سالهای ۲۰۲۱ تا  ۲۰۲۳ 

اطلاعیه جدایی از حزب کمونیست کارگری- حکمتیست (۲۰۲۱)

اطلاعیه جدایی از حزب کمونیست کارگری- حکمتیست (۲۰۲۱)

بدنبال تلاش بسیار برای حل اختلافات سیاسی و سبک کاری عمیقی که با حزب حکمتیست دارم، باین نتیجه رسیدم که از این حزب کناره گیری کنم. 

بنظر من این جمله مانیفست کمونیست که "تاریخ جوامع بشری تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است." حقانیتی به میزان قانون جاذبه دارد. اما در عین حال بعنوان یک کمونیست خط حکمت بر این تصور نیستم که سوسیالیسسم امری اجتناب ناپذیر است؛ مبارزه ای همه جانبه و مداوم لازم است تا بتوان سوسیالیسم را عملی کرد. این مبارزه باید در تمام عرصه ها به پیش رود؛ اما در عین حال این مبارزه به فعالینی نیاز دارد که توانایی درک اشتباه هاتشان و پذیرش آنرا دارند؛ کسانی که بجای مدال دادن بخود، مدام خود را نقد می کنند. صحنه بحث و مجادله سیاسی برایشان رینگ بوکس نیست، بلکه عرصه ای است برای صیقل دادن افکار و شیوه های مبارزاتی. فعالین و حزبی که خود را هر روز از نو بوجود می آورند تا بتوانند پاسخگوی نیازهای مبارزه طبقاتی پیچیده پیشارو باشند. به کم رضایت نمی دهند و افقشان باز و بزرگ است. زیرا این مبارزه به چنین فعالین و حزبی نیاز دارد.

ما به نسل کمونیست هایی متعلقیم که تا شکست مان ندهند، شکست را نمی پذیریم. با تمام قوایی که دارم تلاش می کنم که برای پیشبرد مبارزه طبقاتی تعیین کننده ای که در ایران به پیش می رود، تلاش کنم.

برای رفقای حزب حکمتیست آرزوی موفقیت دارم.

آذر ماجدی

6 فوریه 2021 - 18 بهمن 1399

نوال السعدوای مبارز خستگی ناپذیر آزادی و برابری جان سپرد! (۲۰۲۱)

نوال السعدوای مبارز خستگی ناپذیر آزادی و برابری جان سپرد!

یکشنبه 21 مارس نوال السعداوی درگذشت. نوال یکی از پیشکسوتان جنبش بین المللی آزادی زن بود. بیش از پنجاه  کتاب، مقالات متعدد و سخنرانی های بسیاری در رابطه با ستمکشی و بیحقوقی زن بویژه تحت اسلام، علیه ستم و سرکوب طبقاتی، بخشی از فعالیت های گسترده اوست. نوال یک پزشک، نویسنده، استاد دانشگاه و یک فعال خستگی ناپذیر آزادی و برابری بود.

از جوانی پا به عرصه مبارزه برای یک دنیای بهتر و عادلانه گذاشت و زندگیش را وقف این مبارزه نمود. نوال یک زن شجاع بود که از جوانی علیه نظم حاکم، علیه قوانین زن ستیز اسلام، علیه مثله جنسی زنان، علیه سرکوب و بی حقوقی عصیان کرد. زندگی او فراز و نشیب های بسیار داشت. در زمان حکومت انور سادات در مصر یعنوان زندانی سیاسی دستگیر شد و مدتی را در زندان گذراند؛ نامش در لیست ترور اسلامیست ها قرار داشت و مجبور شد به آمریکا مهاجرت کند.

سازمان آزادی زن این افتخار را داشت که نوال در کنفرانس بین المللی سکولاریسم و آزادی زن که بمناسبت 8 مارس 2010 سازمان داده بود بعنوان سخنران اصلی شرکت کرد. 

نوال تا آخرین روزهای زندگی پر بارش به مبارزه برای تحقق آرمان های پیشرو و انسانی ادامه داد. سازمان آزادی زن به خانواده و تمام دوستداران او صمیمانه تسلیت می گوید. یاد این انسان بزرگ و پیشرو گرامی باد.

سازمان آزادی زن

21 مارس 2021- اول فروردین 1400

(۲۰۲۲)جنگ اوکراین به کدام سو می رود؟ شکست یا پیروزی استراتژی آمریکا؟ بحران اقتصادی، سرکوب سیاسی و تحدید آزادی های سیاسی 

جنگ اوکراین به کدام سو می رود؟ شکست یا پیروزی استراتژی آمریکا؟

بحران اقتصادی، سرکوب سیاسی و تحدید آزادی های سیاسی 

آذر ماجدی

سه ماه از جنگ اوکراین می گذرد. پایانی را هنوز نمی توان متصور بود. در ابتدا بحث مذاکره و تلاش برای آتش بس طرح می شد. حتی جلسه ای در استانبول تشکیل شد و وزیر امور خارجه روسیه با خوش بینی از نزدیک شدن به آتش بس سخن گفت. اما رئیس ناتو و سپس بوریس جانسون نخست وزیر بریتانیا به اوکراین سفر کردند و  زلنسکی از مذاکرات بر سر آتش بس عقب کشید. گفته شد که بوریس جانسون به زلنسکی گفته است که ناتو برای پایان جنگ و آتش بس آماده نیست. دو هفته پیش دولت آمریکا اعلام کرد که حدود 40 میلیارد دلار سلاح به اوکراین ارسال خواهد کرد. طی اینمدت بیش از 50 میلیارد دلار اسلحه از طرف 31 کشور عمدتا توسط آمریکا و کشورهای عضو ناتو به اوکراین ارسال شده است. فضای جنگی بر غرب حاکم است. سوئد و فنلاند رسما برای پیوستن به ناتو تقاضا نامه فرستاده اند. تبلیغات و پروپاگاندای جنگی پرو ناتو و ضد روسی کاملا بر جامعه غرب حاکم شده است. محروم کردن شهروندان روسی و روسی الاصل ها از شرکت در هر رویداد ورزشی، هنری و فرهنگی، حتی بایکوت موسیقیدانان و نویسندگان سرشناس قدیمی روس مانند چایکوفسکی و داستایوسکی رویدادهایی باور نکردنی بنظر می رسند. این فضا و شیوه پروپاگاندا که از همان ابتدا کل جامعه را در برگرفت از ظرفیت بیکران هیات های حاکمه جهانی در جنگ افروزی، حاکم کردن روایت های دروغین برای تحقق سناریوهای سیاه و اعمال سرکوب سخن می گوید. در این شرایط این سوالات طرح می شود: دنیا به چه سمتی می رود؟ این حکومت ها چه نقشه ای را در سر می پرورانند؟ آیا در مقابل یک جنگ جهانی سوم قرار گرفته ایم؟ و اگر چنین است این جنگ چه شکلی بخود خواهد گرفت؟

زمینه های جنگ و پایفشاری ناتو در تداوم جنگ

یک هفته پیش تبلیغات جنگ افروزانه غرب تاخت و تاز می کرد و گسترش جنگ و تبدیل آن به یک جنگ جهانی محتمل بنظر می رسید. اما ظرف دو سه روز اخیر بدنبال پیشروی های روسیه لحن آمریکا تغییر محسوس کرده و روند جنگ بنظر می رسد که تغییر کرده است. روند جنگ به هر سو برود ضروری است که شرایط و پیشینه های شکل گیری آن، سیاست های آمریکا و ناتو مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. 

صورت ظاهر مساله اینست که جنگ را دولت روسیه آغاز کرده است. مگر نه اینکه ارتش روسیه به اوکراین حمله نمود؟ اگر در همینجا متوقف شویم تمام مساله را ندیده ایم. این جنگ بعلت تحریکات واضح و مکرر ناتو شکل گرفت. جنگ در فوریه 2022 شروع نشد. حداقل از سال 2014 مقدمات این جنگ ریخته شده است: سازماندهی یک کودتا و رژیم چنج در اوکراین توسط آمریکا؛ سازماندهی، آموزش و مسلح کردن یک سازمان پارا میلیتاریستی فاشیست بنام آزوف و سپس وارد کردن آنها در دولت و ارتش اوکراین توسط آمریکا و ناتو؛ (از سال 2014 تا فوریه 2022 آمریکا 6/6 میلیارد دلار کمک نظامی به اوکراین کرده است.) حملات سازمانیافته و مستمر به شرق اوکراین به مناطقی که اکثریت جمعیت روسی الاصل هستند (دونسک، اودسا) کشتن حدود سی هزار نفر، به آتش کشیدن دفتر اتحادیه کارگری در اودسا که به قتل نزدیک به دویست نفر منجر شد، ممنوع کردن زبان روسی در این منطقه توسط دولت اوکراین و حمله و ایذاء مداوم روسی الاصل ها و مردم روما (در فارسی از کلمه کولی استفاده می شود که توهین آمیز است.) توسط گردان آزوف؛ زیر پا گذاشتن قراردادهای مصوبه میان روسیه و ناتو از جمله قرارداد مینسک که در 2015 به امضاء رسید و بی اعتنایی به قول و قرارهای متعدد مبنی بر اینکه ناتو به مرزهای روسیه گسترش نخواهد یافت واوکراین بعنوان یک منطقه بیطرف باقی خواهد ماند.

 این اقلام تحریکات علنی آمریکا و ناتو از سال 2014 است. اما آغاز تحریکات به سال 1990 و به سقوط شوروی و زیر پا گذاشتن قول و قرارها با گورباچف، یلتسین و پوتین طی این سالها باز می گردد. باید اضافه کرد که بویژه فضای ضد روس و ضد پوتین در آمریکا از سال 2016 از شکست هیلاری کلینتون در انتخابات و در بریتانیا از دوران براگزیت (خروج بریتانیا از اروپای واحد) فعال شده است. یک روایت و تبلیغات  دروغین در مورد دخالت پوتین در سیاست داخلی آمریکا و بریتانیا دائما در رسانه های بستر اصلی این دو کشور تکرار می شود: دخالت پوتین در انتخابات آمریکا که به شکست هیلاری کلینتون و پیروزی ترامپ در انتخابات منجر شد و نقش پوتین در براگزیت. 

این تحریکات، بویژه سیاست آمریکا و ناتو در اوکراین و در مورد گرجستان از 2014 دولت روسیه را نگران حملات احتمالی ناتو به روسیه کرده بود. پیش از آغاز جنگ از استقرار موشک های ناتو در اوکراین صحبت می شد. زلنسکی تقاضای پیوستن به ناتو را رسما اعلام کرده و از ناتو پاسخ منفی دریافت نکرده بود. این یک نگرانی واقعی است که نه تنها دولت و سیاستمداران روسیه بلکه بسیاری از سیاستمداران آمریکایی و اروپایی و برخی از فرمانده های ناتو درباره آن صحبت کرده و هشدار داده اند. از زمان سقوط شوروی دو سیاست در میان هیات حاکمه آمریکا درباره گسترش ناتو وجود داشته است. سیاست حاکم که در عمل پیاده شده است، گسترش مستمر ناتو به اروپای شرقی و نزدیک شدن به مرزهای روسیه بوده است. از آنسوی بخشی از هیات حاکمه آمریکا با این سیاست مخالفت ورزیده اند و فعالانه سیاست خودداری از گسترش ناتو و حفظ مناسبات صلح آمیز و بدون تحریک با روسیه را تبلیغ کرده اند. جالب اینجاست که روسیه زمانی خواهان پیوستن به ناتو شده بود که با مخالفت ناتو روبرو شد. لذا روسیه این تحریکات و تحولات را بعنوان یک تهدید جدی تلقی کرده است.

 باید توجه داشت که این هراس روسیه در خلاء شکل نگرفته است و نمی توان آنرا پارانویا خواند؛ طی تاریخ آمریکا و ناتو بارها اثبات کرده اند که چه ظرفیت بیکرانی برای جنگ افروزی دارند و نه فقط در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین بلکه در قلب اروپا. در سال 1999 ناتو به صربیا در قلب اروپا حمله کرد و بمدت 78 روز این کشور را بمباران نمود. پیش از این حمله در دهه نود میلادی آمریکا و کشورهای عضو ناتو بویژه آلمان با دخالت فعال در یوگسلاوی و تحریکات قومی و مجهز کردن جریانات ناسیونالیست یک جنگ خانمان برانداز در یوگسلاوی براه انداختند و این کشور را به چند کشور تجزیه کردند و سپس با بمباران بلگراد این فاجعه را به پایان رساندند. اگر ناتو می تواند در قلب اروپا بمدت نزدیک به سه ماه یک کشور را بمباران کند و از اورانیوم ضعیف شده استفاده کند، رئیس جمهور این کشور را دستگیر کند و در دادگاه باصطلاح حقوق بشر به جرم جنایت جنگی محاکمه کند و با هیچ مخالفت موثری هم روبرو نشود، چه عاملی می تواند روسیه را از سرنوشتی مشابه برحذر دارد؟ زور تنها پاسخ است. 

این اولین بار نیست که آمریکا دوست سابقش را سلاخی کرده است؛ صدام حسین دوست و موتلف آمریکا که به حمله به ایران تشویق و مسلح شد به آن شکل ساقط و به قتل رسید. پوتین یک روز همراهشان است، در ائتلاف سرمایه دارانه و استثمار و سرکوب دست در دست هم دارند، در 2015 اجلاس داوس را افتتاح می کند، اما در شرایط کنونی بنفع اهداف سرمایه دارانه آمریکا و موءتلفینش است که او را به یک شیطان بدل کنند و با او در اوکراین بجنگند. این قانون نظام سرمایه داری است. لذا در قتل هزاران انسان در اوکراین و سربازان روسیه هم دولت روسیه، هم دولت اوکراین و هم ناتو مقصر اند. بقول یکی از سناتورهای آمریکایی که در مجلس سنا گفت: ما به اوکراین کمک می کنیم تا نه در اینجا بلکه در اوکراین با روسیه  بجنگیم. این جنگی است میان ناتو و در راس آن آمریکا با روسیه. آمریکا و ناتو آماده اند که تا آخرین اوکراینی با روسیه بجنگند. 

اگر این دلیل وجودی جنگ اوکراین است آنگاه باید دید که چه عاملی و از نظر آمریکا و ناتو چه دستاوردی پایان این جنگ را مقبول خواهد کرد. آمریکا و ناتو یا در مقابل زور تسلیم خواهند شد یا در شرایطی که به آنچه بخاطرش جنگ را دامن زده اند دست یابند. تاکنون علیرغم تبلیغات غرب، روسیه در اهداف جنگی خویش موفق بوده است. تبلیغات اولیه که از ضعف نظامی روسیه و تحمیل عقب نشینی توسط ارتش اوکراین سخن می گفت عملا به حاشیه رانده شد. برخی فرمانده های سابق ناتو از تبلیغات دروغین غرب در این زمینه پرده برداشتند. اعلام کردند که استراتژی جنگی روسیه اشغال کامل اوکراین یا حمله به کیف نیست؛ بلکه "اشغال" یا "آزاد سازی" مناطق شرقی روسی الاصل نشین و باز کردن راه به دریای سیاه و مینسک است. باید توجه داشت که اوکراین آب مینسک را قطع کرده است. 

تاکنون سه ماه پس از آغاز جنگ بنظر می رسد که این تبیین واقعیت دارد. ارتش روسیه در این بخش متمرکز شده است و تاکنون ماریوپل که ارتش اوکراین و گردان آزوف در آن متمرکز بودند را اشغال کرده است؛ ماریوپل برای روسیه یک نقطه کلیدی محسوب می شد. اشغال آن اما امری پیچیده بود زیرا نیروی نظامی اوکراین، هم ارتش و هم باتالیون آزوف در آن متمرکز بودند و پس از پیشروی روسیه این نیرو در کارخانه فولاد پناه گرفت و چند صد غیرنظامی از جمله کودک را بعنوان سپر دفاعی گروگان گرفت. ناتو و رسانه های غربی تبلیغات بسیاری در مورد ماریوپل براه انداختند؛ از جنایات متعدد جنگی روسیه حرف زدند که البته هیچیک از این جنایات توسط نیروهای بیطرف یا حتی سازمان ملل مورد تائید قرار نگرفت و تعدادی از فرماندهان سابق ناتو تحلیلا صحت این جنایات را زیر سوال بردند. همچنین برخی از ژورنالیست های چپ یا مستقل از شادی مردم از حضور ارتش روسیه گزارش دادند و کلیپ هایی از مصاحبه با مردم منطقه پخش کردند. (باید اذعان کرد که در شرایط کنونی در پشت تبلیغات هر دو سو تشخیص حقیقت از پروپاگاندا امر پیچیده ای است.) پس از پیروزی روسیه در ماریوپل و تسلیم نیروی نظامی اوکراین تبلیغات غرب در مورد ماریوپل به یکباره خاموش شد و هیچ گزارشی از این منطقه و تسلیم و دستگیری نیروی نظامی اوکراین شنیده نشد.

تا آنجا که به این منطقه بر میگردد جمعیت روسی الاصل ساکن آن از حمله روسیه بسیار شاد و خرسند  بنظر می رسند. شهر و خانه شان ویران شده ولی از شر آزار و شکنجه دائمی نازی های آزوف و ارتش اوکراین خلاص شده اند و می توانند به زبان مادری شان صحبت کنند. تعداد قابل ملاحظه ای ژورنالیست چپ و ضد ناتو در این مناطق مشغول فعالیت اند که برخی از آنها توسط پلیس امنیتی اوکراین دستگیر شده اند؛ آنها از این رویدادها فیلم و گزارش تهیه کرده اند که برخی از آنها در یوتیوب قابل دسترسی است و به برخی گزارشات کتبی نیز می توان در اینترنت دست پیدا کرد. در این وانفسای پروپاگاندای جنگی دستیابی به حقیقت کار سختی است. اما با کمی کند و کاو دستیابی به بخشی از حقایق امکانپذیر است. 

بحران عمیق و جهانی اقتصادی

دنیا در چنگال یک بحران عمیق اقتصادی قرار گرفته است. حتی در کشورهای ثروتمند غرب فقر بسیار گسترده شده است؛ افزایش سرسام آور قیمت نفت، گاز، انرژی، مواد غذایی و مسکن زندگی میلیون ها نفر را فلج کرده است. خطر قحطی و گرسنگی کشورهای آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین را تهدید می کند. از گرسنگی و شورش های توده ای هشدار می دهند. فی الحال شورش وسیع توده ای سریلانکا را در برگرفته است. ایدئولوگ ها، سیاستمداران و اقتصاددانان چپ و راست دارند از شرایط اقتصادی – سیاسی که در نیم قرن  گذشته بی سابقه بوده است سخن می گویند. دو سال یک پاندمی خانمان برانداز بر جهان حاکم شد که زندگی میلیون ها انسان را با خطر جدی مرگ ونابودی مواجه کرد؛ طی دو سال پاندمی ثروت ده نفر پولدار ترین افراد دنیا دو برابر شده است؛ میلیاردرها ثروتشان 5 تریلیون افزایش یافته است و این در حالیست که میلیون ها نفر در دنیا به فقر عمیق تر، ناامنی تهدید آمیز تر اقتصادی و گرسنگی رانده شده اند. این منطق سرمایه داری است که مارکس به روشنی توضیح داده است: بحران های ادواری که هر بار ثروت و سرمایه بخشی را افزایش می دهد و بخشی دیگر را از دور خارج می کند؛ ثروت در یک طرف و فقر در سوی دیگر انباشته می شود. شرایط کنونی به آسانی قابل دوام نیست. متوسل شدن به جنگ از جانب هیات حاکمه آمریکا، انگلستان و ناتو پاسخی است برای مقابله با این شرایط. هر چند که بنظر می رسد در میان کشورهای اروپایی عضو ناتو توافق کامل با این سیاست موجود نیست، از جمله رئیس جمهور فرانسه برای عدم دامن زدن به جنگ تلاش می کند.

حکومت آمریکا از رئیس جمهور تا رئیس کنگره و وزرا این گرانی ها را "گرانی های پوتین" می نامند. تمام بحران اقتصادی و فقر را دارند بر سر روسیه و پوتین خالی می کنند. این یکی از فواید مهم این جنگ برای سرمایه داری و هیات حاکمه آمریکا است. به این شکل تمام سودهای کلانی که سرمایه داران کلان و اولیگارش ها به جیب زده اند، بویژه طی پاندمی که مردم عادی با فقر و درماندگی دست و پا می زدند را از اذهان دور می کنند و این واقعیت که قیمت نفت و گاز و انرژی قبل از اعلام جنگ اوکراین، علیرغم سودهای میلیاردی کمپانی های نفت و گاز، به میزان بسیاری افزایش یافته بود نیز به فراموشی سپرده می شود. بعلاوه، جنبش اتحادیه ای و تشکل یابی در میان طبقه کارگر آمریکا شکل گرفته است. این رویداد نیز در نیم قرن گذشته بی سابقه بوده است. کارگران آمازون موفق شدند علیرغم تلاش های سرکوبگرانه و میلیون های دلاری که آمازون برای مقابله با تلاش کارگران هزینه کرده است اولین اتحادیه را در استاتن آیلند نیویورک تشکیل دهند. پس از پاندمی میلیون ها نفر در آمریکا مشاغلشان را رها کرده اند؛ این حرکت آنچنان گسترش یافته که آنرا دوره "استعفای وسیع" نامیده اند. نگرانی از شورش های شهری بر سر گرانی و فقر موجب شده که دولت بایدن چند ماه پیش از دولت های محلی خواست که از محل بودجه اضطراری دوران پاندمی برای مجهز کردن پلیس به سلاح های ارتشی استفاده کنند. جنگ سلاح بسیار مفید و موثری برای مقابله با خیزش های توده ای و جنبش های اعتراضی است.

گسترش سانسور و تحدید آزادی های سیاسی و بیان

سانسور و کنترل رسانه های اجتماعی، فیس بوک، توئیتر، یوتیوب، اینستاگرام و غیره وسیعا گسترش یافته است این رسانه ها بمدت یک دهه از یک آزادی وسیع بیان برای شهروندان عادی نوید دادند. گفته می شد که وسعت و سرعت خیزش های توده ای در خاورمیانه و شمال آفریقا در دهه گذشته محصول رسانه های مجازی بود. واکنش به قتل جرج فلوید، یک اعتراض وسیع و گسترده علیه تبعیض نژادی و خشونت پلیس نه فقط در آمریکا، بلکه در دنیا که برای اولین بار به محکومیت قضایی پلیس قاتل منجر شد نیز از محصولات رسانه های مجازی بود. اما اکنون هیات حاکمه در رابطه نزدیک و با همکاری کامل با کمپانی های صاحب این رسانه ها سانسور گسترده ای را بر این رسانه ها حاکم کرده اند. 

جالب اینجاست که سانسور گسترده از رئیس جمهور وقت آمریکا، دونالد ترامپ، از توئیتر آغاز شد. سپس کمپین گسترده ای را علیه باصطلاح "اطلاعات غلط" یا "تئوری توطئه" علم کردند. کووید بهترین فرصت بود. فضای ترس و هراس و ایزولاسیون اجتماعی که بخاطر کووید بر جهان حاکم شد شرایط را برای سانسور مهیا ساخت و دو دستگی عمیقی را در جامعه ایجاد کرد. لذا این سانسور بدون مقابله و اعتراض پیاده شد. سانسور هر نوع  گزارش در مورد خطرات یا عوارض جانبی واکسن یکی از قربانیان این کمپین بود؛ هر اشاره ای به خبر اشاعه ویروس کووید از آزمایشگاه یوهان در چین که به سفارش انستیتوی ملی بهداشت آمریکا مشغول ساختن ویروس سارز دو کووید بود بمدت بیش از یک سال تحت عنوان اطلاعات غلط یا تئوری توطئه سانسور می شد. اکنون چند ماهی است که شواهد و مدارک آنچنان گسترده شده که امکان سانسور کاهش یافته است. همچنین در مورد لپ تاپ پسر بایدن که با مدارک بسیاری درباره معاملات او با آزمایشگاه های بیولوژیک در اوکراین و میلیون ها دلاری که از اولیگارش های اوکراینی و کمپانی های چینی دریافت کرده توسط یک تعمیر کننده لپ تاپ در اختیار اف بی آی و نشریه نیویورک تایمز قرار گرفته بود، بمدت بیش از یکسال تحت عنوان اطلاعات غلط سانسور می شد تا بالاخره قوه قضائیه آمریکا تصمیم گرفت که هانتر بایدن را بخاطر عدم پرداخت مالیات محاکمه کند. اینها چند نمونه برجسته سانسور در دو سال اخیر است. تحمیل و تداوم این فضای سانسور شدید در کشورهای دموکراسی غرب نیاز به توجیهات جدی دارد. لذا حفظ فضای فوق العاده برای چنین تمهیداتی ضروری است: پاندمی خطرناک و جنگ بهترین و مناسب ترین توجیه است.   

نهادهای غیر دولتی کنترل گلوبال

یک پدیده بسیار مهم که در حاشیه رویدادهای سیاسی و تحت فضای جنگی در حال شکل گیری و موجب نگرانی بسیار است ایجاد سازمان هایی برای کنترل و عملا سرکوب جامعه توسط میلیاردرها و خارج از نهاد دولت و پارلمان است. بطور نمونه فروم جهانی اقتصاد در مورد اداره و کنترل جامعه طرح می دهد و سپس این طرح ها توسط دولت ها پیگیری می شود. یکی از این طرح ها ایجاد کارت شناسایی دیجیتال برای کلیه شهروندان است که تمام اطلاعات و حساب های بانکی و غیره در آن متمرکز است و به راحتی قابل کنترل و ردیابی. اتفاقی که اخیرا در کانادا افتاد که دولت بدنبال اعتراضات رانندگان کامیون در اوتاوا حساب های کلیه کسانی که به این رانندگان کمک مالی کرده بودند را مسدود نمود، یک هشدار جدی برای شیوه های جدید کنترل و سانسور و تحدید آزادی های سیاسی و مدنی شهروندان است. بسیاری از سیاستمدارانی که در کشورهای مختلف به قدرت رسیده اند توسط این سازمان آموزش دیده اند، از جمله تونی بلر، آنگلا مرکل و جاستین ترودو. 

اخیرا از طرف بیل گیتز حرکتی سازمان یافته است تا سازمان بهداشت جهانی به قدرت بلامنازع مقابله با پاندمی در دنیا بدل شود: باین معنا که نه دولت ها بلکه سازمان جهانی بهداشت در این عرصه سیاست اتخاذ کند که لازم الاجرا توسط دولت ها باشد. بیل گیتز اخیرا کتابی منتشر کرده است و درباره بروز پاندمی های آتی هشدار داده است؛ این کتاب توسط رئیس سازمان جهانی بهداشت تبلیغ می شود. عجیب نیست، بخش عمده بودجه سازمان جهانی بهداشت توسط بنیاد بیل گیتز تامین می شود. یکی از پروژه های بنیاد بیل گیتز تحقیق درباره واکسن و تهیه واکسن است. گفته می شود که در این تحقیقات از کودکان آفریقایی برای آزمایش واکسن استفاده شده است. بخاطر بیاوریم که بیل گیتز درباره پاندمی کرونا در سال 2016 هشدار داده بود و سود شایانی از بابت واکسن کووید بدست آورده است؛ و اکنون درباره پاندمی های آتی و لزوم اتخاذ یک سیاست جهانی واحد که توسط سازمان بهداشت جهانی تهیه و اعلام می شود و لزوم تهیه واکسن برای این پاندمی ها سخن می گوید. این سیاست فعالانه توسط دولت آمریکا و بریتانیا مورد دفاع قرار گرفته است. دنیا بسرعت تحت حاکمیت کامل و بلامنازع سرمایه داران کلان در می آید. اخیرا اخبار نگران کننده دیگری درز یافته که آزمایشگاه یوهان در چین با همکاری انستیتوی ملی بهداشت آمریکا مشغول ساختن ویروس مانکی پاکس که اخیرا شیوع یافته است بوده تا بتوانند برای آن واکسن تهیه کنند. بنظر می رسد ماجرای کووید تکرار شده است. 

زلنسکی از فستیوال کان تا داوس

پروپاگاندای ناتویی ابعادی مضحک بخود گرفته است. در شرایط حاضر هر رویداد فرهنگی، ورزشی، سیاسی و اقتصادی با پیام زلنسکی افتتاح می شود. زلنسکی به "راک استار" محبوب ناتو بدل شده است. هفته پیش فستیوال کان برگزار شد. فستیوال با پیام زلنسکی افتتاح شد؛ تام کروز برای نمایش آخرین فیلمش که در آن نقش خلبان جت های جنگنده را بازی می کند در حالیکه جت های جنگنده ارتش فرانسه بر فراز کان پرواز می کردند وارد صحنه شد و جایزه گرفت. این فیلم قرار است جنگ با روسیه را در اذهان تداعی کند و جنگنده های ارتش فرانسه نیز نقش "پرافتخار و قدرتمند" ناتو. برای فعالین سیاسی چپ ایران نقش فستیوال های فیلم برای لانسه کردن یک جریان و جنبش سیاسی پدیده ای آشناست. سالهاست که فیلم های ساخته شده تحت رژیم اسلامی از فستیوال های مختلف از کان تا برلین و اسکار جایزه می گیرند. لابیسم رژیم اسلامی و پول هایی که هزینه این جایزه ها می شود مساله ای ناشناخته نیست. امسال نیز ناتو فستیوال کان را در اختیار گرفته است اصلاح طلبان حکومتی ایرانی نیز البته نقش شان را بازی کردند.

کنفرانس فروم اقتصادی جهانی در داوس در سوئیس نیز با سخنرانی زلنسکی افتتاح شد. زلنسکی شکست روسیه را از کنفرانس طلب کرد. اما بنظر می رسد که در میان رهبران فروم و برگزار کنندگان کنفرانس اتفاق نظر کامل در مورد سیاست آمریکا و ناتو موجود نیست. البته پوتین به کنفرانس دعوت نشده بود، اما گفته می شد که نمایندگانی از روسیه در کنفرانس حضور داشتند. بنیانگذار فروم در سخنرانیش از لزوم دیالوگ و تجارت صحبت کرد، سیاستی مخالف تحریم روسیه و "جنگ جنگ تا پیروزی!" ناتو. بعلاوه، از هنری کیسینجر برای سخنرانی دعوت شده بود. هنری کیسینجر علنا مخالف سیاست آمریکا و ناتو در مورد روسیه و جنگ اوکراین است. در سال 2014 در مقاله ای در واشنگتن پست کیسینجر اعلام کرده بود که اوکراین باید بیطرف بماند و ناتو از گسترس بسوی مرزهای روسیه پرهیز کند. دعوت از کیسینجر بعنوان یکی از سخنرانان اصلی عدم توافق کامل فروم اقتصادی جهانی با دولت آمریکا و ناتو را به نمایش می گذارد. کیسینجر در این سخنرانی اعلام کرد که اوکراین باید از بخشی از خاکش گذشت کند، اشاره به مناطق شرق اوکراین، دنباسک، که اکثریت جمعیتش روسی الاصل هستند و اخیرا اعلام خودمختاری کرده اند و به آتش بس رضایت دهد. این موضع کاملا با موضع روسیه تطابق دارد. زلنسکی شدیدا به کیسینجر حمله کرد.  

کنفرانس داوس نشان داد که در میان رهبران جهان اختلاف نظر در مورد روسیه و جنگ اوکراین موجود است؛ اما سیاست تداوم جنگ نیابتی و تلاش برای به زانو درآوردن روسیه و پوتین در میان هیات حاکمه آمریکا و کشورهای ناتو دست بالا دارد. تحولات اخیر در زمینه ارسال میلیاردها دلار سلاح بیشتر به اوکراین، تلاش برای پیوستن به ناتو توسط سوئد و فنلاند، اعزام تعدادی سرباز لهستانی (یک کشور عضو ناتو) در دو تانک اهدایی این کشور به اوکراین، گسترش تحریم های اقتصادی و مسدود کردن ذخیره های ارزی روسیه در اروپا و آمریکا (میزان نصف کل ذخیره ارزی روسیه) گواه حاکمیت سیاست جنگ جنگ تا پیروزی، به معنای دیگر جنگ تا آخرین اوکراینی، در میان ناتو است. و در صورت تداوم این شرایط وقوع یک جنگ جهانی بنظر اجتناب ناپذیر می رسد. بویژه آنکه آمریکا سیاست تشنج آفرینی با چین را نیز در دستور گذاشته است و اخیرا جرج بایدن در سفر به ژاپن و کره جنوبی تهدید کرده که اگر چین به تایوان حمله کند آمریکا وارد جنگ خواهد شد.  

اما در روزهای اخیر بنظر می رسد که آمریکا  در سیاست جنگ جنگ تا پیروزی چرخش کرده است. وزیر دفاع آمریکا چند روز پیش در یک مصاحبه مطبوعاتی برای اولین بار لفظ مذاکره در جنگ اوکراین را بکار برد. در حالیکه پیش از این تبلیغات غرب مدام از قدرت ارتش اوکراین به یمن کمک های نظامی بیدریغ آمریکا و کشورهای ناتو و ضعف روسیه سخن می گفتند، اخیرا از قول زلنسکی درباره تلفات بالای ارتش اوکراین صحبت می کنند. روسیه در شرق اوکراین کاملا پیشروی کرده است. سیاست های تحریم اقتصادی نیز ظاهرا نتوانسته اقتصاد روسیه را فلج کند. عملا فروش نفت و گاز روسیه افزایش یافته است. فروش به کشورهای غیر اروپایی از جمله چین و هند بالا رفته است و کشورهای اروپایی هنوز نتوانسته اند جانشینی برای نفت و گاز روسیه پیدا کنند. تحریم را اعلام کرده اند اما در بهترین حالت یک سال دیگر می توانند جانشینی برای آن پیدا کنند؛ اما این مساله با تردید بسیاری روبرو است. روسیه عملا با اتخاذ سیاست فروش نفت و گاز به روبل بجای دلار توانست موقعیت روبل را که در ابتدای جنگ سقوط بسیار کرده بود بهبود ببخشد. مساله رژیم چنج در روسیه که در ابتدا توسط بایدن طرح شد و سر و صدای بسیاری براه انداخت بیشتر شبیه یک جوک بنظر می رسد؛ روسیه اوکراین، عراق، سودان یا هندوراس نیست که آمریکا بتواند در آن رژیم چنج انجام دهد. 

پیروزی ناتو در این جنگ محتمل بنظر نمی رسد. آمریکا و بریتانیا در جلب بخش وسیعی از دولت های غیر غربی به سیاست جنگ افروزی و ضد روس شکست خوردند. حتی موفق نشدند که دولت صربیا که بشدت خواهان پیوستن به اروپای واحد است را به محکوم کردن و تحریم روسیه مجبور کنند. سیاست به زانو درآوردن اقتصادی روسیه نیز تاکنون با شکست مواجه شده است. علیرغم ارسال میلیاردها دلار اسلحه و مستشاران نظامی به اوکراین، روسیه تاکنون در جنگ پیشروی داشته است و تلفات بسیاری به ارتش اوکراین وارد آمده است. تهدیدات تند و تیز نظامی و سیاسی علیه روسیه بنظر می رسد که تا حدودی کاهش یافته است. آیا کماکان ناتو بر طبل جنگ خواهد کوبید؟ پاسخ به این سوال پیچیده است. جنگ به این شکل نمی تواند برای مدت طولانی تداوم پیدا کند. آیا ناتو مستقیما در این درگیری دخالت خواهد کرد؟ چنین موضعی فقط در صورت تصمیم به گسترش جنگ به یک جنگ جهانی امکانپذیر است که اکنون با تغییر لحن تبلیغات و اشاره به مذاکره از طرف دولت آمریکا غیر محتمل تر بنظر می رسد. این چرخش ها بتدریج پس از کنفرانس داوس رخ داده است. باحتمال زیاد اختلافات در داوس طرح و بحث شده است و ممکن است به یک چرخش در سیاست آمریکا و بریتانیا بیانجامد.

اما یک مساله قطعی است. دنیا به شرایط پیش از جنگ باز نخواهد گشت. تلاش آمریکا برای ایجاد یک جهان یک قطبی و حاکمیت خود بعنوان لیدر جهان تک قطبی عملا به شکست انجامید. تنش و درگیری میان آمریکا و غرب با چین، دومین قدرت اقتصادی جهان یک مساله مهم و تعیین کننده است. آمریکا و دولت های غربی بنظر می رسد که جهان را دگر بار به دوران جنگ سرد باز گردانده اند. یکی از فواید این شرایط تحمیل کنترل سیاسی و تحدید آزادی های سیاسی و مدنی در کشورهای غربی است. سوال مهم دیگری در این شرایط طرح می شود: آیا دنیا با خیزش های توده ای برای مقابله با بحران عمیق اقتصادی و فقر و گرسنگی گسترده حاصل از آن مواجه خواهد شد؟ آیا در غرب ما شاهد جنبش های اعتراضی و خیزش های توده ای در مقابله با بحران اقتصادی و محدودیت های شدید سیاسی و آزادی های مدنی خواهیم بود؟ در شرایط کنونی جوامع غربی هنوز بطور کامل از شوک و محدودیت های پاندمی بیرون نیامده اند و جنگ اوکراین جامعه را بهت زده و غافلگیر کرده است.

روشن است که تلاش جنبش چپ و کمونیستی باید بر آگاهی بخشی و سازماندهی طبقه کارگر و محرومین جامعه متمرکز شود. برای مقابله و عقب نشاندن هیات های حاکمه و قدرت بلامنازع سرمایه داری که هر چه بیشتر در دست سرمایه داران بزرگ جهانی متمرکز شده است نیاز به یک جنبش وسیع و رادیکال چپ و کارگری است. 

* در فارسی از لفظ کولی استفاده می شود که لفظی توهین آمیز است.

2 ژوئن 2022

(۲۰۲۲)شعار ما نه به حجاب اسلامی!

شعار ما نه به حجاب اسلامی!

حجاب سمبل و ابزار سرکوب زنان است. حجاب بیرق رژیم اسلامی است. بعنوان یک انسان آزادیخواه باید مخالف حجاب اسلامی بود. تلاش برای پایین آوردن سقف آزادیخواهی و آب ریختن در جنبش آزادیخواهی خصیصه جنبش اصلاح طلب حکومتی بوده است. اولین یورش رژیم اسلامی به جامعه تحمیل حجاب اسلامی به زنان بود و اولین جنبش اعتراضی علیه رژیم اسلامی تظاهرات و اعتراضات زنان علیه حجاب. بیش از چهار دهه جنبش آزادی زن و آزادیخواهی، جنبش خلاصی فرهنگی و ضد مذهبی علیه حجاب و آپارتاید جنسی جنگیده اند و  اکنون اصلاح طلبان حکومتی و جریانات راست به میدان آمده اند تا با شعار "نه به حجاب اجباری" و "نه به گشت ارشاد" جنبش آزادی زن و کل جامعه را به عقب بکشانند. و این در شرایطی است که زنان آزادیخواه عملا حجاب را سرنگون کرده اند. دسته ای به نام "نواندیشان دینی" شعار لغو حجاب اجباری را علم کرده اند و فائزه رفسنجانی نه به گشت ارشاد را شعار می دهد. چپ جامعه و آزادیخواهان باید در مقابل این عقبگرد بایستند. این تحرکات نشانه "پیشروی" این جریانات مرتجع اسلامی نیست؛ این تحرکی برای به عقب کشاندن جامعه و نیروی آزادیخواهی و ضد اسلامی در جامعه و آب ریختن در خواستهای مردم است. 

باید نسبت به این تحرکات و تلاش های راست روانه هشیار بود. مرگ رژیم اسلامی فرا رسیده است. جامعه خواهان آزادی و برابری است. جنبش آزادی زن بسیاری از فرامین و قوانین اسلامی را در عمل کنفیکون کرده اند. جامعه برای اسلام و فرامینش تره خورد نمی کند. این واقعیت را هم رژیم اسلامی و هم جریانات دست راستی درک کرده اند. نگران ریشه کن شدن اسلام و دین در جامعه اند. نظام دست راستی برای تحمیل حاکمیت خویش به اسلام و خرافه بعنوان ستونی از ایدئولوژیش نیازمند است. نباید اجازه دهیم که این تحرکات مزورانه و دسیسه ها در جامعه دست بالا پیدا کند. شعار ما مرگ بر حجاب اسلامی است. تلاش ما سرنگونی رژیم اسلامی و ساختن جامعه ای آزاد، برابر و مرفه بر ویرانه های این ارتجاع خونین است. جامعه ای که در آن زنان از آزادی بی قید و شرط و برابری کامل حقوقی و واقعی برخوردار خواهند بود.

زنده باد آزادی زن!

مرگ بر جمهوری اسلامی!

سازمان آزادی زن

24 ژوئیه 2022

(۲۰۲۲)سرنگونی دوفاکتوی حجاب هجوم رژیم سیاه اسلامی

سرنگونی دوفاکتوی حجاب

هجوم رژیم سیاه اسلامی

حجاب بیرق رژیم و جنبش اسلامی است. حجاب لوگوی این نظام سرکوب و جنایت است. رژیم اسلامی بدون حجاب و آپارتاید جنسی نمی تواند دوام بیاورد. تحمیل حجاب اسلامی به زنان پیش درآمد تحمیل حجاب اختناق بر کل جامعه بود. همواره یورش به جامعه برای تحکیم اختناق و سرکوب با یورش به زنان هم زمان و همراه بوده است. تابستان در ایران با یورش ارازل و اوباش اسلامی به زنان آغاز می شود. اما امسال متفاوت است.

زنان به تهدیدات این جانیان وقعی نمی گذارند. جنبش اعتراضی در سراسر کشور به میدان آمده است؛ شعارهای "مرگ بر خامنه ای" و "مرگ بر رئیسی" در جامعه طنین انداز است. طبقه کارگر پرچم اعترض را برافراشته است؛ روزی نیست که شاهد اعتراضات کارگری، بازنشستگان و معلمان نباشیم. خیزش های توده ای علیه فقر و فلاکت، سرکوب و کشتار لرزه بر اندام رژیم انداخته است. از هراس مرگ به جان فعالین سیاسی افتاده است، صد ها نفر را دستگیر و زندانی کرده است. برای تحکیم حاکمیت کثیفش به زنان حمله ور شده است. اما حنای آن دیگر رنگی ندارد.

زنان در ایران در عمل و بشکل دوفاکتو حجاب را بدور انداخته اند. حجاب در عمل سرنگون شده است. هجوم نیروهای سرکوب اسلامی نیز نتوانسته حجاب را بر سر زنان بکشد. مرگ این نظام رسیده است. رژیم اسلامی رفتنی است. نه اراجیف و تهدید های خامنه ای و نه هجوم ارازل و اوباش سپاه و بسیج می تواند این موج وسیع توده ای را عقب بنشاند. حجاب اسلامی بهمراه حجاب اختناق به زیر کشیده خواهد شد. جنبش آزادی زن نقشی مهم و کلیدی در سرنگونی این رژیم و در برپایی یک نظام آزاد و برابر و مرفه که زنان در آن نه فقط ازحقوق برابر بلکه از برابری واقعی در کلیه شئون برخوردار خواهند بود. 

نه به حجاب اسلامی!

ستم بر زن موقوف!

زنده باد آزادی و برابری بی قید و شرط زنان!

سازمان آزادی زن

12 ژوئیه 2022

(۲۰۲۳) چرا غرب از پاکسازی غزه حمایت می کند؟ این جنگ کیست؟

چرا غرب از پاکسازی غزه حمایت می کند؟

این جنگ کیست؟

 

آذر ماجدی

دیروز ١٥ نوامبر پارلمان بریتانیا به قطعنامه برقراری آتش بس در غزه رای منفی داد. فقط ٢٠درصد رای موافق دادند، نزدیک ٦٠ درصد مخالف و بقیه ممتنع. در حالیکه یک تظاهرات وسیع در مقابل پارلمان با حرارت برای آتش بس شعار می داد؛ در شرایطی که در چند هفته اخیر تظاهرات های وسیع در کل بریتانیا، بخصوص در لندن در حمایت از مردم فلسطین و در محکومیت کشتار اسرائیل سازمان یافته است؛ شنبه پیش، علیرغم تهدیدات پلیسی، یک میلیون نفر در لندن تظاهرات کردند. 

 

این رویداد چند حقیقت تلخ را درباره شرایط خطیر دنیای امروز، اوضاع سیاسی - ایدئولوژیک حاکم و ماهیت دموکراسی روشن می کند. اگر تاکنون شکی برای کسی باقی مانده بود که پاکسازی انسانی و نسل کشی غزهجنگ تروریسم دولتی غرب، جنگ ناتو است، با این نمایش تمام پرده ها کنار رفت. حکومت بریتانیا از تداوم کشتار در غزه چه هدفی را دنبال می کند؟ چرا مُصر است که این کشتار و ویرانی تداوم یابد؟ آیا فقط از یک نوستالژی تاریخی - کولونیالیستی نشات می گیرد؟

 

بریتانیا یکی از مهمترین قدرت های ناتو است. این نمایش در کنار آمریکا در مخالفت با آتش بس در رابطه با چنین بحران عظیمی و در شرایط خطیر سیاسی جهانی، جنگ اوکراین، جدال با چین، و سست شدن قدرت بلامنازع آمریکا و شکل گیری یک دنیای دو قطبی، بمعنای هم نظری عمومی ناتو و ضمنا تلاشی برای ساکت کردن هرنوع اختلاف درونی است؛ بویژه، دو روز پس از سخنان مکرون، رئیس جمهور فرانسه در حمایت از آتش بس. ناتو خواهان تداوم این کشتار و پاکسازی است.این فقط جنگ اسرائیل نیست. مولفه های این جنگ فقط در چهارچوب اسرائیل و غزه تعیین نمی شود. کاملا ابعاد جهانی دارد.

 

مساله فلسطین و نقش حماس

ابعاد وسیع تر جنگ نشان میدهد که صورت مسئله "دفاع از خود" اسرائیل و نسل کشی هزاران انسان در پاسخ به حمله تروریستی حماس چقدر پوچ است. یک سازمان تروریستی که به زندانبانی٢ میلیون انسان گمارده شده است، در برابر یک قطب جهانی قدرت، در برابر آمریکا رئیس تروریسم دولتی وناتو؟ این یک جوک است. این واقعه دست ساز بودن و ابزار بودن حماس را هر چه بیشتر آشکار می کند. (در ١٨ اکتبر، سفیر سابق عربستان سعودی در بریتانیا و آمریکا در یک سخنرانی در آمریکا به نقش اسرائیل در حمایت مالی از حماس اشاره کرد. رئیس دولت قطر هم اعلام کرد که به حمایت مالی از حماس ادامه خواهد داد و روسای آن ساکن قطر هستند.)

 

کسانی که در این صورت مساله گم می شوند، تحت تاثیر تبلیغات رسانه های بستر اصلی، یک حقیقت مهم تاریخی را به فراموشی سپرده اند. مساله فلسطین بیست سال پیش بوجود نیامد که بتوان با عامل حماس کشتار و نسل کشی اسرائیل را درک کرد یا توضیح داد. مساله فلسطین از پیش از تشکیل دولت اسرائیل و با برنامه هدفمند بریتانیا و مهاجرت دادن یهودی ها از اروپا به فلسطین آغاز شد. طی یک قرن هزاران هزار فلسطینی جان سپردند؛ دهکده های فلسطینی نابود شده، زمین و خانه شان به تصرف درآمده، میلیون ها نفر آواره شده اند، شرایط سرکوب و خفقان پلیسی بر زندگیشان حاکم گشته.حماس محصول دور اخیر است. هدف اولیه اسرائیل در ساختن حماس، ایجاد یک نیرو در مقابل سازمان الفتح بود که بعنوان "سخنگوی اصلی" مردم فلسطین برسمیت شناخته شده و تمایلات ناسیونالیستی و سکولار داشت. سپس بهم ریختن پروسه صلح و تشکیل دو دولت و از سال ٢٠٠٥ بمنظور پاکسازی غزه. اگر به تاریخچه حماس نگاهی بیاندازید، کاملا این سناریو دنبال شده است.

 

یک وجه دیگر مساله موقعیت حماس است. موقعیت حماس با داعش یا القاعده متفاوت است. حماس با کمک اسرائیل و غرب در غزه از صندوق رای بیرون آمده و بعنوان رئیس این منطقه برسمیت شناخته می شود. غزه نیز یک منطقه تحت اشغال و محاصره نظامی – اقتصادی – سیاسی است. آیا اگر حماس یک جریان اسلامی نبود و یک عملیات نظامی/تروریستی در اسرائیل سازمان داده بود، با چنین موج محکومیت روبرو می شد؟ آیا بعنوان یک نیروی چریکی"آزادیبخش" از آن سخن گفته نمی شد؟ آیا مبارزۀ نظامی آن علیه اسرائیل اشغالگر مورد حمایت واقع نمی شد؟ این معیار دوگانه در دنیا تحت تاثیر تبلیغات شدیدا پرو اسرائیلی، راسیستی و جنگ طلبانه است. این عدم انسجام در موضعگیری در نتیجۀ افتادن در تله ای است که روایت دروغین حاکم ایجاد کرده است. حماس باید قبل از هر چیز بخاطر اینکه یک سازمان مزدور تروریستی است و در کشتار مردم فلسطین نقش مستقیم دارد محکوم شود. 

 

هدف ناتو

یک مساله کاملا روشن است. ناتو خواهان این جنگ و نسل کشی است، تمام هزینه مالی آنرا نیز تامین می کند، آمریکا حتی نیروی نظامی به منطقه ارسال کرده است؛ علیرغم این جنبش گسترده و بی سابقه در حمایت از مردم فلسطین و محکومیت اسرائیل هنوز خواهان تداوم آنست و یک فضای فاشیستی دست راستی در جوامع غربی حاکم شده است. فضایی که از جنگ اوکراین آغاز شده و در این چند هفته اخیر بسیار شدت یافته است. آزادی بیان، تشکل و اعتراض وسیعا در کشورهای غربی محدود شده است. رسانه های بستر اصلی تحت سانسور کامل قرار دارند. ناتو از فضای جنگی و تبلیغات جنگی برای تحدید آزادی بیان و مدنی و سیاسی کاملا بهره جسته است.

 

بعلاوه، کشتار در غزه و ویرانی کامل آن در چهارچوب سیاست منطقه ای و جهانی غرب، بویژه آمریکا قرار  دارد. سیاستی که غرب تحت رهبری آمریکا بلامنازع در دنیای تک قطبی سی سال اخیر دنبال کرده است. بلافاصله پس از پایان جنگ سرد، حمله به عراق و کشتار یک میلیون نفر در اثر تحریم اقتصادی که مادلین اولبرایت در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد: این کشتار ارزش رسیدن به هدف را داشت. جنگ در یوگسلاوی و بمباران بلگراد با اورانیوم رقیق شده، سپس در بیست سال اخیر افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن فقط در خاورمیانه. کشتار و ویرانی غزه کاملا مثل یک مهره پازل سیاست آمریکا و ناتو در خاورمیانه جا می گیرد.

 

اسرائیل اعلام کرده که قصد پاکسازی انسانی کامل غزه را دارد. تاکنون، چهل روز پس از بمباران هوایی و جنگ زمینی و کشته شدن بیش از ١٢ هزار انسان، که حدود ٥ هزار نفر آن کودک اند، تخلیه کامل نصف غزه، و فریاد خشم بین المللی، دولت های غرب، در راس آن آمریکا و بریتانیا خواهان تداوم جنگ اند. لذا نمی توان پیش بینی کرد که تا کجا پیش خواهند رفت. اما می توان گمان زد که قصد، گسترش جنگ است. فعلا کشتار غزه، جنگ اوکراینرا که یک روز صفحه تلویزیون ها را ترک نمی کرد، به فراموشی سپرده است. باید دید جنگ بعدی کدام است.

 

اعتراض بشریت انساندوست و آزادیخواه و متمدن باید به قدرت های جهانی، به آمریکا، به ناتو باشد. ما نیازمندسازماندهی یک جنبش وسیع چپ و رادیکال برای مقابله با قدر قدرتی ناتو هستیم. باید تا دنیا را به ورطه نابودی نکشانده اند در مقابلشان قد علم کرد. چپ و سوسیالیسم در این جنبش باید بجلوی صحنه بیاید. اوضاع بسیار خطیر است.

 

دموکراسی

رای پارلمان بریتانیا در حالیکه اکثریت مردم خواهان پایان جنگ اند مقوله دموکراسی را یکبار دیگر باز کرد. آیا حرکت پارلمان بریتانیا غیردموکراتیک نبود؟ آیا غیر دموکراتیک نیست که در حالیکه اکثریت مردم خواهان پایان جنگ اند و تظاهرات های وسیع و میلیونی در حمایت از مردم فلسطین و محکومیت اسرائیل در سراسر کشور سازمان یافته است، ٨٠ درصد به این قطعنامه رای نمی دهند؟ خیر، این عین دموکراسی است. راست روی است، ناعادلانه است، جنایتکارانه است، اما عین دموکراسی است. تصویر هوادران جمهوری دموکراتیک خلق وطنی از دموکراسی، خود ساخته است. دموکراسی پارلمانی دقیقا یعنی همین. قرار نیست نظر مردم پرسیده شود یا تامین شود، وکلای مردم برایشان تصمیم می گیرند. همیشه اینطور بوده و همیشه اینطور خواهد بود. اینکه در بعضی مقاطع تاریخی مردم از آزادی های بیشتر و حقوق بیشتری برخوردار می شوند کاملا به توازن قوای طبقاتی مربوط است، نه به خوبی و بدی دموکراسی. 

 

دموکراسی مترادف آزادی نیست؛ مترادف عدالت نیست؛ مترادف برابری نیست. فقط به این معناست که هر چند سال یکبار مردم بین دو سه نیروی بد وبد تر انتخاب می کنند و به عده ای وکالت می دهند که در مورد همه چی تصمیم بگیرند.

 

باور نکردنی است که دنیا نظاره گر کشتار مردم در گوشه ای از جهان است و ظاهرا ناتوان در دخالت. رشد فاشیسم و راست روی در دنیا، بویژه در کشورهای غربی باور نکردنی است. در دو سال اخیر این دول دائما بر طبل جنگ کوبیده اند. برای حل بحران عظیمی که سرمایه داری در آن دست و پا می زند، می روند تا دنیای را به ورطه نابودی بکشانند. سازماندهی بشریت آزادیخواه و انساندوست بیش از هر زمانی مبرم شده است. چپ، سوسیالیسم، آزادیخواهی و سکولاریسم باید به میدان بیاید. 

 

١٦ نوامبر ٢٠٢٣

(۲۰۲۳)!پایان "استراحت"، آغاز کشتار!  نقش حماس

پایان "استراحت"، آغاز کشتار! 

نقش حماس!

آذر ماجدی

"استراحت" به پایان رسید. کشتار از سر گرفته شد. از امروز، جمعه، دگر بار بر سر غزه بمب می بارد. 7 روز از کشتار "استراحت" گرفتند، در حالیکه تمام مدت دولت و ارتش اسرائیل از تداوم جنگ و ادامه پاکسازی غزه سخن می گفتند و جو بایدن و دولت آمریکا از حق اسرائیل برای "پایان دادن به حماس" دفاع می کردند؛ هیچ جای شکی باقی نمی گذاشتند که هدف پاکسازی و ویرانی کامل غزه است. با این وجود، در رسانه ها بعضا تلاش می شد امید به ادامه "آتش بس" زنده نگاه داشته شود. 

طی این هفته مذاکرات مخفی و علنی بسیاری برای راهیابی انجام شده است. چهار روز به هفت روز افزایش یافت. مساله اینجاست که در فضای غلیان بین المللی علیه جنایت و نسل کشی اسرائیل و فشار گسترده بین المللی برای پایان دادن به جنگ، گسترش جنبش همبستگی بین المللی با فلسطین و محکومیت اسرائیل، آغاز دوباره نسل کشی، نه برای اسرائیل کار ساده ای بود و نه برای آمریکا و غرب. فی الحال در اروپای واحد (ناتو) اختلاف افتاده است: دولت های اسپانیا و بلژیک محکمتر بر لزوم پایان جنگ و حل مساله فلسطین پای می فشارند و عملا صف شان را جدا ساخته اند. در این فضا باید یک بهانه و توجیه دیگری برای کشتار ساخته می شد تا بتوان تز مسخره و پوچ "اسرائیل حق دفاع از خود دارد!" را دوباره بکار گرفت.

بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا، به خاورمیانه می رود، به اسرائیل، ساحل غربی، مصر، قطر تا در مورد تحولات آتی مذاکره کنند. در 29 نوامبر گزارشی در سوشیال میدیا منتشر شد حاکی از آنکه نماینده ای از سازمان سیا با نماینده ای از موساد در دوها پایتخت قطر دیدار و گفتگو دارند؛ باید بخاطر داشت که دوها محل زیست رهبران  اصلی حماس است. ضمنا وزارت امور خارجه قطربتاریخ 26 نوامبر، طی یک بیانیه رسمی اعلام کرده است: "روابط میان قطر و آمریکا بر مبنای اعتماد و منافع مشترک بنیان گذاشته شده است؛ دفتر حماس (در قطر) با همکاری آمریکا بمنظور پیشبرد ارتباط  ایجاد شد. وجود دفتر حماس در دوها برای آمریکا، اسرائیل و ثبات منطقه مفید بوده است."  

تحولات بالا ظرف چند روز اخیر روی داده است. امروز جمعه خبر رسید که طی یک عملیات تروریستی در یک ایستگاه اتوبوس در اورشلیم سه اسرائیلی کشته شده اند. گفته شده حماس مسئولیت این عمل را بعهده گرفته است. بلافاصله ناتنیاهو اعلام کرد که ریشه حماس را خشک خواهد کرد. بمباران غزه از سر گرفته شد؛ کشتار آغاز شد. آیا همزمانی و هم مکانی این رویدادها طی پنج - شش روز گذشته کاملا تصادفی بوده است؟ باید پرسید نمایندگان سیا و موساد با رهبران حماس چه گفتند و چه شنیدند و چه تصمیمی گرفتند؟ چرا دولت قطر در این شرایط خود را موظف دیده در یک بیانیه رسمی اعلام کند که رهبران حماس با اجازه و هم نظری آمریکا در قطر اسکان گرفته اند و این مساله بنفع هم اسرائیل و هم آمریکا است؟ آیا دیگر در مورد نقش واقعی حماس برای کسی شکی می تواند باقی بماند؟

برخی از تحلیلگران سیاسی در خاورمیانه از رشد محبوبیت حماس در منطقه سخن می گویند. روایت دروغین "جنگ اسرائیل با حماس" عملا باعث رشد محبوبیت حماس شده است. ظاهرا هر چه اسرائیل، آمریکا، ناتو، مدافعین صریح و خجول اسرائیل بر طبل جنگ با حماس کوبیدند و کوشیدند اسرائیل و حماس را یکسان و بیک اندازه در این کشتار محکوم کنند، تصویر حماس نزد برخی از کسانی که شاهد کشتار و اسارت و آوراگی نزدیک به یک قرن مردم فلسطین و شکست پروژه های مختلف صلح و آتش بس بوده اند، تغییر کرده است. آیا این تبلیغات عملا دارد به عکس خود بدل می شود، یا صرفا یک نتیجه جانبی است؟ با قاطعیت نمی توان گفت. 

وقتی هر صدای پیشرو، حق طلبانه و آزادیخواه وحشیانه سرکوب می شود، زمانی که هر امیدی دارد به یاس بدل می گردد، وقتی استیصال بر تمام جسم و جان انسان و یک جامعه حاکم می شود، هر روایت مسمومی امکان رشد و حاکم شدن می یابد. افکار و عقاید عمومی را می توان به هر سو حول داد. هیات حاکمه غرب و اسرائیل کشتار و آوارگی مردم فلسطین را تاریخا با ارجاع به حق آسمانی "ملت یهود" به  سرزمین فلسطین توجیه کرده اند. اکنون این کشتار را با ارجاع به یک سازمان تروریستی اسلامی موجه جلوه می دهند. اما روایت ایدئولوژیک این کشتار همواره یهودیت در برابر مذاهب دیگر بوده است. ناتنیاهو و رئیس ارتش اسرائیل روزمره دارند در تلویزیون با ارجاع به تورات تبلیغات جنگ طلبانه می کنند؛ از فلسطینی ها شیطان سازی می کنند؛ رودخانه های خونی نوید می دهند که جلگه های یهودی در آن شکل می گیرند. شخصیت "ضدقهرمان" در این روایت جنگی یک سازمان اسلامی، حماس است. جنگی که برای تامین منافع دولت ها و نظام حاکم در غرب، در قرن بیست و یک لازم شده است را با ارجاع به تورات توجیه و تبلیغ می کنند.

این جنگ اسرائیل با حماس نیست. این جنایت و نسل کشی اسرائیل، آمریکا و ناتو در فلسطین است. تداوم کشتارها و ویرانی نه فقط فلسطینی ها و فلسطین، بلکه کل منطقه است. حماس نیز مهره ای در این کشتار است. آمریکا و ناتو بطور سیستماتیک ویرانی جوامع موجود در خاورمیانه را به پیش برده اند؛ میلیون ها نفر فقط در بیست سال اخیر به قتل رسیده اند؛ ساختار اجتماعی، سیاسی، قانونی از هم پاشیده شده است: افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن و فلسطین در هشتاد سال اخیر. بعلاوه، جو بایدن اخیرا اعلام کرد یا طبق معمول گاف داد که قصد ساختن تونل درغزه را دارند. پاکسازی انسانی کامل غزه و ویرانی خانه ها و ساختارهای شهری هدف اولیۀ این حمله وحشیانه بوده و هنوز از تحقق آن کوتاه نیامده اند. بلینکن در همین سفر اخیر صریح و روشن اعلام کرد که کاملا از اسرائیل دفاع می کنند، فقط از اسرائیل می خواهند که به "کمک های بشردوستانه" فکر کند.

در شرایط جنگ زده، در شرایطی که مرگ و ویرانی حکم می راند، دیدن نور امید سخت است. اما دو ماه اخیر فقط تلخ و سیاه نبوده است؛ نور و گرمای یک جنبش همبستگی بین المللی میلیونی قلب ها را گرما بخشیده است. حل مساله فلسطین، برگرداندن صلح، ثبات و مدنیت به خاورمیانه بدست بشریت انساندوست و آزادیخواه، جنبش چپ و کمونیستی است. سازمان ملل و دولتهای باصطلاح متمدن نه می خواهند و نه می توانند این مساله چرکین و خونین را التیام بدهند. 

 

QATAR FOREIGN MINISTER OFFICIAL STATEMENT The relationship between Qatar and the United States is built on trust and common interests The Hamas office was established in coordination with the United States to conduct communications Hamas’ office in Doha was beneficial to the United States, Israel, and the stability of the region.” Nov 26

. Especially at a time when a broader agreement, extending beyond an exchange of captives, is reportedly being discussed in Doha by the CIA and Mossad chiefs – the city where not only the Qatari mediators but also Hamas’s current and former political leaders, Ismail Haniyyeh and Khalid Mashal, reside. Nov 29


“The Israelis have released 117 Palestinians in the last 3 days and in that same time they've detained 116 new Palestinian prisoners in areas across the occupied West Bank"…

 

(۲۰۲۳)کمیته نوبل و قهرمان سازی  جایزه صلح در خدمت کدام هدف؟

کمیته نوبل و قهرمان سازی 

جایزه صلح در خدمت کدام هدف؟

آذر ماجدی

اعلام شد که جایزه «صلح نوبل» به نرگس محمدی اعطاء شده است. این دومین بار است که طی دو دهه اخیر کمیته نوبل به دو زن فعال جنبش ملی – اسلامی یا اصلاح طلبان حکومتی جایزه صلح اعطاء می کند. این چه صلحی است که این دو تن برای فعالیت در جهت آن مزین به مدال شده اند؟ بنظرم این یک سوال اساسی است که برای ارزیابی این اتفاق باید به آن پاسخ گفت. 

بر همگان روشن است که برای ایجاد هر تغییر حتی ناچیز پایدار باید رژیم اسلامی سرنگون شود. دیگر حتی اصلاح طلبان حکومتی که بیش از دو دهه کوشیدند روایت «رژیم اسلامی اصلاح پذیر است و تنها «فعالیت مدنی» جایز و جوابگو است را بر جامعه حاکم کنند،» اکنون بعد از شورش عظیم و رادیکال سال اخیر، به موضع سرنگونی هول داده شده اند. از جمله خانم نرگس محمدی که اکنون بخاطر این فعالیت جایزه برده اند. اگر پذیرفته شود که سرنگونی تنها راه است، آنگاه جامعه باید وارد یک حرکت و مبارزه قهرآمیز شود. معنای صلح آمیز در جامعه ایران یعنی بردگی، یعنی تسلیم. پس آیا طنز آمیز نیست که دو فعال سیاسی از ایران در فاصله دو دهه، ظاهرا بخاطر فعالیت برای آزادی، بویژه آزادی زن، جایزه صلح نوبل را از آن خود کرده اند؟

کمیته نوبل سخنگوی کیست؟

کمیته نوبل چه نهادی است؟ ظاهرا یک نهاد مستقل از دولت ها، یک نهاد خیریه مانند اما هم ارز بالاترین نهادهای رسمی غرب که از اعتبار بسیاری در بخش وسیعی از دنیا برخوردار است و مورد احترام بسیار هیات حاکمه و نهادهای علمی و «معتبر» غربی است. ما در اینجا وارد عرصه های علمی نمی شویم؛ اما جایزه صلح نوبل یک جایزه سیاسی و پرمعناست؛ هدفمند است. چه هدفی؟ آیا کمیته نوبل تحت نظر تعدادی اکتیویست و فعال سیاسی است؟ خیر. کمیته نوبل سخنگوی هیات حاکمه غرب است، نه یک تک دولت. روایت ایدئولوژیک – سیاسی هیات های حاکمه غرب، یعنی ناتو را پاسداری می کند. 

بخاطر داشته باشید که همین کمیته به باراک اوباما جایزه صلح را اهدا کرد. باراک اوباما شخصا مسئول کشتن بیش از دو میلیون انسان در خاورمیانه است. پهپاد هایی که اوباما فرمان پرتابشان را صادر کرده صدها هزار کودک را بخاک کشیده است. وضعیت فاجعه بار لیبی و سوریه نتیجه سیاست های ناتو و اوباما بعنوان مهمترین رهبر آنست. دوکلرک، رئیس جمهور آفریقای جنوبی آپارتاید، کسی که با مشت های آهنین سالها بر یک جامعه برده وار خفقان زده حکومت کرده بود نیز جایزه صلح نوبل را برده  است.

لازم نیست چندان دقیق شویم، تحلیل پیچده ای نیز لازم نیست تا نقش کمیته صلح نوبل را در اشاعه روایت سیاسی- ایدئولوژیک دولت های غربی، در راس آن آمریکا تشخیص دهیم. کمیته صلح نوبل به هیچ فعال آزادیخواه و برابری طلبی که برای یک جامعه آزاد، برابر و مرفه مبارزه می کند، جایزه نمی دهد. این مدال به چهره های شناخته شده «خودی» و یا کاندیدهایی که قرار است چهره شوند اعطا می شود. سناریو عیان است. 

بیست سال پیش به شیرین عبادی دادند، با وجود آنکه از کاسه لیسی ایشان برای رژیم اسلامی اطلاع کامل داشتند. دیدیم که ایشان هم با صدای رسا اعلام کرد: «اسلام با حقوق زنان تناقض ندارد.» این جایزه بعدا از طرف خانم عبادی به خاتمی تقدیم شد. ایشان حتی اعلام کردند که دست خاتمی را می بوسند. (متاسفانه بخاطر قوانین اسلامی مثل اینکه نتوانستند باجرا درآورند.)

 امسال در سالگرد یک جنبش عظیم سیاسی- اجتماعی، یک جنبش رادیکال و چپ، آزادیخواهانه و برابری طلبانه، با نقش تعیین کننده جنبش آزادی زن، این جایزه به نرگس محمدی اعطاء می شود. ایشان به همان جنبش خانم عبادی تعلق دارد: اصلاح طلب حکومتی، ملی اسلامی. تدکر داده می شود که ایشان الان سرنگونی طلب شده است و حجاب را کنار گذاشته. باید بابت این پیشروی به ایشان تبریک گفت. اما این تحول فردی نیست. این تحول نیز جنبشی است. جنبش اصلاح طلب حکومتی به پایان خود رسیده است. کوشیدند این جنبش را در وصلت با ناسیونالیسم عظمت طلب، رژیم سابقی ها دوباره به جلوی صحنه بیاورند، شاید بتوانند استحاله ای سازمان دهند؛ اما فعلا تا اطلاع ثانوی این گزینه بایگانی شده است. دیگر حتی فائزه رفسنجانی هم از اصلاح و حجاب سخن نمی گوید. عصر آن به سر رسیده است.

زمان قهرمانان جدید فرا رسیده است. مسیح علینژاد ها فعلا ارزش مصرف شان بسر رسیده است. بخاطر دارید چند ماه پیش چگونه اسمش را برای جایزه نوبل در بوق کردند؟ چند تا جایزه دیگر هم بهش اعطاء کردند.

فهمیدند که یک چهره رادیکال نما تر نیاز دارند. کسی که روی زمین با رژیم اسلامی درگیر شده و به زندان افتاده است. درک کردند که نمی توانند سلبریتی های ایو سن لورانی را به این جنبش رادیکال، آزادیخواه و ضد اسلامی قالب کنند. قهرمان و روایتی که اشاعه می دهد باید رادیکال نما تر باشد. پروژه نوبل پروژه قهرمان سازی رژیم چنجی برای ایران است. تدارک می بینند، چون خوب می دانند که این جنبش سر خاموشی ندارد. می دانند که بار دگر با تمام قدرت بمیدان خواهد آمد. این جنبش تا سرنگونی رژیم اسلامی از پا نمی نشیند.

نرگس محمدی در زندان است. او و تمام زندانیان سیاسی باید بلافاصله و بدون قید و شرط آزاد شوند. این رژیم می کوشد با تمام قوا جنبش آزادیخواهی، جنبش سرنگونی طلب و معترض را سرکوب کند. لذا هر آنکس که لب به اعتراض گشوده است را اسیر کرده است. آزادی کلیه زندانیان سیاسی و آزادی بی قید و شرط بیان و ابراز وجود باید در راس مطالبات ما در مبارزه علیه رژیم اسلامی باشد. خیزش انقلابی شهریور ماه خیزشی برای نه تنها سرنگونی رژیم اسلامی، بلکه برای ساختن یک جامعه آزاد، برابر و مرفه است. 

(۲۰۲۳)وقتی جایزه نوبل به عکس خود بدل می شود! در حاشیه مرگ کیسینجر و اهدای جایزه نوبل

وقتی جایزه نوبل به عکس خود بدل می شود!

در حاشیه مرگ کیسینجر و اهدای جایزه نوبل

آذر ماجدی

طی دو هفته اخیر، همزمانی دو رویداد چشم گشا بود. مرگ هنری کیسینجر و اهدای جایزۀ نوبل به نرگس محمدی.  بویژه در این شرایط سیاه تاریخی که اسرائیل، آمریکا و ناتو در مقابل چشمان حیرت زده و خشمگین جهان و بی اعتنا به خشم و اعتراض میلیون ها انسان، یک نسل کشی سازمانیافته و هدفمند را به پیش می برند؛ این دو رویداد و حواشی آن، چهره واقعی و ریاکاری  این قدرت ها را برای بسیاری عیان کرد. پوچی ادعای دفاع از حقوق بشر شان، بویژه در سالگرد بیانیه دفاع از حقوق بشر، یعنی درست دو ماه پس از آغاز نسل کشی در غزه، برملا شد.

هنری کیسینجر یکی از جنایتکاران بزرگ تاریخ در سن صد سالگی درگذشت. یاد آوری از او از طرف هیات حاکمه و رسانه های بستر اصلی با افتخار و تحسین و تعریف همراه بود. اما، دقیقا در این شرایط خطیر سیاسی جهانی، مرگ نیکسون فرصتی برای افشاگری گسترده از جنایات آمریکا و ناتو فراهم آورد. این کنتراست بیانگر دو دنیای متخاصم است. 

کیسنجر مسبب مرگ میلیون ها نفر، نابودی زندگی میلیون ها انسان دیگر و برقراری یک نظم سیاه بر بخش وسیعی از دنیا در چندین دهه بوده است: ویتنام، کامبوج، تیمور شرقی، کودتای شیلی چند نمونه برجسته در پرونده سیاه و خونین این مرد است. جایزه صلح نوبل برای قدردانی از این جنایات در سال 1973به کیسینجر اهدا شده است.

این مرگ و یادآوری ها همزمان شد با مراسم اهدای جایزه نوبل به زن زندانی ایرانی نرگس محمدی، در احترام به جنبش "زن، زندگی، آزادی". این معما را چگونه باید توضیح داد؟ این چه نهاد با پرستیژ جهانی است که ایده اش، درکش، روایتش از صلح، جنگ و بمباران و کشتار و نسل کشی است؟ این چه نهاد وارونه ای است؟ مرگ کیسینجر بار دگر بیادمان آورد که چه جنایتکاران سرشناسی جایزه نوبل را نصیب خود کرده اند. 

دوکلرک، رئیس جمهور آپارتاید آفریقای جنوبی که یک سیستم خفقان، سرکوب و تبعیض گسترده را سالها بر آفریقای جنوبی تحمیل کرد و زمانیکه خروش انقلابی مردم داشت به زیرشان می کشید، تسلیم شد و جایزه نوبل را از آن خود کرد. اسحاق رابین یک شخصیت دیگر این تاریخ ننگین است. نخست وزیر اسرائیل که مسئول کشتار و سرکوب فلطسین یان است. جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا و بالاخره باراک اوباما. بمحض به ریاست جمهوری رسیدن جایزه را تقدیمش کردند؛ هنوز هیچکاره بود؛ جایزه را تقدیمش کردند تا از او شخصیتی بسازند آزادیخواه و انساندوست، بمنظور تغییر چهرۀ آمریکا پس از جرج بوش و ویرانی افغانستان و عراق، اسکاندال "گوانتانوبه" و افشای جنایات آمریکا و ناتو توسط ویکیلیکس. اوباما با همین جایزه بیش از دو میلیون انسان را در خاورمیانه به قتل رساند؛ مسئول اصلی ویرانی لیبی و سوریه است.

حال بی مسمایی این جایزۀ نوبل روشن شد؟ یا شاید باید گفت، اتفاقا خیلی با مسماست. هدفش چهره سازی و رهبر تراشی است. جایزه به شهروندان کشورهای "تحت سلطه" با هدف رهبر سازی های آتی در نقشه های رژیم چنجی آمریکا و غرب است و برای چهره های در قدرت غربی، برای تحسین ومقبول جلوه دادن آنها. جایزه صلح نوبل یک ابزار سیاسی است نه برای گسترش صلح و آزادی و حقوق انسانی در جهان، بلکه ابزاری است در دست آمریکا و غرب، برای حاکمیت نظم سیاه تروریستی.

تاکنون دو زن از ایران این جایزه نصیب شان شده است. شیرین عبادی بیست سال پیش برای پاکشویی چهرۀ اصلاح طلبان حکومتی، جنبشی که به دو خرداد معروف شده بود، جایزه گرفت. یادتان هست این خانم اعلام کرد که "اسلام با حقوق زنان در تناقض نیست"، گفت حاضر است دست خاتمی را ببوسد و جایزه را تقدیم ایشان کرد؟ اما در مراسم اخیر اعلام کرده که این یک رژیم آپارتاید جنسی است و ظاهرا ایشان همیشه بر این نظر بوده ولی دیگران باور نداشتند!

یک سال بود داشتند نظر سنجی می کردند که به کدام زن ایرانی جایزه دهند. اول از اپوزیسیون دست راستی رژیم سابقیِ شروع کردند. سریع دریافتند که جنبش انقلابی در ایران رادیکال تر، چپ تر، آزادیخواه تر و هشیار تر از آنست که بتوان این چهره ها را به آن قالب کرد. زنی که زندانی بوده و در ایران به رژیم اعتراض کرده است، انتخاب بسیار بهتر و شایسته تری است. در جستجو برای قهرمان نوبل، قرعه به نام نرگس محمدی افتاد.

 اصلاح طلبان حکومتی سابق، جنبش ملی – اسلامی، چپ ناسیونالیست و بخشی از چپ که در بدر بدنبال بازی گرفته شدن از جانب مهره های قدرت است، این انتخاب را در بوق و کرنا کردند. شادی و پایکوبی کردند. برخی از میهمانان در این جشن رقت انگیزند. تشنگان قدرت و شهرت و پول که از تصدق سر درد و رنج و مشقت مردم به نان و آبی رسیده اند. 

این مراسم در این شرایط جهانی توهینی است به بشریت، به وجدان انسانی. نماینده کمیته نوبل دم از حقوق بشر، آزادی و احترام به حقوق مدنی و انسانی می زند و یک کلام ناچیز هم درباره نسل کشی در غزه نمی گوید. گویی در یک کُره دیگر زندگی می کند. انگار اینها همه در هالیوود زندگی می کنند. سپس سخنرانی خانم محمدی خوانده شد. او مکررا از دموکراسی و حقوق بشر سخن راند. اما دریغ از یک کلمه در اعلام همبستگی با بیش از دو میلیون انسان که هستی و نیستی شان در آتش بمباران دارد می سوزد؛ بیش از بیست هزار انسانی که در خاک غلطیدند و ده هزار کودکی که پر پرشدند. 

جالب اینجاست که ایشان در این متن به "خاورمیانه ای" بودن خود اشاره می کند. وجه تسمیّۀ این کار چیست؟ انتظار می رود که در این شرایط سیاه و خونین، در زمان دریافت جایزه صلح برای فعالیت های انساندوستانه، وقتی برنده جایزه به ریشۀ خاورمیانه ای خود اشاره می کند، راجع به جنگ و ویرانی در غزه، سخنی بگوید. خیر. فقط می گوید: "اکنون در میان جنگ، آتش، تروریسم و بنیادگرایی گرفتار شده است." این یک موضع دیپلماتیک، راست و موذیانه در قبال جنایت اسرائیل و غرب است. یک اشاره کلی به جنگ. تروریسم و بنیادگرایی هم که قرار است دامن حماس را بگیرد. واقعا که ایشان سیاستمدار کارکشته ای است. البته ممکن است مشاورت گرفته باشد..

خانم محمدی از شکنجه و سرکوب و خفقان رژیم اسلامی می گوید و خواهان تغییر می شود. این سخنان، جملگی، درون زندان، تحت اسارت و شکنجۀ یکی از جنایتکار ترین رژیم های تاریخ مدون شده است. باین ترتیب ایشان اعلام می کند که: جرئت و جسارت دارم، از این رژیم و شکنجه هایش باک ندارم و این رژیم سیاه و جنایتکار را علنا در یک مراسم بین المللی از زبان دخترم افشاء می کنم! (واقعا که جسارت می خواهد، از زندان جمهوری اسلامی!) ایشان همچنان می گوید که "من یک زن خاورمیانه ایم،" اما شرف، وجدان انسانی و جسارتش را ندارم که زمانی که دارند به من تحت نام حقوق بشر و مبارز آزادی و برابری جایزه می دهند، حتی دو کلام ناقابل در محکومیت نسل کشی اسرائیل در غزه بگویم. از حقوق زنان دفاع می کنم و دارند به قهرمان زنان تبدیلم می کنند، ولی چشمانم را بر بخاک و خون درغلطیدن هزاران زن فلسطینی می بندم.  

توضیح بیشتر لازم نیست. جایزه صلح نوبل یک سیاه بازی غرب برای تسهیل و پیشبرد پروژه های رژیم چنجی و حفظ ظاهر ایدئولوژیک بعنوان قهرمان آزادی و حقوق دموکراتیک، بشردوستی و تمدن در جهان است. دست شان دیگر کاملا رو شده است. این مضحکه هیچ ربطی به انسان دوستی، حقوق انسانی و دموکراتیک، آزادی و برابری، احترام به حقوق برابر همه انسان ها ندارد. این یک نمایش است، یک بازی است برای تحمیق.

 

(۲۰۲۳)آل احمد قهرمان چه جنبشی است؟ چرا بزرگداشت آل احمد ضروری شده است؟

 

آل احمد قهرمان چه جنبشی است؟

چرا بزرگداشت آل احمد ضروری شده است؟

آذر ماجدی

اطلاعیه ای از طرف کانون نویسندگان در بزرگداشت جلال آل احمد منتشر شده است که به مباحثی میان مدافعین، منتقدین و بینابینی ها دامن زده است. چرا کانون در این شرایط، در سالگرد خیزش انقلابی آزادیخواهانه و برابری طلبانه با نقش برجسته جنبش آزادی زن دست به چنین کاری زده است؟ انتشار این اطلاعیه درست در این مقطع عصبانیت و نقد برخی از هواداران کانون را موجب شده است. بعضا یادآور شده اند که در سالگرد جنبشی که آزادی زن خصلت نمای آن بوده است، چه ضرورتی داشته که از یک زن ستیز و اسلام دوست شامخ یاد و دفاع شود. واقعا چه ضرورتی داشته است؟ از دست شان در رفته است؟ هدفمند منتشر کرده اند؟

دلیل و هدف بزرگداشت از آل احمد

انتشار چنین اطلاعیه ای در این شرایط نمی تواند یک اشتباه لپی باشد. یک یادآوری صرفا عاطفی و نوستالژیک از استاد کبیرشان نیست؛ هدفمند است. اتفاقا عامدانه در سالگرد خیزش انقلابی و رادیکال و چپ یک سال اخیر انتشار یافته است. این جماعت از جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه ای که به خیابان ها آمد ترسید؛ از رادیکالیسمش، از چپگرایی غیر پوپولیستی اش، از تسویه حسابش با اسلام، از ضدیتش با عقب ماندگی و راستگرایی. شاید در مورد برخی این ضرب المثل صادق باشد: باران می خواستند، سیل آمد. این بزرگداشت، یک بیانیه اعلام وفاداری به فرهنگ و سیاستی است که همواره بر کانون نویسندگان حاکم بوده است. (مساله تک تک اعضای کانون نیست، بلکه ایدئولوژی حاکم بر آنست) پوپولیسم، فرهنگ ناسیونالیستی و یا اسلامی، آن چپی که کانون را به آن منتسب می دانند، چپ ناسیونالیست و پوپولیست است. این اطلاعیۀ اعلام برائت کانون نویسندگان از تداعی با آزادیخواهی، ترقیخواهی و ضد اسلامیگری این خیزش و جنبش آزادی زن است. پیروزی این جنبش فقط بساط رژیم اسلامی را بر نمی چیند، بساط کسب و کار این باز پس ماندگان تاریخ مدعی رسالت را نیز کساد می کند. این اطلاعیه ای در دفاع از موجودیت خویش است. 

چرا نفرت؟

گفته شده است که نفرت از حکمت محرک این کار نابخردانه بوده است. نفرت بابت چی؟ چرا این نفرت این چنین عمیق است که خانه کانون را به آتش کشیده است؟ آیا عدم پاسخگویی به نقد حکمت، چه در زمان حیاتش و چه در شرایط فقدانش از سر نفرت بوده یا از عجز در پاسخگویی؟ مولفه های این "نفرت" کدامست؟ حکمت با این جماعت و جماعت طرفدار کانون و منتقد این حرکت چه کرده است؟ نفرت شخصی بمعنای آشنایی و معاشرت شخصی نیست؛ نفرت شان از او برای بهم ریختن بساط کاسبکاری شان است. یکی از عقب ماندگی های  جامعه ایران همین مقام شامخ دادن به هر کسی است که بلد است یک قافیه بسازد یا با کلمات صد پهلو دو جمله بنویسد که خواننده باید رمز گشایی کند. جامعه بی بضاعتی که هر کس نثرش "خوب" است متفکر می شود. جامعه خفقان زده ای که امکان داده است هر آدم عقب افتاده، نان به نرخ روز خور شهرت طلبی به "سمبل" فکری - ادبی جامعه بدل شود؛ که بعضا به صرف شام و افطاری با خاتمی و روحانی جنایتکار فخر فروشی کنند.

این نفرت از عجز نشات می گیرد؛ عجز در پاسخگویی؛ عجز در دفاع محکم و آبرومندانه از خود؛ وگرنه چرا باید کسی که خود را چپ می داند از یک متفکر چپ متنفر باشد؟ هر میزان اختلاف نظر سیاسی، ایدئولوژیک و اجتماعی نمی تواند این نفرت را توجیه کند. حکمت حقایقی را طرح و افشاء کرده است که بساط بسیاری را بهم ریخته است. 

همین مساله که درد کهنه با یادبود از آل احمد سرباز می کند، خود خصلت نماست. شک نیست که حامیان نظرات حاکم در کانون با منصور حکمت اختلاف جدی دارند، آیا نفرت توصیف درستی است یا خیر، می گذاریم خود بگویند. نظرات منصور حکمت نقد ریشه ای تمام ایدئولوژی و سیاستی است که کانون را نمایندگی می کند. بویژه نوشته "ماهواره و آل احمد های پلاستیکی" مشخصا به این صنف پرداخته است؛ عقب ماندگی شان، اسلام پناهی شان، زن ستیزی شان را افشاء کرده است. در این نوشته کوتاه عمق عقب ماندگی فکری، فرهنگی و سیاسی این صنف را تحلیل کرده است؛ این عقب ماندگی را شرق زدگی خواند. (به کسانی که از ترم شرق زدگی آشفته شده اند توصیه می کنیم کتاب غرب زدگی آل احمد را بخوانند، آنچه او غرب زدگی می خواند و تکفیر می کند نظرات یک شرق زده به تمام معنا است.)

این عمل کانون نشان می دهد که تحلیل منصور حکمت از این جماعت چقدر درست بوده است و چه عمیق افشای شان کرده است. منصور حکمت به خال زده است و "نفرت" این جماعت از او از همین جا نشات می گیرد. امید داشتند که در فقدانش از او انتقام بگیرند، اما دست بر قضا جامعه، جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی انتقام سختی ازشان گرفت. نشان داد که این جنبش تا چه حد با افکار آزادیخواهانه منصور حکمت تنیده است و منصور حکمت چه درست و عمیق جامعه، جنبش های درون آن، مکانیزم تحرک و رشد این جنبش ها را درک و تحلیل کرده است. حکمت بیش از بیست سال پیش از جنبش های اجتماعی سیاسی تعیین کننده ای درون جامعه صحبت کرد که دشمنی شان با رژیم اسلامی و ایدئولوژی اسلام آشتی ناپذیر است:  جنبش آزادی زن، خلاصی فرهنگی و ضد مذهبی سه جنبش اجتماعی، فرهنگی و سیاسی درون جامعه است. او حتی اعلام کرد که "انقلاب آتی می تواند رنگ و بویی بسیار زنانه داشته باشد." حُکمی که باشکال مختلف نقل قول شده، نقد شده، تحسین شده و بویژه در یک سال گذشته نقل محافل بوده است.

  اینهایی که بخود لقب متفکر، ادیب و استاد داده اند حتی توانایی نداشتند که یک نوشته کوتاه مثل همین اطلاعیه بدهند و در مقابل نقد منصور حکمت از خود دفاع کنند. بجای اینکار، در سالگرد یک خیزش عمیقا رادیکال و انقلابی آمده اند از یک آخوند مکلا، از کسی که از شیخ فضل الله نوری دفاع کرده است، از یک زن ستیز رک و آشکار قدردانی کرده اند. این عین تف سر بالاست.

و دقیقا همین خاصیت تف سر بالا است که هواداران منتقد کانون را بخشم آورده است. آنها تشخیص می دهند که این کار تائیدی قاطع و محکم بر تحلیل و نظرات منصور حکمت است. برای اینست که کانون را شماتت می کنند و سرکوفت می زنند. آنچه نفرت خوانده شده است، خصومت جنبشی – طبقاتی است. عمیق و ریشه ای است. چپ پوپولیست، چپ بورژوا ناسیونالیست حتی زمانی که به فاصله عمیق جنبش اش با جنبش توده ای واقف می شود؛ وقتی متوجه عقب ماندگی و پوسیدگی نظرات هم جنبشی هایش می شود، باید بنوعی نفرت از حکمت را به میان بکشد.

خیزش انقلابی اخیر رادیکالیسم عمیقی را به نمایش گذاشت. آزادی و برابری هدف و از شعارهای اصلی آن بود؛ مبارزه با فقر هدف اصلی دیگر آن. از این روست که ما آنرا جنبشی برای آزادی، برابری و رفاه خوانده ایم. این جنبش گسست عمیقی با جنبش انقلابی 57 دارد؛ اعلام موضع صریحش به آلترناتیو راست و ناسیونالیستی یک وجه برجسته آن بود. کانون نویسندگان با هیچ چسبی نمی تواند خود را به این خیزش و جنبش انقلابی بچسباند؛ نیتش را هم ندارد. این اطلاعیه اعلام صریح جدایی و عدم پیوند کانون با این خیزش و جنبش است. این دفاع مفلوکانۀ مبتکرین و مدافعین اطلاعیه از موجودیتی پوسیده و کپک زده است.

28 سپتامبر 2023

(۲۰۲۳) سنگ پرانی دوباره چپ پوپولیست به منصور حکمت

سنگ پرانی دوباره چپ پوپولیست به منصور حکمت

دسامبر ۲۰۲۳

 

اخیرا بخشی از چپ حملات سنتی خود علیه منصور حکمت را از سر گرفته است. تعدادی مثل گروه کُر وارد صحنه سوشیال میدیا شده اند و حرفها، اتهامات و بعضا اراجیفی (پوزش از لحن) را بیرون می ریزند؛ با هم سر موضوع حشر و نشر می کنند. گوش شان هم به هیچ بحث و منطق و استدلالی بدهکار نیست. بیشتر به  یک مراسم بیعت می ماند تا یک بحث و پلمیک سیاسی. سوال اینجاست، چرا؟ این بیعت علیه حکمت چرا ضروری است و چرا در این چند ماه اخیر داغ شده است؟

منصور حکمت جنبش چپ و کمونیستی در ایران را متحول کرد و تاثیرات سیاسی- تئوریک قابل توجهی در جنبش کمونیستی در عراق و در سطح بین المللی داشت. نقد مارکسیستی منصور حکمت از جنبش پوپولیستی، جنبش “ضدآمریکایی”، افشای اسطوره بورژوازی ملی و مترقی، نقد مارکسیستی مساله شوروی، بلند کردن پرچم استقلال طبقه کارگر و شعارآزادی، برابری، حکومت کارگری ستون های یک جنبش کمونیستی کارگری رادیکال بر مبنای مارکسیسم را در ایران پایه گذاری کرد. منصور حکمت در زمان حیات کوتاه خود دو حزب قوی و تاثیر گذار ساخت. 

باید بخاطر بیاوریم که زمانی که منصور حکمت پرچم “اسقلال طبقه کارگر” را بلند کرد، اسطوره بورژوازی ملی و مترقی را افشاء کرد، زمانیکه جنبش مارکسیسم انقلابی را پایه گذاری نمود، بخش وسیع چپ یا از خمینی دفاع می کرد یا به او و جنبش اسلامی حاکم برخورد دوگانه داشت. از وجه “ضدامپریالیستی” این امپریالیستی ترین کالای سیاسی، دفاع می کرد. بعضا “حجاب را مساله زن کارگر و زحمتکش” نمی دانستند. همان کلمه “طاغوتی” اسلامیستی را برای انزجار از غرب بکار می بردند؛ آل احمد و طالقانی را انقلابی می دانستند؛ این چپ دهه پنجاه بود. در بطن مبارزه طبقاتی سخت و حادی که در جامعه در جریان بود، تحولات چشمگیر و عمیقی در جنبش کمونیستی ایران شکل گرفت که منصور حکمت نقشی بسیار مهم، اساسی و تعیین کننده در آن ایفاء کرده است.  

کسانی که به منصور حکمت حمله می کنند و بویژه قصد دارند او را مدافع آمریکا و غرب در صحنه سیاست قلمداد کنند، از طیف توده ایستی – اکثریتی تا چپ های پوپولیست ناسیونالیست، شرق زده، طرفدار آل احمد و  مخالف رژیم اسلامی را در بر می گیرد. اینها همان چپ ده پنجاهی هستند که یا در همان مواضع فریز شده اند یا تغییراتی سطحی و مد روزی در انها رخ داده است. اینها جملگی، حال با درجات مختلف، بقول یک نفر از جماعت شان، از حکمت “نفرت” دارند. چرا؟ 

چون حکمت بساط “اُستاد” بازی و رهبری شان را کساد کرد. عقب ماندگی ایدئولوژیک، سیاسی و فرهنگی شان را افشاء کرد. بیربطی آنها را به جامعه و طبقه کارگر مدرن ایران نشان داد. پوسیدگی و ارتجاع فرهنگی ایدئولوژیک سیاست های مذهبی – زن ستیزانه شان که بویژه در ادبیات “هنرمندان” این طیف برجسته می شود را آشکار کرد. حکمت درست نقطه مقابل افق سیاسی – ایدئولوژیک این جماعت را نمایندگی می کند. اما چرا این نفرت را به این شکل بیرون می ریزند؟ به این دلیل که موجودیت خود را در برابر جنبش کمونیستی که در ایران ریشه دوانده و از حکمت تغذیه می کند، در خطر می بینند. دفاع از خود محرکه اصلی تمام این حملات است.

حدود دو سه ماه پیش کانون نویسندگان یادبودی گرم از آل احمد منتشر کرد. در سالگرد خیزش انقلابی که این چنین با جنبش آزادی زن و مذهب ستیزی و ترقی خواهی تنیده شده بود، گرامیداشت یک زن ستیز، هوادار جنبش اسلامی و مرتجع سرشناس سر و صدای بسیاری از جانب موافقین، مخالفین و منتقدین این حرکت براه انداخت. در این میان پای حکمت را به میدان کشیدند و شمشیر کشی به سبک دن کیشوت کردند. حکمت برای اینها حکم دیوار “جمره” در مکه را پیدا کرده که حج گذاران به آن سنگ پرتاب می کنند! 

با به میدان آمدن خیزش رادیکال و انقلابی سال گذشته، این چپ وامانده بیربطی خویش به این جنبش و بی تاثیریش بر آنرا به عینه مشاهده کرد. صحت تحلیل های منصور حکمت از جنبش های اجتماعی درون جامعه و دینامیزم تحرک سیاسی این جنبش ها به اثبات رسید. انتشار اطلاعیه در قهرمان سازی از آل احمد اعلام جدایی از این جنبش رادیکال، پیشرو و انقلابی است. در مقاله ای در همین رابطه، در همین نشریه نوشتیم: “این جماعت از جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه ای که به خیابان ها آمد ترسید؛ از رادیکالیسمش، از چپگرایی غیر پوپولیستی اش، از تسویه حسابش با اسلام، از ضدیتش با عقب ماندگی و راستگرایی. شاید در مورد برخی این ضرب المثل صادق باشد: باران می خواستند، سیل آمد … آن چپی که کانون را به آن منتسب می دانند، چپ ناسیونالیست و پوپولیست است. این اطلاعیۀ اعلام برائت کانون نویسندگان از تداعی با آزادیخواهی، ترقیخواهی و ضد اسلامیگری این خیزش و جنبش آزادی زن است. پیروزی این جنبش فقط بساط رژیم اسلامی را بر نمی چیند، بساط کسب و کار این باز پس ماندگان تاریخ مدعی رسالت را نیز کساد می کند. این اطلاعیه ای در دفاع از موجودیت خویش است.”

در دو ماه اخیر، در شرایط تلخ و سیاه نسل کشی اسرائیل در غزه؛ در شرایطی که یکی از بزرگترین جنایات تاریخ در حال شکل گیری است، این چپ فرصتی “تاریخی” برای حمله به منصور حکمت، انتقامجویی از او و اعلام نفرت از خط و سنت او بدست آورده است. دو ماه است که همراه با بمب های اسرائیل کلمات کلیشه شدۀ خود ساخته ای را به منصور حکمت منتسب می کنند و سپس حملات شان را به صف. او را هوادار اسرائیل می نامند! جل الخالق! تمام برج مقوایی این داستان سرایی بر پایه لرزان یک عبارت بنا شده است که منصور حکمت در یک مصاحبه شفاهی با ژورنالیستی عنوان کرده است: “به لحاظ سياسى، اسراييل مدرن تر، دمکراتيک‌تر و غربى شده‌تر است.”

همین بلبشو خود بیانگر عقب ماندگی سیاسی – اجتماعی این طیف و بی ربطی شان به سوسیالیسم و مارکسیسم است. ظاهرا این جماعت از این جمله به دو دلیل برآشفته شده اند: ۱- بهشان بر خورده است که گفته شده اسرائیل دموکراتیک تر است. توجه کنید! عبارت قیاسی است؛ دارد اسرائیل را با دیگر کشورهای منطقه مقایسه می کند. از آنجا که دموکراسی کعبه آمال و تمام آرمان آنهاست و مبارزات دموکراتیک تمام عطش انقلابی آنها را سیراب می کند، استفاده از کلمه دموکراتیک در هر متنی برای اسرائیل ممنوع است، کُفر است. 

۲- به این جماعت از جانب کشورهای منطقه هم بَرخورده است. در این صحبت ده کلمه ای اسرائیل با کشورهای منطقه، یعنی خاورمیانه و شمال آفریقای بیست و چند سال پیش مقایسه شده است. ببینیم درباره چه کشورهایی صحبت می کنیم: عربستان سعودی و کشورهای خلیج مانند دوبی و قطر، جمهوری اسلامی ایران، سوریه، مصر، لیبی، عراق و افغانستان و لبنان و اردن، برخی از این کشورها اکنون ویرانه و نابود شده اند؛ این جوامع همگی بدون استثناء تحت دیکتاتوری مطلق زندگی کرده و می کنند. سرکوب آزادی های سیاسی، مدنی، فردی، مذهبی، در تمام این جوامع یک امر پیش و پا افتاده بوده است. صحبت از آزادی بیان و اعتراض در این جوامع با اسارت و شکنجه روبرو می شود. عموم این دولت ها نیز دست نشانده آمریکا و ناتو بوده اند. حالا در چنین متنی باید پرسید چرا این جماعت این چنین بهشان بر خورده که گفته شده اسرائیل به لحاظ سیاسی دموکراتیک تر است؟ 

در اسرائیل، بویژه بیست و چند سال پیش، انتخابات با میزانی از آزادی برگزار می شد مثل اروپا، فلسطینی های شهروند اسرائیل هم حزب و نمایندگان خود را داشتند. روزنامه ها از درجه ای از آزادی برخوردار بودند؛ نمونه همین نشریه “هارتز” که بیشتر این جماعت از آن نقل قول می کنند در اسرائیل آزاد است. گیدون لوی که اینها این چنین به عرش اعلاء می برند، سردبیر همین نشریه است. این حرفها را می زند و آنها نقل می کنند و هنوز دستگیر نشده است. بسیاری از جنایات اسرائیل را همین نشریه منتشر کرده است. چنین پدیده ای را در هیچیک از کشورهای دیگر منطقه نمی توانستید و نمی توانید پیدا کنید. علت این برآشفتگی غلط بودن یا پرو اسرائیلی بودن گفته منصور حکمت نیست، ویران شدن برج مقوایی شان در مورد دموکراسی و جنبش مقاومت اسلامی یا ناسیونالیستی است. آبروی شان رفته، خشمگین شده اند.

این جماعت بار دگر دارد به صحرای کربلا می زند. تا زمانیکه این جنبش در قید حیات است، خشم و نفرتش را متوجه حکمت و جنبش کمونیستی ای که او نمایندگی می کرد، خواهد نمود. این دوجنبش نافی یکدیگرند. یکی به آینده و دیگری به گذشته متعلق است. خیزش انقلابی، رادیکال و پیشرو سال گذشته در ایران این جماعت را به استیصال و افسردگی دچار کرده است. خشم شان را بر سر حکمت خالی می کنند. چرا که می دانند آینده به او و جنبشی که او نمایندگی می کند تعلق دارد. کمونیسم منصور حکمت، کمونیسم آزادیخواه، برابری طلب و انساندوست است.