادی های سیاسی، برقراری شدید سانسور، ممنوعیت تظاهرات و اعتراض سیاسی علیه نسل کشی در غزه، تحت عنوان مقابله با "آنتی سمیتیسم" و خشونت شدید پلیسی وسیعا در آلمان گسترش یافته است. یکی از نگران کننده ترین صحنه هایی که اخیرا در دنیا به نمایش درآمد، فیلم کوتاه تعقیب و دستگیری یک پسر بچه ۱۰ ساله که پرچم فلسطین را بلند کرده توسط بیش از ۱۰ پلیس است. علاوه بر سرکوب خشن آزادی های مدنی و سیاسی، دولت آلمان یک سیاست بشدت نژاد پرستانه را نسبت به مردم خاورمیانه، عرب، فلسطینی، افغانستانی و مسلمان حاکم کرده است. اخراج پناهندگان از افغانستان و ترکیه و تلاش برای کوچ اجباری سایر پناهندگان به اسارتگاه رواندا (در شماره پیش گزارش شد.) از نمونه های سیاه و تاریک حضور تمام قد فاشیسم در آلمان است.

فاشیسم در آلمان حدود یک قرن پیش به قدرت رسید و دست به جنایاتی باور نکردنی زد. نام این جنبش بعنوان یک جنبش سیاه و خونین به ثبت رسید. اما اکنون همان جنبش در آلمان عملا در قدرت است. مهم نیست که اسامی احزاب متفاوت، سبز و سرخ و سفید است. در عمل همگی سیاه اند.  اگر قرن پیش فاشیسم یهودی ها را به آتش می کشید، اکنون تحت نام دفاع از «یهودی» ، آزادی سیاسی و مدنی را سرکوب می کند و هر صدایی که از حق مردم فلسطین و علیه اسرائیل بلند شود را خفه می کند. 

اخیرا وزیر امور خارجه آلمان اعلام کرده است که از آنجا که تروریست ها در اماکن سویل (یعنی اماکن غیرنظامی) پنهان می شوند، آلمان حمایت قانونی ای که برای اماکن سویل دارد لغو می کند. (اینها قوانین بین المللی برای شرایط جنگی است.) این یعنی دادن یک کارت سفید به اسرائیل، نه فقط برای آینده، بلکه شامل گذشته، برای بمباران و ویران کردن بیمارستان ها، مدارس، دانشگاه، منازل مردم و ساختار شهری جامعه. طبق این قانون جدید، آلمان قوانین بین الملی برای پیشگیری از جنایات جنگی را زیر پا می گذارد و محکومیت اسرائیل به اعمال جنایت جنگی را نمی پذیرد. 

این خطرناک است. تا الان در عمل همین کار را انجام داده اند. به جنایات آمریکا و ناتو در خاورمیانه بنگرید، اما اینکه این قوانین دارند یکی پس از دیگری ملغی می شوند، فقط بیانگر آنست که فاشیسم دارد بسرعت عروج می کند و پنجه های خود را بر قدرت چفت می کند. عروج فاشیسم فقط به آلمان ختم نمی شود، در کل اروپا دارد بسرعت عروج می کند.

این زنگ خطر ها را باید جدی گرفت. پیش از آنکه زیادی دیر شود باید اقدام کرد. اما متاسفانه بخشی از ایرانیان دست راستی، منجمله برخی که به چپ معروفند، آب به آسیاب این فاشیسم می ریزند. زمانی که فاشیسم خود را کامل بر قدرت محکم نمود هیچکس در امان نخواهد بود.  

(۲۰۲۴) کنفرانس امنیتی مونیخ و سناریوی رژیم چنج. توطئه های دست راستی

 

کنفرانس امنیتی مونیخ و سناریوی رژیم چنج

توطئه های دست راستی

آذر ماجدی

۲۴ فوریه ۲۰۲۴

تلویحا اعلام می شود که در کنفرانس امنیتی مونیخ که در هفته پیش برگزار شد، مسیح علینژاد بجای جمهوری اسلامی، بعنوان نماینده ایران شرکت نمود. این دومین بار است که او در کنفرانس مونیخ شرکت می کند. سال گذشته همراه رضا پهلوی و دار و دستۀ 6 نفره؛ امسال تنها.

طی دو سال گذشته چندین جایزه بین المللی غربی به علینژاد اعطاء شده است. دو جایزه همراه زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، از کمیته یهودیان آمریکایی و جایزۀ شجاعت آکسی؛ بعلاوه، جایزه حقوق بشر هامبورگ در فوریه و جایزه بین‌المللی روزنامه‌نگاری در دسامبر ۲۰۲۳ در مراسم «گروه سیاست خارجی زنان» به او تقدیم شد. ظاهرا آمریکا و غرب او را کاندید مناسبی برای رژیم چنج می دانند. دادن پلاتفرم مشترک به او و زلنسکی نیز از اینرو است.

زلنسکی حاصل رژیم چنج، یا "انقلاب رنگی" در اوکراین است. جنبش میدان که به جریانات فاشیست در اوکراین پر وبال داد ساخته و پرداخته آمریکا و ناتو بوده است. در کنفرانس کمیته یهودیان آمریکا علینژاد با زلنسکی و بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا سخنرانی کرد و از بلینکن رسما درخواست رژیم چنج نمود. در کنفرانس مونیخ نیز کار مشابه ای انجام داد.

اهدای جایزه نوبل حقوق بشر به نرگس محمدی و لانسه کردن علینژاد در کنفرانس مونیخ بعنوان نمایندۀ زنان و مردم ایران تلاشهایی آشکار برای تدارک سناریوی رژیم چنجی در ایران است. در شرایطی که جنگ در خاورمیانه گسترش می یابد، باید این تحرکات را جدی گرفت. درخواست اپوزیسیون دست راستی از اسرائیل و آمریکا برای بمباران ایران بخش دیگری از همین سناریو است.

جنبش انقلابی مردم در سال گذشته دست رد به سینه این جریانات مرتجع، متحجر و مزدور زد و آنها را برای مدتی به حاشیه راند؛ گسترش جنگ در خاورمیانه بار دیگر فرصتی برای عرض اندام به آنها داده است. از اینروست که تلاش شده از سپیده قلیان که چهره ای شناخته شده و محبوب در میان جنبش چپ و کارگری بوده است، نامه ای دریافت شود. قرار است نام سپیده قلیان ویزای ورود آنها به جنبش انقلابی، رادیکال و آزادیخواه باشد. تلاشی برای اعلام آتش بس با جنبش چپ و کارگری. دارند آب را تست می کنند.

این نامه و نام ممکن است برخی را فریب دهد و برخی را ناامید کند؛ اما باید توجه داشت که در عالم سیاست رویداد های این چنینی کمیاب نیست. فعالین می آیند و می روند. اما جنبش رادیکال و انقلابی ادامه می یابد. باید با هشیاری مانع هر گونه تلاش برای به کجراه کشاندن جنبش رادیکال مردم برای سرنگونی و ایجاد یک جامعه آزاد و برابر و مرفه باشیم. طبقۀ کارگر در ایران از آگاهی بالایی برخوردار است. جنبش سال گذشته نشان داد که جنبش سرنگونی طلب در ایران به اهداف و منافع خود آگاه است. این آگاهی را باید گسترش داد و تعمیق کرد.

انقلاب شکست خوردۀ 57 و تاریخ منطقه، بویژه در قرن 21 نشان داد که دو قطب تروریسم دولتی و اسلامی عملا دست در دست هم کمر به نابودی زندگی انسانی بسته اند. ویرانی، قحطی، مرگ و کشتار تنها محصول تحرکات سیاسی – نظامی آنهاست. باید قاطعانه در برابر هر دو قطب ایستاد. باید روشن و صریح "نۀ" رسای خود را نه فقط به رژیم اسلامی، بلکه به این عناصر مزدور رژیم چنجی اعلام کنیم. نقشه های پلید هر دو قطب برای فریب مردم باید افشاء و طرد شود. جنبش چپ و کمونیستی در این میان رسالتی مهم بر عهده دارد.