سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴
(۲۰۱۲)اعتصاب در کارخانه فاکس کان سازنده تلفن آی فون
اعتصاب در کارخانه فاکس کان سازنده تلفن آی فون
۲۰۱۲
شرکت فاکس کان، سازنده محصولات شرکت اپل، از جمله آی فون و آی پد است. در دو سه سال اخیر اسکاندال وسیعی در این کارخانه بخاطر شرایط بسیار غیرانسانی کار ایجاد شده است. سال گذشته تعدادی از کارگران این کارخانه که جوانانی با متوسط سنی ۲۳-۲۲ سال هستند بخاطر سختی کار دست بخودکشی زدند. ساعات طولانی کار بمدت ۱۴-۱۲ ساعت در روز و شش روز کار در هفته، با وقت کوتاهی برای ناهار و بدون هیچ استراحت دیگر، زندگی در خوابگاه پر جمعیت و سربازخانه ای زندگی را برای این کارگران غیرقابل تحمل کرده است. پرت کردن خود از پشت بام کارخانه برای برخی از این کارگران جوان تنها راه خلاصی از این شرایط برده وار بنظر رسیده است.
اکنون که شرکت اپل دارد آی فون ۵ را به بازار عرضه می کند، کارگران از مرخصی خویش در زمان تعطیلات سالیانه محروم شده اند و شدت کار حتی افزایش بیشتر یافته است. بعلاوه، شرکت اپل کنترل تولید را سخت تر کرده است و این مقررات جدید شدت کار و تنش در کارخانه را چند برابر نموده است. کارگران بخش کنترل تولید مجبور به بازگرداندن بخشی از تولیدات شده اند و این مساله کارگران بخش تولید را بجان کارگران بخش کنترل تولید انداخته است. اخیرا چند درگیری میان کارگران بخش تولید و بخش کنترل تولید روی داده است که به مجروح شدن و بستری شدن تعدادی از کارگران در بیمارستان منجر شده است.
بالاخره ۴ هزار نفر از کارگران هر دو شیفت روز و شب بخش کنترل تولید امروز دست به اعتصاب زدند. این اولین اعتصاب در کارخانه فاکس کان نیست. در ماه ژانویه پس از آنکه تعدادی از کارگران بعلت دستمزدهای پایین و فشار شدید کار دست بخودکشی زدند، و این مساله انعکاس جهانی پیدا کرد، کارگران در اعتراض به مدیریت دست به اعتصاب زدند.
محصولات شرکت اپل که در سطح بین المللی بسیار محبوب اند، در شرایطی بسیار برده وار تولید میشوند. کارگران از هر نوع حقی محرومند؛ حقوق ناچیز و شرایط کار سخت، محیط کار را برای بسیاری از این کارگران جوان غیرقابل تحمل کرده است. در دو سه سال اخیر اعتراضات گسترده ای در چین و در سطح بین المللی به این شرایط و خودکشی تعدادی از کارگران شکل گرفته است. صاحب این کارخانه پولدارترین مرد چین محسوب می شود. شرکت اپل با دادن کنترات به شرکت فاکس کان هر نوع مسئولیتی را از دوش خود برداشته است. ضروری است که یک همبستگی بین المللی کارگری با کارگران فاکس کان سازمان یابد. شرایط اختناق و سرکوب در چین امر تشکل، اعتراض و اعتصاب را برای کارگران بسیار سخت نموده است.*
(۲۰۱۲) تور جهانگردی اپوزیسیون ارتجاعی , از استکهلم تا پراگ
تور جهانگردی اپوزیسیون ارتجاعی , از استکهلم تا پراگ
۲۰۱۲
اپوزیسیون راست و ارتجاعی رژیم اسلامی، شامل رژیم سابقی ها، شکنجه گران محقق شده رژیم اسلامی، توده ای ها و اکثریتی های همکار رژیم اسلامی و قلچماق های باند سیاهی قوم پرست، یکسالی است که در تکاپوی آلترناتیو سازی افتاده اند. خیزش توده ای در خاورمیانه، این اپوزیسیون و تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا را به صرافت دست و پا کردن یک نوع دولت در تبعید انداخته است. در استکهلم نیروهای کمونیست و چپ انقلابی آبرویشان را ریختند و اجلاسشان را به یک افتضاح بدل کردند. سازماندهندگان، از جمله شهریار آهی شاه پرست، به توجیه و دست و پا افتادند و قول دادند که از این ببعد شفاف تر عمل کنند. اسم خود را “اتحاد برای دموکراسی” گذاشته اند. از ماهیت تک تک شان می توان حدس زد که چه سرنوشت و چه آینده سیاهی را برای مردم و چه بساط لفت و لیسی را برای خویش دارند در سر می پرورانند.
پس از استکهلم در بروکسل جمع شدند و در تاریخ ۱۷ و ۱۸ نوامبر در شهر پراگ گرد آمدند. در گشت پراگ اختلافشان عیان شد. ظاهرا این جریان آنقدر دموکرات است که حتی بیانیه نهایی نشست را نه تنها در اختیار شرکت کنندگان نگذاشت، بلکه متن آنرا نیز به رای نگذاشته است. اینهم از تمرین دموکراسی “اتحاد برای دموکراسی”. بدنبال این گشت و تفریح دو روزه در شهر زیبای پراگ و در هتل های ۴-۵ ستاره، نیروهای قوم پرست به بیانیه اعتراض کرده اند.
اما موضوع اختلاف و اعتراض جریانات قومپرست به بیانیه صادره بر سر چه بود. (بغیر از قومپرستهای بلوچ که به حذف خود از پانل قومی – ملی اعتراض دارند) اختلاف قومپرست های کرد بر سر استراتژی “مسالمت آمیز” و جنگ طلبانه است. ظاهرا قومپرست ها چشم به آمریکا و ناتو برای حمله نظامی به ایران و تکرار سناریوی کردستان عراق بدنبال حمله به عراق و لیبی و سوریه در ایران دوخته اند؛ و سایرین خواهان مذاکره با رژیم اسلامی و “انتخابات آزاد” تحت این حکومت اند. یعنی اصلاح طلبان حکومتی و قومپرستهای طرفدار حمله نظامی ناتو در پایان کنفرانس، پس از آنکه تفریح و گردش شان تمام شد و با هم عکس دستجمعی گرفتند، در مقابل هم در دنیای ویرچوال صف آرایی کردند.
جواد خادم یکی از سازماندهندگان این تورهای های جهانگردی در مصاحبه با یورونیوز چنین گفته است:
“ببینید راه مذاکره یکی از این راههاست. فراموش نکنید ما بارها گفتیم که یک شرایط و خلل سیاسی ممکن است در ایران به خاطر فروپاشی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بوجود بیاید و بنابراین اپوزیسیون در خارج از کشور باید آماده چنین خلل سیاسی باشد. البته موضوع دیگری هم هست که شاید حکومت برسر عقل بیاید و متوجه شود که هشتاد میلیون را تا ابد نمی شود در زندان نگاهداشت و باید درها را باز کرده و مسیر را برای دمکراسی هموار کند. اگر آقای خامنه ای در شرایطی به این نتیجه رسیدند و قبول کنند که برای آینده ایران مسئله دمکراسی براساس و شرایط بین المللی خوب است، اپوزیسیون هم باید آمادگی این را داشته باشد که از یک موضع قوی با ایشان وارد مذاکره شود، البته یادآور شوم که اپوزیسیون تنها زمانی می تواند با حکومت وارد مذاکره شود که قوی باشد، در غیر این صورت حکومت با آنها وارد مذاکره نخواهد شد… . فراموش نکنیم که اپوزیسیون تنها انحلال گراها نیستند. اپوزیسیون تنها آنهایی نیستند که می خواهند آلترناتیوی بسازند و این جمهوری را جایگزین کنند. بسیاری از مردم ایران بر این باورند که اصلاحات راه بهتری است برای تغییر رژیم در ایران.”
“اتحاد برای دموکراسی” جمعی از مرتجعین دست راستی کپک زده هستند که در این میان بدنبال آب و نانی برای خود می گردند. این گشت و گذارهای توریستی – سیاسی هم فال است و هم تماشا. هر چند ماه یکبار به یکی از شهرهای اروپا سفر می کنند و مجانی به تفریح و عیش و نوش می پردازند و ضمنا تلاشی مذبوحانه برای سری در سرها درآوردن نیز انجام می دهند. اینها ذره ای اعتبار و آبرو در میان مردم ندارند. کسی جدیشان نمی گیرد. در دوران سوسیال میدیا، در فیس بوک و سایت های اینترنتی با چاپ عکس رنگی خودی نشان می دهند، خود را در آب نمک می خوابانند تا شاید اگر دری به تخته خورد بتوانند کار آب و نان داری برای خود دست و پا کنند.
مردم ایران نه خواهان مذاکره با رژیم جنایتکار اسلامی اند، نه خواهان “انتخابات” تحت رژیم اسلامی و نه طرفدار حمله نظامی آمریکا و ناتو اند. مردم ایران هم از رژیم اسلامی بیزارند، هم از اصلاح طلبان حکومتی هم کیش آن و هم از مرتجعین لاشخوری که در انتظار حمله نظامی ناتو به ایران روز شماری می کنند. مردم خواهان یک جامعه آزاد، برابر و مرفه هستند. مردم یک دنیای بهتر می خواهند. از همین رو است که این اپوزیسیون دست ساز دلقک تاکنون هیچ بختی در میان مردم ایران نداشته است. مردم خوب می دانند که سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی تنها راه خلاصی از این بختک جنایت و سرکوب است. سازماندهی یک انقلاب اجتماعی و واژگونی نظام سرمایه داری بهمراه سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار یک جمهوری سوسیالیستی تنها پاسخ انسانی، متمدن و کم مشقت رهایی بخش برای مردم است. این اپوزیسیون دست راستی را باید افشاء و منزوی کرد.*
۲۸ نوامبر ۲۰۱۲
(۲۰۱۲)جنایتی دیگر، فاجعه ای دیگر , کارگران در طعمه حریق
جنایتی دیگر، فاجعه ای دیگر , کارگران در طعمه حریق
۲۰۱۲
بار دیگر کارگران محروم قربانی سودجویی سرمایه شدند. بار دیگر یک سانحه کاملا قابل پیشگیری، بخاطر سود نجومی سرمایه داران حریص، ده ها کارگر را در طعمه حریق به ذغال تبدیل کرد. این نه اولین و نه آخرین جنایت و فاجعه ای است که نظام سرمایه داری آفریده است. دو ماه پیش حدود ۳۰۰ کارگر نساج در پاکستان طعمه حریق شدند و بشکلی فجیع جان باختند. کارگرانی که برای یک لقمه نان و یک سرپناه حصیری روزی ۱۰- ۱۲ ساعت در سخت ترین شرایط جان می کنند و بهمین سادگی یک روز دیگر به خانه باز نمی گردند. این قانون سرمایه داری است. باید واژگونش کرد .
شنبه شب در “آشولیا” حومه شهر داکا، پایتخت بنگلادش، حدد ۱۲۰ کارگر در یک آتش سوزی در کارخانه “تزرین فشن” جان باختند و ۱۵۰ نفر شدیدا مجروح شدند. تعدادی هنوز ناپدیدند و از سرنوشت شان خبری در دست نیست. آشولیا خرابه ای است در شمال غرب داکا، خیابان هایش تاریک و بدون چراغ برق است، اما کمی دورتر در حاشیه آشولیا نورهای فلورسنت کارخانه های پوشاک که مثل قارچ از زمین روئیده اند، چشمان را آزار می دهد. کنتراستی که میان این نور خیره کننده و تاریکی مطلق وجود دارد، قرار است نوید دهنده کار و زندگی به محرومین بی حقوقی باشد که در این منطقه زندگی می کنند. حدود ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر کارگری که در این کارخانه ها تا پاسی از شب جان می کنند، از پایین ترین استاندارد طبقه کارگر جهانی برخوردارند؛ مزدشان در میان پایین ترین هاست، مزایای کار، ایمنی شغلی و ایمنی جانی اصلا وجود ندارد. این منطقه تولیدی سریع رشد یافته ای است که کمپانی های بزرگ بین المللی و مزن های مد برای سود بیشتر به آنها هجوم آورده اند .
کارخانه ای که در دسامبر ۲۰۱۰، ۲۹ کارگر در حریقی در آن جان سپردند، هنوز دارد برای “تامی هیلفگر” لباس تهیه می کند. ابتدا به این آتش سوزی توجه ای نشد، اما پس از آنکه یک گزارش تلویزیونی در آمریکا شرایط دهشتناک کار این کارگران را نشان داد، شرکت پی وی اچ، کمپانی مادر تامی هیلفگر قول داد که یک میلیون دلار صرف ارتقاء ایمنی کارخانه خواهد کرد. اما این فقط یک ژست روابط عمومی بیش نبود. از این یک میلیون دلار خبری نشد؛ اما بجای آن چند هفته بعد، جسد امینول اسلام، یکی از رهبران کارگری که سالها در آشولیا برای سازماندهی کارگران، افزایش دستمزد و ارتقاء ایمنی مبارزه می کرده است، در کنار جاده پیدا شد. بدن امینول نشان از شکنجه های وحشیانه می داد. امینول که زمان مرگ ۴۰ سال داشت، در سال ۲۰۱۰ توسط نیروهای امنیتی بنگلادش بجرم فعالیتهای کارگری دستگیر، شکنجه و زندانی شده بود.
در بنگلادش حدود ۵۰۰۰ کارخانه پوشاک وجود دارد که فقط در ۱۰ تا ۱۵ کارخانه فعالیت سندیکایی موجود است و یک درصد کارگران توسط اتحادیه کارگری نمایندگی می شوند. چند ماه پیش کارگران ۳۰۰ کارخانه برای خواست افزایش دستمزد و بهبود شرایط کار بمدت یک هفته کارخانه ها را تعطیل کردند. این ۵ هزار کارخانه حدود ۸۰% صادرات بنگلادش، مبلغی حدود ۱۲ و نیم میلیارد دلار درآمد تولید می کنند. این کارخانه ها عمدتا برای بازار اروپا و آمریکا لباس می دوزند. یک شرکت عظیم پیمانکاری هنگ کنگی بنام “لی و فانگ”، واسطه میان شرکت های غربی و کارخانه های بنگلادشی است. در زمان حریق کارگران تزرین فشن مشغول تهیه سفارش این شرکت برای کمپانی های وال مارت و سی اند اِ بودند .
مثل تمام موارد گذشته، شاهدان عینی از درهای خروجی و اضطراری باریک و قفل شده، راه پله هایی که توپ های پارچه و نخ راه عبور را مسدود کرده سخن می گفتند. صاحب این کارخانه جواز یک ساختمان سه طبقه را داشته اما کارخانه ۹ طبقه بود. تمام سالن ها مملو از کارگر، جای جم خوردن هم وجود نداشته است. مدیریت حتی زمانیکه آژیر حریق بصدا در می آید از خروج کارگران جلوگیری می کند و اعلام می کند که دارند آژیر را تست می کنند و باین ترتیب یک فاجعه انسانی دیگر رخ می دهد.
از روز دوشنبه هزاران کارگر در شهر داکا در اعتراض به این آتش سوزی و کشتار و به شرایط وخیم و غیرایمن کار دست به اعتراض و تظاهرات زده اند. امروز چهارشنبه تظاهرات کنندگان خیابان های یکی از حومه های شهر داکا را بلوک کرده و در فریادهای خود خواهان عدالت بودند. کارگران بطرف کارخانه ها سنگ پرتاب می کردند و یک اتوبان اصلی را کاملا بسته بودند. پلیس با فشنگ پلاستیکی به کارگران حمله برد و موجب زخمی شدن تعدادی از تظاهرات کنندگان شد .
این یک جنایت علیه بشریت است. این فجایع مداوما در کشورهای فقیر تحت حکومت های سرکوبگر و جنایتکار رخ می دهد. بسیاری از این حوادث حتی گزارش نمی شود. اما میلیونها نفر در بنگلادش، پاکستان، ویتنام، کامبوج و چین و غیره تحت این شرایط ضد انسانی جان می کنند و زندگیشان هر روز در خطر است. لباس های مد و آخرین تکنولوژی هایی که بویژه در غرب میلیاردها دلار بجیب سرمایه داران می ریزد، در این شرایط دهشتناک تولید می شوند. کارگران بنگلادش سه روز است که با خشم و درد غلیان کرده فریاد “عدالت” سر داده اند. عدالت واقعی فقط با به زیر کشیدن این نظام ضد بشری که هیچ چیز جز سود و سود بیشتر نمی شناسد، متحقق می شود. اکنون کارگران، زحمتکشان و محرومین تمام جهان علیه این نظام خونین بپا خاسته اند. زمان آن رسیده است تا نظام سرمایه را واژگون کنیم و جهان را بر قاعده آن قرار دهیم . *
۲۸ نوامبر ۲۰۱۲
(۲۰۱۲) فصل جدیدی از خیزش توده ای در مصر , تظاهرات توده ای علیه اسلامیست ها
فصل جدیدی از خیزش توده ای در مصر , تظاهرات توده ای علیه اسلامیست ها
۲۸ نوامبر ۲۰۱۲
محمد مُرسی، رئیس جمهور تازه بر تخت نشسته مصر، روز پنجشنبه ۲۲ نوامبر فرمانی بمنظور افزایش خارق العاده اختیارات خود صادر کرد؛ طبق این فرمان قوه قضاییه و قضات حق رد کردن هیچیک از احکام او را نخواهند داشت. این در عمل بعنوان تلاش اخوان المسلمین برای استقرار یک رژیم اسلامی در مصر تعبیر شده است. محمد مُرسی، این فرمان را درست زمانی که موفق به میانجیگری میان اسرائیل و حماس برای برقراری آتش بس شد، صادر کرد. بهمراه این فرمان، همچنین دستور داد که حسنی مبارک برای کشتار تظاهرات کنندگان سال گذشته مجددا محاکمه شود و اعلام کرد که مصونیت تمام مسببین کشتار مردم در سال گذشته را لغو خواهد کرد.
رهبری اخوان المسلمین به سرکردگی محمد مُرسی بر این خیال بودند که این شرایط، موقعیت خوبی برای افزایش قدرت شان است. ناسیونالیسم و ارتجاع عرب همواره از مساله فلسطین برای پیشبرد امر خویش سوء استفاده کرده است. مساله فلسطین یک مساله مهم و زنده برای مردم منطقه است. اشک تمساح ریختن برای مردم فلسطین یک راه موثر برای تحکیم قدرت ارتجاع در منطقه بوده است. بعلاوه، دستور تجدید محاکمه حسنی مبارک که در میان مردم مصر بسیار منفور است و مردم به حکم قاضی دادگاه او اعتراض داشته اند و نیز لغو مصونیت مسببین کشتار سال گذشته بنظر می رسید که عوامل تعدیل کننده مهمی در اعتراض مردم به فرمان ریاست جمهوری باشد. اما واقعیت چیز دیگری را نشان داد. از زمان صدور فرمان مصر یک پارچه در اعتراض است.
دوباره میدان مشهور التحریر، سمبل آزادیخواهی و اعتراض توده ای، شاهد تجمع و اعتراض هزاران نفر نه تنها به این فرمان، بلکه به اخوان المسلمین و ریاست جمهوری مُرسی است. دوباره شعارهای سرنگونی رژیم در میدان التحریر فریاد زده می شود؛ پژواک شعار “مردم می خواهند رژیم را سرنگون کنند” در میدان التحریر به روشنی بگوش می رسد. پلیس با گاز اشک آور به معترضین یورش برده است. مخالفین دفاتر اخوان المسلمین در چند شهر را به آتش کشیدند و میان نیروهای اخوان المسلمین و مردم معترض در چند شهر از جمله اسکندریه درگیری هایی رخ داده است. اخوان المسلمین همچنین با اتوبوس هواداران خود را برای ضد تظاهرات به قاهره آورده است.
اعتراضات به شهرهای مختلف مصر، از جمله اسکندریه و محله کشیده شد. محمد مُرسی تحت فشار فزاینده اعتراضات مردم برای هواداران خود سخنرانی کرد و گفت که این فرمان موقت است و او از ابراز مخالفت اپوزیسیون استقبال می کند. این سخنرانی نتوانست ذره ای از خشم بر حق مردم معترض را آرام کند. اخوان المسلمین، در هراس از تعمیق اعتراضات و خشم مردم، تصمیم به لغو تظاهراتی که برای روز ۲۶ نوامبر فراخوانده بود، گرفت. اما هنوز مردم در قاهره و چندین شهر دیگر علیه دولت اخوان المسلمین در حال اعتراض و تظاهرات اند. مردم خواهان سرنگونی دولت مُرسی و انحلال مجلس موسسان هستند که تحت تسلط نیروهای اسلامی، اخوان المسلمین و سلفی ها و در حال تصویب قانون شریعه بعنوان قانون اساسی کشور است.
الگوی حکومتی “اسلام معتدل”، از سال گذشته که غرب عملا از حفظ رژیم های حلقه بگوش عاجز ماند، در دستور قرار گرفت. دولت حزب اسلامی ترکیه بعنوان الگو برای منطقه انتخاب گردید و تلاش برای حقنه آن به مردم معترض آغاز شد. تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا با همکاری ترکیه، عربستان سعودی و لیگ عرب در تلاش برای شکل دادن به آینده منطقه هستند و در هر کشور درخور شرایط سیاسی – اجتماعی آن نقشه ای را به پیش می برند. در لیبی ناتو عملا وارد میدان شد و دولتی بهمان سیاهی و جنایتکاری دولت قذافی را بر مردم سوار کرد. در سوریه یک ارتش مزدور بنام “ارتش آزاد سوریه” سازمان داده است که در جنگ با دولت جنایتکار اسد زندگی مردم را ویران کرده و به خاک و خون کشیده اند. در تونس و مصر از طریق انتخابات نیروهای اسلامی را به قدرت رسانده اند.
بسیار کوشیده شده است که با حرکات دیپلماتیک محمد مُرسی را به مقام شامخ یک سیاستمدار و دولتمرد مهم برسانند. تلاش برای استفاده از او در برقراری آتش بس میان اسرائیل و حماس، دعوت از او برای شرکت در کنگره حزب حاکم در ترکیه و تحرکات دیگر تلاشهایی برای حقنه کردن او به مردم معترض مصر است. اما مردم مصر یک حکومت اسلامی نمی خواهند. مردم دو سال است که به خیابانها ریخته اند، کشته داده اند، فداکاری کرده اند تا به آزادی، برابری و رفاه، این خواست پایه ای شان، دست یابند. خوشبختانه تلاش های تاکنونی ارتجاع منطقه و بین المللی نتوانسته مردم مصر را خانه نشین سازد. اعتراضات وسیع و توده ای هفته اخیر بیانگر زنده بودن خواست و تلاش برای مبارزه برای آزادی و برابری و رفاه، در میان مردم است. *
(۲۰۱۲) حزب مشروطه و نسخه سیاه برای آینده ایران
حزب مشروطه و نسخه سیاه برای آینده ایران
۲۰۱۲
حزب مشروطه ایران پس از کنگره نهم خویش اعلام کرده است که در صورت حمله نظامی به ایران “حزب مشروطه ایران موقتأ در کنار رژیم قرار خواهد گرفت.” اپوزیسیون راست ایرانی به دو دسته تقسیم می شوند: یک دسته آنهایی که آمریکا و غرب را به حمله نظامی به ایران تشویق و ترغیب می کنند، بخشی از نیروهای جنبش راست پرو غرب که آنها نیز مثل حزب مشروطه خواهان احیای نظام سابق در ایران هستند. امثال سازمان مجاهدین، نیروهای قومپرست و جریانات دست ساز قومى نیز در این صف قرار دارند. دسته دیگر در مقابل حمله نظامی پشت رژیم اسلامی بصف می شوند، مانند حزب مشروطه، برخی از جریانات ملی اسلامی و اصلاح طلب حکومتی و سازمان های ضد امپریالیست که بنام چپ فعالیت می کنند. این جریاناتات از آنجا که اهداف ارتجاعی شان با خواستهای پایه ای مردم در تناقض است، نه می خواهند و نه می توانند بر نیروی مردم آزادیخواه و برابری طلب، بر بشریت متمدن و انسان دوست، یعنی قطب سوم اتکاء کنند. اینها تنها خود را صرفا میان دو قطب تروریستی، یعنی تروریسم اسلامی و رژیم اسلامی یا تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا مخیر میبینند.
این صفبندی نیروی ارتجاع است که صرفنظر از آنکه از کدام قطب تروریستی دفاع می کند، خواهان حفظ نظم موجود است، یعنی یک نظام سرمایه داری که بر مبنای کار ارزان و کارگر خاموش انباشت می کند. اما انصافا باید گفت که حزب مشروطه در بیان نیات ارتجاعیش صراحت دارد. این حزب سه سال پیش در زمان خیزش توده ای مردم ایران، زمانی که خطر یک انقلاب رژیم اسلامی را تهدید میکرد، علیرغم اینکه مدعی است خواهان “سرنگونی رژیم جمهوریاسلامی در کل ساختار حکومت و نه صرفأ اصلاح آن” است، در هراس از یک انقلاب کارگری که بساط سرمایه و استثمار خشن آنرا واژگون می کند، اعلام کرد که “حفظ نظام یک گزینه است.” (داریوش همایون) بعلاوه، باید یادآور شد که مخالفت حزب مشروطه با حمله نظامی تا آنجا که اعلام می کند در صورت وقوع آن “در کنار رژیم اسلامی قرار خواهد گرفت،” از روی انسان دوستی و نگرانی از قربانی شدن مردم نیست؛ خیر، اشتباه نکنید! اینها نگران تجزیه ایران هستند؛ اینها ناسیونالیست های عظمت طلبی هستند که حاضرند برای حفظ “یکپارچگی کشور” و ممانعت از تجزیه آن با شیطان، یعنی رژیم سرکوبگر و جنایتکار اسلامی همدست و هم سنگر شوند. اینها بخاطر “حفظ تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران” است که با حمله نظامی به ایران مخالفند.
حزب مشروطه نه تنها صریح و علنی این نیت و هدف را اعلام می کند، بلکه همچنین حمایت صریح شان از تحریم، نیات ضد انسانی و ارتجاعی آنها را برملا می کند. زیرا اگر نگرانی از وضعیت مردم، سلامت و رفاه آنها نقطه عزیمت حزب مشروطه بود، با تحریم اقتصادی که پیش و بیش از هر چیز دارد از مردم عادی، از مردم کارگر، زحتمکش و محروم قربانی می گیرد، مخالفت می ورزیدند. خانم هایده توکلی، عضو شورای مرکزی حزب مشروطه با صراحت کامل از تحریم، این سلاح کشتار جمعی دفاع می کند: “همواره تاکید کرده ایم که مخالف جنگ و موافق تحریم های هوشمندانه هستیم و از خیلی وقت پیش پیشنهاد شروع این اقدامات را به کشورهای دیگر کرده ایم. اکنون نیز شاهد هستیم که زمان هر چقدر می گذرد این تحریم ها تاثیر گذارتر می شوند، هر چند که متاسفانه به مردم ایران هم این فشار وارد می شود ولی برای گذار از این مرحله می بایست یکی را انتخاب کرد: جنگ یا تحریم. ما تحریم را انتخاب کرده ایم.”
اولا، معلوم نیست چرا یک جریان سیاسی مجبور به انتخاب یکی از این دو اقدام ضد بشری است؟ چرا اینها برایشان غیرقابل تصور است که یک رژیم سرکوبگر را بدون متوسل شدن به اینگونه اقدامات ضد انسانی که منجر به رنج و زجر توده های مردم و کشتار وسیع می شود، سرنگون کرد؟ باین خاطر که اینها از انقلاب کارگری می ترسند؛ اینها از انقلاب بیشتر از رژیم اسلامی در هراسند؛ از همین رو بود که زمانی که بوی انقلاب به مشامشان خورد به صرافت افتادند که “حفظ نظام یک گزینه است.” اینها می خواهند که در مسیر سرنگونی رژیم اسلامی مردم نیز زندگیشان ویران شود، مردم نیز همراه رژیم به زانو افتاده باشند، تا آنها بتوانند با کمک دولتهای غربی به قدرت برسند. اینها می دانند که آلترناتیو مردم نیستند، پس راهی را برای سرنگونی رژیم باید بگزینند که مردم امکان انتخاب را از دست داده باشند، مردم آنچنان بدبخت و مستاصل شده باشند که بشود هر بلایی را بر سرشان نازل کرد. نقشه و استراتژی اینها روشن است.
ثانیا، اینها بر چه مبنایی نظر می دهند که “زمان هر چقدر می گذرد این تحریم ها تاثیر گذارتر می شوند”؟ آیا از ضعف رژیم اسلامی است یا از عجز مردم است که اینها به این نتیجه رسیده اند؟ اینها به آن نیروهایی متعلقند که دارای اذهان بیمار گونه اند، بر این تصور اند که فشار تحریم ها مردم را آنچنان مستاصل خواهد کرد که علیه رژیم برمی خیزند و در این میان فرصتی برای نازل شدن اینها با هواپیمای ایر فرانس، بریتیش ایرویز یا آمریکن ایرلاین به تهران فراهم خواهد آمد. تاریخ اخیر نشان می دهد که چگونه تحریم اقتصادی همچون سلاح کشتار جمعی علیه یک جامعه عمل می کند، ده سال تحریم عراق که به قتل عام نزدیک به یک میلیون انسان، عمدتا نوزادان، کودکان و سالمندان شد، در جلوی چشمان همه ما قرار دارد. اینها این حقیقت را می دانند، مردم هم می دانند؛ از همین رو است که صفت پوچ و بی معنای “هوشمند” را در مقابل تحریم قرار داده اند. هوشمند یا احمق، این تحریم ها دارد از مردم رنجدیده و محروم ایران قربانی می گیرد.
این نیروهای ارتجاعی و ضد انسانی را باید افشاء کرد. اینها دشمنان مردم اند. نقش این نیروها، چه موافق حمله نظامی و چه مخالف از نوع حزب مشروطه، تحمیل رنج، درد، گرسنگی و قتل عام به مردم است. اینها آینده ای سیاه را برای مردم ترسیم می کنند. مردم خواهان آزادی، برابری و رفاه اند. مردم خواهان جامعه ای هستند که در آن همه صرفنظر از جنسیت، قوم، نژاد، زبان مادری و محل و خانواده ای که در آن متولد می شوند، آزاد و برابر باشند؛ و از برابری، صرفا برابری حقوقی مد نظر نیست، بلکه برابری واقعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مد نظر است. مردم خواهان جامعه ای هستند که در آن همه مرفه باشند، نه آنکه اقلیتی بر ثروت های افسانه ای تکیه زنند و اکثریت عظیم مردم دچار فقر و فلاکت باشند. چنین جامعه ای فقط و فقط تحت سوسیالیسم امکانپذیر است. نظامی که حزب اتحاد کمونیسم کارگری برای آن مبارزه می کند. سازماندهی یک انقلاب کارگری علیه رژیم کثیف اسلامی و سرنگونی آن بهمراه سرنگونی نظام سرمایه داری تنها پاسخ واقعی به خواستهای مردم است.*
(۲۰۱۲) فقط کمونیسم کارگری پاسخگو است!
فقط کمونیسم کارگری پاسخگو است!
۲۰۱۲
دیروز و امروز یونان شاهد یک اعتصاب سراسری عمومی در اعتراض به سیاست های ریاضت کشی بود. به فراخوان اتحادیه های کارگری یک اعتصاب عمومی ۴۸ ساعته و تظاهرات وسیع در سراسر کشور سازمان یافت. در شهر آتن امروز حدود ۱۰۰ هزار نفر راهپیمایی کردند و پیش از رای گیری پارلمان در مورد یک سری قوانین جدید سخت تر ریاضت کشی با پلیس درگیر شدند. تظاهرات کنندگان با پرچم های رنگین و با شعار “بجنگ! آنها خون ما را می مکند” در مقابل پارلمان تجمع کردند. برخی از تظاهر کنندگان سعی کردند که از باریکاد پلیس عبور کرده و وارد پارلمان شوند. پلیس با گاز اشک آور و ماشین های آبپاش به تظاهرات کنندگان حمله کرد. در درون پارلمان نیز بدنبال اعتصاب کارکنان پارلمان در اعتراض به کاهش دستمزدهایشان، برای مدتی پروسه رای گیری متوقف شد. سپس از طرف صف تظاهر کنندگان کوکتل مولوتف بطرف پلیس پرتاب شد. فریادهای “آنها دارند ما را ذره دره می کشند و عین خیالشان هم نیست!” از گوشه و کنار بگوش می رسید.
در ماههای اخیر اروپا شاهد اعتراضات وسیع توده ای و اعتصابات کارگری گسترده بوده است. اعتصابات کارگری و تظاهرات توده ای بویژه در یونان، اسپانیا، پرتغال، ایتالیا و فرانسه نسبت به قوانین ریاضت کشی لاینقطع ادامه داشته است. کاهش دستمزدها و حق بازنشستگی، افزایش سن بازنشستگی و مبلغ پرداختی توسط کارگران برای حق بازنشستگی، کاهش بیمه های اجتماعی، بیمه بیکاری، سطح و استاندارد بهداشت و طب، خصوصی کردن تحصیلات عالی، افول سطح آموزش و پرورش در مدارس و غیره بخش هایی از سیاست ریاضت کشی اروپای واحد بوده است. اکنون بیش از سه سال است که بحران عمیق سرمایه داری گریبان جهان را گرفته است. میزان فقر و گرسنگی در سطح جهان وسیعا افزایش یافته است. در اروپا و آمریکا، ثروتمندترین بخش دنیا، گرسنگی، فقر و بی خانمانی ابعاد بسیار گسترده ای پیدا کرده است. دولتها هر روز بخشی از بیمه های اجتماعی را قطع می کنند؛ بیکاری، بویژه میان جوانان بسیار وسیع است.
این شرایط موج وسیعی از اعتراضات توده ای و اعتصابات را در اروپا شکل داده است. کارگران، معلمان، کارکنان بخش بهداشت و خدمات بارها دست به اعتصاب و راهپیمایی زده اند. اما دولتهای سرمایه کماکان بر سیاست های خویش پای می فشارند. احزاب مختلف پارلمانی، از راست افراطی تا باصطلاح چپ بر انجام باصطلاح اصلاحاتی که به فقر گسترده تر مردم کارگر و زحمتکش منجر میشود، توافق پایه ای دارند؛ صرفا بر سر میزان و شدت آن اختلافاتی در میان آنها بروز می کند. این بحران سرمایه داری است. این شرایط ویژه و استثنایی نیست. یکی از خصلت های پایه ای نظام سرمایه داری بحران های ادواری است. اینرا مارکس بیش از صد سال پیش اعلام کرد. و اکنون طبق گفته رسانه های بورژوایی، بورژوازی نیز بر صحت گفته مارکس تائید دارد. با جهانی شدن نظام سرمایه داری و با بتعویق افتادن بحران بدلایل متعدد، این بار کل جهان در یک بحران عمیق و خانمان برانداز دست و پا می زند.
چنین بحرانی دو پاسخ دارد: یا بورژوازی قادر به حل آنست، بقمیت فقر و گرسنگی دادن به میلیون ها انسان؛ تباه کردن باز هم بیشتر یک نسل از مردم کارگر و زحمتکش، تحمیل بیکاری، بی خانمانی، فقر و گرسنگی. یا طبقه کارگر و کمونیسم. راه سومی وجود ندارد. باید این نظام وارونه را بر قاعده اش قرار داد. باید سرمایه داری را واژگون کرد؛ باید مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله را ملغی نمود؛ باید کار مزدی را لغو کرد؛ فقط در این شرایط است که بشریت قادر خواهد بود به آزادی، برابری و رفاه دست یابد. سعادت بشریت در سرنگونی سرمایه و استقرار سوسیالیسم نهفته است. مارکس حقیقت را گفت. *
(۲۰۱۲) یک روز تاریخی در جنبش کارگری اروپا “۱۴ نوامبر روز همبستگی و عمل اروپایی”
یک روز تاریخی در جنبش کارگری اروپا “۱۴ نوامبر روز همبستگی و عمل اروپایی”
۲۰۱۲
امروز ۱۴ نوامبر به فراخوان اتحادیه های کارگری و با حمایت سازمان ها و احزاب چپ و کمونیست، میلیون ها نفر دست به اعتصاب و راهپیمایی در شهرهای اروپایی زدند. از مدتی پیش اتحادیه های کارگری روز ۱۴ نوامبر را روز همبستگی علیه سیاست های ریاضت کشی دولتهای اروپایی و اعتصاب عمومی خواندند. استقبال از این فراخوان، تاریخی و بی سابقه بود. بگفته فرناندو توکسو رئیس بزرگترین اتحادیه کارگری اسپانیا، هماهنگی بین المللی در این روز بیانگر آنست که “ما به یک لحظه تاریخی در جنبش اتحادیه ای اروپا می نگریم.”
کارگران در اسپانیا و پرتغال بشکلی هماهنگ دست به یک اعتصاب عمومی زدند، در این دو کشور شبکه اتوبوسرانی، مترو و قطار متوقف شد، بسیاری از پروازها کنسل گردید و مدارس بسته شد. در ایتالیا، فرانسه، بلژیک و یونان نیز کارگران دست به اعتصاب زدند و راهپیمایی در شهرهای مختلف برگزار گردید.
در اسپانیا، که یک چهارم نیروی کار بیکار است و سیاست های ریاضت کشی، کاهش دستمزدها و حقوق بازنشستگی و افزایش مالیات بر حقوق کارکنان میلیونها نفر را بیخانمان و دچار فقر کرده است، بویژه پس از خودکشی دو نفر، یک مرد در گرانادا و یک زن در باسک، پس از دریافت حکم تخلیه خانه شان از بانک، مردم بسیار خشمگین هستند. یک اعتراض برحق و گسترده مردم به پرداخت پول های هنگفت برای نجات بانک ها توسط دولت است که مردم اکنون دارند تاوان آنرا با فقر و بیخانمانی پس می دهند. این وضعیت موجب درگیری هایی میان پلیس و تظاهر کنندگان شد که طبق برخی گزارشات ۶۰ نفر در این کشور دستگیر و ۳۴ نفر مجروح گردیدند، ۱۸ نفر از مجروح شدگان پلیس هستند. پلیس وحشیانه با باتون به تظاهرات کنندگان در مادرید حمله ور شد.
در شهر رم، ایتالیا، دانش آموزان و دانشجویان با سنگ به پلیس حمله ور شدند. در میلان شیشه های حداقل یک بانک توسط تظاهر کنندگان خرد شد. در یونان تظاهر کنندگان بنری در دست داشتند که روی آن نوشته شده بود: “دیگر بس است!” در اتریش هم مردم دست به تظاهرات زدند. در این تظاهرات شعار “ما همه یونانی هستیم” شنیده می شد. در سایر کشورهای دیگر هم بنر “ما همه یونانی هستیم” در میان تظاهرات بچشم می خورد.
این روز فقط گوشه ای از ظرفیت انقلابی طبقه کارگر و مردم زحمتکش و محروم اروپا را به نمایش می گذارد. استقبال مردم از فراخوان اتحادیه های کارگری برای یک حرکت هماهنگ همبستگی در اعتراض به سیاست های ریاضت کشی رسانه ها را متعجب ساخته است. میلیونها نفر در اروپا در این روز تاریخی اعتراض و نفرت خود را از سیستم موجود، از اختلاف طبقاتی، از استثمار و سود پرستی نظام سرمایه داری، از حکومت های سرمایه که بر اروپا حکم می رانند، به روشنی نشان دادند. مردم می دانند که مسبب این شرایط ناعادلانه، این فقر و بیخانمانی و این دزدی عیان سرمایه داران و دولتهایشان، نظام سرمایه داری است. لیکن حاکمیت ایدئولوژی چپ بورژوایی و غیرکارگری، مانع از دست بردن به ریشه مشقات است. رفرمیسم، دموکراسی و ناسیونالیسم پاسخ این چپ غیرکارگری است. سیاست دولتی کردن بانک ها و آنچه دموکراسی مستقیم می خوانند تمام پاسخ این چپ است. اما این پاسخ قادر نیست مشقات را به پایان ببرد. در شرایط بحران تنها دو راه حل در مقابل جامعه موجود است: یا بورژوازی با حملات وحشیانه، با تحمیل فقر و مشقت بسیار به توده مردم خود را از بحران بیرون می کشد؛ یا طبقه کارگر و کمونیسم کارگری با سازماندهی یک انقلاب اجتماعی نظام سرمایه داری را واژگون می کنند و سوسیالیسم را بر ویرانه های آن مستقر می سازند. تنها راه برون رفت از فقر و مشقت و دستیابی به یک جامعه آزاد، برابر و مرفه، به زیر کشیدن سرمایه داری و برقراری یک جمهوری سوسیالیستی است. باید صفوف خود را برای این نبرد نهایی آماده سازیم. *
(۲۰۱۳) اعدام، عدالت یا انتقام؟ گفتگوى خاوران با آذر ماجدی در مورد مجازات اعدام
اعدام، عدالت یا انتقام؟ گفتگوى خاوران با آذر ماجدی در مورد مجازات اعدام
۲۰۱۳
اعدام، عدالت یا انتقام؟
گفتگو با آذر ماجدی در مورد مجازات اعدام
خاوران: در حکومت مورد نظر شما مجازات چگونه تعریف میشود و به قصد دستیابى به چه هدفى دنبال میشود؟
آذر ماجدى: بطور عام میتوان گفت که سیستم هاى مجازاتى بر دو فلسفه بنا شده اند: انتقام و قصاص یا آموزش و بازسازى و یا تلفیقى از این دو. من شخصا اعتقادى به انتقام و قصاص و مبنا قرار دادن این فلسفه در سیستم قضایى- مجازاتى ندارم. نه تنها این فلسفه را انسانى نمیدانم بلکه پیروى از آن را وارد شدن در یک دور باطل انتقام و انتقام کشى مى دانم. عده اى بر این عقیده اند که با انتقام گیرى و یا قصاص مجرم، جامعه متنبه میشود. جامعه ممکن است مرعوب شود ولى متنبه نخواهد شد. جامعه مرعوب شده نیز جامعه اى انسانى نیست. ارعاب و ترس جنایت را کاهش نمیدهد، بلکه عملا آنرا افزایش میدهد. راه مقابله و بقا در مقابل ارعاب، یا تسلیم است و یا دستیابى بقدرتى که ارعاب را با ارعاب متقابل جواب دهد.
اگر قصد متنبه کردن جامعه به معناى آموزش آن است، پس باید از راه هاى دیگرى وارد شد. باید انسانیت و انسان گرایى را رشد داد. باید مجرم را آموزش داد. ممکن است در برخى موارد تا آنجا که به یک مجرم معین برمیگردد، دیگر به اصطلاح کار از کار گذشته باشد و امیدى به تغییر او وجود نداشته باشد، ولى برخورد انسانى با چنین مجرمى باعث اعتلاى جامعه، اخلاقیات و ارزشها و فرهنگ حاکم خواهد شد.
بنظر من قطعا کاربست فلسفه انتقام و قصاص در سیستم قضایى – جنایى یک جامعه انسانى مردود است. اصل را باید بر آموزش و بازسازى قرار داد.
خاوران: آیا باید یک قاتل حرفه اى را که کشتن کسب و کارش بوده اعدام کرد؟ اگر پاسخ مثبت و یا منفى است دلایلتان چیست؟
آذر ماجدى: من کلا و اصولا با اعدام مخالفم. حالا در مورد قاتل حرفه اى و به اصطلاح قاتل «سریال» باشد، یا قاتلى که یکبار به قتل دست زده است، فرقى نمیکند. اعدام بنظر من قتل عمد و از پیش برنامه ریزى شده توسط دولت است. قتلى که در عین خونسردى و با طرح قبلى انجام میشود. مجازات اعدام جامعه را به عقب میکشاند. جامعه را در عصر قرون وسطى نگاه میدارد. اعدام باعث افزایش خشونت در جامعه میشود. ممکن است جامعه را مرعوب کند ولى این ارعاب نه تنها باعث کاهش قتل و جنایت نمیشود، بلکه موجب افزایش آن است.
خاوران: با کشتن یا نکشتن قاتل به جامعه چه پیامى داده مى شود؟
آذر ماجدى: بنظر من با انجام مجازات اعدام قبح قتل و کشتن ریخته میشود. ارزش حیات و جان انسان پایین میاید. اگر خشونت از جانب دولت درست است و تقدیس میشود، پس اشکالى ندارد. این یک پیام صریح است. ممکن است اینگونه استدلال شود که با اعدام، یک انسان بد و جنایتکار را میکشند، پس باید تاثیر معکوس داشته باشد، ولى در عمل چنین نیست. اعدام، یعنى قتل برنامه ریزى شده توسط دولت، آدمکشى را امرى راحت تر و قابل قبول تر میکند. به جوامعى که در آن مجازات اعدام قانونى است نگاهى بیاندازید و آنها را مقایسه کنید با جوامعى که در آن مجازات اعدام لغو شده است، بنظر من سریع میتوان مشاهده کرد که در جوامع دسته ی دوم ارزش انسان و حیات بطور کلى بالا تر است. حتى میزان جنایت هم کمتر است.
خاوران: با نکشتن قاتل حق انسان و یا انسان هایى که به دستور و یا به دست او کشته شده اند چه میشود؟
آذر ماجدى: من سوال شما را بمعناى عدالت خواهى قربانیان مى فهمم. باید تکرار کنم که از نظر من عدالت با انتقام و قصاص تامین نمى شود. متاسفانه هیچ حرکتى نمیتواند حق قربانیان را اعاده کند. این دردناک است. و عمق تراژدى جنایت یا مرگ بطور کلى در همین جاست. نمیتوان آنچه را که از دست رفته است، بهیچ طریقى بازگرداند. لذا کشتن قاتل نیز نیستى را به هستى باز نمیگرداند. تنها شکلى که کشتن قاتل ممکن است عدالت خواهى و یا حق طلبى معنا دهد که انتقام مورد نظر باشد. قطعا قاتل باید محاکمه و مجازات شود؛ از این طریق شاید عدالت خواهى قربانیان تا حدودى تامین شود. مبارزه ریشه اى با قتل و جنایت، بنظر من بهترین شیوه ی تامین عدالت است.
خاوران: چه عامل و یا عواملى موجب میشود که کشتن انسان براى بعضى بصورت کسب و کار درآید و امرى عادى شود؟
آذر ماجدى: دلائل پیچیده اجتماعى ، روحى و روانى وجود دارد. بطور عام و کلى مسائل اجتماعى موجب قتل و جنایت میشود. اگر دلائل قتل هایى که انجام میگیرد را بررسى کنید، به مسائلى چون عوامل اقتصادى، عقب ماندگى هاى اخلاقى و فرهنگى، تعصبات و غیره میرسید. میتوان بروشنى دید که با زیر و رو کردن جامعه و ساختن جامعه اى که در آن آزادى و برابرى هست، اختلاف طبقاتى و نابرابرى اجتماعى و سیاسى وجود ندارد، انسان محور اصلى و نقطه عزیمت اصلى جامعه است، نفع پرستى جامعه را بحرکت در نمیاورد، تعصبات جنسى و نژادى از میان رفته است، رقابت و حسادت تا میزان زیادى کاهش یافته است، قتل و جنیایت باید موضوعیت خود را از دست بدهد؛ و ما فقط با موارد بیمارى هاى روانى روبرو باشیم که انسان را به سوى جنایت سوق میدهد. هر چند که چنین مواردى را هم میتوان تصور کرد که تا میزان قابل توجهی کاهش پیدا کند. در جامعه سرمایه دارى کنونى که نفع طلبى بر جامعه حکم میراند، فقر ، فلاکت ، نابرابرى و تبعیض سرنوشت اکثریت بزرگ مردم است؛ تبعیضات و تعصبات جنسى، نژادى و ملى در جامعه حاکم است. انسان از خود بیگانه است، منزوى است، تنهاست، وجود جنایت و جنایتکاران بیمار امرى عادى است. باید جامعه را از اساس زیر و رو کرد و آنگاه جنایت بنظر من اگر کاملا ناپدید نشود، بمیزان بسیار زیادى کاهش مى یابد.
خاوران: عده اى بر این عقیده اند که مجازات اعدام موجب کاهش قتل و جنایت در جامعه مى شود. شما در این زمینه چه فکر میکنید؟
آذر ماجدى: من با این نظر مخالفم. آمریکا بنظر من مثال بسیار خوبى است. آمریکا را با اروپا مقایسه کنید. یا حتى در خود آمریکا ایالاتى که در آن مجازات اعدام جارى میشود با ایالاتى که در آن مجازات اعدام لغو شده را مقایسه کنید، متوجه میشوید که این نظر صحت ندارد و افسانه اى بیش نیست. اتفاقا در کشورهایى که میزان اعدام در آن بالا است جنایت هم رقم بالایى دارد. آمریکا بنظرم بهترین نمونه رد چنین ادعایى است.
خاوران: حکومت مورد نظر شما با موجوداتى چون خامنه اى، رفسنجانى، عسگر اولادى، بادامچیان، نقدى، فلاحیان، شاهرودى، مرتضوى و ده ها جنایتکار ریز و درشت دیگر چه خواهد کرد؟ نظر شما چیست؟
آذر ماجدى: کلیه این جنایتکاران باید محاکمه شوند. محاکمه علنى. باید جرائم و جنایات آنها در دادگاه هاى علنى روایت شود. باید دنیا از کلیه جنایات آنها مطلع شود. باید بازماندگان قربانیان این جانیان حضور یابند و شکایت شان را عنوان کنند و علیه آنها اقامه دعوى کنند. و این جانیان باید مجازات شوند. ولى من حتى با اعدام این جانیان نیز مخالفم.
خاوران: با اموال و خانواده جنایتکار مذکور چه باید کرد؟
آذر ماجدى: خانواده جنایتکاران باید بتوانند به زندگى عادى شان ادامه دهند. ما در دوران قبیله اى زندگى نمى کنیم و خانواده مجرمان و جنایتکاران باید در آرامش به زندگى عادى خود ادامه دهند. حتى در مواردى دولت باید از آنها در مقابل خشم و انتقام قربانیان و بازماندگان آنها حمایت کند. به آنها پوشش حمایتى بدهد. تا آنجا که به اموال برمیگردد، بنظر من به میزان اموال و به طریقى که ابتیاع شده بستگى دارد. اگر داریم راجع به میلیون ها دلارى که از طریق قاچاق و دزدى و آدمکشى بدست آمده صحبت میکنیم، باید قطعا به نفع مردم مصادره شود. در مورد رهبران و کار بدستان جمهورى اسلامى باید قطعا چنین کرد. ولى اگر اموال ناچیزى است که از طریق کار بدست آمده است نباید به آن دست زد. البته این نکات را من بشکل کلى و عمومى عنوان میکنم و حتما سیستم قضایى باید تک تک موارد را با خصوصیات متفاوتشان بررسى کند و پاسخ گوید. *
(۲۰۱۳) بمناسبت درگذشت نلسون ماندلا , راز ماندلا چیست؟
بمناسبت درگذشت نلسون ماندلا , راز ماندلا چیست؟
۲۰۱۳
نلسون ماندلا در سن ۹۵ سالگی چشم از جهان فرو بست. نلسون ماندلا یک شخصیت منحصر بفرد است. کمتر شخصیت سیاسی هست که هم چپ و هم راست با احترام و تحسین درباره او سخن گویند. اما ماندلا موفق شده است که احترام و تحسین هر دو طیف سیاسی را برانگیزد. بخش وسیعی از چپ بین المللی ماندلا را یک قهرمان انقلابی می شناسند؛ طیف راست از او بعنوان یک سیاستمداری که برای دموکراسی مبارزه کرده است یاد می کنند. آیا این تناقض نیست؟ راز ماندلا چیست؟
من از زمان کودکی به مبارزه علیه آپارتاید علاقمند و در دوران دانشجویی فعال جنبش ضد آپارتاید بودم. بعنوان یک کمونیست در دوران دانشجویی به سازمان ANC با شک و بی اعتمادی می نگریستم. بویژه آنکه تعدادی از رهبری آنرا از نزدیک ملاقات کرده بودم و چندان به دلم ننشسته بودند. اما ماندلا بنظرم یک چهره محبوب بود. فکر میکنم از آنرو که در زندان بسر می برد. بخاطر دارم که در کشتار سوئتو در سال ۱۹۷۶ چگونه در تحرک سازماندهی اعتراض بودیم. چگونه با بغض در گلو مشغول فعالیت بودیم. احساسی مشابه دوران انقلابی ۵۷ در ایران و پس از آن در کشتارهای رژیم اسلامی.
بعدها زمانی که کمونیست آگاهتری شدم و خط کمونیستی ام را انتخاب کردم، یعنی در دوره انقلاب ۵۷ و پس از آن، متوجه شدم که شک و تردید و بی اعتمادیم به ANC بی پایه نبوده است. بعدها نیز که در حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری فعالیت می کردم با علاقه تمام اخبار مبارزات جنبش ضد آپارتاید را دنبال می کردم. مطالعات بسیاری در مورد این جنبش، بویژه جنبش کارگری آفریقای جنوبی انجام دادم. امر جنبش آزادیخواهی در آفریقای جنوبی امر من نیز بود. نه تنها از موضع یک کمونیست انترناسیونالیست، بلکه از نظر عاطفی نیز با این جنبش احساس نزدیکی می کردم.
همراه با اوجگیری جنبش ضد آپارتاید و نزدیک شدن سقوط آن بسیار شاد بودم. اما یک فکر از ذهنم خارج نمی شد: آپارتاید سرنگون می شود و این اتفاق بسیار شیرینی است، اما یک رژیم سیاه پوست سر کار می آید که کارگران و مردم را سرکوب می کند، فقر ادامه می یابد، آنرا چه باید کرد؟ می دانستم که حزب کمونیست آفریقای جنوبی یک حزب چپ رفرمیست، ناسیونالیست و دموکراسی طلب است و در نتیجه برای پیشروی مبارزه امیدی به آن نمی توان داشت. امیدم جنبش کارگری بسیار رادیکال بود.
بالاخره ماندلا از زندان آزاد شد و با دولت آپارتاید به توافقاتی رسید. منهم به این فکر می کردم که ماندلا دارد سازش می کند. شرایط برای کارگران و مردم محروم تغییر بسیاری نخواهد کرد. در بر همان پاشنه استثمار خشن و فقر خواهد چرخید. در همان زمان با منصور حکمت در این مورد صحبت و بحث می کردیم. این بحث ها ذهنم را بسیار روشن کرد. اکنون که ماندلا جان سپرده است و همه دارند درباره او صحبت می کنند: عموما تحسینش می کنند و برخی از جریانات چپ او را سازشکار خطاب می کنند. نوشته ای به انگلیسی با عنوان “نلسون ماندلا، قهرمان چه کسی است؟” منتشر کردم. در اینجا نوشته کوتاهی از منصور حکمت را که در آوریل ۱۹۹۴ بمناسبت انتخابات در آفریقای جنوبی در نشریه انترناسیونال منتشر شد را بچاپ می رسانیم. امیدوارم که خوانندگان آزادی زن نیز مانند من بتوانند نقش و اهمیت نلسون ماندلا را در این سطور دریابند، بدون آنکه بکوشند او را در یک جعبه ای در چپ یا راست جای دهند، آنچه جنبش پوپولیستی انجام میدهد. نلسون ماندلا نقش مهمی در فروپاشی آپارتاید و جلوگیری از جنگ داخلی داشت، اما او قهرمان طبقه کارگر، قهرمان کمونیسم نبود.*
۲۰۱۳-۱۲-۰۸
(۲۰۱۳) جایزه صلح نوبل , ابزار ایدئولوژیک بورژوازی غرب
جایزه صلح نوبل , ابزار ایدئولوژیک بورژوازی غرب
۲۰۱۳
جایزه صلح نوبل از پرستیژ بالایی در سطح افکار عمومی جهانی برخوردار است. علیرغم تلاشی که برای پوشاندن ماهیت سیاسی – ایدئولوژیک این جایزه و کمیته اهداء کننده آن انجام می گیرد، نگاهی به برندگان این جایزه از سال ۱۹۰۱، که برای اولین بار این جایزه اهداء شد تا ۲۰۱۳، نقش و جایگاه این جایزه در تحکیم ایدئولوژی سرمایه داری و بورژوازی غرب، یا تروریسم دولتی کاملا آشکار میشود. تحت نام قدردانی از تلاشهای افراد یا سازمانهایی که برای “دفاع از آزادی، برابری طلبی یا صلح” فعالیت کرده اند، نوع خاصی از “تلاش” که کاملا مطابق منافع این بورژوازی است مورد تحسین قرار می گیرد و به آن پاداش قابل ملاحظه ای پرداخت می شود.
باسم تعدادی از برندگان توجه کنید: “دوکلرک” رئیس جمهور رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی، ایسحاق رابین، نخست وزیر دولت نژاد پرست اسرائیل، شیمون پرز، اکنون رئیس جمهور اسرائیل و بمدت چندین دهه از افراد کلیدی هیات حاکمه اسرائیل، لخ والسا و گورباچف از مهره های کلیدی آخرین پرده پایان جنگ سرد بنفع غرب، دزموند توتو، یک اسقف سیاه پوست در آفریقای جنوبی، دالایی لاما، یک آخوند بودایی میلیونر تبتی در منازعه با چین، اوباما بلافاصله پس از انتخاب شدن به ریاست جمهوری آمریکا، شیرین عبادی بعنوان “یک زن مسلمان ” که در “دنیای اسلام برای حقوق زن فعالیت کرده است” و معتفد است که “اسلام با حقوق بشر در تناقض نیست!” سال گذشته به اروپای واحد در اوج اعمال سیاست ریاضت کشی به میلیون ها نفر در اروپا و پس از دخالت نظامی در لیبی. و امسال جایزه به سازمان منع سلاح های شیمیایی داده شده است، سازمانی که کارش یافتن سلاح شیمیایی در کشورهایی است که تروریسم دولتی قصد حمله به آنرا دارد. *
(۲۰۱۳) بدحجابی”، ناسیونالیسم و کمپین انتخاباتی“
“بدحجابی”، ناسیونالیسم و کمپین انتخاباتی
روز پنجشنبه ۲۹ فروردین به بهانه «تقدیر از دست اندرکاران ستاد تسهیلات سفرهای نوروزی» احمدی نژاد کمپین انتخاباتی جناح خود را آغاز کرد. مراسمی در استادیوم آزادی با برنامه رقص و آواز محلی برگزار شد؛ زن و مرد بشکل مختلط نشستند، دست زدند، “شادی کردند” و پرچم هایی که بهشان داده شده بود را تکان دادند؛ احمدی نژاد در سخنرانیش شعار “زنده باد ایران” سر داد. این مراسم و عکس های آن در راس اخبار رسانه های فارسی زبان قرار گرفت. رسانه ها بدون استثناء به اینکه زن و مرد در کنار هم و بشکل مختلط نشسته بودند، اشاره کردند؛ ملاهای حوضیه علمیه قم اعتراض کردند. گفته شد: “این اولین مراسم در استادیوم ۱۰۰ هزارنفری آزادی است که به صورت مختلط برگزار می شود.” با حیرت گزارش کردند که زنان از جای خود بلند شده، دست می زدند و شادی می کردند. بگذریم که نفس این مساله که در قرن ۲۱ باید از شادی مردم در یک استادیوم با تعجب و حیرت سخن گفت، از هر چیزی حیرت انگیز تر است. اما این رژیم اسلامی است و تحت این نظام قرون وسطایی تمام این کارها گناه کبیره، جرم و مستوجب شلاق و زندان است. سوال اینجاست که چه شده احمدی نژاد، این فرزند محبوب “رهبر” این چنین ناخلف شده است؟!
این داستان بیست سال اخیر رژیم اسلامی است. این رژیم مثل باسیل، جانور تک سلولی، تحت فشار اعتراضات مردم مدام به دو سلول تجزیه می شود؛ یکی از این باسیل های تازه متولد شده همیشه از جنس دو خرداد و سبز از آب در می آید؛ موقع مضحکه انتخابات که می رسد، مدافع بدحجابی می شود؛ با لبخند و شادی سر و کار پیدا می کند؛ سعی می کند فشارهای اسلامی را بر مردم و بویژه زنان شل کند و دُز ناسیونالیسم را در سخنانش بالا می برد تا بالانسی میان مذهب و ناسیونالیسم ایجاد کند. اینها همه ترفندهای انتخاباتی است. تلاشی مذبوحانه برای رای آوردن و تاکتیکی است در مقابل جناح راست که دوست دارد خود را “اصولگرا” معرفی کند. احمدی نژاد و یار عزیزش مشایی که با یکدیگر دختر و پسر هم پیوند داده اند، از مدتی پیش کوشیده اند پرچم ناسیونالیسم ایرانی را برافرازند، با این تصور که حوزه محبوبیتی میان ناسیونالیست های ایرانی برای خود بسازند. در استادیوم آزادی بعلاوه کوشیده شده که دل ناسیونالیست های قوم پرست را هم بدست آورند، رقص و آواز محلی با لباس های محلی، چراغ سبزی به این جناح از ناسیونالیسم است.
مشایی کاندید احمدی نژاد و جناح اوست. همه منتظر شرکت مشایی در مراسم استادیوم آزادی و سخنرانی او بودند. اما او در مراسم غایب بود و اسمی هم از او برده نشد. این عقب نشینی تحت فشار جناح خامنه ای انجام گرفته است. نزاع و جدال این دو جناح شدیدا بالا گرفته است؛ هر روز بر سر و کله یکدیگر می کوبند و دزدی های همدیگر را افشاء می کنند. اعلام کرده بودند که مثل ۴ سال پیش مناظره تلویزیونی میان کاندیدها نخواهند گذاشت، چرا که آن مناظره ها میان “فرزندان غیور” خمینی موجد یک “فتنهُ” خانمان برانداز شد. اما جناح احمدی نژاد و خامنه ای نیازی به مناظره تلویزیونی نداشتند، هر روز در صحن مجلس اسلامی و در سخنرانی ها و نماز جمعه ها پته یکدیگر را روی آب می ریزند. این شرایط حاصل تناقضات ذاتی رژیم اسلامی است.
در سال ۱۳۸۸ بدنبال مناظره های تلویزیونی نزدیک چند صد هزار نفر در خیابان پهلوی سابق راهپیمایی کردند؛ زنان کاملا بدحجاب بودند و با ناخن های سبز و آرایش سبز در حال شادی و آواز. با دیدن این راهپیمایی سپاه بلافاصله یک بخشنامه داد و برای بعد از پایان رای گیری در روز جمعه حکومت نظامی اعلام کرد و علیه همه “آشوبگران” شاخ و شانه کشید. احمدی نژاد هم کوشیده است که راهپیمایی دو روز پیش از رای گیری در ۴ سال پیش را این بار کارگردانی شده در استادیوم آزادی تکرار کند. مردم را با اتوبوس های وابسته به جمعیت هلال احمر، سازمان راهداری و حمل و نقل جادهای، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و… از تمامی استانهای کشور با قول نهار و دادن لبنیات مجانی به استادیوم منتقل کردند. جالب اینجاست که مردم وقعی به اهداف سیاسی احمدی نژاد نگذاشتند، موقع نهار شعار می دادند: “توپ، تانک فشفشه، نهار ما چی می شه؟”
از زمان رفسنجانی، کاندیداهای ریاست جمهوری برای بدست آوردن دل مردم، کوشیده اند خود را “مدرن، منعطف، و کمتر اسلامی و ناسیونالیست” جلوه دهند. آنها محاسبه مردم که در عالم پراگماتیستی خود میان “بد و بدتر” بد را انتخاب می کنند، در نظر می گیرند؛ می دانند که مردم از اسلام و رژیم اسلامی، از حجاب و آپارتاید جنسی متنفرند و می خواهند سر به تنش نباشد، لذا در قامت کمتر اسلامی در مقابل مردم ظاهر می شوند. اما کار این رژیم از این حرفها گذشته است. نفرت ۴ سال پیش که در تظاهرات میلیونی علیه رژیم و جنگ و گریز خیابانی بروز کرد اکنون صد چندان شده است. فقر عنان گسیخته چندین برابر عمیقتر شده است. خفقان و بیکاری و استیصال و ناامیدی، اعتیاد و فحشاء و خودکشی ابعاد بی سابقه ای یافته اند. این مردم مترصد اولین فرصت و هر فرصت برای بزیر کشیدن این رژیم هستند. جنبش برای سرنگونی رژیم اسلامی توده ای و گسترده است. جنبش آزادی زن یک دشمن سرسخت و خستگی ناپذیر این نظام ارتجاعی و سرکوبگر است. باید بکوشیم این مضحکه انتخاباتی را بر سر رژیم خراب کنیم. روز رای گیری را به روز اعتراض علیه کلیت رژیم و برای آزادی، برابری و رفاه بدل کنیم.
(۲۰۱۳) جنبش توده ای ضد اسلامیستی در مصر و تونس بمیدان می آید
جنبش توده ای ضد اسلامیستی در مصر و تونس بمیدان می آید
۲۰۱۳
در دومین سالگرد خیزش توده ای در آفریقای شمالی و خاورمیانه، مقابله با اسلامیست ها در ابعاد توده ای در مصر و تونس شکل گرفته است. دو سال پیش آتش اعتراض توده ای در تونس شعله ور گردید و یکماه طول نکشید که بن علی، دیکتاتور جنایتکار مجبور به فرار به عربستان سعودی شد. آتش مبارزات توده ای علیه استبداد و اختناق، فقر و گرسنگی، تبعیض و بی عدالتی در مرزهای تونس محصور نماند و به کشورهای دیگر منطقه سرایت کرد. یکماه پس از اولین طلیعه های خیزش توده ای در تونس، مردم مصر با خواستهای مشابه به خیابانها آمدند و به جنبشی شکل دادند که در طول تاریخ در منطقه بی سابقه بوده است.
این خیزش عظیم چهره جهان را تغییر داد. منطقه ای که همواره در استبداد مطلقه اسیر بوده و چندین دهه است که عملا به یک کانون بحران بدل شده و در کام تنش و جنگ دست و پا می زند، بیکباره علیه خفقان و سرکوب، فقر و تبعیض و بی عدالتی بپا خاست. ظرف حدود یکسال ۴ دیکتاتور کثیف و جنایتکار سقوط کردند. همتاهایشان که هنوز حاکم اند، خواب آرام از چشمانشان ربوده شده است. اجلاس بعد از اجلاس برگزار می کنند، با دولت آمریکا و دولت های غربی جلسات اضطراری می گیرند تا شاید موفق شوند، سقوط خویش را مانع گردند. سوریه در آتش جنگ و اعتراض می سوزد و تاکنون هزاران نفر در این جنگ و سرکوب جان خود را از دست داده اند. لیبی و سوریه بدنبال عراق به ویرانه ای بدل شده اند و آینده ای بسیار تار در مقابلشان قرار گرفته است.
مصر
در مصر، در ماه نوامبر، مردم در اعتراض به فرمانی که محمد مُرسی، رئیس جمهور اسلامیست مصر، بمنظور افزایش خارق العاده اختیارات خود صادر کرده بود، بخیابانها آمدند؛ اعتراض مردم به فرمان مزبور محدود نماند و کل حکومت و اخوان المسلمین را هدف گرفت. دوباره شعار های سرنگونی رژیم در میدان التحریر بصدا در آمده است؛ پژواک شعار “مردم می خواهند رژیم را سرنگون کنند” در میدان التحریر به روشنی بگوش می رسد. پلیس و نیروهای سرکوب به مردم حمله ور می شوند. اعتراضات به قاهره محدود نماند و سریعا به شهرهای بزرگ دیگر از جمله اسکندریه کشیده شد. در بعضی نقاط مردم دفتر اخوان المسلمین را به آتش کشیده اند.
این اعتراضات در ماه ژانویه اوج دیگری داشت. از ۲۵ ژانویه ده ها نفر کشته، صدها نفر زخمی و صدها نفر نیز بازداشت شده اند. مردم قاطعانه بر خواست سرنگونی دولت اسلامی مُرسی پای می فشارند. در هفته پیش در هراس از خشم مردمی که در مقابل مسجد محل اجرای نماز جمعه اجتماع کرده بودند، محمد مُرسی پای برهنه از مسجد گریخت. ارازل و اوباش اسلامی، طبق سنت کثیف شان، در خیابانها زنان معترض را مورد اذیت و آزار جنسی و تجاوز قرار می دهند. در مقابله با این تعرض شنیع و ضد زن، جنبشی وسیع در مصر و منطقه شکل گرفته که از حمایت و همبستگی بین المللی برخوردار شده است. بدنبال ایران، اکنون در منطقه اسلام زده جنبش آزادی زن بعنوان یک آنتی تز مهم جنبش اسلامی و اسلام بمیدان می آید.
تونس
در تونس از آخرین سالگرد استقلال این کشور از فرانسه، جنبش توده ای در اعتراض به اسلامیست ها، برای یک دولت سکولار و در دفاع از حقوق زن، آزادی و رفاه صریحا عرض اندام کرده است. در بسیاری از دانشگاه ها درگیری های مستمر میان دانشجویان اسلامی و دانشجویان آزادیخواه، چپ و سکولار گزارش می شود. جنبش حقوق زن در تونس قاطعانه بمیدان آمده است و علیه اسلام، قانون شریعه و در دفاع از حقوق برابر سخن می راند. جنبش توده ای علیه اسلامیست ها از ۶ فوریه، روز ترور شکری بلعید، رهبر “جبهه مردمی” جبهه ای متشکل از نیروهای چپ، ناسیونالیست و سکولار، ابعادی دیگر و خصلتی بسیار رادیکالتر بخود گرفت. در روز تشیع جنازه شکری بلعید، جمعه ۸ فوریه حدود یک میلیون نفر در نقاط مختلف کشور تونس راهپیمایی کردند. شعارهای سرنگونی حکومت حزب اسلامی النهضه فریاد زده می شد. مردم فریاد می زدند “قنوچی* قاتل” و همسر بلعید صریحا حزب حاکم و دولت را مسئول قتل همسرش اعلام کرد. در یک نمایش زور آزمایی حزب النهضه هواداران خود را به راهپیمایی در روز بعد فراخوان داد. به گزارش رسانه ها در روز شنبه چند هزار نفر در دفاع از دولت اسلامیست به خیابانها آمدند. این یک شکست مسلم برای اسلامیست ها در تونس محسوب می شود که علنا مشروعیتی را که در انتخابات اخیر بدست آورده بودند کاملا خدشه دار نمود.
تاکتیک حکومت “معتدل” اسلامی
الگوی حکومتی “اسلام معتدل”، از ابتدای شکل گیری خیزش توده ای در منطقه، زمانی که غرب عملا از حفظ رژیم های حلقه بگوش عاجز ماند، در دستور قرار گرفت. دولت حزب اسلامی ترکیه بعنوان الگو برای منطقه انتخاب گردید و تلاش برای حقنه آن به مردم معترض آغاز شد. تروریسم دولتی به سرکردگی آمریکا با همکاری ترکیه، عربستان سعودی و لیگ عرب در تلاش برای شکل دادن به آینده منطقه هستند و در هر کشور درخور شرایط سیاسی – اجتماعی آن نقشه ای را به پیش می برند. در لیبی ناتو عملا وارد میدان شد و دولتی بهمان سیاهی و جنایتکاری دولت قذافی را بر مردم سوار کرد. در سوریه یک ارتش مزدور بنام “ارتش آزاد سوریه” سازمان داده است که در جنگ با دولت جنایتکار اسد زندگی مردم را ویران کرده و به خاک و خون کشیده اند. در تونس و مصر از طریق انتخابات نیروهای اسلامی را به قدرت رسانده اند.
اما اگر تحمیل و حقنه کردن یک حکومت اسلامی در ۳۴ سال پیش به مردم بپا خاسته در ایران یک تاکتیک موفق بود، بنظر می رسد که اکنون در منطقه دارد به عاملی برای رادیکالیزه شدن مبارزات مردم بدل می شود. با بمیدان آمدن جنبش توده ای علیه حکومت اسلامی و قوانین شریعه در مصر و تونس، با شکل گیری یک جنبش حقوق زن در مقابل اسلامیست ها که بنظر می رسد از تجربه ایران بخوبی آموخته باشد، نه اخوان المسلمین در مصر و نه النهضه در تونس موفق شده اند یک روز را بدون اعتراض توده ای پشت سر گذارند. مردم با سرکار آمدن حکومت های اسلامی بجای دیکتاتورهای پیشین بخانه ها باز نگشتند و اعتراضات اکنون ابعادی توده ای و خصلتی بسیار رادیکال بخود گرفته است.
مصر و تونس در شرایط بسیار وخیم و تعیین کننده ای قرار گرفته اند. کنار زدن اسلامیست ها از قدرت نه تنها در روند سیاسی آتی در این دو کشور بسیار مهم خواهد بود، بلکه بر کل منطقه که اکنون در آتش اعتراضات توده ای و جنگ می سوزد تاثیر خواهد گذاشت. یک نیروی اصلی تشکیل دهنده شورای حاکم بر لیبی که توسط ناتو بقدرت رسید اسلامیست ها هستند؛ در “ارتش آزاد سوریه” نیز اسلامیست ها نقش مهمی دارند. ائتلافات شکننده در لیبی و سوریه تحت تاثیر پیروزی مردم و جنبش توده ای بر اسلامیست ها در دو کشور مصر و تونس موقعیتشان تضعیف خواهد شد. این روند می تواند روزنه ای به شکل گیری یک جنبش توده ای در سطح منطقه علیه اسلامیست ها بگشاید.
اما خلاء یک رهبری انقلابی و کمونیستی – کارگری افق این خیزش و جنبش را تار می سازد. در تونس احزاب و سازمانهای چپ متعددی موجودند؛ بعلت شرایط مختلف تاریخی چپ در تونس به نسبت مصر وسیعتر و متشکل تر است. اما این چپ عموما یک چپ پوپولیست، ناسیونالیست و رفرمیست است. علیرغم وسعت و تشکل بیشتر، چپ در تونس از نظر خصلت و افق همانند جنبش چپ ایران در سال ۱۳۵۷ است. بعلت وابستگی سیاسی- فرهنگی تاریخی با کشور فرانسه، جنبش سکولار در تونس قویتر و صریحتر است. در مصر چپ پراکنده تر و غیر متشکل تر از تونس است. تداوم مبارزات مردم در این دو کشور علیه اسلامیست ها نور امیدی است برای تمام آزادیخواهان و برابری طلبان؛ اما در شرایط فقدان یک حزب کمونیستی کارگری انقلابی که رهبری مبارزات مردم را تا انقلاب اجتماعی کارگری بدست گیرد، آینده کماکان در دست نیروهای بورژوایی باقی خواهد ماند و سهم طبقه کارگر و مردم محروم و زحمتکش فقر و تبعیض و سرکوب خواهد بود. خواستهای پایه ایمردم یعنی آزادی، برابری و رفاه فقط و فقط در صورت سرنگونی سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم متحقق می شود.
*رهبر حزب النهضه
٢٧ بهمن ١٣٩١
http://hekmatist.org/index.php
(۲۰۱۳) خشونت پلیس بنگلادش علیه کارگران اعتصابی
خشونت پلیس بنگلادش علیه کارگران اعتصابی
۲۰۱۳
یک هفته از اعتصاب و تظاهرات کارگران پوشاک برای افزایش دستمزد در داکا پایتخت بنگلادش میگذرد. صدها کارگر که بخش عمده آن زن هستند خواهان افزایش دستمزد ماهانه از ۳۸ دلار به ۱۰۰ دلار هستند. در شرایط حاضر کارگران پوشاک روزانه کمی بیش از یک دلار دستمزد می گیرند. این میزان پایین ترین حد دستمزد در سطح جهان است. اعتصاب و اعتراض کارگران موجب تعطیل ۴۰۰ کارخانه در حومه داکا شد. پلیس با گلوله های پلاستیکی، گاز اشک آور و باتوم بجان کارگران معترض افتاده و تعدادی از کارگران را مجروح کرده است.
گزارشهای مختلف از وضعیت کارگران پوشاک حاکی از آنست که این کارگران قادر به تامین حداقل معاش خویش نیستند. بسیاری از کارگران اعتصابی اعلام کرده اند که حقوقشان فقط کفایت اجاره آلونکی را می دهد که حکم خانه آنها را دارد. درآمد بنگلادش از صادرات پوشاک به اروپا و آمریکا ۲۰ میلیارد دلار است. اما ۴ میلیون کارگری که در این صنعت مشغول بکارند، روزی یک دلار دستمزد می گیرند. این کارگران به یمن سرکوب خشن پلیسی، اختناق و استبداد وحشیانه تحت شرایطی طاقت فرسا مجبور بکارند: ساعات کار طولانی و وضعیت ایمنی بسیار وخیم، زندگی کارگران را با خطر مرگ روزمره روبرو می سازد. کارگران از حق تشکل محرومند. شکنجه و قتل کارگرانی که قصد ایجاد تشکل در میان این بخش از کارگران را دارند یک پدیده عادی است.
طی دو سال گذشته کشته شدن صدها کارگر در اثر آتش سوزی و در مورد آخر ریزش ساختمان که منجر به کشته شدن بیش از هزار و صد کارگر شد، شرایط وخیم کارگران صنعت پوشاک در بنگلادش را به راس اخبار رسانه های بین المللی منتقل کرد. در اثر فشار افکار عمومی جهانی و فعالین مدافع حقوق این کارگران، شرکت های بین المللی اروپایی و آمریکایی قول دادند که اقداماتی را برای بهبود شرایط کار و ایمنی کارخانه های پوشاک در دستور بگذارند و بودجه ای به این منظور در نظر گیرند. از ماه مه، یعنی بیش از ۴ ماه گذشته هنوز هیچ اقدامی مادیت نیافته است. دو نهاد یکی اروپایی و دیگری متشکل از شرکت های آمریکایی بدین منظور تشکیل شده که قولهایی داده اند.
کارگران رعنا پلازا که در ماه مه ریزش کرد، هنوز هیچ خسارتی دریافت نکرده اند. در میان شرکتهای بین المللی که کارگران آسیب دیده و بقتل رسیده مشغول تولید سفارشاتشان بودند فقط شرکت ایرلندی پرایمارک تعهد کرده که به کارگران خسارت بپردازد که هنوز حتی یک رالط بدست کارگران نرسیده است. حدود یکماه پس از این حادثه مرگبار بخشی از کارگران برای دریافت حقوق معوقه شان دست به تظاهرات زدند که با سرکوب خشن پلیس روبرو شد.
در سال ۲۰۱۱ کارخانه پیرهن دوزی “ترای انگل” دچار آتش سوزی شد که منجر بقتل ۱۴۶ کارگر گردید. اعتراض خشمگین مردم در سطح جهان به این جنایت باعث شد که در ایالت نیویورک قوانینی برای بهبود استاندارد ایمنی بتصویب برسد. اما در دادگاهی که برای دریافت خسارت تشکیل شد، دادگاه حکم به پرداخت فقط مبلغ ناچیز ۷۵ دلار به خانواده کارگران جانباخته داد.
این وظیفه نیروهای کارگری، چپ، کمونیست، انساندوست و برابری طلب است تا با سازماندهی یک جنبش بین المللی به دفاع از حق حیات و زندگی با حرمت این میلیونها انسان بپردازد و سرمایه داری جهانی را وادار به افزایش استاندارد ایمنی و دستمزد نماید.
سازمان آزادی زن کمپینی در این رابطه ایجاد کرده است بنام “مرگ بس است! قتل عام کارگران صنعت پوشاک را متوقف کنیم. سازمان آزادی زن شما را فرا می خواند که به صفحه این کمپین در فیس بوک مراجعه کرده و حمایت خود را از آن اعلام کنند.
No More Death- Stop Slaughter of workers in garment industry
(۲۰۱۳) !”رئیس جمهور برزیل “صدای انقلاب مردم را شنید! ”مردم: “مساله سر ۲٠ سنت نیست
رئیس جمهور برزیل “صدای انقلاب مردم را شنید! ”مردم: “مساله سر ۲٠ سنت نیست!”
۲۰۱۳
بیش از دو هفته از اعتراضات گسترده مردم در برزیل می گذرد. اعتراضات ابتدا بر سر افزایش قیمت بلیط ترانسپورت عمومی و اعتراض به هزینه سرسام آور ایجاد تسهیلات برای برگزاری مسابقات جام کنفدراسیونها در امسال و جام جهانی فوتبال در سال آینده در چند شهر بزرگ برزیل، سائوپالو، ریودوژانیرو و برزیلیا آغاز شد. دولت برزیل یازده میلیارد یورو برای برگزاری جام جهانی فوتبال هزینه کرده است. ابتدا این اعتراضات توسط “جنبش ترانسپورت مجانی” سازمان یافت. جنبش اعتراضی سریعا گسترش یافت و جمعیت شرکت کننده در تظاهرات و راهپیمایی ها به چند صد هزار نفر رسید و به شهرهای دیگر سرایت کرد. اعتراض به افزایش قیمت ترانسپورت محدود نماند و خواست برخورداری از خدمات اجتماعی با کیفیت بالا، ترانسپورت، آموزش و پرورش و بهداشت و درمان، مقابله با خشونت پلیسی و ارتشا حکومتی و سیاستمداران به خواستهای معترضین اضافه شد. پنجشنبه ۲۰ ژوئن بیش از یک میلیون نفر در ۱۰۰ شهر برزیل دست به تظاهرات و راهپیمایی زدند.
گسترش و تداوم جنبش اعتراضی بالاخره دیلما روسف، رئیس جمهور برزیل را وادار به سخن گفتن با مردم کرد. جمعه شب دیلما روسف در تلویزیون مفصل با مردم صحبت کرد. روسف که در دهه ۶۰ میلادی چریک ضد حکومت ژنرالها در برزیل بوده، در این سخنرانی تلویزیونی ضمن اعلام اینکه به حرف مردم گوش خواهد داد؛ افزایش قیمت ترانسپورت عمومی را ملغی خواهد کرد و با نمایندگان معترضین گفتگو می کند، گفت: “ما نمی توانیم با این خشونتی که برزیل را شرمنده می کند، زندگی کنیم.” “مردم این حق و آزادی را دارند که همه چیز را به زیر سوال ببرند و نقد کنند، خواهان تغییر شوند و از آرمانها و پیشنهاداتشان با حرارت دفاع کنند، اما تمام اینها باید بدون خشونت و با رعایت نظم انجام گیرد!”
جالب است، پلیس از روز اول با گاز اشک آور و گلوله های پلاستیکی به تظاهرات و راهپیمایی آرام مردم حمله ور شده است، صدها نفر را مجروح و تعداد زیادی را دستگیر کرده و تاکنون حداقل یکنفر در اثر حملات پلیس جان باخته است و آنوقت خانم سابق چریک و تازه “دموکرات” شده به مردم هشدار می دهد که باید در کمال صلح و آرامش و با رعایت نظم خواستشان را طرح کنند. روسف به دماگوژی و مانیپولاسیون احساسی مردم نیز متوسل شد: “تعداد زیادی برای دست یافتن به (دموکراسی و حق بیان) مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند، شکنجه شدند و جان باختند. صدای خیابان باید شنیده شود و برسمیت شناخته شود.” روسف در ادامه وعده هایی برای بهبود وضع آموزش و پرورش، سیستم درمان و بهداشت و ایجاد شفافیت در نهادهای دولتی داد.
اما روز بعد از این سخنرانی، تظاهرات و اعتراضات کماکان با همان گستردگی ادامه یافت. برخی شعار می دادند که “دیلما خفه شو!” طبق آمارگیری های نهادهای رسمی ۷۵% مردم برزیل از این اعتراضات حمایت می کنند. در این تجمعات اعتراضی مجامع عمومی تشکیل شده و خواستهای مردم که دستیابی به یک سیستم رفاه عمومی با سطح بالا و مجانی و لغو قوانین مانع پیگرد سیاستمداران فاسد و ارتشا حکومتی است، طرح گشته است. اخیرا قانونی بتصویب رسیده است که دادرسی عمومی برای پیگیری ارتشا را مشکل و محدود می کند. یکی از پرونده های جنجالی که پیگرد کامل آن با موانع قوانین مجلس روبرو شده است، مساله پرداخت پول به نمایندگان مجلس برای کسب رای در سال ۲۰۰۵ در زمان ریاست جمهوری لولا است.
شرایط بحران سرمایه داری جهانی، افزایش فقر و فلاکت، افشای بند و بست ها، فساد و دزدی های سرمایه داران و دولت های سرمایه داری کاملا چهره جهان را متحول ساخته است. اعتراضات کوچکی که با یک خواست در ابتدا بظاهر پیش پا افتاده آغاز می شود، سریعا کل جامعه را در برمیگیرد و علیرغم خشونت پلیسی و تهدیدهای دولت ها ساکت و خاموش نمی گردد. ترکیه و برزیل دو نمونه برجسته شرایط متحول جدید است. جالب اینجاست که این دو کشور بعنوان دو نمونه موفق رشد اقتصادی کشورهای در حال رشد زبانزد تحلیل گران، ژورنالیست ها و اقتصاددانان بورژوا در سطح جهان و اپوزیسیون راست “وطنی” بودند. الگوی ترکیه و برزیل را در مقابل کمونیست های کارگری می گذاشتند و با صحبت از آن آب از لب و لوچه شان براه می افتاد. در هر دوی این جوامع یک جنبش اعتراضی وسیع و توده ای با خواست آزادی، برابری و رفاه و علیه ارتشا حکومتی و خشونت پلیسی شکل گرفته است و علیرغم تهدیدها و تبلیغات دماگوژیک چه از نوع اسلامی و چه ناسیونالیسم باصطلاح چپ با “نه” محکم و استوار مردم جواب گرفته است.
دو نظام سرمایه داری که بر دوش کار ارزان و کارگر خاموش به دو الگوی موفق رشد سرمایه داری بدل شده اند، یکی با حکومت ناسیونال اسلامی و دیگری با حکومت پوپولیسم ناسیونالیست چپ به گل نشسته اند. نه توسل به توهمات دموکراسی، نه تهدیدات قلدر منشانه، نه توسل به تبلیغات مذهبی و نه یادآوری دوران چریکی علیه حکومت ژنرالها هیچیک تاکنون نتوانسته این دو حکومت سرمایه داری را نجات دهد. خواست آزادی، برابری و رفاه که خواست تمام مردم کارگر و زحمتکش و محروم جهان است فقط و فقط با سرنگونی سرمایه داری و استقرار یک جمهوری سوسیالیستی قابل تحقق و تداوم است. *
(۲۰۱۳) ترکیه: مدلی برای خاورمیانه؟
ترکیه: مدلی برای خاورمیانه؟
جنگ قدرت برای رهبری جنبش اسلامی
بخشی از این مقاله پیش از این در نشریه برای یک دنیای بهتر بچاپ رسیده است. با توجه به خیزش توده ای در ترکیه علیه دولت حزب عدالت و توسعه، چاپ مجدد این نوشته را مفید تشخیص دادیم. این نوشته عروج موقعیت ترکیه بعنوان یک قدرت منطقه ای و الگوی حکومت اسلامی از نوع حزب عدالت و توسعه به رهبری طیب اردوغان را مورد بررسی قرار می دهد. رویدادهای هفته گذشته شکننده بودن این موقعیت و جنبش اسلامی در هر شکل و قامتی را بخوبی به نمایش گذاشت. جنبش اعتراضی مردم همچنان ادامه دارد. اردوغان کماکان قلدری می کند، اما شهردار استانبول طرح تخریب پارک گزی را پس گرفت. حتی این عقب نشینی نتوانسته است مردم را بخانه بازگرداند. جنبش اعتراضی با حمایت اتحادیه های کارگری و اعتصاب نیم میلیون کارگر وارد موقعیت جدیدی شده است. نتیجه این خیزش هر چه باشد، یک دستاورد مهم تاکنون داشته است و آن تحریب الگوی اسلام معتدل برای منطقه، تضعیف دولت اسلامی اردوغان، دفاع از سکولاریسم، حمله به اختناق و سرکوب پلیسی بوده است.
عروج الگوی ترکیه و رویای بورژوازی
باید اشاره کرد که مدل حکومت دولت اردوغان فقط مورد توجه دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا و بورژوازی منطقه نبوده است؛ بورژوازی وطنی نیز با لب و دهان آب افتاده به این حکومت و “پیشرویهای ترکیه” نظر داشته است. “مگر بد است که ایران مثل ترکیه شود؟” ورد زبان ملی – اسلامی ها و رژیم سابقی ها است. در هر بحث و مناظره ای بر سر دموکراسی، سکولاریسم، سوسیالیسم، سخنگویان این دو جریان این مثال و الگو را طرح می کنند. خیزش و جنبش اعتراضی مردم ترکیه نه تنها جواب قاطعی به حزب عدالت و توسعه، بلکه بورژوازی منطقه، دولتهای غرب و همچنین هواداران وطنی آن است.
طی دو سال اخیر که خیزش های توده ای در خاورمیانه و آفریقای شمالی فراگیر شده است و با سرنگونی روسای دو دولت مصر و تونس، که از آنها بعنوان دولت هایی با ثبات و متحد غرب یاد می شد و همچنین با سرنگونی دولت قذافی در لیبی با کمک نظامی ناتو، درگیری های وسیع و خونین در سوریه و دست بدست شدن قدرت در یمن، الگوی ترکیه به یک الگوی فراگیر نه تنها در میان بورژوازی در کل منطقه اسلام زده، بلکه تروریسم دولتی به رهبری آمریکا بدل شده است. چرا ترکیه چنین جایگاهی را پیدا کرده است؟
ظاهرا تمام عناصر لازم در این الگو موجود است. ترکیه کشوری است در این منطقه بی ثبات و بحران زده که جریانات اسلامی در آن بسیار فعال هستند، اما برخوردار از دموکراسی است و سرمایه داری آن به یمن سرکوب خشن طبقه کارگر، از یک رشد اقتصادی چشمگیر برخوردار بوده است. در سال های اخیر، ترکیه بتدریج دارد به یک قدرت جدی در منطقه بدل می شود. بدنبال شرایط بی ثبات سیاسی که در اثر کودتاهای نظامی در این کشور بوجود آمده بود (۳ کودتا از سال ۱۹۶۰ و برکنار شدن یک دولت در سال ۱۹۹۷ توسط ارتش) با بقدرت رسیدن دولت حزب اسلامی «عدالت و توسعه»، دولت موفق شد قدرت خود را بر حکومت، ارتش و جامعه تثبیت کند. ترکیه در طول جنگ سرد یک متحد بی قید و شرط بلوک غرب و آمریکا بود. طی چند سال اخیر دولت اردوغان کوشیده است تا حدودی عبودیت بی قید و شرط از سیاست های آمریکا و غرب را کاهش دهد و در مواردی، سیاست های مغایر با دستورالعمل آمریکا اتخاذ کند؛ از جمله در رابطه با رژیم اسلامی ایران و در رابطه با مساله فلسطین. در ژوئن ۲۰۱۰ در اعتراض به حمله اسرائیل به یک کشتی که از ترکیه عازم غزه شده و حامل مواد غذایی و دارویی برای مردم غزه بود و کشته شدن تعدادی از کسانی که برای کمک بشر دوستانه به غزه می رفتند، دولت اردوغان اسرائیل را که پیش از آن رابطه ای بسیار حسنه با آن داشت، به «تروریسم دولتی» متهم کرد و خواهان عذرخواهی رسمی دولت اسرئیل و رفع محاصره اقتصادی غزه شد. همچنین در سپامبر ۲۰۱۱ دولت اردوغان روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل کاهش داد و سفیر اسرائیل را از کشور اخراج کرد. ناگفته نماند که این مانورهای سیاسی اردوغان، وی و حزبش را به جریانی محبوب در منطقه بدل کرده است.
اما آنچه باعث افزایش رای حزب عدالت و توسعه در انتخابات اخیر شد و الگوی ترکیه ای را در اذهان ناسیونالیست های منطقه، از جمله جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و ملی اسلامی های وطنی به یک رویا بدل کرده است، رشد اقتصادی این کشور طی چند سال اخیر و در شرایطی است که دنیا با بحران عمیق سرمایه داری روبرو است. دولت اردوغان به یمن سرکوب خشن طبقه کارگر، سرکوب سازمان های کارگری، و لذا تضمین یک طبقه کارگر ارزان و سرکوب شده و برقراری یک حکومت شبه پلیسی، موفق شده است که ترکیه را به بهشت سرمایه گذاری برای بورواژی وطنی و بین المللی بدل کند. داستان های دلخراش از استثمار شدید کارگران ترکیه در دخمه های تولیدی لباس و غیره قلب انسان را به درد می آورد. فاصله فقیر و غنی شرم آور است. فقر وسیع و گسترده است؛ نرخ بیکاری ۱۲٪ است. تحت این شرایط رشد اقتصادی ترکیه ۸/۹٪ اعلام شده است و گفته می شود که اقتصاد ترکیه از سال ۲۰۰۲، تحت حاکمیت دولت اردوغان، «سه برابر» شده و صادرات آن از ۳۶ میلیارد دلار در سال به ۱۱۴ میلیارد افزایش یافته است. اینها عوامل موفقیت ترکیه در شرایط سیاسی بحرانی کنونی نزد بورژوازی منطقه و جهانی است.(آمارها از نشریه نیویورک تایمز)
اردوغان در رویای سلطان عثمانی
حزب اسلامی “عدالت و توسعه” و رهبر جاه طلب آن، رجب طیب اردوغان که بدنبال رویای احیای امپراطوری عثمانی قرن بیست و یکمی است، کنگره چهارم حزب را به موقعیتی برای نمایش قدرت و کاندیداتوری خود برای رهبری جنبش و “امت اسلامی” بدل کرد. استراتژی اردوغان تبدیل ترکیه به قدرت اصلی منطقه است. حزب عدالت و توسعه طی ده سالی که در قدرت بوده است مداوما خصلت سکولار قانون اساسی ترکیه را به مصاف طلبیده است و در چندین مورد، بویژه در یک رفراندوم که اخیرا در ترکیه برگزار شد، بخش مهمی از قانون اساسی را تغییر داده است. این حزب در ابتدا نه بعنوان یک حزب اسلامی، بلکه سکولار بقدرت رسید، اما رفته رفته ایدئولوژی ناسیونال – اسلامی این حزب روشن تر و عیان تر شده است. اردوغان در کنگره اخیر حزبش روز یکشنبه ۳۰ سپتامبر در یک سخنرانی دو ساعت و نیمی در نقش یک رهبر منطقه ظاهر شد؛ افتخارات گذشته ترکیه را به رخ کشید، و به سلطان های عثمانی درود فرستاد. و با افتخار اعلام کرد که آنها یک جریان “محافظه کار دموکرات اند.” اردوغان از رشد اقتصادی ترکیه طی ده سال اخیر با افتخار یاد کرد؛ به مساله فلسطین و سوریه اشاره کرد و “حاکمیت اسلاموفوبی” در غرب را غیرقابل قبول خواند و اعلام کرد که قابل قبول نیست که در شرایطی که آنتی سمیتیزم در غرب جرم محسوب می شود، اسلام تحت نام آزادی بدنام شود. او همچنین اعلام کرد که قابل قبول نیست که در آلمان حجاب برای زنان ممنوع باشد.
رشد اقتصادی ترکیه یکی از افتخارات حزب عدالت و توسعه است؛ رئیس جمهور قرقیزستان، آتمبائف در کنگره اخیر درباره رشد اقتصادی ترکیه گفت: “ترکیه که ده سال پیش نمی توانست ۱۰۰ میلیون دلار قرض بگیرد، اکنون ۵ میلیارد دلار به صندوق بین المللی پول قرض داده است.” سیاست حزب عدالت که موجب رشد اقتصادی چشمگیر در ده سال اخیر شده این چنین توصیف می شود: یک سیاست مذهبی محافظه کار با اقتصاد لیبرال.
این رشد اقتصادی که این چنین موجب مباهات اردوغان و ستایش دولت های منطقه است، تغییر قابل توجهی در زندگی طبقه کارگر و مردم زحمتکش و محروم ترکیه ایجاد نکرده است؛ صنعت نساجی که یکی از مهمترین صنایع ترکیه است، کارگران را در شرایط برده وار بکار می گیرد؛ کارگران بسیاری بخاطر استفاده از روش های ضد بهداشتی در این صنعت یا جان خود را از دست داده اند و یا معلول شده اند. ساعات کار طولانی و نامعلوم است؛ تا زمانیکه کارفرما بخواهد کارگران مجبور به ادامه کار هستند؛ هفت روز هفته، در شرایط غیربهداشتی و بسیار سخت. بخش قابل توجه کارگران در این بخش زن هستند که بخاطر موقعیت تحت ستم زن در این جامعه و حاکمیت اسلام، بخش خاموش کارگران را تشکیل می دهند. سوانح آتش سوزی، سیل و غیره بعلت شرایط بسیار بد محیط کار و بسته بودن هر راه خروجی، هر چند وقت یکبار از کارگران قربانی می گیرد. هیچگونه کنترلی بر این محیط های کار اعمال نمی شود. کودکان را طبق قانون از ۱۳ سالگی بعنوان کارگر نیمه وقت و از ۱۵ سالگی تمام وقت می توان به کار کشید. عملا بعلت فقر شدید، کودکان خانواده های تهیدست مشغول کار در شرایط سخت و ساعات طولانی هستند. اتحادیه های کارگری با محدودیت های بسیار روبرو هستند و چند سال پیش بود که دولت روز اول ماه مه بر روی تظاهرات کارگران آتش گشود.
ایدئولوژی اسلامی در خدمت سرمایه داری
اینجاست که اهمیت و جایگاه سیاست مذهبی محافظه کار و اقتصاد لیبرال را می توان درک کرد. دقیقا این ایدئولوژی است که به این حزب برای تبدیل ترکیه به بهشتی برای سرمایه داران خدمت بسیار کرده است. اردوغان می خواهد این موفقیت داخلی را به یک موفقیت منطقه ای بدل کند. تلاش برای تبدیل شدن به یک رهبر اسلامی در منطقه بخش مهمی از سیاست و استراتژی اردوغان و حزبش را تشکیل می دهد. خیزش توده های مردم در منطقه، شرایط خوبی برای تحقق این رویا بوجود آورده است. ترکیه فعالانه در مسائل منطقه دخالت می کند. ایجاد “ارتش آزاد سوریه” در سپتامبر ۲۰۱۱ در شهر استانبول یک نمونه بارز این دخالت است. تا دو سه هفته پیش پایگاه “ارتش آزاد سوریه” در خاک ترکیه قرار داشت؛ اما اخیرا از آنرو که اعتبار آن به زیر سوال رفته بود، اعلام کرده است که پایگاهش را به داخل سوریه منتقل کرده است. ترکیه در جنگ داخلی سوریه نقش بسیار فعالی دارد.
اعزام نیرو به سومالی برای کمک به قطحی زدگان در تابستان، اقدام دیگر ترکیه برای گسترش قدرت خویش و مقابله با رژیم اسلامی ایران بعنوان رهبر “دنیای اسلام” است. دولتهای غربی نیز آنچه را که “اسلام معتدل” می خوانند و الگوی ترکیه را بعنوان آلترناتیوی برای منطقه طرح و تبلیغ می کنند. بقدرت رسیدن اخوان المسلمین در مصر و جریان برادر آن در تونس نتیجه این سیاست است. در کنگره چهارم حزب عدالت و توسعه رهبر هر دو جریان شرکت داشتند. رئیس جمهور مصر، محمد مرسی هم در سخنرانی خویش “دستاوردهای حزب عدالت و توسعه” را مورد ستایش قرار داد و خواهان نزدیکی و مشارکت دو دولت شد.
فلسطین مرغ عزا و عروسی!
از آنجا که مساله فلسطین یکی از مسائل مهم منطقه است، و موجب سوءاستفاده دائمی دولتهای منطقه قرار می گیرد، لذا روشن است که اردوغان نیز برای تحکیم و تثبیت موقعیت خود بعنوان رهبر “جهان اسلام” باید موضعی “قاطع” نسبت به مساله فلسطین و دولت اسرائیل اتخاذ کند. در سال ۲۰۰۹ پس از آنکه یک کشتی حامل کمک های انسانی از ترکیه بسوی نوار غزه براه افتاد، مصاف دولت اردوغان و دولت اسرائیل عملا آغاز شد. پس از تیراندازی اسرائیل به این کشتی و کشتن تعداد زیادی از فعالینی که برای اعلام همبستگی با مردم غزه به آنجا رهسپار بودند، رابطه دو دولت بسردی گرائید و در همان سال اردوغان در اعتراض به حضور اسرائیل در فروم اقتصادی در داوس، فروم را ترک کرد. همین اتفاق در کنگره اخیر مورد تحسین و ستایش برخی از میهمانان قرار گرفت. اردوغان در سخنرانیش رفع محاصره نوار غزه را مسئولیت رئیس جمهور جدید مصر، محمد مرسی خواند.
خالد مشعل، رئیس دفتر سیاسی حماس، به کنگره دعوت شده بود. خالد مشعل پیش از این از موئتلفین دولت بشار اسد و رژیم اسلامی ایران بود، اما اخیرا تغییر موضع داده و به جناح ترکیه پیوسته است. بیشتر رهبران حماس پیش از این ساکن دمشق بودند، اما چند ماه پیش به قطر رفته و در آنجا سکنی گزیده اند. مشعل در سخنان خود از اردوغان بعنوان “رهبر جهان اسلام” یاد کرد و گفت که حزب عدالت و توسعه “چهره روشنی از اسلام” ارائه کرده است و اردوغان را نه تنها رهبر ترکیه، بلکه یک رهبر جهان اسلام خواند.
تلاشهای بسیاری هم از جانب غرب و هم دولت ترکیه برای تبدیل الگوی ترکیه، به یک الگوی معتبر برای منطقه و باصطلاح جهان اسلام در جریان است. ترکیه تلاش دارد بعنوان رهبر جدید جنبش اسلامی عروج کند. جنگی که اکنون در سوریه در جریان است، جنگی بر سر تعادل قدرت اسلام سیاسی، عقب نشاندن باصطلاح اسلام میلیتانت رژیم اسلامی، حزب الله و دولت اسد در سوریه بنفع جنبش اسلامی پرو غربی و پرو آمریکایی، در راس آن ترکیه است. در این جنگ آنچه اصلا مورد نظر و دفاع نیست، منافع و خواستهای مردم بپا خاسته سوریه علیه استبداد و سرکوب دولت حاکم است. مردم دارند زیر دست و پای هر دو قطب ارتجاع لگدمال می شوند.
حل عادلانه مساله فلسطین، تشکیل دولت مستقل و متساوی الحقوق فلسطین یکی از گره گاههای حل این جنگ قدرت در منطقه بنفع مردم است. خیزش مردم منطقه هنوز یکسره نشده است. ارتجاع هنوز پیروزی کامل بدست نیاورده است. بسرانجام رسیدن مبارزات مردم منطقه بدست خود مردم و تحقق خواست آزادی، برابر و رفاه تنها راه عقب نشاندن تمام این جنگهایی است که دو قطب تروریستی به مردم تحمیل کرده اند. جنبش اسلامی را بطور کلی باید به حاشیه جامعه راند. سرنگونی رژیم اسلامی توسط یک انقلاب کارگری پاسخی قاطع و روشن به این جنبش و قدمی بزرگ بسوی خاتمه جنگ تروریست ها بنفع مردم است.*
(۲۰۱۳) پس از ترکیه نوبت برزیل , الگو پس از الگو فرو می ریزد
پس از ترکیه نوبت برزیل , الگو پس از الگو فرو می ریزد
برزیل هم به جنبش اعتراضی پیوست. یکی دو هفته است که اخبار اعتراضات در برزیل و حمله خشن پلیس به معترضین در رسانه ها، بویژه سایت های اجتماعی، از جمله فیس بوک، منعکس شده است. اعتراضات ابتدا به افزایش قیمت بلیط اتوبوس و مترو در شهر سائوپولو آغاز شد و سپس به شهرهای رویودوژانیرو، برازیلیا پایتخت و پورته آلگره در جنوب برزیل کشیده شد. اعتراضات روزهای پنجشنبه ۱۲ و جمعه ۱۳ ژوئن گسترش قابل توجهی یافت. در این راهپیایی ها و تظاهرات اعتراضی، مردم به گرانی، بالا بودن مالیات ها، سطح پایین بهداشت، آموزش و پرورش و ترانسپورت و همچنین هزینه بالایی که دولت صرف ساختن استادیوم ها و تسهیلات برای برگزاری جام جهانی فوتبال در سال آینده می کند، معترضند. پلیس ضد شورش و سوار بر اسب وحشیانه با گلوله های پلاستیکی و گاز اشک آور به مردم یورش می آورند.
برزیل از سال ۱۹۸۵-۱۹۶۴ تحت یک دیکتاتوری نظامی قرار داشت. پایان خونتاهای نظامی در برزیل، آرژانتین و شیلی، سه کشور مهم و بزرگ آمریکای جنوبی، تولد دموکراسی و رشد اقتصادی بویژه در برزیل، برای بسیاری چه در آمریکای لاتین و چه در دنیا نویدی از یک تغییر مهم سیاسی و الگویی جدید در ساختارهای سیاسی- اقتصادی در کشورهای باصطلاح در حال رشد یا تحت سلطه میداد. این الگوی جدید، بویژه پس از سقوط شوروی و بلوک شرق، بعنوان الگوی جدید پیروزی دموکراسی بر سوسیالیسم و مرگ کمونیسم در مقابل کشورهای دیگر تبلیغ می شد.
اقتصاددانان بورژوا و ژورنالیست های خادم طبقات حاکم، رشد اقتصادی در برزیل را بعنوان یک پیروزی مهم سرمایه داری و دموکراسی بر کمونیسم و سوسیالیسم در آکادمی ها و رسانه ها، در تحقیقات دانشگاهی – علمی و تبلیغات رسانه ای اعلام می کردند. برزیل بعنوان یک الگوی موفق سرمایه داری و دموکراسی شناخته شده بود. اینکه در این نمونه موفق، فقر وسیع است، فاصله فقیر و غنی باندازه یک اقیانوس است، سرکوب سیاسی نه بشدت دوران ژنرالها، اما یک پدیده عادی است و فساد و ارتشاء یک خصلت دائمی نظام، گوش کسی بدهکار نبود.
از جمله مبلغین الگوی برزیل و ترکیه در همسایگی ایران که کشوری اسلام زده است، ملی – اسلامی ها و ناسیونالیست های پرو غرب وطنی بودند. اینها با بادی در غبغب الگوی برزیل و ترکیه را برای ایران توصیه و تبلیغ می کردند. همواره در مقابل کمونیست های کارگری و مایی که ضد سرمایه داری و مدافع سوسیالیسم حرف می زدیم، می پرسیدند: “اشکالی دارد ایران مثل ترکیه و برزیل شود؟”
اگر در آن مقطع در مقابل استدلالات ما در دفاع از یک نظام سوسیالیستی که آزادی، برابری و رفاه را برای همگان تامین می کند، شانه بالا می انداختند؛ و در برابر بحث و استدلال ما که در تمام این کشورهای “تازه رشد کرده”ی تحت دموکراسی فقر بیداد می کند، اختلاف فقیر و غنی وسیع و سرکوب سیاسی یک پدیده عادی است، ما را ایده آلیستهایی که بدنبال مدینه فاضله هستیم، می خواندند، اکنون که مردم در هر دو کشور به خیابان ها آمده اند و نارضایتی عمیق خود را از شرایط سیاسی و اقتصادی ابراز می کنند و با خشونت وحشیانه پلیس روبرو می شوند، قاعدتا باید زبانشان الکن شود.
کشورهایی که طی دهه اخیر از نظر اقتصادی رشد بسیار کرده اند و تحت دموکراسی قرار دارند، شاخص ترین آن برزیل و هند و تا آنجا که به خاورمیانه مربوط می شود، ترکیه بر مبنای تامین یک ارتش نیروی کار ارزان توانسته اند به این رشد اقتصادی دست یابند. درست است که در اثر رشد اقتصادی بیکاری در این کشورها کاهش یافته است اما دستمزدهای بسیار پایین، بیحقوقی کارگران، سرکوب پلیسی، فساد دستگاه حکومتی بمعنای شکل گیری جامعه ای بوده است که در آن اقلیتی به سرمایه های افسانه ای دست یافته اند و اکثریتی عظیم در فقر بسر می برند. اختلاف طبقاتی در این کشورها بسیار وسیع است. حقوق فردی وسیاسی مردم بسیار ناچیز و به آسانی قابل سلب است.
عجیب نیست که زنان در تمام این کشورها تحت خشونت گسترده و تبعیض جنسیتی قرار دارند. اگر در هند سنن و مذاهب عقب مانده ی عصر عتیق بعنوان یک بخش جدایی ناپذیر ایدئولوژی حاکم حفظ شده و این ایدئولوژی تا مغز و استخوان زن ستیز است؛ در ترکیه اسلام جایگاهی مهم در ایدئولوژی حاکم دارد و زن ستیزی اسلام نیز که بر کسی پوشیده نیست؛ در برزیل که از نظر فرهنگی از برخی نظرات مدرنتر است، مذهب کاتولیسیسم بخشی از ایدئولوژی حاکم است و طبقات دارا و حاکم از آن پاسداری می کنند. جالب اینجاست که پاپ جدید که آرژانتینی است و عکس هایش دست در دست ژنرالهای جنایتکار و قاتل حاکم بر آرژانتین در آرشیوها موجود است، قرار است بعنوان اولین سفرش در مقام پاپ به برزیل سفر کند.
رویا و توهم الگوی موفق برزیل برای آمریکای لاتین و کشورهای “در حال رشد” بعنوان سرمایه داری و دموکراسی، آلترناتیوی برای مردم کارگر و زحمتکش در مقابل کمونیسم و سوسیالیسم و ترکیه بعنوان مدلی برای خاورمیانه و شمال آفریقا، مدل سرمایه داری موفق و حکومت “اسلام معتدل” فرو ریخت و نقش بر آب شد. بورژوازی بین المللی در جدال طبقاتی مدام بدنبال ساختن و تبلیغ الگوهای موفقی برای سرمایه داری است. در مبارزه طبقاتی همیشه جاری در جامعه، خواست دستیابی به یک دنیای بهتر، یک جامعه آزاد و برابر و مرفه همواره زنده و موجود است. کارگر و زحمتکش، مردم عادی و محروم و مردم خواهان آزادی و برابری همیشه رویای یک دنیای بهتر و جامعه ای آزاد و برابر و مرفه را در سر می پرورانند و در شرایط معینی، تلاش برای تحقق این رویا را به خیابانها می کشانند.
خیزشهای توده ای و گسترده ای که طی چند سال اخیر در گوشه و کنار دنیا شاهد آن بودیم، از خاورمیانه و آفریقای شمالی تا اروپا و آمریکا از ترکیه تا شیلی و برزیل همگی بیانگر این عزم جزم مردم برای دستیابی به چنین دنیا و جامعه ای است. بورژوازی و طبقات حاکم فقط با پلیس و ارتش، گاز اشک آور و ماشین آبپاش و گلوله های پلاستیکی و آتشین به سراغ مردم معترض نمی آیند؛ مبارزه طبقاتی سنگر به سنگر به پیش می رود: از سنگرهای خیابانی تا سنگرهای ایدئولوژیک.
ایدئولوگهای بورژوایی با صرف میلیونها دلار هر زمان الگوی نظام سرمایه داری را با یک بزک و یک نوع ایدئولوژی در مقابل مردم می گذارند. اما در چند سال اخیر که بحران سرمایه داری ادواری با تمام قدرت یورش آورده است، همراه با کاهش نرخ سود، کاهش معیشت مردم، بیخانمان شدن و فقر مطلقی که میلیونها نفر به آن مبتلا شده اند، کل ایدئولوژی بورژوایی نیز به زیر حمله برده شده است. “سرمایه داری کار نمی کند” دیگر بعنوان یک فاکت از زبان مردم عادی حتی در جوامع غربی شنیده می شود. فریب و توهم دموکراسی بعنوان سیستمی که ضامن دخالت مردم در سرنوشتشان یا حفظ حقوق و آزادی آنها است در مقابل چشمان مردم دردیده شده است. مردم می دانند این سیستم جوابگو نیست؛ می دانند که یک سیستم انسانی تر و آزادتری باید جایگزین آن شود. مساله بر سر شکل دادن به یک مبارزه انقلابی برای به زیر کشیدن این سیستم و ساختن جامعه ای آزاد و برابر و مرفه، یعنی سوسیالیسم بر ویرانه های آنست. این امر ما و رسالت ماست. *
۱۶ ژوئن ۲۰۱۳
(۲۰۱۳) روحانی برای حفظ نظام آمده است / مصاحبه روزنامه اومانیته با آذر ماجدی
روحانی برای حفظ نظام آمده است / مصاحبه روزنامه اومانیته با آذر ماجدی
۲۰۱۳
روحانی برای حفظ نظام آمده است
مصاحبه روزنامه اومانیته با آذر ماجدی*
اومانیته: حسن روحانی، رییس جمهور جدید به عنوان یک شخصیت میانه رو معرفی می شود. آیا شما موافقید؟
آذر ماجدی: در چارچوب رژیم اسلامی، معانی مفاهیم تغییر کرده است. “اصلاح طلب” یا “میانه رو” همان معنی را ندارد که در فرهنگ مفاهیم سیاسی بکار برده می شود. فراموش نکنید که انتخابات در جمهوری اسلامی چیزی جز یک مضحکه نیست؛ زیرا نامزدهای ریاست جمهوری از فیلتر رژیم اسلامی عبور می کنند. مبالغه نیست اگر بگوییم که ۹۹ ممیز ۹۹ درصد از مردم ایران از نظر رژیم صلاحیت کاندید شدن را ندارند: تمام زنان به دلیل جنسیت شان، مردانی که پیرو دین یا مذهب دیگری به جز تشیع هستند بطور اتوماتیک حذف شده اند. و در بین مردانی که پیرو مذهب تشیع هستند، تنها معدود کسانی که به طور کامل طرفدار حکومت و در میان رهبری آن بوده باشند، اجازه کاندید شدن دارند. پس از این مرحله اولیه حذف، کاندیداها توسط نهادی که از آخوندهای سالخورده و نزدیک به خامنه ای تشکیل شده گزینش می شوند. در این انتخابات، حتی کاندیداتوری رفسنجانی که یکی از اعضای رهبری رژیم اسلامی و درعین حال از بنیانگذاران آن است، رد شد. به همین دلیل است که توصیف یک نامزد به عنوان “میانه رو” یا “اصلاح طلب” تنها به یک شوخی شبیه است.
تمام این نامزدها متعهد به نظام اسلامی و قوانین آن هستند و برای حفظ آن تلاش می کنند. خاتمی که مدت هشت سال در پست رئیس جمهور قرار داشت و اولین رئیس جمهوری بود که برچسب باصطلاح “اصلاح طلب” و “میانه رو” را یدک می کشید، عملاً هیچ تغییری به لحاظ سیاسی، ایدئولوژیکی یا فرهنگی در رژیم ایجاد نکرد. درعین حال، هم او بود که دستور سرکوب وحشیانه دانشجویان تهران را صادر کرد. در زمان ریاست جمهوری او، تغییری در محدودیت حقوق مدنی، سیاسی یا فردی انجام نګرفت. در بهترین حالت روحانی مثل خاتمی است.
اومانیته: مردمی که در سال ۲۰۰۹ به خیابانها آمدند، چه انتظاری از روحانی می توانند داشته باشند؟
آذر ماجدی: هیچ. مردم ایران به دنبال آزادی و رفاه اند و با تبعیض مخالف اند. جنبش های اجتماعی مهم و پرنفوذی در ایران وجود دارند که برای تغییر مبارزه می کنند. بی شک جنبش آزادی زن در ایران قویترین جنبش از نوع خود در جهان است. از زمانی که رژیم اسلامی در سال ۱۹۷۹ بقدرت رسید، زنان علیه قوانین ضد زن و تبعیض آمیز آن مبارزه کرده اند. درحقیقت، اولین تظاهرات توده ای توسط زنان علیه حجاب اسلامی و بخاطر تساوی حقوق انجام شد. رویارویی حکومت و زنان یک پدیده دائمی در جامعه است. جنبش کارگری نیز پویا و فعال است. جوانان عمیقا مخالف یک حکومت مذهبی و محدودیت های آن علیه لائیسیته هستند. مردم خواهان تغییر اند و نه بزک هایی که ممکن است توسط اصلاح طلبان حکومتی ارائه شود.
اومانیته: پس حسن روحانی قادر به انجام هیچ تغییری نیست؟
آذر ماجدی: او نه تنها قادر به انجام هیچ تغییری نیست، بلکه خواهان انجام آن هم نیست، زیرا هرگونه تغییر واقعی به معنی نابودی رژیم است. حال آنکه روحانی بخش تفکیک ناپذیر رژیم اسلامی است و صعود خود را مدیون آن است. از این حیث، انجام تغییر نقض غرض و بمعنای افتادن از قدرت است. روزی که مردم ایران بتوانند حکومت را سرنگون کنند، روحانی روی صندلی متهمان جنایت علیه بشریت خواهد نشست.
در اینجا باید یاد هزاران نفری که جان خود را در مبارزه با این نظام و بخاطر آزادی و برابری از دست داده اند، گرامی بداریم: کمونیست ها، چپی ها و مخالفان… کسانی که از ۳۲ سال پیش زندانی، شکنجه یا اعدام شدند. تمامی کسانی که بزور ۱۳ و ۱۴ ساله بودند. صد هزار نفر طی یک دهه (دهه ۶۰) اعدام شدند و حسن روحانی با این جنایت ها بیگانه نیست.
منبع: اومانیته، ۱۷ ژوئن
*اومانیته نشریه حزب کمونیست فرانسه است که بدنبال درآمدن نام روحانی از صندوق با آذر ماجدی، که او را “رهبر حزب اتحاد کمونیسم کارگری” (اذر ماجدی در حال حاضر عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری- حکمتیست است.) و رئیس سازمان آزادی زن معرفی نموده است، در این مورد گفتگویی ترتیب داده است. این مصاحبه تلخیص صحبت های آذر ماجدی است.
** روز آنلاین و سایت پیک ایران این مصاحبه را ترجمه و منتشر نموده اند. لازم به ذکر است که این ترجمه آذر ماجدی است و بعضا با ترجمه این دو سایت متفاوت است.
لینک اومانیته
http://www.humanite.fr/monde/iran-rohani-ete-designe-pour-preserver-le-regime-i-543943
(۲۰۱۳) ! روحانی: مردی فقط برای یک فصل
روحانی: مردی فقط برای یک فصل!
۲۰۱۳
رسانه های بین المللی، رسانه های فارسی زبان تابع دولتهای غربی و اپوزیسیون پرو رژیم هیاهوی بسیاری حول سفر روحانی به نیویورک برای شرکت در اجلاس سازمان ملل، مذاکرات ظریف وزیر امور خارجه اسلامی با همتاهای غربیش و بالاخره مکالمه تلفنی روحانی و اوباما براه انداختند. از تمدن و فضای جدید سخن گفتند: از اعتدال و اصلاحات و از نسیم بهار تغییر. کار این جماعت گرم نگاه داشتن تنور رژیم اسلامیست؛ یک روز با خاتمی، یک روز با جنبش سبز، روز دیگر با جنبش اعتدال بنفش. ضد آمریکایی های سابق که بخاطر “ضد امپریالیست آمریکا” بودن “امام” برای سپاه پاسداران تقاضای سلاح های سنگین می کردند و با سپاه جنایت اسلامی برای سرکوب نیروی چپ و ضد رژیم مسابقه می گذاشتند، حالا برای ترمیم و از سر گیری روابط رژیم اسلامی و آمریکا سر و دست می شکنند. یک “دکتر روحانی” می گویند و صد تا “دکتر روحانی” از دهانشان می ریزد. بنظر می رسد که مکالمه تلفنی “حسن و حسین” بزرگترین پاداشی است که از نعلین بوسی نصیب شان شده است. زیرا بر این گمانند که بهبود مناسبات رژیم اسلامی با آمریکا و غرب بر حیات این رژیم کثیف خواهد افزود.
“نرمش قهرمانانه” سیاست دفع شرع موقتی!
اما آیا واقعا این مکالمه تلفنی، اعتراف به صحت تاریخی هولوکاست (در ضدیت با احمدی نژاد) و تمام ژست های متمدن مابانه این آخوند عمامه کج بسر می تواند بحران عمیق اقتصادی، سیاسی و فرهنگی – ایدئولوژیک رژیم اسلامی را تخفیف دهد؟ باید اعلام کرد که پیش از هر چیز این تمهیدات بیانگر عمق بحرانی است که این رژیم با آن دست بگریبان است. سیاست آخوندی “نرمش قهرمانانه” نه خطاب به مردم بلکه خطاب به جناح های مختلف رژیم است؛ دارد به آنها می گوید اوضاع پس است و باید یک مدتی تا اطلاع ثانوی دندان روی جگر بگذارند تا زمان خریده شود. اوضاع جامعه بسیار بحرانی است. فقر کشنده، اختناق و سرکوب جان مردم را به لب رسانده است. شرایط انفجاری جامعه را بویژه از واکنش های زنان به تذکرات خواهران زینب می توان تشخیص داد. روانشناسی توده ای و کلکتیو تغییر کرده است و رژیم اسلامی با بیم و هراس این تغییر را دنبال می کند. باید برای مدتی چرخشی نشان داد تا شاید روحیه و ذهنیت جامعه تغییر کند؛ امیدوار شود و نقط جوش انفجاری کاهش یابد. این تمام ارزش مصرف این بازیهای دیپلماتیک باصطلاح متمدنانه است.
تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا به کمک رژیم اسلامی شتافته است تا آبروی باخته اش در رابطه با خاورمیانه و شمال آفریقا را با ژست تلاش برای صلح کمی ترمیم کند. رژیم اسلامی نیز با این تلاشها می کوشد اوضاع انفجاری جامعه را کمی آرام کند، برای خود وقت بخرد تا یک یورش سازمانیافته دیگر به جامعه را نقشه ریزی کند. اینکه این مذاکرات تغییر اساسی در مناسبات رژیم اسلامی با غرب ایجاد خواهد کرد و این رژیم از این پس مانند یک حکومت عادی و حرف گوش کن به “جامعه بین المللی” خواهد پیوست، یک توهم و رویای پرو رژیمی بیش نیست. رژیم اسلامی بدون بحران نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.
تحریم ها!
روشن است که باید با تمام قوا کوشید تا تحریم های اقتصادی که از مردم محروم، کارگر و زحمتکش قربانی می گیرد لغو گردد. تحریم اقتصادی یک سیاست کشتار دستجمعی و سیاستی ضد انسانی و ارتجاعی است. اما باید توجه داشت که پریدن در واگن فستیوال پرو رژیمی بخاطر مذاکرات اخیر در نیویورک یک سیاست اشتباه است که فقط به اهداف رژیم اسلامی خدمت می کند. از آنسوی محکوم کردن این مذاکرات از روی غیرت ضد امپریالیستی نیز بهمان اندازه یک سیاست اشتباه است. مردم هیچ نفعی در کاهش بحران درونی رژیم اسلامی ندارند. تنها سرنگونی این رژیم است که می تواند نوید بخش یک زندگی آزاد، برابر و مرفه باشد. باید کوشید که در هر روزنه ای که در جامعه ایجاد می شود، رخنه کرد و شرایط را برای رژیم سختر نمود.
آزادی ملی – اسلامی ها همراه با افزایش اعدام ها!
پیش و همراه با این تحرکات دیپلماتیک رژیم اسلامی تعدادی از فعالین ملی – اسلامی را از زندان آزاد کرد. این رویداد نیز با جار و جنجال بسیار جنبش ملی – اسلامی و جریانات پرو رژیم مواجه شد. “دکانهای” حقوق بشری لیست این آزاد شدگان را همراه با عکس نسرین ستوده در گوشه و کنار نهادند. آزادی هر زندانی سیاسی با هر خط و سیاستی روشن است که با استقبال روبرو می شود. اما هنوز صدها زندانی سیاسی، کارگران فعال، دانشجوها، انسانهای چپ و گمنام در زندانهای رژیم دارند شکنجه می شوند، بجای هیاهو و شادی برای آزادی این یازده نفر باید تلاش برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی را صد افزون کرد. سیاست موش و گربه بازی با مردم و نیروهای اپوزیسیون یک تاکتیک دائمی رژیم در سالهای اخیر بوده است. نباید بدام هیاهوی رسانه های دولتهای غربی و اپوزیسیون پرو رژیم افتاد و تعبیر آنها از “شاخه زیتون” را پذیرفت. حکومت بخوبی آگاه است که این آزادی ها توقع جامعه را بالا می برد و هجوم برای آزادی زندانیان سیاسی افزایش می یابد، از همین رو همزمان با آزادی اینها تعداد بسیاری را اعدام می کند. خیلی ساده و روشن دارد می گوید: “از این خبرها نیست، اعتدال بی اعتدال.” اما این همسرایان مدافع رژیم اسلامی مشغول جشن و کارناوال “اعتدلال” اند.
سیاست اصولی و مردمی تلاش برای استفاده از هر روزنه و رخنه ای برای هجوم سازمانیافته به رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی با آمریکا یا مقابل آمریکا باید به زیر کشیده شود تا به اعدام و سرکوب، فقر و تبعیض، جهالت و زن ستیزی پایان داده شود. *
(۲۰۱۳) پدیده فحشاء ضرورت یا فاجعه؟ لایحه جدید مقابله با فحشاء در فرانسه
پدیده فحشاء ضرورت یا فاجعه؟ لایحه جدید مقابله با فحشاء در فرانسه
۲۰۱۳
با ارائه لایحه جدیدی به پارلمان فرانسه توسط یکی از نمایندگان حزب “سوسیالیست” برای ایجاد محدودیت هایی در قانون مربوط به فحشاء، بحث در مورد معضل فحشاء بار دیگر در رسانه ها رخنه کرده است. فحشاء یکی از قدیمی ترین “مشاغل” یا طریق کسب درآمد است. زنان تن فروش طی تاریخ با برخوردهای متفاوت روبرو بوده اند، طی قرن ها این زنان در میان پایین ترین و بی حقوق ترین اقشار جامعه قرار داشته اند. زنان نگون بختی که برای امرار معاش خود و بعضا خانواده شان به تن فروشی متوسل شده اند، همواره در جامعه پر از ریاکاری طبقاتی تحت سلطه مذهب، مورد طعن و لعن، توهین و تحقیر، خشونت و سرکوب قرار داشته اند. فحشاء همچون آئینه ای ریاکاری و اخلاقیات دوگانه حاکم در جوامع سرمایه داری که بویژه تحت سلطه مذهب قرار دارند را به نمایش می گذارد: مردان طبقات دارا که برای ارضای خود بسراغ زنان طبقات ندار و محروم می روند و در عین حال با این زنان همچون پست ترین موجودات برخورد می کنند.
پدیده فحشاء طی سالهای اخیر دچار تحولاتی شده است. در برخی کشورهای غربی قوانینی بتصویب رسیده است که در تقابل با ریاکاری مذهبی- اخلاقی برخی حقوق را برای زنان تن فروش برسمیت می شناسد. از سوی دیگر طی دو دهه اخیر قاچاق انسان برای بازار سکس ابعاد وحشتناکی بخود گرفته است. بردگان جنسی، اکنون یک واقعیت انکار ناپذیز جامعه اند. در میان ۳۰ میلیون برده ای که طبق تخمین های رسمی و غیر رسمی در شرایط حاضر در جهان وجود دارند، بردگان جنسی بخش قابل ملاحظه ای از آنرا تشکیل می دهند. دزیدن یا خریدن دختران و زنان جوان از محیط های محروم برای بردگی جنسی به یک امر بسیار سودآور برای مافیای قاچاق آدم تبدیل شده است. طبق گزارشی از پارلمان اروپا بیش از ۳۶۰۰ سازمان مافیایی و تبهکار تجارت انسان در اروپا وجود دارند که سود سالیانه آنها رقمی معادل ۳۴ میلیون دلار است. بیشتر بردگان جنسی در اروپای غربی از کشورهای اروپای شرقی، از جمله روسیه و اوکراین هستند.
قوانین مربوط به فحشاء در کشورهای مختلف اروپایی متفاوت است. در آلمان و هلند دولت از تن فروشانی که ثبت شده اند مالیات می گیرد و آنها در مقابل از بیمه درمان برخوردار می شوند. در سوئد مشتری تن فروشان در صورت کشف جریمه می شود. در فرانسه تن فروشی قانونی است، اما واسطه گری، ایجاد فاحشه خانه، دعوت مشتری در ملاء عام و همچنین پرداختن پول به زیر ۱۸ سالگان برای سکس ممنوع است. تن فروشان در فرانسه از حق اتحادیه ای نیز برخوردارند. اما دولت فرانسه در پی آنست که محدودیتهایی را در این قانون ایجاد کند. اولین محدودیت که روز جمعه ۲۹ نوامبر ۲۰۱۳ در پارلمان بتصویب رسید، جریمه کردن مشتریان تن فروشی بمبلغ ۱۵۰۰یورو است. در صورت تکرار جریمه تا ۳۷۵۰ یورو افزایش می یابد.
لایحه مذکور به مباحث داغ و تظاهرات مدافعین و مخالفین در مقابل پارلمان دامن زده است. موافقین معتقدند که با تصویب این لایحه تن فروشان مورد حمایت بیشتر و امر مقابله با قاچاق انسان برای بردگی جنسی مورد حمله قرار می گیرد. مخالفین، از جمله برخی از تن فروشانی که در مخالفت دست به تظاهرات زده اند، می گویند که این لایحه در صورت تصویب کار تن فروشان را بسیار سخت تر، شرایط شان را وخیم تر و زندگیشان را با خطرات بیشتری مواجه می سازد. این لایحه ۲۰ ماده دارد که تنها یکی از آنها، یعنی جریمه مشتریان بتصویب رسیده و بقیه آن روز ۴ دسامبر به بحث و رای گذاشته خواهد شد. در شرایط حاضر حدود ۴۰ هزار نفر در فرانسه به تن فروشی مشغولند که گفته می شود ۸۰-۹۰ ٪ آنها بردگان جنسی اند.
فشحاء مساله ای بحث برانگیز است. بحث در مورد فحشاء از آنجا که بلافاصله مساله اخلاقیات و مذهب را بمیدان می کشد، معمولا با احساسات شدید و تند همراه می شود. هیات های حاکمه و طبقات حاکم همواره اعلام کرده اند که قصد دارند با فحشاء مبارزه کنند و آنرا ریشه کن سازند. در بسیاری موارد تن فروشان نگون بخت را با تهاجمات خشن پلیسی مواجه کرده اند. اما سوء استفاده از این انسان های محروم همواره بخشی از نظام های حاکم بوده است. در دو سه دهه اخیر با رشد جنبش حقوق زن و لیبرالیزه شدن اخلاقیات در برخی جوامع غربی قبح اخلاقی فحشاء کاهش یافته است و تلاشهایی برای کمک به تن فروشان انجام گرفته است، اما در عین حال مشاهده می کنیم که در همین زمان فحشاء در فجیع ترین شکل آن، بعنی بردگی جنسی، گسترش بسیاری یافته است.
مساله فحشاء سوالات اساسی و مهمی را طرح می کند: چگونه می توان با فحشاء مبارزه کرد؟ آیا باید اصولا با این پدیده مبارزه کرد، یا اینکه قوانینی را برای تحت کنترل درآوردن آن بتصویب رساند؟ آیا فحشاء برای جامعه ضروری است؟ آیا اصولا امکان ریشه کن کردن آن وجود دارد؟ آیا مخالفت با فحشاء صرفا از زاویه مذهبی و اخلاقیات سنتی است؟ با مافیای قاچاق انسان چگونه می توان مقابله کرد؟ جریمه کردن مشتری آیا راهی کارا برای مقابله با فحشاء است؟ آیا چنین قوانینی زندگی تن فروشان را با مخاطرات و مشقات بیشتری مواجه نخواهد کرد؟ و بالاخره یک روش انسانی برای برخورد به این پدیده کدامست؟
مساله فحشاء سوالات اساسی و مهمی را طرح می کند. در انتهای بخش اول این نوشته سوالاتی را در این زمینه مطرح کردیم. در یک تلاش جدی و عمیق برای برخورد به مساله فحشاء باید کوشیده شود این سوالات مورد بحث و بررسی قرار گیرند. بدون برخورد و تلاش برای پاسخگویی به این سوالات، تحلیل از مساله فحشاء بشکل سنتی در سطح باقی میماند:
چگونه می توان با فحشاء مبارزه کرد؟ آیا باید اصولا با این پدیده مبارزه کرد، یا اینکه قوانینی را برای تحت کنترل درآوردن آن بتصویب رساند؟ آیا فحشاء برای جامعه ضروری است؟ آیا اصولا امکان ریشه کن کردن آن وجود دارد؟ آیا مخالفت با فحشاء صرفا از زاویه مذهبی و اخلاقیات سنتی است؟ با مافیای قاچاق انسان چگونه می توان مقابله کرد؟ جریمه کردن مشتری آیا راهی کارا برای مقابله با فحشاء است؟ آیا چنین قوانینی زندگی تن فروشان را با مخاطرات و مشقات بیشتری مواجه نخواهد کرد؟ و بالاخره یک روش انسانی برای برخورد به این پدیده کدامست؟
آیا باید فحشاء را ریشه کن کرد؟
اخلاقیات محافظه کارانهُ آلوده به مذهب ادعا می کند که باید با فحشاء به شدیدترین شکلی مقابله کرد و جامعه را از این پدیده “گناه آلود” پاک نمود. چنین ادعایی با تفاوت های بسیار ناچیز طی قرون متمادی تکرار شده است. زنان بسیاری به این “گناه” سنگسار شده اند یا به آتش کشیده شده اند. اما هیچیک از این روشهای خشن و ضد انسانی موفق نشده که فحشاء را از میان ببرد یا حتی آنرا کاهش دهد. “فحشاء قدیمیترین حرفه در دنیا است.” فحشاء یک پدیده فرا تاریخی، فرا جغرافیایی، فرا فرهنگی و بمعنای وسیع کلمه جهانشمول است. آیا این مساله باید ما را به این نتیجه برساند که فحشاء ضرورتی است که نمی توان ریشه کن اش کرد؟ به این سوال می توان از زوایای مختلفی برخورد کرد: برخی ممکن است مدعی شوند که این مساله از ذات انسان ناشی می شود. همانگونه که سکس یک غریزه بشری است، فحشاء نیز در همان رده قرار دارد. عده ای ممکن است مدعی شوند که زنان تن فروش ژنتیکی به این کار کشیده می شوند. چنین توضیحاتی ادعاهایی برای حفظ ریاکاری اخلاقی – اجتماعی و تبعیضات اجتماعی در جامعه است. طبقات دارا که زنان و دخترانشان “خوب و پاکدامن اند” و طبقات محروم که باید به آنها سرویس دهند، از جمله خدمات جنسی.
برخی گرایشات راست حفظ فحشاء را برای “سالم” نگاه داشتن جامعه ضروری می دانند. استدلال آنها چنین است: اگر فحشا نباشد، میزان تجاوز و حمله به حرمت زنان “خوب” بالا می رود. پس به فحشاء بعنوان امری لازم برای پیشگیری از دست درازی مردان به زنان “خوب” جامعه نگاه می کنند. لذا فحشاء حکم واکسن پیشگیری از شیوع تجاوز در جامعه را برای آنها پیدا می کند. بطور مثال، تحت رژیم سابق، علیرغم آنکه اسلام کاملا در دولت مخلوط بود و مظاهر مذهبی در جامعه کاملا حفظ می شد، اما فاحشه خانه با اجازه رسمی آزاد بود. “شهرنو” از آثار “تاریخی” محسوب می شد.*
در جنوب شهر ایران شهرکی وجود داشت، که قوانین خود را داشت. زنانی تمام عمرشان را در آن شهرک می گذراندند و هیچگاه این شهرک را ترک نمی توانستند بکنند. یک نوع برده داری پوشیده. یک منبع استثمار آشکار. دنیایی برای خود و بیگانه با بقیه جامعه. می توان ادعا کرد که اکثر قریب به اتفاق مردان مقیم تهران حداقل یکبار به این شهر سفر کرده بودند. بسیاری مردان “بکارت” خود را در این شهرک و در این دنیای سوررئالیستی از دست داده بودند. در مقابل، بغیر از تن فروشان که در این شهرک اسیر بودند، فقط زنان متخصص مامایی دارای مجوز رسمی برای معاینه این زنان پا در این شهرک می گذاشتند؛ هیچ زن دیگری حق ورود به این شهر را نداشت. دولت بهداشت این زنان را از نظر بیماری های مقاربتی برای جلوگیری از شیوع آن کنترل می کرد.
از این رو طی تاریخ علیرغم خشن ترین برخورد پلیس با تن فروشان، تحمیل خشونت های جنسی و جسمی به آنها، فاحشه خانه ها آزاد بوده اند و یک منبع درآمد برای استثمارگران و ارضای جنسی مردان. تن فروشان باصطلاح “آزاد” که خود مستقلا به کار مبادرت می ورزند و درآمدشان را خود در جیب می گذارند، بسیار نادر اند. حتی اگر فاحشه خانه در جامعه ای ممنوع باشد، یا تن فروشانی خارج از فاحشه خانه کار کنند، معمولا واسطه ای هست که تحت پوشش حفاظت از آنها، بخش قابل توجهی از درآمد آنها را به جیب می زند؛ آنها را با تهدید و ارعاب در اسارت خود نگاه می دارد. واسطگان فحشاء که در زبان عامیانه به “جاکش” معروفند، یکی از کثیف ترین و تنفر برانگیزترین پدیده های جامعه محسوب می شوند.
وقتی به مساله درآمد و استثمار تن فروشان توسط صاحبان فاحشه خانه یا دلالان دقیق شوید، آنگاه پیچیدگی مبارزه با فشحاء روشنتر می شود. مساله بر سر طبیعت بشر یا بیماری ژنتیکی نیست. مساله اینست که تا زمانیکه تقاضا برای پدیده ای وجود دارد که تامین آن می تواند پول و سود در پی داشته باشد، آن پدیده به حیات خود ادامه می دهد. این واقعیت، تداوم فحشاء علیرغم جنگ های صلیبی که علیه آن طی تاریخ براه افتاده را جاودانه کرده است. طی تاریخ تحت مناسبات مختلف تولیدی، در شکل تحقق نفع پرستی تفاوت وجود داشته است، اما نفس آن یکسان است. تا زمانیکه مردانی هستند که حاضرند برای سکس پول پرداخت کنند و زنانی هستند که برای امرار معاش راهی یا راه بهتری جز تن فروشی نمی یابند، فحشاء به حیات خود ادامه خواهد داد.** بعلاوه، با توجه به تاریخ می توان دریافت که فحشاء یک منبع مالی بالا است. لذا عرصه ای برای کنترل استثمارگران. و از آنجا که جامعه عموما به فحشاء بعنوان یک پدیده غیراخلاقی – جنایی می نگرد، کنترل استثمارگران بر آن آسانتر، سودشان بیشتر و شرایط استثمارشوندگان خطیر تر و مشقت بار تر می شود. پدیده قاچاق انسان بعنوان بردگان جنسی که طی دو دهه اخیر ابعاد وحشتناکی یافته است، دلیلی است بر این مدعا.
بنابراین، علت وجودی فحشاء یک تقاضای بسیار پایه ای است که به درآمدها و سودهای کلان امکان می دهد. بهمین دلیل تا زمانیکه مناسبات اقتصادی – سیاسی جامعه بر مبنای سود قرار دارد، تا زمانیکه سود تنها محرکه تداوم تولید در جامعه است و تا موقعی که انسانهایی وجود دارند که راه دیگری برای امرار معاش ندارند، یا در محیط هایی قرار گرفته اند که این راه بنظر آسانترین می رسد، فحشاء جان سخت به حیات خود ادامه خواهد داد. راه مبارزه با فحشاء واژگونی این مناسبات تولیدی است؛ لغو کار مزدی، امحای پول و تولید کالایی، الغای نظام سرمایه داری. در نتیجه تا زمانی که تحت این مناسبات قرار داریم باید تلاش شود که قوانینی تصویب گردد و تسهیلاتی بوجود آید که مخاطرات زندگی تن فروشان به حداقل برسد، حرمت آنها در چشم جامعه افزایش یابد و دست واسطه گران و استثمارگران از زندگی آنها کوتاه شود. این یک رفرم است. اما یک رفرم بسیار ضروری.
با این حساب اصرار ما برای امحای فحشاء چیست؟ اگر این پدیده باصطلاح از ازل وجود داشته و نقطه عزیمت ما در برخورد به فحشاء نه تنها از زاویه اخلاقیات ریاکارانه حاکم و مذهب نیست، بلکه نقد آنهاست، مخالفت ما با فحشاء از کجا نشات می گیرد؟ اگر برخود ما اخلاقی نیست، از چه جنس است؟ فحشاء پدیده ای است پیچیده. پیش از این نیز اشاره کردیم که جامعه، حتی لیبرال ترین بخش آن، در برخورد به فحشاء بسختی قادر است از اخلاقیات انتزاع کند. برخی در منتهی الیه طیف چپ می گویند که در واقعیت تفاوتی میان فروش نیروی کار و تن فروشی وجود ندارد. یکی برای امرار معاش نیروی کارش را می فروشد، یکی تنش را، اینهمه هیاهو بر سر چیست؟ هر دو شنیع است؛ هر دو باید ملغی شود. اگر چه چنین استدلالاتی در سطح انتزاعی ممکن است بنظر درست و منطقی بیاید، در شرایط کنکرت و در زندگی واقعی این استدلالات تلاشی صرفا روشنفکرانه – یا باصطلاح تئوریک بنظر می رسد. اینکه من نوعی، بعنوان یک انسان با اخلاقیات باز و آزاد، به انسان تن فروش چه برخوردی دارم، امری ثانوی است. جامعه حتی در مدرنترین و از نظر اخلاقی بازترین، نیز نتوانسته با فحشا و تن فروشان برخوردی برابر در مقایسه با کارگری که نیروی کارش را می فروشد، داشته باشد. حتی در فرانسه، آلمان یا سوئد تن فروشی کار قابل قبول و قابل احترامی نیست، یک کار از نظر ارزشی – اخلاقی خنثی نیست؛ کاری است که بهتر است پنهان شود. از اینرو عملا جامعه، تن فروشان را به حاشیه سوق می دهد. زندگی در حاشیه جامعه تاثیرات مستقیم و جانبی منفی بسیاری دارد. قاطی شدن در جرم و جنایت یکی از تاثیرات آنست. پیوند مواد مخدر با فحشاء اظهر ال من الشمس است. مواد مخدر نیز غیرقانونی است و قاچاق آن یک امر بسیار سودآور. مافیای مواد مخدر و فحشاء دو زالویی هستند که بجان جامعه افتاده اند و از آن قربانی می گیرند. لاجرم تن فروشان و تن فروشی نزد جامعه بی حرمت است و در بهترین حالت بعنوان یک زائدهُ ناخوشایند به آن برخورد می شود. برخوردهای لیبرال برخی، در بهترین حالت حکم سازمانهای خیریه را دارد. دردی از کسی دوا نمی کند. از اینرو انسانهای آزادیخواه و برابری طلب که خواهان جامعه ای هستند که کلیه انسانها از آزادی، برابری، رفاه و حرمت فردی و مدنی برخوردار باشند، نمی توانند به پدیده فحشاء بی تفاوت و لاقید بنگرند. باید برای آن راهی انسانی بیابند.
در جوامع اروپای غربی مباحث بسیاری بر سر چگونگی کنترل و نحوه اعمال آن در جریان است. قانون جدیدی که در پارلمان فرانسه بتصویب رسیده است و پیش از این در سوئد، نروژ و فنلاند نیز تصویب شده است، بعنوانی راهی برای کمک به تن فروشان معرفی شده است. آیا این قانون در خدمت بهبود زیست و کار تن فروشان است یا در عمل به عکس خود بدل خواهد شد؟ در بخش دوم این نوشته به مباحثی که در این زمینه راه افتاده است و استدلالات موافقین و مخالفین اشاره کردیم. آیا واقعا جریمه خریدار سکس وضعیت تن فروشان را در هیچ جهتی بهبود می بخشد؟ استدلال موافقین این قانون هیچیک به بهبود شرایط زیست و کار تن فروشان اشاره ندارد، بلکه از نقطه عزیمت مقابله با فحشاء و کاهش و سختر کردن تن فروشی به سراغ آن رفته است. وگرنه با هیچ منطقی نمی توان توضیح داد که چگونه جریمه خریداران سکس می تواند به بهبود زندگی و شرایط کار تن فروشان کمک کند. این قانون از این نقطه عزیمت حرکت کرده است که با سخت تر کردن تن فروشی، حداقل برخی از زنان تن فروش از تن فروشی دست بر می دارند.
اما سوال اساسی اینجاست که اگر این زنان کار و انتخاب بهتری داشتند، چرا از اول به تن فروشی سوق داده شده اند؟ این سوال حتی در مباحث نیز طرح نشده است. دولت فرانسه صندوقی برای آموزش برخی تخصص ها و مهارتها به زنان تن فروش در نظر گرفته است. اما در شرایطی که وضعیت اقتصادی بهتری وجود داشت و دولت رفاه کمک های بیشتری به بیکاران، خانواده های تک سرپرست، معلولین و انسانهای کم درآمد میکرد، تن فروشی یک راه تامین معاش یا تامین اعتیاد برای بسیاری بود؛ اکنون که بحران خشن سرمایه داری موجد بیکاری، فقر و بی خانمانی بسیار گسترده ای شده است، چنین صندوقی واقعا چه کمک قابل توجهی می تواند به این زنان بکند؟ بنظر می رسد که دولت به این مسائل توجهی نکرده است و صرفا از زاویه ناسیونالیستی – فمینیستی به سراغ مساله رفته است. در شماره پیش از وزیر زنان دولت فرانسه نقل کردیم: “من جامعه ای را که در آن زنان دارای قیمت هستند، نمی خواهم.” این یک ادعای عوامفریبانه و سطحی است. ایشان ظاهرا از دنیا بی خبر است. نمی داند که در یک جامعه سرمایه داری زندگی می کند که همه چیز را با پول خرید و فروش می کند. این صرفا یک ژست پرطمطراق فمینیستی است.
علت دیگری که برای تدوین این لایحه ارائه شده است، مقابله با قاچاق انسان است. اینها امرشان مقابله با قاچاق انسان و رهایی این بردگان نیست، می خواهند کار قاچاقچیان را در فرانسه سختر کنند تا آنها به کشور دیگری بروند. می خواهند خانه خودشان را گردگیری کنند. دفاع این لایحه ریاکارانه و ناسیونالیستی است. فمینیست ها برای این قانون هورا کشیده اند. چرا؟ آیا واقعا وضعیت زنان تن فروش بهتر می شود؟ خیر. اینها از موضع ضد مرد حرکت می کنند. می خواهند مردان جریمه شوند. خوشحالند که مردان برای خرید سکس جریمه می شوند. زیرا اگر کمی تعمق بخرج می دادند و واقعا بفکر بهبود شرایط زنان تن فروش، باصطلاح “خواهرانشان” بودند، از اقداماتی برای بهبود امنیت و رفاه آنها دفاع می کردند، بجای آنکه از قانونی دفاع کنند که بقول سخنگوی “سندیکای کارگران سکس” زنان تن فروش را ضربه پذیرتر و زندگیشان را با مخاطرات بیشتری مواجه می سازد. یا بقول دکتران بی مرز، شرایط بهداشتی و سلامتی آنها را با مخاطرات بیشتر مواجه می سازد.
جالب اینجاست که حتی زمانی که دولت ادعای مبارزه با فشحاء را دارد و راه حل جریمه مردان خریدار سکس را در پیش گرفته است، باز این این قانون قرار است مردان طبقات پایین و محروم را هدف بگیرد. طبقات دارا و ممتاز که در خیابان به خریداری سکس نمی روند، در پارک و ماشین سکس نمی خرند که پلیس بتواند براحتی ۱۵۰۰ یورو جریمه شان کند. آنها در هتل های لوکس یا در آپارتمانهای امن از زنان اسکورت استفاده می کنند. همانگونکه که استراوس خان، رئیس صندوق بین المللی پول که قرار بود کاندید ریاست جمهوری حزب سوسیالیست باشد، تمام عمرش با تن فروشان خوابیده است و هیچکس خم بر ابرو نیاورده است.
در یک کلام، این یک قانون ریاکارانه ناسیونال – فمینیستی است که نه تنها هیچ بهبودی در زندگی تن فروشان ایجاد نمی کند، بلکه زندگیشان را سخت تر و پر مخاطره تر می کند. باید پرده ریاکاری که حول پدیده فحشاء کشیده شده است، درید. باید به استدلالات سطحی فمینیستی پاسخ گفت. باید اعلام کرد که امحای کامل فحشاء فقط در جامعه ای امکانپذیر است که پول و سود در آن محلی از اعراب نداشته باشد. تا آن زمان “برنامه یک دنیای بهتر” نوشته منصور حکمت این اقدامات را برای ایجاد بهبودهای واقعی در شرایط زیست و کار تن فروشان توصیه کرده است:
+ مبارزه فعال با فحشاء از طریق از میان بردن زمینه هاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى آن و مقابله قاطع با شبکه هاى سازماندهى فحشاء، دلالان، واسطگان و باج خورها.
+ ممنوعیت اکید هر نوع سازماندهى فحشاء، دلالى، واسطگى و بهره کشى از افرادى که مبادرت به تن فروشى میکنند.
+ غیر جنایى کردن زندگى و کار افرادى که دست به تن فروشى میزنند. کمک به بازیابى حرمت اجتماعى و احترام به نفس آنها و کوتاه کردن دست شبکه ها و باندهاى جنایتکار از زندگى آنها از طریق:
+ رفع ممنوعیت فروش سکس بعنوان یک شغل فردى و حمایت قانون و نهادهاى انتظامى از این افراد در مقابل شبکه ها و باندهاى گانگسترى، باج خورها و اوباش.
+ صدور جواز کسب براى افرادى که بعنوان یک شغل فردى مبادرت به تن فروشى میکنند، مصون داشتن شخصیت و حیثیت آنها بعنوان شهروندان محترم جامعه و کمک به سازمانیابى آنها در سازمان صنفى خویش.
+ ارائه رایگان خدمات پزشکى ویژه پیشگیرانه و درمانى براى مصون داشتن این افراد از بیمارى ها و صدمات ناشى از مبادرت به این حرفه.
+ کار آگاهگرانه، ترغیب و مساعدت هاى عملى نهادهاى مسئول دولتى به افراد تن فروش در کناره گیرى از این حرفه، کسب مهارت و آموزش لازم براى اشتغال در بخش هاى دیگر جامعه.
*شهرنو با بقدرت رسیدن رژیم اسلامی بفجیع ترین شکلی به آتش کشیده شد و بسیاری از زنان تن فروشی که زنده زنده در آتش نسوختند، زیر لگد مردان غیور اسلامی جان باختند یا خرد شدند. آنهایی که جان سالم بدر بردند به محلی در خیابان جردن به یک ساختمان شیک و مدرن مصادراتی منتقل شدند و به خدمات جنسی به مردان خدا پرداختند. بخاطر دارم که در همان روزهایی که این جنایت فجیع اتفاق افتاد روزی سوار یک تاکسی شدم. یک آخوند با دو زن لاغر استخوانی سیه چرده در تاکسی بودند. بعد از چند دقیقه ای نتوانستم جلوی کنجکاوی خودم را بگیرم، نگاهی به زنان کردم. زیر چشمانشان کبود، لبهایشان باد کرده و صورتشان تقریبا داغان بود. در نگاه اول بنظر بالای ۴۰ سال می رسیدند اما کمی دقت نشان می داد که در اوایل بیست سالگی بودند. قلبم بدرد آمد. نمی دانستم موضوع چیست، اما می توانستم حدس بزنم. آنها قبل از من در خیابان جردن نزدیک خیابان فرشته دم یک ساختمان بزرگ شیک پیاده شدند. از راننده تاکسی پرسیدم اینجا کجاست. او بهم گفت که شهرنو را به آتش کشیده اند و این زنان را از آنجا به این ساختمان برای توبه کردن منتقل می کنند!
** البته اکنون تعداد مردان تن فروش افزایش چشمگیری داشته است و زنان خریدار سکس نیز به یک پدیده آشنا بدل شده است. اما از آنجا که این واقعیت تاثیری در بحث پایه ای ما در مورد فحشاء ندارد، برای ممانعت از پیچیدگی غیرلازم در بحث، ما به همان شکل شناخته شده فحشاء اکتفاء می کنیم.
(۲۰۱۳) ریشه حمله آمریکا به عراق , ده سال کشتار و ویرانی
ریشه حمله آمریکا به عراق , ده سال کشتار و ویرانی
۲۰۱۳
ده سال پیش شبانگاه ۲۰ مارس ۲۰۰۳، ارتش آمریکا نقشه یک بمباران و موشک باران هوایی عظیم و بی سابقه را در آسمان بغداد باجراء گذاشت. دونالد رامسفیلد، وزیر دفاع وقت آمریکا، این حمله وحشیانه را با هیجان و شادی یورش “شوک و بهت”نامید، عملیاتی که تا آن زمان دنیا نظیرش را ندیده بود. اعلام شد که این جنگ کوتاه، بصورت عمل جراحی هوشیار و پیروز خواهد بود. تاریخ شکست تمام این ادعاها را باثبات رساند.
تا سال ۲۰۰۸، ۵ سال پس از آغاز جنگ، حدود یک میلیون نفر از مردم عراق، که عمدتا غیرنظامی بودند در اثر خشونت مربوط به جنگ جان باختند؛ دست کم یک ششم مردم عراق آواره و به بخش های دیگر کشور یا کشورهای همسایه پناهنده شدند. کشور عراق به یک ویرانه کامل بدل شده است. از فقط چند ماه پس از اشغال عراق، تقسیم جامعه به سکت های مختلف شکل گرفته و جنگ سکتی میان گروه های مختلف شهروندان عراق، از جمله میان مردم منتسب به شیعه و سنی، آغاز گشته است. در همان روزهای اولیه عملیات “شوک و بهت” آینده و سرنوشت سیاه جامعه عراق رقم خورد.
ریشه های جنگ
چرا آمریکا به عراق حمله کرد؟ این سوالی است که اذهان بسیاری را به خود مشغول کرده است. از همان ابتدا پوچی و غیرواقعی بودن دلایلی که آمریکا ارائه می داد برای عموم مردم آشکار بود؛ شورای سازمان ملل این جنگ را تائید نکرد؛ صرفا بریتانیا و تعداد کشوری که بنوعی به کمک های آمریکا نیاز داشتند اعلام همکاری با آمریکا کردند. پیش از جنگ یک جنبش اعتراض جهانی علیه آن شکل گرفت؛ روز ۱۵ فوریه ۲۰۰۳، ۱۲ میلیون نفر در ۶۰۰ شهر جهان علیه این جنگ دست به تظاهرات زدند. تا آن مقطع چنین حرکت ضد جنگ در دنیا بی سابقه بود. اما علیرغم تمام این تلاش ها و موانع حکومت آمریکا به عراق حمله ور شد. چه واقعیتی این جنگ را این چنین برای حکومت آمریکا ضروری و مهم کرده بود؟
حکومت آمریکا و بدنبال آن رسانه های چکمه لیس، هر از چند گاهی دلیل جدیدی برای این حمله دهشتناک ارائه داده اند: ابتدا گفتند که به عراق میروند تا سلاح های کشتار جمعی را نابود کنند؛ بعد که معلوم شد این سلاح ها وجود خارجی ندارد، گفتند که حمله به عراق برای جلوگیری از کمک صدام حسین به تروریست ها است؛ سپس برای استقرار دموکراسی به عراق رفته بودند؛ و بالاخره برای ایجاد ثبات در کشوری که خود آمریکا ثباتش را ویران کرده بود. این توجیهات هیچ خریداری نداشت. در خود جامعه آمریکا که بدنبال عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر فضای ناسیونالیستی غلیظی بر آن حاکم بود، خیلی سریع دروغ های دولت برای مردم عیان شد. سربازان از جنگ بازگشته بویژه نقش مهمی در اشاعه واقعیات جنگ داشته اند.*
ریشه این جنگ به ۱۱ سپتامبر باز نمی گردد. ۱۱ سپتامبر صرفا شرایط مناسبی برای حکومت آمریکا برای حمله ایجاد کرد. ریشه این جنگ در عطش بخشی از هیات حاکمه آمریکا برای پیاده کردن تمام و کمال اصل “نظم نوین جهانی” نهفته است. ۱۰سال پیش از ۱۱ سپتامبر، در شرایطی که حکومت شوروی و بلوک شرق، قطب سرمایه داری دولتی تحت نام سوسیالیسم، فرو ریخته بود و جنگ سرد به پایان رسید، هیات حاکمه آمریکا و بریتانیا تحت ریاست سیاسی جرج بوش پدر و مارگارت تاچر، ضرورت حاکمیت جهان یک قطبی تحت حاکمیت آمریکا را تشخیص دادند. لذا، حمله عراق به کویت را بهانه یک حمله نظامی تمام عیار به عراق کردند؛ طی این جنگ فقط یک مورد از کشتار آمریکا در عراق عبور با تانک ارتش آمریکا از روی سنگرهای سربازان تسلیم شده عراقی است که منجر به کشته شدن صد هزار نفر شد. این جنگ از نظر آمریکا ناتمام رها شد. تلاش برای سرنگونی صدام بی نتیجه ماند. قرار بود این جنگ آمریکا را بعنوان تنها قدرت تام الاختیار دنیا برسمیت بشناسد؛ دنیا بپذیرد که آمریکا قادر است هر حکومتی را که اراده کند به زیر کشد و هر نظمی را که بخواهد مستقر سازد.
بدنبال جنگ یک تحریم اقتصادی خانمان برانداز بر عراق حاکم شد. طبق تحقیقات دانشگاه هاروارد طی یک دهه تحریم، حدود یک میلیون کودک و سالمند در اثر کمبودهای غذایی و دارویی جان باختند. بزرگترین سلاح کشتار جمعی توسط دولتهای غربی در راس آن آمریکا در عراق بکار گرفته شد.** ۱۱ سپتامبر یک شرایط طلایی برای تحقق نقشه و رویای نیمه کاره سال ۱۹۹۱ در اختیار حکومت آمریکا به ریاست جرج بوش پسر قرار داد. آنهمه کشتار و ویرانی، تحمیل دربدری و فلاکت به میلیون ها انسان، هزینه ۳ تریلیون دلار برای تامین این جنگ ده ساله، سازماندهی یک ماشین بزرگ نظامی و دروغ و مانیپولاسیون برای تحقق این هدف هیات حاکمه آمریکا است. از اینرو است که ژنرال آمریکایی، اُدیرنو، در اوت ۲۰۱۰، در مراسم پایان رسمی جنگ در عراق اعلام کرد که “این جنگ بخاطر ایده آل های مشترک آزادی، رهایی و عدالت انجام گرفت.” “نیروی رهایی جهان” تصویری است که هیات حاکمه آمریکا می کوشد از خود به جهان ارائه دهد. جنگ و ویرانی عراق حرکتی در تثبیت این تصویر است. همچنین معاون وزیر دفاع پیشین، پل ولفوویتز، در نیویورک تایمز نوشت که آمریکا “در شرایطی عراق را ترک می کند که این کشور کاملا پاک شده است و آماده شده تا به یک کره جنوبی دیگر بدل شود، بعنوان موتور پیشرفت اقتصادی و سیاسی در خاورمیانه.”
درد و مشقت مردم عراق همچنان ادامه دارد. هیچ پایانی هنوز بر این مشقت و ویرانی در افق بچشم نمی خورد. این جنایت وحشیانه، یک نسل کشی و جنایت علیه بشریت است که مسببین آن، هیات حاکمه آمریکا و بریتانیا، در راس آنها جرج بوش، تونی بلر، رامسفیلد و چینی باید توسط یک دادگاه عادلانه و مردمی محاکمه شوند. متاسفانه شاهدیم که نه تنها بهبودی در وضعیت مردم عراق بوجود نیامده، بلکه لیبی و سوریه نیز در شرایط مشابهی قرار گرفته اند. نیروهای آزادیخواه، برابری طلب و کمونیست باید در همبستگی با مردم این جوامع بسیج شوند. باید قدر قدرتی و قلدری کشورهای غربی و ناتو به سرکردگی آمریکا و نیروهای متخاصم سرکوبگر، تروریسم اسلامی را به پایان رساند. به میدان کشیدن بشریت آزادیخواه و انساندوست علیه این قدرتهای جنایتکار، سرکوبگر و تروریست و برای پایان دادن به مشقت و فلاکت مرد م عراق در دستور ما است.
٢٠ مارس ٢٠١٣
* در این جنگ ۴ هزار سرباز آمریکایی کشته و ۳۲هزار نفر مجروح شده اند که بسیاری از آنها دچار جراحت های جدی مغز و ستون فقرات هستند. افسردگی و بیماری های روانی میان سربازان از جنگ بازگشته بسیار بالا است. تحرکات بسیاری از طرف سربازان از جنگ بازگشته برای ختم آن و افشای دروغهای دولت آمریکا و وادار کردن آن برای پرداختن غرامت به مردم عراق در جریان است.
** مرگ و میر کودکان در عراق از سال ۱۹۹۰ زمانی که اولین تحریم های اقتصادی بر عراق تحمیل شد، ۱۵۰ درصد افرایش یافته است. در سال ۲۰۰۸ فقط ۵۰٪ کودکان سن مدرسه ابتدایی به مدرسه می رفتند؛ این رقم در سال ۲۰۰۵، ۸۰٪ بود. در سال ۲۰۰۷، ۵ میلیون کودک یتیم در عراق وجود داشت. بیش از ۲ میلیون عراقی پناهنده شده اند و ۳ میلیون نفر در خود کشور عراق آواره هستند. ۷۰٪ مردم عراق به آب آشامیدنی دسترسی ندارند. طبق آمارهای خود دولت آمار بیکاری ۵۰٪ است؛ اما گزارشات غیر دولتی از رقم ۷۰٪ سخن می گویند. حدود ۴۳٪ مردم در فقر کامل بسر می برند. ۸ میلیون نفر به کمک های اورژانس نیاز دارند؛ ۴ میلیون نفر گرسنه اند. ۸۰٪ مردم به امکانات بهداشتی دسترسی ندارند.
ده سال پس از این جنگ وحشیانه، عراق کاملا ویران شده و مردم در شرایطی بسیار اسفناک قرار دارند. تحقیقی در مورد شهرهای قابل زیست در سال ۲۰۱۰، بعلت ویرانی تاسیسات تولید انرژی، فاضل آب، کارخانه ها، مدارس، بیمارستان ها و موزه ها، شهر بغداد را در رده آخر قرار داد. منابع طبیعی عراق همگی بمدت ۵۰ سال به مقاطعه کاران بین المللی به رهن گذاشته شده است.
منابع: پاتریشیا هاینز، “جنگ عراق و جراحت معنوی”، دیرک آدریانسنز، “زمان تاریکی” گزارش رویتر و نشریه واشنگتن پست.
(۲۰۱۳) !”مردم علیه حکومت “اسلام میانه” … “طیب، طیب، استعفا
مردم علیه حکومت “اسلام میانه” … “طیب، طیب، استعفا!”
۲۰۱۳
فریاد “طیب، طیب، استعفا”ی هزاران نفر در شهر استانبول روز شنبه اول ژوئن، بالاخره سکوت اردوغان نخست وزیر ترکیه را شکست و او را به تهدید مردم از تلویزیون کشاند. یک سخنرانی طولانی که طی آن به معترضین گفت: عدد برخ من نکشید. شما صد هزار نفر می آورید، من یک میلیون نفر را به میدان خواهم آورد. این سخنرانی تهدید آمیز عملا حرکتی تدافعی از طرف دولت اسلامی ترکیه در مقابل موج گسترده اعتراضی در کشور بود. بعلاوه، این سخنرانی بدنبال یک هفته سانسور اخبار اعتراضی از طریق رادیو و تلویزیون و روزنامه های طرفدار دولت، بویژه تظاهرات روز شنبه، که توسط پلیس بشکلی وحشیانه سرکوب شد، خود بر وجود سانسور وسیع در کشور تاکید گذاشت. یک اعتراض آرام با یک خواست محیط زیستی بعلت خشونت پلیس و آماده انفجار بودن جامعه به یک خیزش وسیع توده ای در روز شنبه بدل شد.
روز جمعه ۳۱ مه اخبار اعتراض توده ای در استانبول و سرکوب خشن پلیس دنیا را شگفت زده کرد. این تظاهرات اعتراضی بدنبال اعلام خبر موافقت دولت با تخریب یک پارک قدیمی در میدان تقسیم و تبدیل آن به یک مرکز خرید از روز دوشنبه آغاز شده بود. از دوشنبه، شبها تعدادی بعنوان اعتراض در پارک کمپ می کردند؛ پلیس ماسک زده به آنها حمله کرده و چادرهای آنها را به آتش می کشید. در ادامه این کشمکش میان مردم معترض و پلیس، روز جمعه یک اعتراض وسیع در شهر استانبول شکل گرفت. پلیس با خشونت وحشیانه ای با باتوم، گاز اشک آور و توپ آبی به مردم حمله ور شد.
گفته می شود در اثر این یورش چند نفری کشته، بسیاری زخمی شده اند، از جمله یک مرد جوان ۲۳ ساله در اثر ضربت باتوم یک چشم خود را از دست داد و تعداد زیادی نیز دستگیر گشته اند. دولت مانع عبور آمبولانس به محل تجمع می شد. مردم از طریق فیسبوک و تویتر کمک پزشکی طلب می کردند و دکترها و دانشجویان پزشکی داوطلب از طریق همین سایتها آمادگی خود را برای کمک اعلام می کردند. یک جو همبستگی و اتحاد عمیق در جامعه شکل گرفت. مردم محله “بیوگلو”، مغازه دارها و صاحبان کافه در محل اعتراض به معترضین و مجروحین کمک می کردند، پلیس سعی کرد اینترنت را مختل کند تا معترضین امکان ارسال عکس و فیلم و خبر به روی سایتها نداشته باشند، در عوض مغازه دارها و صاحبان کافه به آنها اجازه می دادند تا از اینترنت آنها استفاده کنند. دولت اخبار مربوط به اعتراض و سرکوب را کاملا سانسور کرد. اما از طریق اینترنت اخبار سریعا در تمام دنیا پخش شد. سرکوب خشن پلیس خشم تمام انسانهای آزادیخواه، برابری طلب و انساندوست را برانگیخت. از طریق سایت های اجتماعی تظاهرات وسیعی برای روز شنبه در استانبول و شهرهای بزرگ دیگر فراخوان داده شد.
شنبه صبح از طلوع آفتاب بیش از ۱۰۰ هزار نفر در استانبول دست به اعتراض زدند. همچنین در چندین شهر بزرگ دیگر از جمله آنکارا و ازمیز اعتراضات شکل گرفت. در آنکارا، معترضین کوشیدند به مقابل ساختمان پارلمان بروند که با ممانعت پلیس مواجه شدند. خواست حفظ پارک به خواست استعفای حکومت رجب طیب اردوغان تبدیل شد. نارضایتی های انباشته شده از یک حکومت اسلامی مختنق و مستبد فوران زد. حکومت اسلامی اردوغان یکی پس از دیگری مظاهر جامعه سکولار را بازپس می گیرد؛ هفته پیش قانونی را سریعا در مجلس به تصویب رساند که فروش و تبلیغ مشروبات الکلی را بشدت محدود می کند. طبق اخبار در غروب روز شنبه پس از عقب نشینی پلیس ضد شورش، در پارک فضای فستیوال بر قرار شد. موزیک با صدای بلند پخش می شد و معترضین بعنوان اعتراض به این قانون آبجو می نوشیدند.
شنبه شب در حالیکه در میدان تقسیم تعدادی ماشین پلیس سرنگون شده بود، مردم پیروزی خود را در پارک جشن می گرفتند و عملا به تهدید اردوغان که در سخنرانی تلویزیونی خود گفته بود: عملیات تخریب پارک و ساختن مرکز خرید کماکان به پیش خواهد رفت، بی اعتنا بودند. اما شعارهای مبنی بر خواست استعفای اردوغان در این فضا نیز ادامه داشت. طبق گزارشات خبری گروهها و جریانات مختلفی در این اعتراضات شرکت داشتند: جریانات چپ، اتحادیه های کارگری، کمالیست ها، جریانات مدافع حقوق زن، سکولاریست ها، همجنس گرایان و غیره. خواست حفظ پارک عملا حاشیه ای شده بود. مردم از استبداد دولت اردوغان سخن می گفتند و اینکه او باید استعفا دهد.
در هفته اخیر چندین اقدام در تحدید حقوق مدنی مردم و تحکیم قوانین اسلامی از طرف دولت انجام گرفته که با اعتراض مردم روبرو شده است. در واقع این فضای اعتراضی در شکل گیری این خیزش عظیم توده ای علیه حکومت اسلامی نقش داشت. در هفته گذشته، مدیریت متروی آنکارا با مشاهده یک زن و مرد که در حال بوسیدن بودند، به آنها اخطار و سپس بخشنامه ای مبنی بر ممنوعیت بوسیدن در مترو صادر می کند. در این بیانیه از مردم خواسته شده که در محل عام “طبق قوانین اخلاقی رفتار کنند.” این اقدام با اعتراض بخشی از جوانان روبرو شد و بعنوان اعتراض حدود صد زوج به مترو رفته و در حالیکه پرچم هایی که روی آن نوشته شده بود: “بوسه آزاد” را تکان می دادند، یکدیگر را بمدت چند دقیقه بوسیدند.
انفجار خشم مردم علیه دولت مستبد اسلامی در ترکیه که بعنوان یک “الگوی موفق” حکومت اسلامی در جهان شناخته شده است، و عملا توسط دولت های غربی و آمریکا بعنوان یک مدل حکومتی که آنها “اسلام معتدل” می خوانند، برای منطقه تبلیغ می شود، این پتانسیل را دارد که رویاهای رجب طیب اردوغان و حزب اسلامی عدالت و توسعه را نقش بر آب کند. این حزب که ده سال پیش بقدرت رسید، طی این ده سال بتدریج حملات خویش به مظاهر غیرمذهبی و سکولار جامعه را گسترش داده است. یکی از موفقیت های این دولت را بهبود و شکوفایی اقتصادی ترکیه می نامند. این شکوفایی در واقعیت امر بنفع پر پول کردن جیب های سرمایه داران و طبقات دارا و بر گرده یک طبقه کارگر که با سرکوب دولتی به طبقه ای خاموش و ارزان بدل شده، بدست آمده است. ترکیه یک منبع مهم تامین نیروی کار ارزان و بیحقوق برای سرمایه داران بومی و جهانی است.
چند ماه پیش در کنگره حزب عدالت و توسعه اردوغان با ژست سلاطین عثمانی بر روی سن ظاهر شد و یک سخنرانی طولانی ناسیونال- اسلامی برای حاضرین ایراد کرد. این کنگره که رئیس جمهور اخوان المسلمینی مصر و رئیس حماس نیز در آن حضور داشتند، پرده ای از سناریوی تبدیل حکومت حزب عدالت و توسعه به بزرگترین قدرت منطقه بود. دخالت مستقیم ترکیه در شکل دادن به یک اپوزیسیون دست راستی و جنایتکار برای دولت سرکوبگر سوریه، یکی دیگر از اقدامات دولت اردوغان در این جهت است.
بمیدان آمدن مردم ترکیه علیه دولت اسلامی اردوغان یک حرکت توده ای مهم در منطقه علیه جنبش اسلامی و قدرت یابی اسلامیستها است. پس از مبارزات مردم در مصر و تونس، اعتراض علیه یک حکومت اسلامی که بنظر با ثبات و قدر قدرت می رسید، یک پیشروی مهم برای آزادیخواهی، سکولاریسم، جنبش آزادی زن و علیه ارتجاع اسلامی است.
(۲۰۱۳) ! فاجعه حمله به سوریه و طنز مسخره آمریکا در نقش رهبر اخلاق
فاجعه حمله به سوریه و طنز مسخره آمریکا در نقش رهبر اخلاق!
۲۰۱۳
در دوازدهمین سالگرد فاجعه ۱۱ سپتامبر، جهان با اضطراب در انتظار یک فاجعه تروریستی دیگر است. اما تفاوت در اینجاست که اگر واقعه ۱۱ سپتامبر یک واقعه غیر منتظره بود، آنچه در پیش است دارد توسط تروریسم دولتی در روز روشن، در سفرهای دیپلماتیک و در مجامع بین المللی طرح ریزی می شود. باسم اعتراض به “کشتار مردم توسط بمب شیمیایی” قرار است صدها تُن بمب از آسمان بر شهر نیمه ویران دمشق، بر روی خانه های هنوز فرو نریخته و انسانهای ناتوان از گریز از کشور، ریخته شود. باسم مجازات بشار الاسد که گویی از “خط قرمز” عبور کرده است، قرار است هزاران تن دیگر کشته و معلول شوند. این منطق مسخره تروریسم دولتی برای راه انداختن یک جنگ خانمان برانداز، یک نسل کشی دیگر است. ده سال پس از حمله به عراق، تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا و با نقش فعال اسرائیل دارد نقشه یک جنگ دیگر را در منطقه می ریزد. یک میلیون کشته در عراق ظاهرا کافی نیست؛ تبدیل عراق به یک گورستان بزرگ، تکه تکه کردن یک جامعه به سکت های مختلف که هر روز بمبی دم درشان و زیر ماشین شان به هوا می رود، هنوز نتوانسته است هدف این قطب تروریستی را تامین کند. با کمال وقاحت از خط قرمز صحبت می کنند، و به روی خویش هم نمی آورند که در سال ۲۰۰۳ چگونه با پاشیدن اورانیوم نقصان یافته عراق را مسموم کردند و در سال ۲۰۰۴ فسفر سفید بر سر مردم عراق ریختند، کودکان ناقص و بیماری سرطان حاصل این بمباران های شیمایی دامن دو سه نسل دیگر را نیز خواهد گرفت. از نظر تروریسم دولتی، آتش جنگ و بحران در منطقه باید شعله ور نگاه داشته شود.
سوریه نزدیک به دو سال است که در آتش یک جنگ داخلی می سوزد. گفته می شود بیش از صد هزار نفر طی این جنگ کشته و بیش از دو میلیون نفر به کشورهای مجاور پناهنده شده اند. بدنبال مردم تونس، مصر و لیبی، مردم سوریه برای آزادی، عدالت و یک زندگی بهتر به خیابانها آمدند. دولت بشار الاسد وحشیانه اعتراضات مردم را سرکوب کرد. در سوریه نیز مانند لیبی اعتراضات خیابانی مردم سریعا توسط جنگ مسلحانه حاشیه ای شد. آتش جنگ مسلحانه بالا کشید و به یک جنگ داخلی بدل شد. مانند لیبی دولتهای منطقه و غرب در دامن زدن به جنگ داخلی نقشی تعیین کننده داشته اند. لیگ عرب، دولت ترکیه، آمریکا و اروپا اکنون دو سال است که از یک قطب ارتجاعی دیگر در مقابل حکومت اسد دفاع می کنند و می کوشند که حکومت سرکوب اسد را با یک آلترناتیو ارتجاعی دیگر شامل جریانات اسلامی از جمله اخوان المسلمین و الجهادیست که ظاهرا شاخه ای از القاعده است، جانشین کنند. تلاش برای دخالت مستقیم ناتو موفقیت آمیز نبوده است. اما حمله شیمیایی در دمشق آن بهانه ای را که بدنبالش می گشتند در اختیارشان گذاشت.
حمله شیمیایی خط قرمز یا یک بهانه!
باراک اوباما اعلام کرده است که حمله شیمیایی نزد او خط قرمز است و دولت اسد از این خط قرمز عبور کرده است! مباحث بر سر اینکه چه کسی این حمله را انجام داده، دولت اسد یا اپوزیسیون مسلح؟ موضوع اصلی مباحث ژورنالیستی است. اما باید توجه داشت که در مجادله برای ممانعت از جنگ، بحث بر سر اینکه چه کسی مقصر است، نیست. هر طرف مقصر باشد، این جنگ هیچگونه مشروعیت انسانی ندارد. اثبات اینکه چه کسی دست به این جنایت هولناک زده است، کاری است پیچیده. هر دو طرف دروغ می گویند و از یک ماشین عظیم دروغ پراکنی و تبلیغات جنگی برخوردارند. مساله اینجاست که هر دو جریان از ظرفیت و امکانات مادی انجام اینکار ضد انسانی بر خوردارند. لذا اینکه چه کسی دست به این جنایت هولناک زده است، در شرایط حاضر نقش تعیین کننده ای در تحولات سوریه بازی نمی کند؛ دو نیروی ارتجاعی با یکدیگر می جنگند و از مردم قربانی می گیرند، انتظار هر جنایتی را در چنین شرایطی می توان و باید داشت. مساله بر سر اینست که آیا این حمله شیمیایی را باید بعنوان دلیلی برای حمله ناتو به سوریه پذیرفت یا خیر؟
حتی اگر فرض کنیم که دولتهای غربی، لیگ عرب و ترکیه با نیاتی کاملا انسانی دارند این جنگ را سازمان می دهند، باز یک پاسخ انسانی به مدافعین حمله به سوریه چه یک حمله صرفا هوایی یا هوایی و زمینی، اینست که حمله نظامی نه تنها کمکی به مردم سوریه نخواهد کرد، بلکه تعداد بسیار بیشتری را قربانی خواهد گرفت و این سناریوی سیاهی که بر سرنوشت سوریه تحمیل شده است را تیره تر و طولانی تر خواهد کرد. توجیه دولت آمریکا، فرانسه و مدافعین حمله به سوریه مسخره است: برای مجازات اسد باید مردم سوریه را بمباران کرد! این دلیل آنچنان پوچ است که در مقابل ساده ترین استدلالات مخالف نیز تاب نمی آورد. ما باید صریحا اعلام کنیم که نه حمله شیمیایی و نه هیچ حمله دیگری بمباران سوریه را توجیه نمی کند.
آمریکا و بلندیهای اخلاقی!
هیچ چیز مضحک تر، ریاکارانه تر و پوچتر از قرار گرفتن هیات حاکمه آمریکا بر بلندیهای اخلاقی نیست. این شرایط وارونه دنیای تحت حاکمیت سرمایه داری و دو قطب تروریستی است که به آمریکا امکان و اجازه می دهد تا بعنوان رهبر اخلاقی جهان ظاهر شود. یک ماشین پیچیده مهندسی افکار و دستگاه سازمانیافته ایدئولوژیک بکار افتاده است تا این دنیای وارونه را به خورد مردم دهد. آیا این صرفا یک ادعای “ضد امپریالیستی” نیست؟ خیر، این حقیقتی است که بر فاکت های تلخ تاریخی استوار است. هیات حاکمه آمریکا تنها حکومتی است که بمب اتمی بر سر مردم ریخته است: در سال ۱۹۴۵ بر هیروشیما و ناکازاکی در ژاپن. آمریکا طی سالهای ۱۹۴۴-۴۵ مردم ژاپن را زیر بمباران ناپالم گرفته است. آمریکا طی سالهای ۱۹۶۲-۷۱ حدود ۸۰ میلیون لیتر مواد شیمیایی بر سر مردم ویتنام ریخته است، تاثیرات بمباران شیمیایی در ویتنام هنوز ۴۰ سال پس از پایان جنگ از میان نرفته است. بعلاوه، ارتش آمریکا در دهه ۵۰ میلادی مواد شیمیایی را بر روی مردم فقیر و سیاه پوست سنت لوئیس در آمریکا آزمایش کرده و اخیرا برملا شده است که صدام حسین را ترغیب به حمله شیمیایی به ایران کرده است. با این کارنامه سخن از خط قرمز مسخره و پوچ است.
مردم سوریه قربانی دو قطب ارتجاعی و تروریستی قرار گرفته اند. در یک سو دولت بشار الاسد، یک حکومت سرکوبگر و جنایتکار قرار دارد که با همکاری و پشتیبانی تروریسم اسلامی بسرکردگی رژیم اسلامی و دخالت حزب الله و حمایت روسیه و چین مردم را سرکوب و بمباران می کند؛ در سوی دیگر نیروهای ارتجاعی، اسلامی، با حمایت کامل لیگ عرب، ترکیه و تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا و دخالت اسرائیل قرار دارند. جنگ این دو قطب از مردم قربانی می گیرد و زندگی مردم را ویران می کند. بشریت متمدن و آزادیخواه و انساندوست باید در مقابل هر دو قطب قد علم کند و به حمایت مردم و نیروهایی که در محل برای دستیابی به یک زندگی بهتر، انسانی تر و آزادتر تلاش و مبارزه می کنند، بشتابد. دوازده سال پس از یازده سپتامبر این فراخوان تاریخی منصور حکمت هنوز پابرجاست و حقانیت خود را بارها و بارها و یکبار دیگر در آستانه حمله به سوریه باثبات رسانده است.
(۲۰۱۳) ! قتل عام کارگران در بنگلادش , تروریسم سرمایه داران علیه جامعه؟
قتل عام کارگران در بنگلادش , تروریسم سرمایه داران علیه جامعه؟!
۲۰۱۳
چهارشنبه ۲۴ آوریل یک فاجعه دیگر طبقه کارگر بنگلادش را به دام خود کشید. ساختمان ۸ طبقهُ “پلازای رعنا” در منطقه صنعتی “سوار” ۳۰ کیلومتری داکا، پایتنخت بنگلادش، که ۴ کارخانه پوشاک را در طبقات مختلف جا داده بود، فرو ریخت. تا روز یکشنبه اخبار حاکی از کشته شدن بیش از ۳۷۰ نفر از کارگران این کارخانه ها که عمدتا زنان جوان و بعضا کودک هستند، مجروح شدن بیش از ۱۰۰۰ نفر و ناپدید شدن حدود ۹۰۰ نفر است. ابعاد فاجعه زمانی دردناک تر می شود که اعلام شده ترک های بسیار بزرگی در ستون های ساختمان و نزدیک ژنراتور دیده شده و به صاحب ساختمان و پلیس اطلاع داده شده بود. پلیس روز قبل از این حادثه دلخراش از ساختمان بازدید کرده و به صاحب آن محمد سهل رعنا که از رهبران جبهه جوانان لیگ عوامی، جریان حاکم در کشور است، هشدار داده بود. اما این هشدار با بی اعتنایی این جنایتکار مواجه می شود و بیش از ۳۰۰۰ نفر علیرغم خطر بالای ریزش ساختمان سر کار فرستاده می شوند. کارگران این ۴ کارخانه برای شرکت های غربی از جمله “پرایمارک” و “ماتلان” انگلیسی لباس می دوختند.
پس از ریزش خویشاوندان کارگران به سمت ساختمان فرو ریخته سرازیر شدند. آنها از تاخیر در آغاز عملیات نجات کارگران و یواش بودن سرعت آن شکایت داشتند. فقدان وسایل مدرن برای چنین عملیاتی یکی از دلایل جان باختن تعداد بسیار بوده است. گزارش شده که کارگران آتش نشانی و داوطلبان با وسایل ابتدایی و بعضا با دستهای خالی خاک و سنگ را کنار می زدند. پس از مدتی صبر خانواده ها لبریز می شود و شروع به اعتراض می کنند. بدنبال اعتراض خانواده ها پلیس بمیان آنها گاز اشک آور شلیک می کند. طی دو سه روز اخیر هزاران نفر از کارگران به این وضعیت اعتراض کرده اند که با حمله پلیس روبرو شده اند.
این حادثه کمتر از ۶ ماه پس از آتش سوزی در کارخانه پوشاک “تزرین فشن” در منطقه صنعتی “آشولیا” در حومه داکا که حدود ۱۲۰ کارگر را بکام مرگ کشید و بیش از ۱۵۰ کارگر را بشدت مجروح کرد، اتفاق می افتد. پس از این حریق دولت بنگلادش و کمپانی های غربی وعده دادند که دیگر چنین حوادثی اتفاق نخواهد افتاد و کنترل بسیار بیشتری بر شرایط ایمنی کار در کارخانه های لباس دوزی انجام خواهد گرفت. همانگونه که انتظار می رفت، هیچ اتفاقی نیافتاد؛ آب از آب تکان نخورد. کمتر از ۶ ماه بعد، یک تراژدی دیگر بوقوع پیوست که تاکنون چند صد نفر را بکام مرگ برده است.
طی سالهای اخیر حومه داکا به یک منطقه صنعتی بدل شده است و در حاشیهُ این منطقه صنعتی خرابه هایی است که کارگران شاغل در این منطقه را سکنی داده است. خیابان های تاریک و بدون چراغ برق محل زندگی کارگران کنتراست خیره کننده ای با نورهای فلورسنت کارخانه های پوشاک، که مثل قارچ از زمین روئیده اند، بوجود می آورد؛ کنتراستی که میان این نور خیره کننده و تاریکی مطلق وجود دارد، قرار است نوید دهنده کار و زندگی به محرومین بی حقوقی باشد که در این منطقه زندگی میکنند. حدود ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر کارگری که در این کارخانه ها تا پاسی از شب جان می کنند، از پایین ترین استاندارد کار و زیست طبقه کارگر جهانی برخوردارند؛ مزدشان در میان پایین ترین هاست، مزایای کار، ایمنی شغلی و ایمنی جانی اصلا وجود ندارد. این منطقه تولیدی سریع رشد یافته ای است که کمپانی های بزرگ بین المللی و مزن های مد برای سود بیشتر به آنها هجوم آورده اند.
کارخانه ای که در دسامبر ۲۰۱۰، ۲۹ کارگر در حریقی در آن جان سپردند، هنوز دارد برای “تامی هیلفگر” لباس تهیه می کند. ابتدا به این آتش سوزی توجه ای نشد، اما پس از آنکه یک گزارش تلویزیونی در آمریکا شرایط دهشتناک کار این کارگران را نشان داد، شرکت پی وی اچ، کمپانی مادر تامی هیلفگر قول داد که یک میلیون دلار صرف ارتقاء ایمنی کارخانه خواهد کرد. اما این فقط یک ژست روابط عمومی بیش نبود. از این یک میلیون دلار خبری نشد؛ اما بجای آن چند هفته بعد، جسد “امینول اسلام”، یکی از رهبران کارگری که سالها در منطقه آشولیا برای سازماندهی کارگران، افزایش دستمزد و ارتقاء ایمنی مبارزه می کرد، در کنار جاده پیدا شد. بدن امینول نشان از شکنجه های وحشیانه می داد. امینول که زمان مرگ ۴۰ سال داشت، در سال ۲۰۱۰ توسط نیروهای امنیتی بنگلادش بجرم فعالیتهای کارگری دستگیر، شکنجه و زندانی شده بود.
در بنگلادش حدود ۵۰۰۰ کارخانه پوشاک وجود دارد که فقط در ۱۰ تا ۱۵ کارخانه فعالیت سندیکایی موجود است و یک درصد کارگران توسط اتحادیه کارگری نمایندگی می شوند. چندین ماه پیش کارگران ۳۰۰ کارخانه برای خواست افزایش دستمزد و بهبود شرایط کار بمدت یک هفته کارخانه ها را تعطیل کردند. این ۵ هزار کارخانه حدود ۸۰% صادرات بنگلادش، مبلغی حدود ۱۲ و نیم میلیارد دلار درآمد تولید می کنند. این کارخانه ها عمدتا برای بازار اروپا و آمریکا لباس می دوزند. یک شرکت عظیم پیمانکاری هنگ کنگی بنام “لی و فانگ”، واسطه میان شرکت های غربی و کارخانه های بنگلادشی است. در سال ۲۰۱۱ صنعت پوشاک بنگلادش مکان سوم را در سطح جهان پس از چین و ایتالیا بخود اختصاص داده بود. با توجه به دستمزد ۳۸ دلار در ماه، کمپانی های بین المللی بطور روز افزونی تولید خود را از چین به بنگلادش منتقل می کنند. علاوه بر حاکمیت یک دولت سرکوبگر جنایتکار، حاکمیت مذهب و سنن عقب مانده و زن ستیز به بورژوازی امکان می دهد که نیروی کار بسیار ارزان کارگران زن بنگلادش در صنایع پوشاک را وحشیانه استثمار کند.
طبق گزارش سازمان بین المللی کار از سال ۲۰۰۵ تا حادثه آتش سوزی ۶ ماه پیش حدود ۷۰۰ کارگر در حوادث کاری در بنگلادش جان باخته اند. اما در این مدت حتی یک کارخانه دار بخاطر سهل انگاری مجازات نشده است. در حالیکه کاملا آشکار است که تمام حوادث که منجر به مرگ و جراحت کارگران شده بخاطر عدم رعایت اولین اصول ایمنی بوده است. در ساختمان پلازای رعنا گفته می شود که ساختمان بدون جواز و بر روی زمین سست بنا شده بود. هم صاحب کارخانه و هم مهندسینی که جواز غیرقانونی برای ساختمان صادر کرده بودند، آگاه بودند که دارند آفرینندگان یک تراژدی انسانی در حال وقوع هستند. اینبار بعلت انعکاس وسیع این خبر دلخراش در سطح جهان و هراس از کاهش سودهای کلان، پلیس اقدام به دستگیری صاحب کارخانه محمد سهل رعنا و دو تن از مهندسینی که جواز غیرقانونی برای ساختمان صادر کرده بودند، نموده است. روز یکشنبه صاحب کارخانه در حال فرار به هند توسط پلیس دستگیر شد.
خطر آتش سوزی در کارخانه های پوشاک در سطح جهانی بسیار بالا است. در بنگلادش از سال ۱۹۹۰ بیش از صد آتش سوزی گزارش شده که منجر به مرگ بیش از ۷۵۰ کارگر شده است. سودهای افسانه ای از لباس هایی که در این شرایط برده وار تهیه می شود، دست سرمایه داران در کشورهای غربی و کشورهای تولید کننده و دولت هایشان را در دست هم قرار می دهد و در این راه هر روز انسان های بیشماری جان می بازند. علاوه بر آتش سوزی، مسمومیت کارگران در کارخانه های پوشاک یک پدیده شناخته شده دیگر است. در ویتنام، کامبوج، آرژانتین، برزیل و غیره کارگرانی که برای فروشگاه های زنجیره ای از جمله H&M، مارکس و اسپنسر، وال مارت، تسکو و مزن های مد مشهور غربی لباس می دوزند در ماههای اخیر گزارش شده است. در آرژانتین چندین کارگاه زیر زمینی پوشاک که برای شرکت زارای اسپانیایی لباس می دوختند توسط پلیس کشف شده اند که در آنها از کارگران مهاجر “غیرقانونی” بشکل برده استفاده می شده است.
طبق گزارش آی ال او در هر ۱۵ ثانیه یک کارگر در اثر سوانح کار یا بیماری مربوط به کار جان می بازد. در هر ۱۵ ثانیه ۱۶۰ کارگر دچار سانحه کاری می شوند. هر روز ۶۳۰۰ کارگر در اثر سانحه کار یا بیماری مربوط به کار جان می بازند. این یعنی بیش از دو میلیون و ۳۰۰ هزار مرگ در سال. هر سال حدود ۳۱۷ میلیون سانحه در محیط های کار رخ می دهد. این آمار ها در گزارشات سازمان بین المللی کار درج می شود و در آرشیو ها مدفون می شود. در هیچ جنگی این تعداد انسان طی یک سال کشته نمی شود. در هیچ بلای طبیعی، زلزله و سیل و سونامی این تعداد انسان جان نمی بازند. اما در جنگ سرمایه دار با کارگر برای سود بیشتر سالیانه ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار کارگر جان می بازند. به همین سادگی. این آمار و ارقام بر تمام دولتهای سرمایه داری، سازمان ملل، سازمانهای بین المللی حقوق بشر و قس علیهذا آشکار است. اما هیچ اقدامی برای ریشه کن کردن آن انجام نمی گیرد. کارگران هر روز برای تامین ایمنی محیط کار مبارزه میکنند و این مبارزه باید از حمایت و همبستگی فعال انسانهای آزادیخواه برخوردار شود. اما تنها راه ریشه کن کردن این قتل عام میلیونی، واژگونی سرمایه داری، الغای مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و لغو کار مزدی است. این تنها راه رهایی بشریت از این بردگی وحشیانه است. *
(۲۰۱۳( کابینه روحانی و دل شکسته ملی – اسلامی ها!
کابینه روحانی و دل شکسته ملی – اسلامی ها!
۲۰۱۳
مضحکه انتخابات و نمایش های مسخرهُ انتخاباتی ملی – اسلامی ها را پشت سر گذاشتیم: ابتدا ژست گرفتند و اعلام کردند که “باید تحریم فعال کرد!” “این انتخابات نیست!” (جالب است پس از سی و چهار سال، یکباره خواب نما شدند!) بعد رفسنجانی کاندید شد و همه مانند سرایندگان تراژدی های یونانی همصدا خواندند که “رفسنجانی تنها گزینه است.” در پرده آخر رفسنجانی سلب صلاحیت شد و این سرایندگان شب احیای اسلامی اعلام کردند که دیگر باید “تحریم فعال کرد.”
پس از درآمدن روحانی از صندوق، مضحکه تبریک و التماس درخواست ملی – اسلامی ها در آستان “رئیس جمهور منتخب مردم” آغاز شد. پشیمان و خجلت زده از موضع تحریم، یکی یکی شروع به نامه سرگشاده نوشتن کردند. با عزت و احترام او را “آقای دکتر حسن روحانی رییس جمهوری محترم و منتخب ایران” خطاب کردند و “وعده های انتخاباتیش” را به او یادآور شدند. با او اعلام همبستگی و همدردی کردند و اعلام کردند که حاضرند سپر بلای او شوند: “ما میدانیم راه شما دشوار و سنگهای دشمنان بسیار است که از فردای در دست گرفتن فرمان اداره کشور بر سر و روی شما خواهد بارید. ما آمادهایم سپر این سنگها شویم به شرط آنکه شما هم به وعدههای خود عمل کنید.” (شهلا لاهیجی نامه به “رئیس جمهور منتخب”.)
کنشگران ملی – اسلامی حوزه زنان جلسات متعدد مشاوره گرفتند و یک بیانیه “هم اندیشی” تهیه کردند که در آن از رئیس جمهور منتخبشان خواسته اند وزیران و مدیران کلان را از میان کسانی انتخاب کند “که نه تنها سابقه ی گفتار، رفتار و عملکرد زن ستیزانه در کارنامه ی خود نداشته باشند و زنان را شهروند درجه دوم تلقی نکنند، بلکه برابری حقوقی زن و مرد را به رسمیت بشناسند… .”* فقط “کنشگران امت اسلامی” می توانند در روز روشن خود را به کوچه علی چپ بزنند و نامه ها و بیانیه های این چنینی بنویسند. گویی در این دنیا زندگی نمی کنند. از همراه همیشگی “امام”، از کسی که از همان روز اول از سردمداران این رژیم و دارای پست و مقام های بالاتر از مدیران کلان بوده است، درخواست می کنند که حقوق زنان را رعایت کند، کسانی را به مدیریت کلان و در کابینه بگمارد که “سابقه گفتار، رفتار و عملکرد زن ستیزانه” نداشته باشد، از او می خواهند که خواست مردم را متحقق کند! کسی نیست به اینها بگوید که چنین کسی را هنوز هیچ مادری در میان “امت اسلامی” نزائیده است. روزی تان را خدا جای دیگری حواله دهد. اینها چه کسی را نفهم فرض کرده اند؟ مردم را؟ یا دارند بقصد اضافه کردن طول عمر رژیم عزیزشان خود را به نفهمی می زنند؟
آن نمایش تمام شد و مضحکه پسا انتخابات آغاز شد. التماس درخواست نوشتن ها از گوشه و کنار سرازیر شد. سیاست “تحریم فعال” به حمایت فعال بدل شد! و بالاخره وارد پرده آخر پسا انتخابات، مراسم تحلیف و انتخاب کابینه شدیم. باز این هم سرایندگان شبهای احیاء همخوانی شان را آغاز کردند؛ همصدا از دل شکسته و غم سنگین انتخاب پور محمدی نالیدند. (واقعا که تمامشان نزد آخوندهای تاسوعا و عاشورا دوره دیده اند.) می نویسند که با خواندن نام پورمحمدی بعنوان وزیر دادگستری “سفرشان بهشان زهرمار شد” و “یاد هم سلولی های اعدام شده شان افتادند.” گله کرده اند که انتخاب پورمحمدی “تبرئه یک جنایتکار حرفه ای است.” باید گفت که خیر، انتخاب پورمحمدی آدمکش به پست وزارت تبرئه یک جنایتکار حرفه ای نیست، این نامه ها و روزه خوانی های شما ملی – اسلامی های هوادار رژیم تبرئه یک نظام تا پوست و استخوان آدمکش و جنایتکار است. لطفا ژست آزرده دل شدن و یاد کردن از انسانهای شریفی که بر چوبه های دارد رفتند را نگیرید! شما با این کارتان می خواهید آدمکش های حرفه ای از قبیل روحانی، رفسنجانی، موسوی، کروبی، خاتمی و هم پیشه های ساکن فرنگ آنها را تبرئه کنید.
سایت های ملی – اسلامی پر است از انتقاد و گریه و فغان از انتخاب این جنایتکار به وزارت. گویی در یک نظام متشکل از قدوسین و مظلومین یک آدمکش وارد شده است و داد و هوار این آخوند مسلک ها بهوا رفته است. انسان یاد تعزیه خوانی های زمان تاسوعا و عاشورا می افتد، اینها هم شِمر خود را یافته اند: پورمحمدی شمر و روحانی امامشان حسین! دغلبازی هم اندازه دارد. این نظام از سر تا تهش آدمکش و جنایتکار حرفه ای اند. از خود خمینی گرفته تا خاتمی، موسوی و روحانی قهرمانان اصلاح طلبان معتدل حکومتی. تمام این آدمکشان باید در یک دادگاه مردمی به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه شوند. این شامورتی بازی ها فایده ای ندارد. روزی که مردم این جنایتکاران را به زیر کشند، تمام این آدمکشان کثیف را بر صندلی محاکمه خواهند نشاند. آنگاه این ملی – اسلامی ها باید بیایند و برای آنها طلب مغفرت کنند.
جالب اینجاست که این کنشگر بخت برگشته که “سفرش زهرمارش شد” شلاق این رژیم را بر تنش احساس کرده و در جلوی چشمانش ده ها نفر از هم سلولی هایش را اعدام کرده اند و هنوز دارد از این رژیم دفاع می کند. اینها از یک خانواده اند. مثل گربه مرتضی علی هر جور که به هوا پرتاب شوند چهار دست و پا به زمین می آیند. مهم نیست که چه کسی رئیس جمهور شود، اینها یک صفت اصلاح طلب یا معتدل به او می چسبانند و ویزای زیارت و آستانبوسیش را دست و پا می کنند.
* ر.ش. به مقاله بیانیه “هم اندیشی زنان برای طرح معیار انتخاب وزرای آینده” آب در هاون کوبیدن یا توهم پراکنی! آزادی زن شماره ۹۵
۲۰۱۳-۰۸-۱۸
(۲۰۱۳) ! کلاه شرعی تجاوز به دختر خوانده
کلاه شرعی تجاوز به دختر خوانده!
۲۰۱۳
اخیرا مجلس رژیم اسلامی قانونی بتصویب رسانده که طبق آن پدر خوانده می تواند با دختر خوانده خود ازدواج کند. شورای نگهبان این قانون را مطابق شرع اسلام تشخیص داد و در روز ۱۰ مهرماه رسما آنرا تائید کرد. طبق معمول روش و سنت این رژیم و شرع اسلام قانونی که عملا تجاوز و سوءاستفاده جنسی از دختر بچه ها، و قربانیان این نظام ستم و سرکوب را شرعی و قانونی اعلام می کند، تحت عنوان لایحه “حمایت از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست” معرفی و دسته بندی شده است. فقط حاملین یک بینش و ایدوئولوژی بیمار می توانند، پدوفیلی و سوءاستفاده از ضعیف ترین و ضربه پذیرترین اقشار جامعه را تحت عنوان “حمایت از کودکان…” معرفی کنند.
با یک تیر دو یا چند نشان!
طبق این قانون از این پس حاج آقاها، آخوندها، و هر ننه قمر بیمار اسلامی که دستش بدهنش می رسد، با شکار زنان محروم، زحمتکش و تهیدست بیوه، مطلقه یا صیغه شده صاحب فرزند، صاحب دو یا چندین طعمه جنسی در سنین مختلف خواهد شد. مادر دست از همه جا کوتاه را بعقد در می آورد و باین ترتیب اتوماتیک ویزای شرعی تجاوز به دختران او را نیز کسب می کند. این قانون برسمیت شناسی برده داری در قرن بیست و یک است. شورای نگهبان گفته که این قانون با شرع اسلام منافاتی ندارد. این کاملا صحیح است. اسلام تجاوز به کنیز و اسیر را صواب تشخیص داده است. محمد هر زنی را که می خواسته است، با یک وحی خدایی برای خود حلال می کرده است. آخرین ازدواجش هم که با یک دختر بچه ۶-۷ ساله بوده است. از چنین دین و ایدولوژی انتظاری بیش از این نمی توان داشت. این عین شرع اسلام است. و از این رو است که باید کوشید آنرا به حاشیه جامعه راند. بحث بر سر تطابق این قانون با اسلام نیست، بحث بر سر اینست که اسلام با دنیای امروز تطابق ندارد؛ بحث بر سر اینست که تصویب چنین قانون کثیفی را نباید تاب آورد.
کلاه شرعی برای تجاوز!
این قانون عملا کلاه شرعی بر سر تجاوز به کودکان در محیط خانه است؛ رواج و عادی سازی پدوفیلی و سوءاستفاده جنسی از دختر بچه ها در محیط خانواده است. شهلا نوری نکته قابل تعمقی را در صحبتی یادآور شد، این تجاوزات فی الحال بوفور بوقوع می پیوندد، این قانون تصویب شده است تا این افتضاح رایج را آبرو بخشد. حتما تعداد دخترانی که در نتیجه تجاوز پدر خوانده حامله شده اند، به آن میزان رسیده است که فسیل های از گور برخاسته محمدی، مجبور به تصویب چنین لایحه ای شده اند. معلوم نیست خود این دایناسورهای درون مجلس چند تا کودک بی گناه را این چنین مورد تعرض قرار داده اند؟ اشتباه نباید کرد، این همان رژیمی است که به دختران جوان و نوجوانی که بجرم “مخالفت با رژیم اسلامی” در دهه ۶۰ دستگیر می شدند، پیش از اعدام تجاوز می کرد و با کمال وقاحت به خانواده های دردمند آنها تبریک می گفت. سردمداران این رژیم، در راس آن امامشان خمینی کسانی هستند که در کتابهای “بسیار عمیق و تحقیقی” شان در مورد رفع و رجوع داشتن سکس با انواع و اقسام حیوانات، از گاو و گوسفند تا سگ و شتر، و توجیه سکس با “محارم” در یک شرایط فوق العاده سوررئالیستی صفحه سیاه کرده اند: مثلا اینکه “اگر زلزله شد، سقف ریزش کرد و مردی از طبقه بالا به پایین پرتاب شد و در این پرتاب، دست بر قضا روی عمه اش فرود می آمد و با او رابطه سکسی برقرار کرد، چگونه گناهی مرتکب نشده است و این “زنا با محارم” را می توان توجیه کرد!” این عین اسلام و تفکرات بیمار حاملین آنست.
اسلام و رژیم اسلامی را نمی توان تعدیل و اصلاح کرد. باید رژیم اسلامی را سرنگون کرد و در اجتماع سدی محکم در مقابل آسیب رسانی اسلام به جامعه ایجاد کرد. در یک جامعه آزاد، برابر و مرفه، پایه های رشد و باز تولید افکار بیمار و خرافی اسلامی از میان خواهد رفت و زمینه برای جانشینی خرافات پدوفیلی، کودک آزاری، زن ستیزی، حیوان آزاری و هر نوع بینش بیمار گونه دیگری که از اسلام نشات گرفته است کاملا مهیا خواهد شد. مردم ایران تشنه چنین جامعه ای هستند. از این رژیم بیزارند؛ جنبش های اجتماعی مدرن و آزادیخواه، جنبش آزادی زن، خلاصی فرهنگی، سکولاریسم و ضد مذهب در جامعه ایران قوی و ریشه دارند. باید این جنبش ها را علیه این رژیم سیاه سازمان داد. *
(۲۰۱۳) !”مردم علیه حکومت “اسلام میانه” … “طیب، طیب، استعفا
مردم علیه حکومت “اسلام میانه” … “طیب، طیب، استعفا!”
۲۰۱۳
فریاد “طیب، طیب، استعفا”ی هزاران نفر در شهر استانبول روز شنبه اول ژوئن، بالاخره سکوت اردوغان نخست وزیر ترکیه را شکست و او را به تهدید مردم از تلویزیون کشاند. یک سخنرانی طولانی که طی آن به معترضین گفت: عدد برخ من نکشید. شما صد هزار نفر می آورید، من یک میلیون نفر را به میدان خواهم آورد. این سخنرانی تهدید آمیز عملا حرکتی تدافعی از طرف دولت اسلامی ترکیه در مقابل موج گسترده اعتراضی در کشور بود. بعلاوه، این سخنرانی بدنبال یک هفته سانسور اخبار اعتراضی از طریق رادیو و تلویزیون و روزنامه های طرفدار دولت، بویژه تظاهرات روز شنبه، که توسط پلیس بشکلی وحشیانه سرکوب شد، خود بر وجود سانسور وسیع در کشور تاکید گذاشت. یک اعتراض آرام با یک خواست محیط زیستی بعلت خشونت پلیس و آماده انفجار بودن جامعه به یک خیزش وسیع توده ای در روز شنبه بدل شد.
روز جمعه ۳۱ مه اخبار اعتراض توده ای در استانبول و سرکوب خشن پلیس دنیا را شگفت زده کرد. این تظاهرات اعتراضی بدنبال اعلام خبر موافقت دولت با تخریب یک پارک قدیمی در میدان تقسیم و تبدیل آن به یک مرکز خرید از روز دوشنبه آغاز شده بود. از دوشنبه، شبها تعدادی بعنوان اعتراض در پارک کمپ می کردند؛ پلیس ماسک زده به آنها حمله کرده و چادرهای آنها را به آتش می کشید. در ادامه این کشمکش میان مردم معترض و پلیس، روز جمعه یک اعتراض وسیع در شهر استانبول شکل گرفت. پلیس با خشونت وحشیانه ای با باتوم، گاز اشک آور و توپ آبی به مردم حمله ور شد.
گفته می شود در اثر این یورش چند نفری کشته، بسیاری زخمی شده اند، از جمله یک مرد جوان ۲۳ ساله در اثر ضربت باتوم یک چشم خود را از دست داد و تعداد زیادی نیز دستگیر گشته اند. دولت مانع عبور آمبولانس به محل تجمع می شد. مردم از طریق فیسبوک و تویتر کمک پزشکی طلب می کردند و دکترها و دانشجویان پزشکی داوطلب از طریق همین سایتها آمادگی خود را برای کمک اعلام می کردند. یک جو همبستگی و اتحاد عمیق در جامعه شکل گرفت. مردم محله “بیوگلو”، مغازه دارها و صاحبان کافه در محل اعتراض به معترضین و مجروحین کمک می کردند، پلیس سعی کرد اینترنت را مختل کند تا معترضین امکان ارسال عکس و فیلم و خبر به روی سایتها نداشته باشند، در عوض مغازه دارها و صاحبان کافه به آنها اجازه می دادند تا از اینترنت آنها استفاده کنند. دولت اخبار مربوط به اعتراض و سرکوب را کاملا سانسور کرد. اما از طریق اینترنت اخبار سریعا در تمام دنیا پخش شد. سرکوب خشن پلیس خشم تمام انسانهای آزادیخواه، برابری طلب و انساندوست را برانگیخت. از طریق سایت های اجتماعی تظاهرات وسیعی برای روز شنبه در استانبول و شهرهای بزرگ دیگر فراخوان داده شد.
شنبه صبح از طلوع آفتاب بیش از ۱۰۰ هزار نفر در استانبول دست به اعتراض زدند. همچنین در چندین شهر بزرگ دیگر از جمله آنکارا و ازمیز اعتراضات شکل گرفت. در آنکارا، معترضین کوشیدند به مقابل ساختمان پارلمان بروند که با ممانعت پلیس مواجه شدند. خواست حفظ پارک به خواست استعفای حکومت رجب طیب اردوغان تبدیل شد. نارضایتی های انباشته شده از یک حکومت اسلامی مختنق و مستبد فوران زد. حکومت اسلامی اردوغان یکی پس از دیگری مظاهر جامعه سکولار را بازپس می گیرد؛ هفته پیش قانونی را سریعا در مجلس به تصویب رساند که فروش و تبلیغ مشروبات الکلی را بشدت محدود می کند. طبق اخبار در غروب روز شنبه پس از عقب نشینی پلیس ضد شورش، در پارک فضای فستیوال بر قرار شد. موزیک با صدای بلند پخش می شد و معترضین بعنوان اعتراض به این قانون آبجو می نوشیدند.
شنبه شب در حالیکه در میدان تقسیم تعدادی ماشین پلیس سرنگون شده بود، مردم پیروزی خود را در پارک جشن می گرفتند و عملا به تهدید اردوغان که در سخنرانی تلویزیونی خود گفته بود: عملیات تخریب پارک و ساختن مرکز خرید کماکان به پیش خواهد رفت، بی اعتنا بودند. اما شعارهای مبنی بر خواست استعفای اردوغان در این فضا نیز ادامه داشت. طبق گزارشات خبری گروهها و جریانات مختلفی در این اعتراضات شرکت داشتند: جریانات چپ، اتحادیه های کارگری، کمالیست ها، جریانات مدافع حقوق زن، سکولاریست ها، همجنس گرایان و غیره. خواست حفظ پارک عملا حاشیه ای شده بود. مردم از استبداد دولت اردوغان سخن می گفتند و اینکه او باید استعفا دهد.
در هفته اخیر چندین اقدام در تحدید حقوق مدنی مردم و تحکیم قوانین اسلامی از طرف دولت انجام گرفته که با اعتراض مردم روبرو شده است. در واقع این فضای اعتراضی در شکل گیری این خیزش عظیم توده ای علیه حکومت اسلامی نقش داشت. در هفته گذشته، مدیریت متروی آنکارا با مشاهده یک زن و مرد که در حال بوسیدن بودند، به آنها اخطار و سپس بخشنامه ای مبنی بر ممنوعیت بوسیدن در مترو صادر می کند. در این بیانیه از مردم خواسته شده که در محل عام “طبق قوانین اخلاقی رفتار کنند.” این اقدام با اعتراض بخشی از جوانان روبرو شد و بعنوان اعتراض حدود صد زوج به مترو رفته و در حالیکه پرچم هایی که روی آن نوشته شده بود: “بوسه آزاد” را تکان می دادند، یکدیگر را بمدت چند دقیقه بوسیدند.
انفجار خشم مردم علیه دولت مستبد اسلامی در ترکیه که بعنوان یک “الگوی موفق” حکومت اسلامی در جهان شناخته شده است، و عملا توسط دولت های غربی و آمریکا بعنوان یک مدل حکومتی که آنها “اسلام معتدل” می خوانند، برای منطقه تبلیغ می شود، این پتانسیل را دارد که رویاهای رجب طیب اردوغان و حزب اسلامی عدالت و توسعه را نقش بر آب کند. این حزب که ده سال پیش بقدرت رسید، طی این ده سال بتدریج حملات خویش به مظاهر غیرمذهبی و سکولار جامعه را گسترش داده است. یکی از موفقیت های این دولت را بهبود و شکوفایی اقتصادی ترکیه می نامند. این شکوفایی در واقعیت امر بنفع پر پول کردن جیب های سرمایه داران و طبقات دارا و بر گرده یک طبقه کارگر که با سرکوب دولتی به طبقه ای خاموش و ارزان بدل شده، بدست آمده است. ترکیه یک منبع مهم تامین نیروی کار ارزان و بیحقوق برای سرمایه داران بومی و جهانی است.
چند ماه پیش در کنگره حزب عدالت و توسعه اردوغان با ژست سلاطین عثمانی بر روی سن ظاهر شد و یک سخنرانی طولانی ناسیونال- اسلامی برای حاضرین ایراد کرد. این کنگره که رئیس جمهور اخوان المسلمینی مصر و رئیس حماس نیز در آن حضور داشتند، پرده ای از سناریوی تبدیل حکومت حزب عدالت و توسعه به بزرگترین قدرت منطقه بود. دخالت مستقیم ترکیه در شکل دادن به یک اپوزیسیون دست راستی و جنایتکار برای دولت سرکوبگر سوریه، یکی دیگر از اقدامات دولت اردوغان در این جهت است.
بمیدان آمدن مردم ترکیه علیه دولت اسلامی اردوغان یک حرکت توده ای مهم در منطقه علیه جنبش اسلامی و قدرت یابی اسلامیستها است. پس از مبارزات مردم در مصر و تونس، اعتراض علیه یک حکومت اسلامی که بنظر با ثبات و قدر قدرت می رسید، یک پیشروی مهم برای آزادیخواهی، سکولاریسم، جنبش آزادی زن و علیه ارتجاع اسلامی است.*
(۲۰۱۳) مضحکه انتخابات و استیصال اصلاح طلبان حکومتی
مضحکه انتخابات و استیصال اصلاح طلبان حکومتی
۲۰۱۳
مضحکه انتخابات نزدیک می شود و بهمراه آن جدال های درون حکومت عیان تر می گردد. اکنون که بخشی از سران اصلاح طلبان حکومتی در زندان یا در خانه محبوس اند، جدال از هر زمان دیگری بیشتر یک طرفه شده است: جناح حاکم، خامنه ای و سپاه پاسداران عر و تیز می کنند و اصلاح طلبان حکومتی هم شیر یا خط می اندازند که آیا در این مضحکه شرکت بکنند یا نکنند و سود و زیان های هر دو تاکتیک را می سنجند. مباحث جریان اصلاح طلب حکومتی در داخل و خارج کشور ماهیتا تفاوتی با گذشته نکرده است. هنوز مباحث شان درون خانوادگی است؛ هنوز بگونه ای از “انتخابات آزاد” حرف می زنند، که گویی در این دنیا بسر نمی برند و دارند راجع به کشور دیگری مثلا یونان و ایتالیا صحبت می کنند. انسان نمی داند با خواندن بحث ها و استدلالهای این جریان بحال آنها بخندد یا بگرید.
در مباحث بخشی از اپوزیسیون پرو رژیم، اصلاح طلبان حکومتی خارج از کشور، پز جدید وتفاوت های کوچکی نسبت به گذشته از خود نشان میدهند. گویا بسوی “گذار” از رژیم کمی تمایل بیشتر نشان می دهند. اما اشتباه نشود، اینها هنوز هم خواهان سرنگونی رژیم اسلامی نیستند. این یک تاکتیک جدید برای “حفظ نظام” است. در ۱۳۸۸ از مردم می خواستند “خشونت نکنند!” و به جناح حاکم رژیم هشدار می دادند که اگر به سیاستش ادامه دهد مردم به “ساختار شکنی” روی آور خواهند شد. اکنون با الفاظ ابداعی جدیدی و با همان سبک رندانه اسلامی همیشگی تاکتیک حفظ رژیم را در بسته بندی جدید و به روز شده تحویل مردم می دهند. می کوشند مردم بجان آمده را قانع کنند که تنها راه “تغییر” رضایت دادن به سیاست دنباله روی از اصلاح طلبان حکومتی است.
در گذشته در نوشته ای الفاظ متعددی را که این جریان برای گریز از استفاده از لفظ سرنگونی استفاده می کند، ذکر و نقد کردیم؛ سرنگونی لفظی است که آهنگی انقلابی در گوش مردم دارد و خواستی است که در قلبهای اکثریت مردم هیجان و شادی می آفریند. الحق و والنصاف که ملی – اسلامی ها دارند فرهنگ لغات مزدوری و مماشات سیاسی را غنا می بخشند. در سر زدن به سایت های اصلاح طلبان حکومتی و اپوزیسیون پرو رژیم به فکاهی های بسیاری در مورد “انتخابات” بر می خوریم. اخیرا با یک لفظ جدید در توصیف “انتخابات” مواجه شده ایم؛ واقعا که خارق العاده است. نویسنده ای از این قماش درباره “انتخابات آزاد” یا “انتخابات رقابتی” صحبت کرده است. ظاهرا ایشان پس از ۳۳ سال، پس از دفاع از خاتمی، موسوی، کروبی و رفسنجانی و رژیم اسلامی و چشم غره رفتن به کمونیست های کارگری که انتخابات تحت رژیم اسلامی را پوچ ومضحکه انتخابات می نامند، به این نتیجه رسیده است که “انتخابات آزاد” در رژیم اسلامی عملا بمعنای عبور از رژیم اسلامی است:
“انتخابات آزاد در ایران … بنوعی بمعنای تغییر دوفاکتو یا عملی نظام نیز هست که راه را برای تغییر حقوقی آن باز میکند. جمهوری اسلامی اگر وادار شود آزادی سیاسی و حقوق برابر مخالفان و منتقدانش را بپذیرد و همه از منتقد و موافق و مخالفامکان نامزدی در انتخابات را داشته باشند، دیگر همان جمهوری اسلامی نیست. پویش جدیدی شکل میگیرد که صندوق رای را بر حکم مفسران دین پیروز میکند و به حذف دستگاه ولایت و نهادهای انتصابی از نظام سیاسی می انجامد.”*
یکبار دیگر به این سه چهار خط توجه کنید، مملو از شامورتی بازی سیاسی است. حتی در زمانیکه ظاهرا می خواهند عدم شرکت در “انتخابات” را بعلت عدم حضور موسوی و شرکاء طرح کنند، یک حرف صریح و بدون پیچ و خم های آخوندی بر زبانشان جاری نمی شود. حتی زمانی که با پیچ و تاب اعلام می کنند که انتخابات آزاد تحت این نظام عملی نیست، باز بلافاصله بمنظور رفع هر گونه شائبه ای که مبادا کسی به یک نظام واقعا آزاد بیاندیشد و فیلش یاد هندوستان کند، صریحا اعلام میکنند، که این نظامی که “دیگر جمهوری اسلامی نیست” در واقع جمهوری اسلامی اصلاح شده است. جمهوری اسلامی که در آن “مفسران دین” و دستگاه ولایت حاشیه ای می شود. اشتباه نشود! قصد سرنگونی یا “ساختار شکنی یا انحلال یا گذار” از رژیم اسلامی نیست. قصد صرفا حاشیه ای کردن ولایت فقیه است.
ابداع لفظ “انتخابات رقابتی” هم در واقع با این هدف است که اعلام شود انتخابات تحت همین رژیم اسلامی نیز قابل قبول است، بشرط آنکه از موسوی و کروبی و رهنورد رفع حصر شود. در غیر اینصورت بنظر می رسد که ایشان و بخش دیگری از اصلاح طلبان حکومتی با شرکت در انتخابات مخالفند. اصلاح طلبان حکومتی و اپوزیسیون پرو رژیم در بد مخمصه ای گیر افتاده اند. فن شعبده بازیشان در دفاع از رژیم اسلامی به ته خط رسیده است. آگاهند که مردم دیگر این اراجیف را تحت نام تاکتیک برای “تغییر” نخواهند پذیرفت. این در و آن در می زنند؛ در رندی استادند، اما رژیم اسلامی راهی برایشان باقی نگذاشته است. از این رو است که از اینجا رانده و از آنجا مانده بر سر یک دو راهی گیر افتاده اند: شرکت یا عدم شرکت در این باصطلاح انتخابات؟ این سوالی است که دارند با آن کلنجار می روند.
استدلالهایشان، اما جالب و خواندنی است. مجموعه آنها را می توان تحت نام “فکاهی دیوزه گری ملی -اسلامیون” منتشر کرد. بطور نمونه پس از ۳۳ سال حکومت سرکوب و اعدام، در حالیکه نزدیکترین عناصر این نظام هم بدست خود نظام اسیر شده اند، برخی از این اصلاح طلبان حکومتی اعلام می کنند که “با توجه به تجربیات گذشته از جمله انتخابات ۸۴ و ۸۸ و بر پایه شواهد موجود به سلامت انتخابات ریاست جمهوری در سال ۹۲ نمیتوان اطمینان داشت.”** این نقل قول را باید فقط بدون شرح قاب کرد. کاسه لیسی، تعهد و وفاداریشان به جمهوری اسلامی آنچنان خدشه ناپذیر است که حتی با قاطعیت بر عدم “سلامت انتخابات” رای نمی دهند.
مردم از این نظام بیزارند. این حقیقت انکار ناپذیر را اکنون نزدیک به دو دهه است که با اعتراضات توده ای و خیزش عظیم شان نشان داده اند. مردم از هر فرصتی برای به زیر کشیدن این رژیم سرکوب و جنایت استفاده می کنند. مردم خواهان سرنگونی این نظام اند و تاکتیک های رندانه ملی – اسلامی ها کارساز نیست. تلاش این مزدوران رژیم اسلامی برای اقناع مردم به رضایت دادن به تغییرات جزیی+، با این استدلال که سرنگونی عملی نیست، راه بجایی نمی برد. سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی تنها راه خلاصی مردم از فقر و فلاکت، سرکوب و اختناق، نابرابری و تبعیض است. تنها راه دستیابی به یک جامعه آزاد، برابر و مرفه برای همگان، سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و برقراری یک جمهوری سوسیالیستی است.
١٧ ژانویه ٢٠١٣
(۲۰۱۳)! میلیونها نفر در مصر علیه اسلامیستها بمیدان آمدند
میلیونها نفر در مصر علیه اسلامیستها بمیدان آمدند!
۲۰۱۳
مبارزه برای آزادی، برابری و رفاه ادامه دارد!
روز یکشنبه ۳۰ ژوئن میلیونها نفر در قاهره، اسکندریه و بیش از صد شهر کوچک و بزرگ دیگر مصر در اعتراض به دولت اسلامی محمد مُرسی به خیابان آمدند. طبق گزارشات رسانه های بین المللی این بزرگترین تظاهرات توده ای در تاریخ بشریت است. ارتش مصر تعداد تظاهرات کنندگان را حدود ۱۴ میلیون تخمین زده است. تظاهرات روز یکشنبه به فراخوان جنبش “تمرد” که خواهان استعفای دولت مرسی و برگزار انتخابات جدید است انجام گرفت. بعلاوه، تاکنون اپوزیسیون ۲۲ میلیون امضاء علیه دولت محمد مرسی جمع آوری کرده است. تعداد وسیعی بدور کاخ ریاست جمهوری کمپ کرده اند. در این جنبش اعتراضی وسیع کلیه نیروهای اپوزیسیون شرکت دارند. ارتش یکشنبه شب به مرسی اولتیماتوم داد که اگر تا ۴۸ ساعت با نیروهای اپوزیسیون به دیالوگ ننشیند و “به حرف مردم گوش ندهد” رسما مداخله خواهد کرد. یک سال پیش در این تاریخ ائتلاف اسلامی بقدرت رسید و محمد مرسی بر صندلی ریاست جمهوری نشست.
از ژانویه ۲۰۱۱ جنبش اعتراضی مردم مصر اوج گرفت و تجمعات وسیع مردم بویژه در میدان التحریر قاهره و کمپ کردن در این میدان به سمبل خیزش توده ای در جهان بدل شد. جنبش اعتراضی مردم با خشونت وحشیانه نیروهای انتظامی روبروشد و طی این اعتراضات تعداد زیادی از مردم بقتل رسیدند. پس از یک سال، با اوجگیری مبارزات توده ای و با مواجهه با جنبش اعتصابات کارگری، ارتش وارد میدان شد، حسنی مبارک را خلع کرد و دولت را بدست گرفت. اعتراضات مردم در مقابله با دولت نظامی ادامه یافت. تعداد بسیاری در این اعتراضات جان باختند، مجروح شدند، دستگیر و شکنجه گردیدند. بالاخره تحت فشار مبارزات مردم، دولت نظامی یک انتخابات برگزار کرد که در نتیجه آن اسلامیست ها اکثریت آراء را بدست آوردند. این انتخابات نیز نتوانست مبارزات مردم را خاموش کند و جنبش اعتراضی این بار علیه حکومت اسلامی ادامه یافت. طی یک سال گذشته دولت مرسی که در تلاش برای هر چه مستحکم تر کردن قدرت خود و جریان اسلامی اخوان المسلمین است در یک کشمکش دائمی با جنبش اعتراضی مردم بوده است. این مبارزات بشکل روزافزونی اوج گرفته است. در نوامبر ۲۰۱۲ مردم اعتراضات وسیعی را علیه مرسی که طی یک فرمان قصد داشت بسیاری از قدرت های اجرایی و قضایی را در دست خود متمرکز کند، سازمان دادند. بالاخره این جنبش اوج یابنده پس از یک سال موفق شد در روز یکشنبه میلیونها نفر را علیه دولت اسلامی، استبداد و خفقان حکومت اسلامی، اسلامیزه کردن روزافزون قوانین و مظاهر جامعه، تعمیق فقر و فلاکت و بیکاری به خیابانها بکشد. اما اینبار نیز ارتش در اوضاع مداخله کرده است. بخشی از اپوزیسیون که نیروهای بورژوایی طرفدار غرب هستند از اقدام ارتش استقبال کرده اند. اما برخی دیگر با نگرانی بسیار با این اقدام ارتش روبرو شده اند.
مردم چه می خواهند؟
مردم بطور خلاصه خواهان آزادی، برابری و رفاه هستند. این سه خواست پایه ای از ابتدای اوجگیری مبارزات مردم به انحاء مختلف بیان شده است: شعار آزادی بر پلاکارتها نقش بسته است و وسعت آن چنان بوده که لغت عربی آزادی، “الحریته” عملا برای بسیاری به یک لغت آشنا بدل شده است. مبارزه علیه فقر و فلاکت، بیکاری و دستمزدهای ناچیز یک خواست پایه ای و اساسی دیگر مردم است. مبارزه علیه تبعیض و ارتشاء حکومتی، چاپیدن های خانواده حسنی مبارک و کار بدستان مورد اعتراض گسترده مردم قرار داشت. با آغاز اعتصابات کارگری علیه حسنی مبارک، ارتش با چراغ سبز دولت آمریکا بنفع حفظ بنیادهای حکومت پا درمیانی کرد و مبارک را از قدرت خلع کرد. ارتش مصر حقوق بگیر دولت آمریکا و گوش بفرمان آنست. مردم که متوجه شدند خیزش عظیمشان نه به آزادی و رفاه، بلکه بقدرت یابی ارتش انجامیده است، مبارزات خود را ادامه دادند. جنبش مردم در این دوره در پروسه رادیکالیزه شدن قرار داشت و قطب بندی سیاسی – اجتماعی در جامعه مشخصتر و عمیقتر شده است. این بار بورژوازی داخلی و قدرتهای غربی برای مقابله با مبارزات مردم و ممانعت از شکل گیری یک نیروی کارگری و کمونیستی سازمانیافته که کلیت نظام را نشانه می گیرد، انتخابات را سازمان دادند. در همان زمانی که ارتش اعلام کرده بود انتخابات را برگزار خواهد کرد، اعتراضات وسیعی علیه چگونگی و شیوه سازماندهی آن در جامعه جریان داشت. انتخابات بقدرت یابی جریان اسلامی انجامید. غرب، بویژه آمریکا کوشید که مرسی را بعنوان یک نیروی معتدل جا زند. وزیر خارجه وقت آمریکا، هیلاری کلینتون به مصر سفر کرد؛ اردوغان که یک سمبل دیگر “اسلام معتدل” معرفی می شد، از مرسی برای شرکت در کنگره حزب توسعه و عدالت دعوت کرد و در این مراسم کوشیده شده که سیمای یک” جنبش اسلامی متحد متفاوت” را برای منطقه تصویر کنند.
این نقشه های کثیف دولت های غربی و بورژوازی منطقه تاکنون نتوانسته به موفقیت دست یابد. دولت اردوغان اکنون بیش از یکماه است که با یک خیزش عظیم توده ای در ترکیه روبرو است. و عملا الگوی “حکومت اسلام معتدل” طرفدار غرب و ادغام شده در سرمایه داری جهانی به گِل نشست. جنگ داخلی در سوریه به یک کابوس بزرگ برای مردم سوریه و منطقه بدل شده است. هزاران نفر در این جنگ داخلی میان دو نیروی ارتجاع، یکی حکومت بشار اسد با پشتیابی رژیم اسلامی و حزب الله و دیگری ارتش باصطلاح آزاد سوریه با حمایت کامل دولتهای غربی و ارتجاع منطقه، دولت ترکیه، و لیگ عرب بجان مردم افتاده اند و یک سناریوی سیاه تمام عیار را در سوریه پیاده کرده اند. جنگ قدرت میان دو قطب تروریستی اسلامی و دولتی بسرکردگی آمریکا وارد یک فاز خونین تر گشته است. حکومت اخوان المسلمین در مصر قرار بود که یکی از بازیگران اصلی این جنگ قدرت بنفع تروریسم دولتی، دولتهای غربی و اسرائیل باشد، اما مبارزات مردم به آن مجال نداد. اکنون دولت مرسی نیز در یک قدمی سقوط قرار دارد.
بیش از دو سال است که منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا وارد یک تلاطم گسترده و عمیق اجتماعی – سیاسی شده است. مردم برای خواستهای پایه ای خویش آزادی، برابری و رفاه بپا خاسته اند. اما ارتجاع بورژوایی در منطقه و در سطح بین المللی در مقابل دستیابی مردم به خواستهایشان صف آرایی کرده اند. از طریق مانیپولاسیون سیاسی و سرکوب خشن نظامی می کوشند مردم را عقب نشانند و جنبش اعتراضی آنها را خاموش سازند. اما تاکنون نتوانسته اند به هدف ارتجاعی خود دست یابند. در لیبی و سوریه با سازمان دادن جنگ داخلی این جوامع را به ویرانی کشانده اند و هزاران نفر به خاک افتاده اند. میلیون ها نفر بیخانمان و آواره شده اند. در مصر و تونس مردم علیه آلترناتیوهایی که در مقابلشان گذاشته شده به مبارزه ادامه داده اند. بویژه در مصر ما شاهد تعمیق مبارزات مردم هستیم. آتش این اعتراضات به ترکیه نیز رسید و مبارزه مردم علیه دولت اسلامی اردوغان در کمال حیرت دنیا همچنان پر خروش ادامه دارد.
اگر چه طبقه کارگر و نیروهای کمونیست هنوز قادر نشده اند متحد و سازمانیافته در مقابل آلترناتیوهای ارتجاعی بورژوازی قد برافرازند، اما نفرت از اسلامیست ها کاملا آشکار شده است. مقابله توده ای با جنبش اسلامی یک نقطه روشن و پیشروی جنبش های اعتراضی در منطقه است. این مبارزات عملا موجب تضعیف جنبش اسلامی و دریدن تمام ماسک فریبی است که بورژوازی بین المللی و منطقه می کوشید بر جنبش اسلامی بکشد: اینکه جنبش اسلامی دارای پایگاه توده ای در منطقه است. مبارزات مردم بویژه در مصر، تونس، ترکیه و ایران کاملا نشان داده است که اسلامیست ها یک وصله ناجور به پیکره جوامع اسلامزده منطقه اند. باید اسلامیست ها را عقب نشاند و حاشیه ای کرد. این یکی از دستاوردهای مهم این خیزش های توده ای است.
باید در مصر در مقابل دولت اسلامی و ارتش هر دو صف آرایی کرد. مردم باید در سازمانهای توده ای خویش متشکل و متحد شوند و به ارتش اجازه ندهند که بار دیگر در قالب یک دولت در جامعه حاکم شود. مساله اساسی اینجاست که خواستهای پایه ای مردم، آزادی، برابری و رفاه نمیتواند در چهارچوب یک جامعه سرمایه داری تحقق یابد. به یک نیروی کمونیستی کارگری متحد و متشکل برای واژگونی این نظام نیاز است. نیروهای آزادیخواه و برابری طلب، جنبش آزادی زن، کمونیستها و جریانات چپ باید در تحلیل نهایی صفوف خود را از اپوزیسیون ارتجاعی متمایز کنند. دنیا با هیجان و نگرانی رویدادهای مصر را دنبال می کند. همبستگی بین المللی وسیعی میان نیروهای آزادیخواه و برابری طلب بین المللی با جنبش آزادیخواهانه مردم مصر شکل گرفته است. اکنون بشریت متمدن و آزادیخواهی که جنبش ما از سال ۲۰۰۱ بر آن تاکید داشت بشکلی دوفاکتو شکل گرفته است؛ از مصر و تونس تا ترکیه و یونان، از برزیل و شیلی تا آمریکا و اسپانیا مردم زحمتکش و کارگران و آزادیخواهان علیه نظم موجود بمیدان آمده اند و تحرکات یکدیگر را با دقت دنبال می کنند. هیچ وقت دنیا این چنین آماده سرنگونی سرمایه داری و ایجاد یک جامعه آزاد و برابر نبوده است.*
(۲۰۱۴)! اعدام ریحانه سلاحی برای سرکوب جنبش اعتراضی
اعدام ریحانه سلاحی برای سرکوب جنبش اعتراضی!
۲۰۱۴
دیروز ریحانه را اعدام کردند. در روزهای اخیر سرنوشت ریحانه را دنبال می کردیم، مثل عضوی از خانواده یا دوستانمان. نگران سرنوشتش بودیم؛ به رژیم اسلامی فحش و لعنت می فرستادیم؛ ریحانه به سمبلی از بی عدالتی، عقب ماندگی، ارتجاع، ضدیت با انسان و انسانیت رژیم اسلامی بدل شده بود. قلبهایمان در انتظار و دلواپسی برای ریحانه می طپید. اما گویی بنوعی می دانستیم که این رژیم کثیف جنایتکار این زن جوان را به دار خواهد آویخت.
بدنبال اعتراضات وسیع در گوشه و کنار کشور در حمایت از مقاومت توده ای کوبانی و زنان جوانی که در مقابل توحش اسلامی داعش اسلحه بدست گرفته اند و از حیات و آزادی خویش دفاع می کنند و در محکومیت حکومت اسلامی تحت نام داعش و سپس تظاهرات وسیع، خشمگین و پی در پی مردم در اعتراض به اسید پاشی اسلامی و با شعارهای صریح علیه آنچه با رژیم اسلامی تداعی می شود، حکومت اسلامی باید تدبیری می اندیشید؛ باید نشان می داد که “بیدی نیست که به این بادها بلرزد!” باید “سازش ناپذیری” و قلدر منشی خود را باثبات می رساند؛ روشن بود که قرعه بنام ریحانه می افتد. ریحانه باید قربانی می شد تا “قدر قدرتی” رژیم اسلامی به اثبات می رسید.
با اعدام ریحانه، رژیم اسلامی قصد دارد که شوکی به جامعه وارد کند تا شاید ترمزی بر موج اخیر اعتراضات و تظاهرات ضد اسلامی و ضد رژیمی بزند. به مردم یادآور شود که “این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست!” اگر در تظاهرات علیه داعش و در حمایت از مقاومت توده ای قهرمانانه در کوبانی نیروی سرکوب عمدتا نظاره گر بود؛ اگر در تظاهرات علیه اسید پاشی سرکوب گسترده و به نسبت رژیم اسلامی سنگین نبود؛ رژیم با چنگ و دندان از حاکمیت، بخور بخور، چاپیدن و قدرت خویش دفاع خواهد کرد. اعدام ریحانه قرار است همچون شوکی روانی تعللی، توقفی، مکثی در موج اعتراضی ایجاد کند تا هم شاید بخشی از مردم دچار یاس شوند و به خانه ها بازگردند و هم رژیم بتواند در این مکث خود را جمع و جور کند. این نقشه و هدف رژیم است. می تواند موفق شود و می توان آنرا نقش بر آب کرد.
علیرغم موج وسیع اعدامها و انداختن ارازل و اوباش “امر به معروف” به جان مردم، بویژه زنان و علیرغم اسید پاشی، رژیم اسلامی در موقعیت ضعیفی قرار دارد. قطعا تا جان در بدن دارد از موجودیت خود دفاع خواهد کرد؛ اما یک جنبش توده ای وسیع با یک رهبری رادیکال، بصیر و مسئول کمونیست و در نهایت با الگوبرداری از مقاومت توده ای کوبانی می تواند آنرا به زیر کشد؛ می توان سرنگونش کرد؛ می توان به جهنم واصلش کرد. جنبش آزادی زن یک رکن مهم این مبارزه و تقابل است. جنبش آزادی زن بنا به ماهیت خویش ضد رژیم اسلامی است. جنبش آزادی زن و رژیم اسلامی دو دشمن آشتی ناپذیرند؛ هر دو از این حقیقت بخوبی آگاهند. از این رو است که تمام تلاشهای ستون پنجم رژیم اسلامی در جنبش آزادی زن، جریان ملی – اسلامی زن، هیچ تاثیری در کند کردن این جنبش نداشته است.
باید بجای یاسی که هجوم داعش به عراق بر قلبها و اذهان بسیاری حاکم کرده است؛ بجای ناامید شدن از شرایطی که سوریه، لیبی، مصر و تونس پس از خیزش های انقلابی توده ای به آن دچار شده، نور امیدی که از کوبانی تابیده می شود را دید و به آن چشم دوخت؛ باید به رژیم اسلامی نشان داد که نمی تواند با اعدام ریحانه ها، با اسید پاشی، با سرکوب خشن، با گرسنگی دادن به مردم، بر قدرت تکیه زند. مردم از این رژیم بیزارند و این را به هزار زبان اعلام کرده و می کنند. باید به زیرش کشید تا بتوان یک نفس راحت کشید؛ یک شب راحت خوابید و امید به یک دنیای آزاد، برابر و مرفه را در دلهای نه تنها مردم ایران، بلکه مردم منطقه زنده کرد. *
(۲۰۱۴) ! سی خرداد یک روز سیاه در تاریخ بشریت
۳۰ خرداد یک روز سیاه در تاریخ بشریت!
۲۰۱۴
سی و سه سال پیش رژیم اسلامی در سی خرداد، یکی از خونین ترین حملات ارتجاعی در تاریخ معاصر را علیه جامعه ایران سازمان داد. در این روز، رژیم اسلامی که به شکل روز افزونی با اعتراضات آزادیخواهانه، برابری طلبانه از جانب کارگران، زنان، کمونیست ها و مخالفین خویش مواجه شده بود، طی یک طرح کثیف و خونین جامعه را بخون کشید. هر روز صد ها انسان، صد ها جوان، نوجوان و کودک را تحت شکنجه های وحشیانه در سیاهچال های اسلامی قرار دارد و به قتل رساند. در این روز یک طرح کودتا گونه علیه دستاوردهای انقلاب ۱۳۵۷، علیه حق طلبی و عدالت جویی، علیه آزادی و برابری و رفاه توسط رژیم اسلامی با قساوت و بیرحمی کم سابقه ای به اجراء در آمد.
سی خرداد ۱۳۶۰ آغاز یک قتل عام وحشیانه است. ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ یکی از سیاه ترین روزهای تاریخ نه تنها مردم ایران، بلکه بشریت است. روز یک کودتای خونین علیه یک جامعه است، مثل روز کودتای اندوزی در دهه ۶۰ میلادی، روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، روز کودتای خونین پینوشه در شیلی، مثل روزهای سیاه و خونین دیگری در تاریخ معاصر. در این روز جمهوری اسلامی که موقعیت خود را متزلزل می دید، رشد و قدرت یابی جنبش کارگری، زنان و کمونیستی را مشاهده می کرد، یک نیروی سرکوب سیاه را علیه مردم سازمان داد. وحشیانه حمله کرد، گرفت، زد، تجاوز کرد و کشت. سی خرداد ۶۰ نفس ها را در سینه یک جامعه چند ده میلیونی حبس کرد. تا ماه ها هر شب یک لیست چند صد نفره از جوانانی که وحشیانه تیرباران شده بودند در روزنامه های عصر بچاپ می رسید. برخی فقط با نام کوچک شان معرفی شده بودند: اکرم، بهزاد، حسین، معصومه، پریسا، احمد و… این جنایتکاران حتی بخود زحمت نمی دادند نام فامیل آنها، آدرس شان، مشخصات شان را پیدا کنند یا به خانواده های شان اطلاع دهند. بجرم فلفل نمک در جیب داشتن کودک ۱۳ ساله را اعدام می کردند. برخی از اعدام شدگان را نیمه جان به گورهای دستجمعی حمل می کردند. آنچنان تعداد اعدام شدگان زیاد بود که خط های تولیدی اعدام درست کرده بودند.
سی خرداد ۶۰ آغاز یک نسل کشی در ایران است. آغاز گورهای دستجمعی و بی نام و نشان؛ خودکشی ها برای فرار از درد سخت تر از مرگ؛ روز عزا دار شدن هزاران مادر، پدر، همسر و فرزند؛ روز تولد گورستان “لعنت آباد”، “تف آباد” و خاوران؛ روز خفه شدن هزاران بغض فروخفته؛ روز فروافتادن حجاب اختناق بر جامعه؛ روز تنگ شدن پنجه های خفقان دور گلوی میلیون ها انسان؛ روز اعلام بردگی رسمی زنان، آپارتاید جنسی و حجاب اسلامی. روز اجرای حکم الله بر زمین.
این تاریخ را باید با تمام جزئیاتش به ثبت رساند. دنیا باید بداند که از ۳۰ خرداد ۶۰ در ایران چه گذشته است. غم و درد یک جامعه ۷۰ میلیونی باید گفته شود و به ثبت رسد. تمام سردمداران این حکومت، خامنه ای، رفسنجانی، روحانی موسوی، کروبی، احمدی نژاد، لاریجانی، صانعی، مرتضوی، خاتمی و صدها قاتل دیگر باید به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه شوند. تنها پس از سرنگونی این نظام جنایتکار میتوان به قعر اقیانوسی از درد و غم، قتل و جنایت و کشتار دست یافت. طی دهه ۶۰ بیش از صد هزار نفر زندانی سیاسی به قتل رسیدند. تعداد بسیار بیشتری تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفتند. کل جامعه به یک زندان بزرگ بدل شد. زنان را به زور شلاق و زندان به زیر حجاب سیاه بردند، آپارتاید جنسی را در جامعه حاکم کردند، سنگسار و دست و پا بریدن را به یک رویداد معمول در جامعه بدل کردند، به کردستان لشکر کشی کردند، حجاب سیاه اختناق را بر کل جامعه کشیدند. سی خرداد آغاز یک انتقام خونین از مردمی بود که بخود جرئت داده بودند علیه فقر، اختناق، نابرابری، تبعیض، دزدی و فساد طبقات حاکم انقلاب کنند.
سی خرداد، نقطه اتصال دو جناح رژیم
سی خرداد نقطه سیاه و خونین مشترک کلیه جناح های رژیم، تمام دست اندرکاران سابق و کنونی رژیم اسلامی است. این تاریخ مشترک “افتخارات جنایتکارانه” جناح هار حاکم و اصلاح طلبان حکومتی است. روحانی از سردمداران و مقامات بالای نظام و یار نزدیک خمینی بود. میر حسین موسوی “سبز” در این دوره سیاه از کار بدستان اصلی رژیم بود. نخست وزیر نظام بود. بهزاد نبوی معاون نخست وزیر و سردمدار لمپنیسم اسلامی علیه آزادیخواهی و کمونیسم است. اکبر گنجی از عوامل اصلی زندان و شکنجه و حاکمیت رژیم اسلامی است. از لات های بی سر و پای اسلامی است که زنان بی حجاب را مورد اذیت و آزار قرار می داد و بر پیشانی شان پونز می کوباند. محسن سازگارا از بنیان گذاران سپاه پاسداران و از مهره های اصلی سرکوب خونین دهه ۶۰ است. جلایی پور از چهره های شامخ این جنایتکاران است، تنها یکی از جنایات او اعدام ۵۹ نفر در یک نوبت در شهر مهاباد است. بنی صدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوای حمله خونین به کردستان است. فرمانده ای که اعلام کرد تا “غائله کردستان را سرکوب نکند، چکمه از پا در نخواهد آورد.” سروش، طراح و مجری انقلاب فرهنگی کثیف اسلامی است. احمدی نژاد تیر خلاص زن نظام در زندان های اسلامی در این دوره است. خامنه ای و رفسنجانی که از روز اول و همیشه در راس امور بوده اند. خاتمی و کروبی از سردمداران و نزدیکان خمینی اند.
اینها همه دست در دست هم دست در خون هزاران هزار انسان دارند. همه با هم و شانه به شانه هم جامعه میلیونی ایران را در قعر اختناق، فقر و خرافه فرو بردند. همه با هم “انقلاب فرهنگی” خونین اسلامی شان را علیه روشنگری، آزادیخواهی و کمونیسم سازمان دادند و دانشگاه ها را به خون کشیدند. همه با هم آپارتاید جنسی را در جامعه پیاده کردند و با شعار “یا روسری یا توسری” به زنان حمله ور شدند؛ کارگران بیکار را که برای کار و نان اعتراض میکردند به خون کشیدند؛ شوراها و مجامع عمومی کارگری را با شعار “شورا، پورا مالیده!” متلاشی کردند؛ و کوشیدند هر نوع بروز آزادیخواهی، برابری طلبی، روشنگری و ترقیخواهی را از صفحه جامعه پاک کنند.
اما از سال ۱۳۸۹ یک تلاش مزبوحانه و مردرندانه ای از جانب جنبش ملی – اسلامی، اصلاح طلبان حکومتی و توده ای ها و اکثریتی ها سازمان یافته است تا سی خرداد را به روز مرگ “ندا” که در همین روز در زمان جنبش عظیم توده ای مردم در سال ۸۸ بقتل رسید بدل کنند. قتل ندا و تمام صدها انسانی که در این سال توسط این رژیم جنایتکار بقتل رسیدند؛ ندا ها، ترانه ها، سهراب ها و اشکان ها دردناک و وحشیانه است. یاد این عزیزان را باید گرامی داشت. اما این جانیان “اصلاح طلب” از روی انسان دوستی و دلسوزی به حال این جوانان نیسست که می کوشند سی خرداد را به روز ندا بدل کنند، با اینکار آنها می کوشند که تاریخ سی خرداد را زیر خاک کنند و باین ترتیب جنایات خود را از یادها ببرند. قصد دارند تاریخ شرکت شان در راس کشتارها و شکنجه ها را از حافظه جامعه پاک کنند؛ دارند روی فراموشکاری مردم و بی اطلاعی نسل های پس از سی خرداد از این تاریخ حساب باز می کنند. تلاشهای نادانۀ دیگری نیز انجام گرفته است که در سی خرداد بدلایل دیگری اعتراض شود. اما ما نگذاشته ایم و نخواهیم گذاشت که این نقشه های شوم و نادانی های خوش نیتانه متحقق شود. روز سی خرداد باید بعنوان یک روز سیاه و شوم در تاریخ بشریت به ثبت رسد.
قتل ندا، قلب میلیون ها نفر را بدرد آورد. اما تلاش جنبش ملی – اسلامی، سردمداران جنبش سبز و اکثریتی – توده ای ها برای تبدیل روز سی خرداد به “روز ندا” در تاسف از پرپر شدن زندگی یک زن جوان نیست، از درد یک جنایت وحشیانه نیست، تاکتیکی در جهت تسریع سرنگونی رژیم اسلامی نیست، بلکه تلاشی آگاهانه برای زیر خاک کردن سی خرداد ۶۰ و تمام آن تاریخ خونین و ننگینی است که همگی شان در آن دست داشتند. بقول ضرب المثل معروف، “از حب علی نیست، از بغض معاویه است.”
سی خرداد روز برادری تمام این موجودات است. سی خرداد همه شان زیر عبای “امام” شان خمینی به صف بودند و به پیروی از دستورات او خون می ریختند و به آتش می کشیدند، درست عین اجداد “غیور” اسلامی شان. همه شان به دست بوسی امام شان میرفتند. این یک تلاش مذبوحانه برای ایجاد یک فراموشی کلکتیو در جامعه است. این تلاشی مزورانه برای تغییر چهره و بزک کردن صورت اصلاح طلبان حکومتی است.
اما ما نخواهیم گذاشت. ما یاد ندا را بهمراه بیش از صد هزار انسانی که در دهه شصت در زندان های رژیم شکنجه و اعدام شدند، گرامی می داریم. ما تمام جانیان و همدستان شان را به دنیا معرفی خواهیم کرد. این رژیم را به زیر می کشیم و در تریبونال های مردمی تمام این جنایتکاران را به محاکمه خواهیم کشید. این تنها راه تضمین گوشه ای از عدالت است. سی خرداد باید بعنوان یک روز سیاه و خونین در تاریخ مردم ایران و بشریت به ثبت رسد. ما این کار را تضمین خواهیم کرد. *
(۲۰۱۴) ! انداختن داعش به جان مردم عراق , پرده دیگری از جنگ تروریست ها
انداختن داعش به جان مردم عراق , پرده دیگری از جنگ تروریست ها!
۲۰۱۴
انداختن داعش به جان مردم عراق
پرده دیگری از جنگ تروریست ها!
آذر ماجدی
اوضاع بحرانی جامعه عراق سرها را بسوی عراق چرخانده است. حمله جریان تروریستی اسلامی داعش به عراق به همراه تعدادی گروه های تروریست اسلامی دیگر و هواداران حزب بعث یک فاجعه عظیم انسانی در عراق آفریده است. تصاویر اجساد به خاک افتاده، سرهای بریده شده و تیرباران های دستجمعی در رسانه ها منتشر شده است. قلبها در سینه ها حبس گشته است. یک سوال در گشت و گذار است: “آیا مردم عراق نفرین شده اند؟” اکنون بیش از دو دهه است که با اولین حمله آمریکا و موتلفینش به عراق و سپس تحریم اقتصادی و پس از آن حمله دوم آمریکا و بریتانیا به عراق در سال ۲۰۰۳ جامعه عراق در یک کابوس جانکاه زندگی می کند. بیش از یک میلیون کشته، تعداد بیشتری آواره، دامن زدن به یک جنگ سکتی و دسته بندی مردم به “شیعه”، “سنی”، “کرد” و “عرب” و ایجاد و تشدید نفرت ملی، قومی و مذهبی فاکتورهای یک سناریوی سیاه است که مانند بختکی بر جامعه عراق تحمیل شده است. پیش از حمله داعش نیز مردم عراق یک شب خواب آرام نداشتند؛ روزی نبود که دو سه بمب در گوشه و کنار منفجر نشود و تعدادی کشته و معلول بجای نگذارد. اما اکنون با پرده آخر فاجعۀ جنگ تروریستها، تروریسم اسلامی و دولتی بسرکردگی آمریکا، دنیا برای چند میلیون انسان بخت برگشته تاریکتر و سیاه تر شده است.
خاورمیانه همواره یک کانون بحران بوده است. جنگ اسرائیل علیه مردم فلسطین این منطقه را چندین دهه است که به کام جنگ و بحران کشیده است. با سقوط شوروی این بحران تشدید شد. و در چند سال اخیر با اوجگیری اعتراضات و خیزش انقلابی مردم حق طلب در خاورمیانه و شمال آفریقا دو قطب تروریستی وحشیانه تر بجان هم افتاده اند و مانع از ایجاد یک ثبات و شرایط صلح در منطقه هستند. گروه تروریستی داعش که دو سه سال پیش توسط آمریکا تعلیم داده شد تا در مقابل رژیم بشار اسد مقاومت کند، اکنون با حمایت کامل عربستان سعودی و قطر، نیروهای گوش بفرمان آمریکا، از سوریه به عراق حمله آور شده اند و مدعی حکومت اسلامی شام و بغداد هستند.
همانند اجداد اسلامیشان هیچکس از سبعیت آنها خلاصی ندارد. اگر اجداد اسلامی همه را از دم تیغ شمشیر رد می کردند، این اراذل و اوباش با برخورداری از مدرنترین سلاح های کشتار فردی و جمعی بجان مردم افتاده اند. مانند اجداد شان از مفتوحین خراج و کنیز و برده می گیرند. بانک ها را غارت کرده اند؛ از هر خانواده ای طلب یک دختر برای نکاح اسلامی کرده اند و در صورت مقاومت خانوادۀ بخت برگشته، تمام خانواده را در یک ضرب کشتار می کنند. در هر جایی که پا محکم کرده اند قانون شریعه را کاملا پیاده می کنند و در مناطقی که هنوز کاملا تثبیت نشده اند، بمیزانی که زورشان می رسد، شریعت اسلام را بر سر مردم خراب می کنند.
ما پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اعلام کردیم که دنیای پس از یازده سپتامبر* بسیار وحشتناک خواهد شد مگر آنکه در مقابل جنگ تروریستها بایستیم. گفتیم که صحنه دنیا فقط در دست دو قطب تروریستی نیست؛ قطب سومی نیز وجود دارد که تنها نیرویی است که پتانسیل بیرون راندن این جانیان از صحنه را داراست: قطب بشریت آزادیخواه و متمدن. این بشریت هنوز در صحنه است؛ هنوز می خواهد که این کشتار و خونریزی و بربریت را متوقف کند، اما یک نیروی قوی و با بصیرت، مسئول و انقلابی لازم است تا آنرا بسیج و سازماندهی کند. اگر در سال ۲۰۰۱ زمان حمله آمریکا و غرب به افغانستان دنیا بر این توهم بود که آمریکا و غرب می توانند به تروریسم و جنگ تروریستی خاتمه دهند و ما هشدار دادیم که این جنگ علیه تروریسم نیست، بلکه جنگ دو قطب تروریسم است؛ اکنون پس از سیزده سال جنگ و خونریزی، کشته شدن بیش از یک میلیون انسان در این جنگ تروریستی، رخت بر بستن هر ثبات و آرامشی از منطقه، حاکمیت خفقان، اختناق و سانسور و کنترل پلیسی نه فقط در خاورمیانه و آفریقا، بلکه در اروپا و آمریکا بر کودن ترین ناظر این شرایط هم ثابت شده است که پاسخ نه کف زدن برای یکی از این دو قطب، بلکه بپا خاستن علیه هر دو و برافراشتن پرچم آزادیخواهی، برابری طلبی، تمدن و سکولاریسم در سراسر جهان است. این پاسخ روشن است. باید برای بسیج و سازماندهی این ناظرین خاموش یا مستاصل بمیدان آمد.
در زمان حمله داعش به عراق و راه اندازی بساط خون و خونریزی اسلامی، از یک نشریه ای که امر اصلیش آزادی و برابری زنان است انتظار می رود که در محکوم کردن خشونت علیه زنان بنویسد. راستش در این تراژدی انسانی و گسترده نمی توان صرفا بر یک گروه از جامعه تمرکز کرد. نمی توان فقط “قربانیان خود” را شمرد؛ نمی توان زجر و بدبختی، سرکوب و خشونت را بر ترازو نهاد؛ نمی توان اشاره ای گذرا به کل حمام خون کرد و سپس در وصف “صنف، گروه یا سکت” خود سخن گفت. جنایت علیه زنان فقط سنگسارشان نیست، سر بریدن پسر بچه یا نوجوان برای زنِ مادر اگر نه بیشتر بهمان میزان دردناک است؛ از هم پاشیده شدن خانواده؛ فقر و فلاکتی که بر سر خانواده و جامعه خراب شده است، همه جانکاه و شدیدا دردناک است.
اما تا آنجا که به تروریسم اسلامی مربوط می شود، می توان مشاهده کرد که چگونه علیرغم اختلافات سیاسی و مالی و غیره در یک چیز شریک اند: برافراشتن بیرق زن ستیزی، به بردگی کشاندن زنان و تلاش برای برقرار کردن کلام زن ستیزانه خدا و پیغمبرشان بر زمین. رژیم اسلامی، طالبان، سومالی، سودان، لیبی، نیجریه و حال تراژدی داعش نشان می دهد که اگر مقاومت در مقابل این ارازل و اوباش نباشد، زنان و دختر بچه ها را در موقعیت کنیز حلقه بگوش در خواهند آورد. باید این جانیان را از صحنه بیرون کرد. باید با تمام قوا از مردم بخت برگشته عراق در مقابل این جانیان و جانیان دیگری که بر آنها حکومت می رانند حمایت کرد؛ باید بکوشیم تا بشریت آزادیخواه و متمدن را در مقابل دو قطب تروریستی بمیدان بیاوریم. تا زمانی که این بشریت متشکل و متحد بمیدان نیاید، دنیا بدست این دو قطب هیولایی دریده خواهد شد.
• منصور حکمت، دنیا پس از ۱۱ سپتامبر.
(۲۰۱۴) هداف جمهوری اسلامی در منطقه
اهداف جمهوری اسلامی در منطقه، مصافهای منطقه ای جنبش آزادی زن / گفتگوى کمونیست با آذر ماجدی
۲۰۱۴
گفتگو با آذر ماجدی به نقل از کمونیست ماهانه
کمونیست ماهانه: جمهوری اسلامی در بحران و رقابتهای منطقه ای چه سیاست و اهدافی را دنبال میکند؟ در قلمرو سیاست ایران چگونه باید با این سیاستهای ارتجاعی مقابله کرد؟
آذر ماجدی: جمهوری اسلامی طی سه دهه اخیر همواره کوشیده است که در قطب بندی های منطقه و بین المللی نقش فعال ایفاء کند. تلاش برای دستیابی به رهبری یک قطب تروریستی اسلامی نقشی حیاتی برای بقای رژیم اسلامی داشته است. تروریسم اسلامی یک تهدید مهم برای بشریت امروز است. در دنیای پس از جنگ سرد تروریسم اسلامی بعنوان یک قطب در مقابل آمریکا و غرب، یعنی تروریسم دولتی، عروج کرده است. لیکن باید بخاطر داشت که نیروهای اسلامی همه در یک صف بندی قرار ندارند.
در واقعیت امر آمریکا و غرب نقش اساسی در شکل دادن به و قدرتیابی نیروهای اسلامی داشته اند. راه دور نمی رویم، قدرتیابی رژیم اسلامی در ایران و نیروهای اسلامی در افغانستان محصول و نتیجه مستقیم سیاست های غرب و حماس ساخته اسرائیل اند. اما در اینجا قطب بندهای دهه اخیر را مد نظر داریم. حمله آمریکا و بریتانیا به عراق موجب تحکیم قدرت رژیم اسلامی در عراق و منطقه شد و به تبع آن قدرتیابی حزب الله بعنوان یک موئتلف رژیم اسلامی. بدنبال خیزش انقلابی مردم منطقه، آمریکا و غرب به تقویت نیروهای اسلامی مشغول شدند. قدرتیابی اخوان المسلمین در مصر و اسلامیست ها در تونس با پشتیبانی و حمایت کامل آمریکا انجام گرفت. داعش، این هیولای جنایت و کشتار دست ساز آمریکا است و رهبر آن توسط سازمان موساد تعلیم داده شده است. داعش بقصد جنگ با بشار اسد ساخته شد و اکنون بجان مردم عراق انداخته شده است.
از موضوع سوال دور نشویم. رژیم اسلامی در این بلبشو و بحران در منطقه می کوشد که یک جایگاه مهم برای خود کسب کند: ائتلاف با بشار اسد و مقابله با نیروهای داعش در عراق بخشی از این استراتژی است. اما بنظر می رسد که در تحولات اخیر در منطقه موقعیت جمهوری اسلامی تضعیف شده است. عروج داعش بعنوان یک قدرت اسلامی با پشتیبانی رسمی و علنی عربستان سعودی و قطر و پشتیبانی پنهان آمریکا و غرب و فعال شدن حماس، که پس از آغاز جنگ داخلی در سوریه از موئتلفین سابق برید و به ترکیه نزدیک شد، توازن قوای درون نیروهای اسلامی را فی الحال بضرر جمهوری اسلامی تغییر داده است. در شرایط حاضر جمهوری اسلامی، رژیم اسد و حزب الله در یک قطب قرار دارند. اما باید بخاطر داشت که اوضاع در منطقه بسیار سیال است و قطب بندی ها می تواند تغییر کند.
موقعیت جمهوری اسلامی در تحلیل نهایی درون جامعه ایران تعیین می شود. رژیم اسلامی با یک جنبش سرنگونی توده ای روبرو است که افت و خیزهای بسیاری را پشت سر گذاشته است. رژیم اسلامی بزورِ سرکوب و کشتار بر دریایی از نفرت حکم می راند. مردم از هر فرصتی برای ضربه زدن به آن و عقب نشاندنش استفاده می کنند. جنبش سرنگونی مردم ایران تنها نیرویی است که قادر به خارج کردن رژیم اسلامی از درون معادلات منطقه ای است. بعلاوه، سرنگونی جمهوری اسلامی توسط مبارزات انقلابی مردم ضربۀ بسیار محکمی به کل نیروهای اسلامی در منطقه و سیاست ارتجاعی آمریکا، اسرائیل و غرب در پر و بال دادن به نیروهای اسلامی و دائمی کردن شرایط بحران و آشوب در منطقه وارد خواهد آورد.
کمونیست ماهانه: تا به جنبش برای آزادی و برابری مربوط است، مصافهای منطقه ای بویژه در خاورمیانه کدامند و چه تاثیراتی بر سیاست در ایران دارند؟ کدام اشکال سازماندهی و پراتیک انقلابی در ایندوره ضروری شده اند؟
آذر ماجدی: تلاش برای تثبیت سیاست نظم نوین جهانی که از اولایل دهه ۹۰ میلادی توسط آمریکا و موئتلفینش دنبال شده است، ایجاد یک شرایط بحران و آشوب در منطقه را ایجاب کرده است. از سال ۱۹۹۱ آمریکا و موئتلفینش دوبار به عراق حمله کردند. در این دوره جامعه عراق را به ویرانی و نابودی کامل کشانده اند. بیش از یک میلیون کشته و تعداد بسیار بیشتری مجروح و معلول و آواره نتیجه این سیاست وحشیانه و تروریستی آمریکا و موئتلفینش است. جامعه عراق هر روز ویرانتر و بی آینده تر شده است و اکنون با رها کردن هیولای داعش بجان این مردم بخت برگشته هر نوع امیدی برای بازسازی یک جامعه متمدن، برخوردار از یک مدنیت انسانی رخت بربسته است. افعانستان به یک تله خاک بدل شده است و اسلامیست ها و یک مشت و دزد سر گردنه بجان مردم افتاده اند. سوریه در کشاکش یک جنگ داخلی میسوزد و ویران می شود. لیبی با دخالت ناتو اکنون تحت حاکمیت یک نیروی تروریست اسلامی قرار دارد. اسرائیل با دامن زدن به یک جنگ جدید علیه مردم غزه، عملا یک پاکسازی قومی را سازمان داده است. علیرغم اعتراضات وسیع توده ای در سراسر جهان، بی اعتنا به کشتار و ویرانی ادامه می دهد.
یک تصویر ساتلایتی از منطقه نشانگر منطقه ای به آتش کشیده شده است. باید کاملا توجه داشت که مبارزه در این منطقه برای دستیابی به هر گونه مدنیت، صلح و آرامش و یک جامعه انسانی متضمن مبارزه علیه هر دو قطب تروریستی است. ما این حکم مهم را در سال ۲۰۰۱، همزمان با حمله غرب به افغانستان اعلام کردیم (منصور حکمت، دنیا پس از یازده سپتامبر) و اکنون پس از سیزده سال، جنگ تروریست ها کل منطقه را به آتش و خون کشیده است. امروز بیش از هر زمان سازمانیابی قطب سوم، قطب بشریت آزادیخواه، متمدن و انساندوست مبرمیت بیشتری یافته است. جامعه انسانی آمادگی خود برای مقابله با این بربریت را بویژه در تظاهرات اعتراضی وسیع و توده ای جهانی علیه اسرائیل و در دفاع از مردم فلسطین بنمایش گذاشته است. باید کوشید تا تحلیل کمونیسم کارگری از اوضاع جهانی و منطقه، همدستی پایه ای دو قطب تروریستی، اهداف و منافع هر دو قطب در تداوم این جنگ وسیعا پخش و پذیرفته شود.
کمونیسم کارگری وظیفۀ مهم و خطیری در پایان دادن به این شرایط بعهده دارد. در شرایط حاضر نلاش برای پایان دادن به سناریوی سیاهی که بر جامعۀ عراق سایه انداخته است و ممانعت از تسری آن به ایران یک وظیفه بسیار مهم ماست. *
(۲۰۱۴) جنبشهای اجتماعی، سیاست و تاکتیک ها
جنبشهای اجتماعی، سیاست و تاکتیک ها / گفتگوى کمونیست با آذر ماجدی
۲۰۱۴
جنبشهای اجتماعی، سیاست و تاکتیک ها
سیویل سوسایتی، ان جی او، لابیسم، حقوق بشر، اصلاحات و رفرمیسم
به نقل از نشریه کمونیست ماهانه شماره ۵
گفتگو با آذر ماجدی
بخش مهمی از اپوزیسیون در ایران و کشورهای منطقه و همینطور جریانات چپ و فمینیست در اروپا فعالیت خود را در چهارچوب جامعه مدنی، حقوق بشر، ان جی اوها، لابیسم و حمایت از اصلاح طلبی حکومتی پیش میبرند. در میان برخی جریانات چپ این مضمون از فعالیت بعضا بعنوان روشهای “اجتماعی و غیر فرقه ای” معرفی میشود. در این گفتگو به افقها و سیاست ها و تاکتیک های جنبش های اجتماعی متمایز میپردازیم.
کمونیست ماهانه: کمونیسم کارگری رابطه اهداف و اصول و سیاست و تاکتیک را چگونه تبیین میکند؟ انسجام در اصول و روش و تاکتیک چه اهمیتی دارد؟
آذر ماجدی: یکی از مبانی هویتی کمونیسم کارگری رابطه اصولی میان استراتژی و تاکتیک است. تاکتیک نزد کمونیسم کارگری با اهداف و اصول پایه ای آن باید همخوانی داشته باشد. بدین ترتیب کمونیسم کارگری از نظر سیاسی، استراتژیک و تاکتیک یک دیدگاه کاملا منسجم است. در حقیقت این یکی از ویژگی های کمونیسم کارگری در قیاس با سایر جریانات کمونیستی غیر کارگری است.
طی تاریخ جریانات کمونیستی بورژوایی متعددی وجود داشته اند که در زبان بر کمونیسم و انقلاب کارگری پای می فشردند و در عمل، از سوراخ تاکتیک، مدافع ارتجاعی ترین و راست ترین سیاست ها می شدند. تاکتیک برای این دسته کمونیست ها یعنی اپورتونیسم، یعنی ابن الوقت بودن، یعنی بی اصولی، یعنی دنبال کردن سیاستی متناقض با کمونیسم. اما تاکتیک برای کمونیسم کارگری یعنی اتخاذ سیاست هایی که ضمن همخوانی کامل با روش ها و ایده های کمونیستی و انسانی، کمونیسم را در سیاست و عمل به استراتژی انقلاب کارگری و سرنگونی سرمایه داری نزدیک تر می سازد. نزد کمونیسم کارگری در تقابل کامل با جریانات کمونیسم غیر کارگری شعار “هدف وسیله را توجیه نمی کند” طرح و تاکید شده است.
در سمینار کمونیسم کارگری ۲ در انجمن مارکس بتاریخ مارس ۲۰۰۰ منصور حکمت مشخصا درباره جایگاه تاکتیک نزد کمونیسم کارگری صحبت می کند. بعنوان یکی از مبانی پایه ای کمونیسم کارگری بر مساله همخوانی تاکتیک با اصول کمونیسم کارگری و استراتژی تاکید می کند. در نقد کمونیسم بورژوایی که چگونه تاکتیک برایش هر نوع بی پرنسیپی را توجیه می کند، از این سخن می گوید که تاکتیک نزد کمونیسم کارگری همواره در تطابق کامل با اصول قرار دارد. صریحا اعلام می کند: “در تفکر ما تاکتیک نمیتواند با اصول مغایر باشد. …عدم تناقض تاکتیک و استراتژی و خوانایی تاکتیک و استراتژی یک جنبه هویتی ما است.”
و در جایی دیگر در همین رابطه مثالی برای توضیح این اصل پایه ای می زند که بسیار گویا و جالب توجه است. می گوید اگر در یک جنگ حتی برای ما مسجل باشد که با بمباران ده مقابل می توانیم به پیروزی برسیم، از این کار بدلایل پایبندی مان به اصول انسانی اجتناب می کنیم. قصد منصور حکمت در قرار دادن این مبحث در زمره مبانی کمونیسم کارگری و ارائه این مثال معین، تاکید بر تفاوت کمونیسم کارگری با کمونیسم های غیر کارگری است که هر نوع بی اصولی را به بهانه تاکتیک توجیه کرده و می کنند.
برای کمونیسم بورژوایی چه ورژن بین المللی آن و چه ورژن “وطنی” آن، تاکتیک همواره بمعنای “پولتیک زدن” است. هر وقت از تاکتیک و “تحلیل مشخص از شرایط مشخص” صحبت می کنند، کاسه ای زیر نیم کاسه دارند. نیت شان انداختن یک سیاست راست، ارتجاعی، ضد کمونیستی تحت نام کمونیسم به خلق الله است. حزب توده در تبعیت از پدران کمونیسم پرو سویتی خویش، در این نوع پولتیک زدن ید طولایی دارد. سازمان های چپ پوپولیست “وطنی” جز اینگونه تاکتیک زدن کار دیگری نکرده و نمی کنند. دفاع از خمینی بعنوان «قهرمان جبهه ضد امپریالیست»، حمایت از رژیم اسلامی در جنگ علیه دشمن خارجی، سکوت در مقابل سیاست های زن ستیزانه رژیم اسلامی، دفاع از خاتمی و جریان ۲ خردادی، دفاع از جنبش «سبز»، اینها صرفا نمونه هایی از اینگونه تاکتیک گرایی است.
کمونیست ماهانه: بدنبال پایان جنگ سرد موجی از طرفداری از بازار و دمکراسی آغاز شد. این موج در مراحل بعدی به یک همزیستی سیاسی با نظم موجود رسید و روشها و قالب ها و ادبیات سیاسی خاصی را در قلمرو سیاست ایران و منطقه وارد کرد. مبارزه برای حقوق مدنی و اصلاحات از طریق انتخابات، فعالیت در چهارچوب ان جی اوها، لابیسم بعنوان یک روش اعمال فشار در تحقق اهداف مورد نظر از جمله چهارچوبهای این نوع نگرش اند. نقد عمومی شما بعنوان یک مارکسیست و کمونیست کارگری به این چهارچوب ها چیست؟
آذر ماجدی: در پایان جنگ سرد و سقوط شوروی، بسیاری از جریانات سابق “کمونیست” یکشبه نام خود را از کمونیست به رفرمیست و دموکرات تغییر دادند. دموکراسی، احترام به آن بعنوان یک آرمان در راس مطالبات و اهداف آنها قرار گرفت. لیکن لازم به اشاره است که در واقعیت امر اهداف و سیاست آنها در عمل راست تر نشد. چنین جریاناتی ممکن است در برنامه خود از انقلاب سوسیالیستی دفاع می کردند، اما در عمل یک سیاست رفرمیستی را پی می گرفتند. ظاهرا نزد آنها شرایط “عینی” یا “ذهنی” هیچگاه برای انقلاب کارگری، سرنگونی سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم آماده نبود. از قضا چنین جریاناتی بودند که بنام تاکتیک و تحلیل مشخص از شرایط مشخص هر روزه از یک سیاست راست و رفرمیستی به یک سیاست راست دیگر در میغلطیدند. با سقوط شوروی اتفاقی که افتاد در برنامه و در زبان هم سوسیالیسم حاشیه ای شد و رفرم در نظام سرمایه داری و “دموکراسی واقعی” جای آنرا گرفت.
حاصل این تحول تغییرات پایه ای در جنبش های اجتماعی است. بتدریج اشکال کلاسیک مبارزه و تلاش برای تغییر، ایجاد اتحاد و تشکل در صفوف انسان های تحت ستم، سازماندهی اعتراضات جمعی و توده ای، بیک معنا سازماندهی فشار از پایین، مطلوبیت خود را از دست داده است. روند در دو دهه اخیر بسوی تشکیل ان جی او ها بوده است. سیویل سوسایتی (جامعه مدنی) به کلام روز بدل شده است. فعالین به تجمع در این قالبها روی آور شده اند. ماهیت چنین سازمان هایی مبارزه توده ای، تلاش برای سازماندهی و تشکل وسیع و توده ای، مبارزه و اعتراض را عملا نفی می کند. لابیسم و دادخواهی بردن به عاملین، آمرین و توجیه کنندگان ستم و نظام حاکم، روش اصلی اینگونه سازمانیابی است. بورژوازی تلاش سیاسی – ایدئولوژیک بسیاری برای مطلوب جلوه دادن این روش بکار بسته است. این روش در بسیاری جوامع عملا فعالیت و سازمانیابی توده ای را منتفی کرده است. بجای تشکیل احزاب سیاسی، اتحادیه های کارگری، سازمان های سیاسی برای خواستهای معین، ان جی او تشکیل می شود. ان جی او بنا بتعریف یک نهاد رفرمیستی – لابیستی است. تا آنجا که به ایران و کشورهای منطقه مربوط می شود، وابستگی مالی این نهادها به سازمان های بین المللی تاثیرات مخرب بیشتری بر روند حرکت و مبارزه جنبش های اجتماعی گذاشته است. دیگر خواست و هدف و برنامۀ تعدادی فعال برنامه و پلاتفرم یک سازمان را تعیین نمی کند؛ پروژه ای که قادر به دریافت کمک مالی از جانب سازمان های خیریه یا حقوق بشری بین المللی یا دولتها باشد، برنامه و پلاتفرم این نهاد را تعیین می کند. کافیست چند فعال رادیکال را مدتی در چنین نهادی سازمان دهید تا کاملا بشکل یک لابیست حرفه ای درآیند.
در اینجا گذرا به یک تجربه در این زمینه اشاره می کنم. ۵ سال پیش در یک کنفرانس بین المللی برای حقوق زن، صلح و علیه میلیتاریسم در مقدونیه شرکت کردم. بحث های جالبی از طرف برخی سخنرانان طرح شد. اما در کمال تعجب متوجه شدم که موضوع یکی از پانل ها چگونگی دریافت کمک مالی از نهادهای بین المللی است. دو سه زن جوان کت و دامن پوش پشت میکروفون حاضر شدند و درسی به جمع دادند. در اینجا کنفرانس بیشتر به یک کنفرانس بازرگانی شباهت پیدا کرد تا کنفرانسی درباره حقوق زن!
کمونیسم کارگری نقد عمیق و رادیکالی به دموکراسی دارد. متوسل شدن به انتخابات و نهادهای دموکراسی برای رسیدن به خواستها پوچ و بیهوده است. اینکه در شرایطی یک حزب و جریان کمونیستی کارگری نهاد های دموکراسی را مورد استفاده قرار دهد کاملا به میزان قدرت این جریان بستگی دارد. در شرایطی یک حزب قوی کمونیستی کارگری ممکن است فعالیت لابیستی هم انجام دهد، لیکن تبدیل لابیسم به یک وجه ثابت و دائم فعالیت افتادن به دام دموکراسی و رفرمیسم است. لابیسم در چنین شرایطی صرفا اعتبار نهادهای بورژوایی، دولتهای بورژوایی و دموکراسی را نزد مردم و طبقه کارگر بالا می برد. کمونیسم کارگری از این روش نه تنها سود نمی برد بلکه زیان می بیند. در شرایطی استفاد از لابیسم بعنوان تاکتیک برای یک حزب کمونیستی با قدرت می تواند روشی موثر باشد. در چنین شرایطی، از موضع قدرت در کنار نهادهای بورژوازی قرار گرفتن می تواند بنفع ارتقاء اعتبار سیاسی – اجتماعی حزب مزبور و افشای بورژوازی باشد. لیکن توسل به لابیسم بعنوان یک روش روتین و برای طلب کمک و دادخواهی صرفا به زیان کمونیسم و بنفع ارتقاء اعتبار نهادهای بورژوایی تمام می شود.
کمونیست ماهانه: وقتی با فعالین دمکراسی خواه در جنبش های مختلف روبرو میشوید، از تناسب قوا و شرایط مبارزه شان سخن میگویند. استدلال میکنند که در این تناسب قوا تنها از این شیوه ها و یا لااقل فعلا از این طریق میتوان برای هر درجه از بهبود مبارزه کرد. اولا نقد شما به این دیدگاه چیست و ثانیا آیا اصولا درک تناسب قوا در روش برخورد کمونیست ها و اتخاد سیاست و تاکتیک جائی دارد؟
آذر ماجدی: اختناق، استبداد و توازن قوا فاکتورهایی مهم در سازمانیابی جنبش های اجتماعی و تعیین روش و تاکتیک مبارزاتی است. این فاکتورها را باید شناخت و ویژگی هر شرایطی را بروشنی تحلیل کرد. این از الفبای مبارزاتی است. کمونیسم کارگری پا بر زمین دارد و این فاکتورها را کاملا در نظر می گیرد. لیکن برای جریانات اصلاح طلب این فاکتورها به یک فتیش بدل می شود. این فاکتورها عملا بهانه ای می شود برای ممانعت از مبارزه رادیکال؛ تقلیل خواستهای مردم و تلاش برای تسلیم آنها به تکه نانی که بورژوازی جلوی آنها پرتاب می کند؛ برای اصلاح طلبان مبارزه برای اصلاحات در شرایط اختناق یک وسیله برای رسیدن به یک شرایط آزادتر برای پیشبرد وسیعتر مبارزه نیست؛ یک اصل و هدف در خود است.
برای کمونیسم کارگری هدف تغییر توازن قوا بنفع مردم، بنفع طبقه کارگر و انقلاب کارگری است. سازماندهی برای عقب راندن دولت، کاهش اختناق یکی از ارکان فعالیت سیاسی کمونیستی است. مبارزۀ کمونیستی در شرایط اختناق کار پیچیده ای است. تلاش برای ایجاد پلاتفرم های علنی برای مبارزه و در عین حال پیشبرد مبارزۀ مخفی در میان طبقه کارگر، کمونیستها، و در جنبش های اجتماعی یک امر مهم کمونیسم کارگری است. از مباحث مهم سازماندهی نزد کمونیسم کارگری “تلفیق کار مخفی و علنی” است.
لیکن فعالین اصلاح طلب شرایط اختناق و استبداد را ثابت و دائمی فرض می کنند و می کوشند خود را با آن وفق دهند؛ می کوشند در همان چارچوب اصلاحاتی ایجاد کنند. برای آنها این اصلاحات یک هدف در خود است. لذا هر گونه سازش برایشان موجه و قابل و قبول است. و باین ترتیب خواسته یا ناخواسته می کوشند خواستهای مردم را یا عناصر یک جنبش اجتماعی معین را تقلیل دهند؛ به کمتر راضی شان کنند. باین گونه است که اینگونه نهادهای اصلاح طلب عملا در خدمت حکومت ارتجاع و اختناق قرار می گیرند.
زمانیکه با این افراد از تغییر شرایط و توازن قوا بنفع مردم و پیشبرد مبارزه رادیکالتر صحبت می کنید، در بهترین حالت شما را یک ایده آلیست و در بدترین حالت یک انسان هپروتی ارزیابی می کنند. در کنفرانسی که اخیرا در بلژیک در مورد وضعیت زنان در کشورهای منطقه بویژه سوریه شرکت داشتم این مبحث بطرق مختلف مطرح شد. برخی کاملا این شرایط را توجیه سیاستهای راست خود قرار می دادند و بودند فعالینی که به این استدلال تسلیم شده بودند. بنظر من مبحث رابطه انقلاب و اصلاحات نزد کمونیسم کارگری کاملا پاسخگو و راهگشا است. اما برای اعمال آن و در عمل جلب این فعالین نیاز به یک حزب کمونیستی کارگری فعال و اجتماعی است.
کمونیست ماهانه: نقد شما به لابیسم که دیگر امروز به جزئی از سیاست و روش عملی بسیاری از نیروها و جنبش ها تبدیل شده است چیست؟ برای جنبش کمونیستی کارگری کار لابیستی چه مکان و جایگاهی دارد؟
آذر ماجدی: در پاسخ به سوالی در بالا تا حدودی به این مقوله اشاره کردم. لابیسم روش و سبک کار کمونیستی نیست. سوال اینست که یک جریان کمونیستی چه حاصلی از فعالیت لابیستی بدست می آورد؟ باید دید زمانیکه یک حزب کمونیستی فعالیت لابیستی را بعنوان یک روش فعالیت انتخاب می کند، چه کسی سود می برد؟ کمونیسم و مبارزه سوسیالیستی؟ یا نهاد دموکراسی بورژوایی؟
نهادهای ان جی او از طریق لابیسم برای تغییر قوانین تلاش می کنند. تغییر یک تبصره در یک قانون دستاورد بزرگی نزد بسیاری از این ان جی او ها محسوب می شود. هم اکنون در منطقه بسیاری از این ان جی او ها وجود دارند که برای حقوق زن مبارزه می کنند. تمام هدفشان تغییر قوانینی بنفع حقوق زن است. و زمانیکه به حاصل مبارزه شان نگاه می کیند، متوجه می شوید که در بهترین حالت طی ده سال توانسته اند دولت را قانع کنند که بیانیه علیه تبعیض جنسی سازمان ملل را امضاء کند. اما در دنیای واقعی حتی امضای این بیانیه کوچکترین تغییری در موقعیت زنان ایجاد نمی کند. حداکثر تغییر ایجاد نان و نوایی برای برخی زنان طبقات بالا است. این اغراق نیست. واقعیت است. اخیرا پس از سه سال فعالیت مستمر و صرف انرژی و هزینه بسیار در عراق یک قانونی بنفع حقوق زنان تصویب شد که در واقع امر شبیه قوانین زمان حکومت صدام حسین است. این را این نهاد های ان جی او با افتخار جشن گرفته بودند. آیا این آن چیزی است که جامعه عراق و توده زنان در این جامعه خواهان آنند؟ از بحث دور نشوم. سویل سوسایتی و لابیسم کاملا بهم گره خورده اند و انسان ناگزیر از یکی که حرف می زند باید به دیگری هم بپردازد.
اما ایجاد اصلاحات برای کمونیسم کارگری از طریق لابیسم پیش برده نمی شود. از طریق مبارزه و سازماندهی اجتماعی و ایجاد یا تقویت یک جنبش اجتماعی است که با مبارزه خود از پایین حکومت را مجبور به تغییر و تسلیم می کند. یک حاصل بلافاصل چنین شیوه ای اینست که تغییری که در نتیجه مبارزۀ اجتماعی حاصل می شود فرمال نیست. جامعه ای که برای تغییر به تحرک آمده و آنرا به حکومت تحمیل کرده است، تغییر را بسرعت درونی می کند. اما تغییر حقوقی از طریق لابیسم درون دالان ها و دفاتر محبوس می ماند.
بعضا برخی جریانات کمونیستی ایران برای تحمیل فشار به رژیم اسلامی متوسل به لابیسم می شوند. چنین فعالیت هایی بندرت تاثیر گذار است. باز تکرار می کنم: تصمیم در مورد استفاده از روش لابیستی کاملا به میزان قدرت و موقعیت حزب کمونیستی بستگی دارد. یک حزب قوی که یک پای قدرت است می تواند بشیوه ای عمل کند که یک حزب با قدرت کم نمی تواند. اما روشن است که لابیسم هیچ ربطی به فعالیت از نوع حزب و جامعه ای کمونیسم کارگری ندارد.
کمونیست ماهانه: ان جی اوها یا سازمانها و نهادهای غیر دولتی، دوره ای در ایران بویژه در دوره دو خرداد بدرجه ای امکان فعالیت پیدا کردند. فعالیت در چهارچوب ان جی او و قانون طبقه حاکم با فعالیت در چهارچوبهای “علنی – “قانونی” چه تفاوتی دارد؟ کمونیست ها، انقلابیون و فعالین جنبش های اجتماعی این تمایز را در نظر و عمل چگونه باید پیش ببرند؟
آذر ماجدی: آنچه در مبحث سازماندهی کمونیستی “تلفیق مبارزه مخفی و علنی” نام گرفته است می توان گفت که یکی از پیچیده ترین سیاستهای پراتیک کمونیستی است. تشخیص توازن قوا، حفظ نیرو ضمن پیشبرد مبارزه و تحمیل عقب نشینی به حکومت بورژوایی، درک عمیق سیاسی و بصیرت بسیاری طلب می کند. اما رهبران عملی رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر در مبارزه روزمره این سیاست را به پیش می برند. سازماندهی یک اعتصاب یا اعتراض کارگری چنین پراتیکی را طلب می کند. سازماندهی یک اعتصاب کارگری در شرایط اختناق بورژوایی میزان بالایی از تلفیق کار مخفی و علنی را طلب می کند.
در جنبش های دیگر هم می توان این پراتیک را به پیش برد. در جنبش آزادی زن، حقوق کودک، جنبش دانشجویی، جوانان و حتی ادبی. فعالین رادیکال سوسیالیست با تشکیل هسته هایی می توانند آغازگر یک حرکت عمومی و علنی باشند. سازمان آزادی زن، فرضا، فراخوان تشکیل جمع های آزادی زن را داده است. می توان در محله، در محل کار، دانشگاه یا مدرسه دور هم جمع شد و در مورد حقوق زن و مساله زن جلسات تبادل نظر گذاشت؛ با این ایده سازماندهی کرد و آمادگی برای اعتراضات علنی لازم را بوجود آورد. در جنبش دانشجویی هم بهمین منوال. مساله اینجاست که فرهنگ ان جی او سازی و سویل سوسایتی آنچنان بر جامعه حاکم شده است که هر فعالی که به سازمانیابی یا فعالیت می اندیشد، به پیشبرد امرش از طریق اینگونه سازمانیابی می رسد. بنظر من هر جنبشی شکل سازمانیابی خود را دارد. می توان با زمان بجلو رفت و انطباق یافت. فرضا در شرایط کنونی می توان از پوشش ان جی او استفاده کرد، اما باید آگاه بود که شکل سازمانی فقط شکل یا فرمال نیست، خصوصیات معینی دارد که این خصوصیات بناگزیر خود را بر فعالیت ما تحمیل می کند. این ظرافت را باید شناخت. مبارزه برای یک خواست معین را می توان از طریق ان جی او که فعالیتش عمدتا لابیستی است پیش برد، یا از طریق سازماندهی محلی- اجتماعی. یک مبارزه رادیکال-کمونیستی نمی تواند با شکل فعالیت ان جی او و لابیسم به اهدافش نایل آید.
کمونیست ماهانه: حزب حکمتیست و کمونیسم کارگری بر فعالیتهای اجتماعی تاکید دارد. بحث “حزب و جامعه” عنوان عمومی این نگرش و چهارچوب است. برخی ممکن است بگویند در شرایط اختناق ترجمه “حزب و جامعه” فعالیت در قالب ان جی او یا قانونگرائی است و یا در کشورهای غربی چهارچوبهای حقوق بشری و لابیسم گوشه ای از بحث “حزب و جامعه” است. شما چه فکر میکنید؟
آذر ماجدی: “حزب و جامعه” یکی از ارکان استراتژیک کمونیسم کارگری است. منصور حکمت بدنبال طرح مبحث حزب و قدرت سیاسی در کنگرۀ دوم حزب در سال ۱۹۹۸ مبحث حزب و جامعه را طرح کرد و کوشید که این تفکر و روش نوین را در حزب جاری کند. کمونیسم سنتا اجتماعی بوده است و در متن تحولات و سوخت و سازهای اجتماعی قرار داشته است. لیکن سرکوب خشن بورژوایی و اختناق، کمونیست ها را به حاشیه جامعه رانده است. طی زمان این فعالیت حاشیه ای به هویت کمونیسم بدل شده است. منصور حکمت در پی یافتن علل بی تاثیری کمونیسم بعنوان یک جریان اصلی سیاسی – اجتماعی در قدرت سیاسی، کمونیسم کارگری را بعنوان نه تنها یک تفکر و ایدئولوژی نوین، بلکه یک جنبش اجتماعی طرح نمود. مبحث حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه در روند تکوین تئوری و پراتیک کمونیسم کارگری از طرف منصور حکمت تبیین شد.
این مقدمه لازم بود تا بتوان تفاوت ماهوی فعالیت از نوع حزب و جامعه ای مد نظر منصور حکمت و فعالیت های قانونگرایانه، ان جی او، سویل سوسایتی و لابیسم را بهتر نشان داد. سازمانهای قانونگرا همواره در اوج اختناق بورژوایی هم موجود بوده اند. مبارزه با توسل به قانون برای برخی اصلاحات روش رفرمیسم بوده و هست. مبحث حزب و جامعه از این نظر کاملا متفاوت است. کلید مساله که منصور حکمت بروشنی بر آن می کوبد “توده ای کردن رادیکالیسم و ماکزیمالیسم” کمونیستی است. این آن وجه مهم و تعیین کننده است که سنتا از جانب جریانات چپ نادیده گرفته شده و هنوز نیز نادیده گرفته می شود. چپ سنتا اجتماعی شدن را بمعنای راست شدن و تقلیل آرمانها و رادیکالیسسم کمونیستی فهمیده است. برای روشن تر شدن بحث به نقلی قولی از منصور حکمت در این مورد توجه کنید:
“در کنگره دوم اشاره کردم که تاریخا احزاب چپ وقتى خواسته اند اجتماعى بشوند و در ابعادى اجتماعى ظاهر بشوند، به راست چرخیده اند. اینطور توجیه کرده اند که جامعه راست تر از آنهاست و اگر راى میخواهند باید به راست بچرخند. و البته تاریخا هم در این کار شکست خورده اند. ممکن است یک نماینده از یک حزب رادیکال چپ براى یک دوره به مجلس رفته باشد، اما همان یک نفر را هم دور بعد پرونده اش را زیر بغلش زده اند و روانه اش کرده اند که برود. ما یکى از معدود سازمانهاى کمونیستى بعد از بلشویکها هستیم که میخواهد روى رادیکالیسم و ماکزیمالیسمش توده اى بشود. سازمانى که اتفاقا میخواهد ماکزیمالیسم و کمونیسم را توده اى و اجتماعى کند. میخواهد آرمانها و ایده انقلاب کمونیستى اش را ببرد و توده اى و اجتماعى کند. میخواهد حرف آخرش در مورد مذهب را به حرف جامعه بدل کند. ما کسانى هستیم که معتقدیم باید این کمونیسم بى تخفیف را توده اى و اجتماعى کنیم.” (حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سیاسی(*
کمونیست ماهانه: اصلاحات و مبارزه برای رفرم و انقلاب برای تغییر بنیادی از کانسپت های اساسی کمونیسم کارگری است. کمونیسم کارگری در تقابل با سیاست و تاکتیک جنبشهای دیگر، نقد سیاسی و عملی خود را چگونه در بحث اصلاحات و انقلاب تبیین میکند؟
آذر ماجدی: هدف اصلی و فوری کمونیسم کارگری سازماندهی یک انقلاب اجتماعی، انقلاب کارگری برای سرنگونی سرمایه داری و ایجاد یک جامعه سوسیالیستی است. کمونیسم کارگری بطور روزمره در جهت تحقق این هدف مبارزه می کند. اما این بهیچوجه باین معنا نیست که کمونیسم کارگری به مبارزه برای ایجاد اصلاح و بهبود در زندگی طبقه کارگر و توده های زحمتکش جامعه بی تفاوت است یا آنرا با مبارزه برای سازماندهی انقلاب اجتماعی در تناقض می بیند. برعکس، از نظر کمونیسم کارگری هر چه آزادی های سیاسی در جامعه وسیعتر باشد، بهر میزان که طبقه کارگر از رفاه و حرمت بیشتری برخوردار باشد، مبارزه برای سازماندهی انقلاب اجتماعی سهل تر و در دسترس تر خواهد بود. لذا کمونیسم کارگری کاملا خود را در مبارزه هر روزه طبقه کارگر و توده های زحمتکش برای ایجاد بهبود و اصلاحات شریک می داند و دخالتگری در این مبارزه را بعنوان یک وظیفه اساسی خود می شناسد.
تفاوت کمونیسم کارگری با رفرمیسم در بی توجهی کمونیسم کارگری به اصلاحات نیست؛ بلکه در اینست که کمونیسم کارگری خود را به مقدرات و “امکانات” سرمایه و بورژوازی محدود نمی کند و خواستهای خود را تقلیل نمی دهد. امر ما ایجاد بهبود واقعی در زندگی مردم است و برای همین امر مبارزه می کنیم. بعلاوه، کمونیسم کارگری دائما عدم تمایل و توانایی سرمایه و بورژوازی برای ایجاد بهبود را به طبقه کارگر یادآور می شود. بصراحت و روشنی اعلام می کند که سرمایه نمی تواند یک زندگی مرفه و آزاد را برای بخش عظیم مردم تامین کند. بعلاوه، هر بهبود ناچیزی هم که در نتیجه مبارزه حاصل می شود، موقت است و بمحض تغییر توازن قوا بازپس گرفته خواهد شد. ما افق رفرمیستی را نقد و افشاء می کنیم. لیکن برای ایجاد بهبود مبارزه می کنیم. مبارزه برای سازماندهی انقلاب اجتماعی از همین کانال می گذرد.**
کمونیست ماهانه: چگونه میتوان رادیکال و اجتماعی بود و بعبارتی دیگر چگونه باید رادیکالیسم را توده ای و اجتماعی کرد؟
آذر ماجدی: مبارزه برای ایجاد تغییر و بهبود در جامعه و زندگی مردم کارگر و زحمتکش یک رکن فعالیت کمونیسم کارگری است. ما باید در این مبارزه دخالت فعال داشته باشیم. کمونیسم کارگری ضمن مبارزه فعال برای ایجاد اصلاحات و بهبود، نقد سرمایه و بورژوازی و افشای عجز آن در ایجاد اصلاحات عمیق، پایه ای و پایدار را در راس فعالیت خود قرار می دهد. ما، همانگونه که در پاسخ به سوالات بالا اشاره شد، خود را تسلیم توازن قوا و شرایط “عینی” موجود نمی کنیم. نمی نشینیم چرتکه بیاندازیم که چه میزان اصلاحات در هر شرایطی از نظر بورژوازی امکانپذیر است و خود را با آن منطبق کنیم؛ این روش فعالیت اتحادیه های کارگری و ان جی او هاست. بیک معنا این تشکلات نقش مشاور بورژوازی را ایفاء می کنند.
* برای روشن تر شدن بحث بخشی از بحث منصور حکمت درباره مبحث حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه را نقل می کنیم:
“مباحث “حزب و جامعه” و “حزب و قدرت سیاسى” از نظر من مباحثى هستند که میکوشند موانع تبدیل شدن حزب کمونیست کارگرى به یک حزب تمام عیار سیاسى را بشناسانند و از سر راه بردارند… وظیفه ما ایجاد یک حزب سیاسى کمونیستى کارگرى است. در طول این بیست سال ما نشریات مارکسیستى ایجاد کرده ایم، پرچم آرمانها و برنامه هاى کمونیستى را برافراشته ایم، سازمانهاى کوچک و بزرگ ساخته ایم، تبلیغ و تروج کمونیستى کرده ایم، مبارزه مخفى و علنى و مسلحانه کرده ایم. اما وظیفه ما ایجاد یک حزب سیاسى است که در مرکز جدال قدرت در جامعه پرچم کارگر، پرچم مساوات طلبى و آزادى خواهى را بلند کند و بطور عینى یکسوى این جدال باشد و شانس پیروزى در این جدال سیاسى را داشته باشد. کمونیسم بر سر تغییر است. و تغییر جامعه بورژوایى ایجاب میکند که طبقه کارگر در جدال قدرت پیروز شود.” .. .
“اما آنچه که به فعالیت کمونیستى ما معنى مى بخشد، دقیقا همین ایجاد یک حزب کمونیستى کارگرى است که در مقیاس کل جامعه، در صحنه جدال بر سر تعیین تکلیف قدرت سیاسى در جامعه، قد علم کند. حزبى که کارگر، و هر انسان مدافع آزادى و برابرى، بتواند به آن بپیوندد و مطمئن باشد که از طریق آن میتواند عملا و واقعا بر جامعه خود، محیط پیرامون خود و بر سرنوشت انسانهاى معاصر خود تاثیر بگذارد.”
“اگر یک چیز بخواهد جوهر مشترک مراحل مختلف فعالیت ما را در این بیست سال بیان کند، تلاش براى شکل دادن به یک کمونیسم کارگرى است که نه در حاشیه جامعه، بلکه در مرکز سیاست در جامعه، در متن جنگ قدرت، طبقه کارگر را به میدان بکشد و نمایندگى کند.”
“اگر کسب قدرت مساله ماست، اولین سوال این است: مکانیسم هاى اجتماعى کسب قدرت، مکانیسم هاى قوى شدن و در قلمرو سیاسى پیروز شدن، در جامعه معاصر چیست. این بحث خیلى ملموسى است. بگذارید بپرسیم در این دنیا چگونه میشود انسانهاى زیاد را مخاطب قرار داد، چگونه میشود انسانهاى زیاد را متحد و متشکل کرد، چگونه میتوان جنبشى ساخت که بر افکار انسانها در مقیاس وسیع تاثیر بگذارد. چگونه میتوان به جنگ آراء حاکم رفت. این آراء حاکم در جهان امروز چگونه ساخته میشود و به مردم باورانده میشود. مکانیسم هایش چیست و چگونه میتوان به جنگ اینها رفت. چگونه میتوان در جهانى با این مشخصات تولیدى، سیاسى، نظامى، انفورماتیک، فرهنگى، آموزشى، قدرتى شد که میتواند بر زندگى و اراده میلیونها نفر عضو طبقه کارگر، توده وسیع مردمى که آزادى و برابرى میخواهند، تاثیر بگذارد و به میدانشان بکشد و به سمت درست هدایتشان کند؟ اگر حزب سیاسى کمونیستى کارگرى بخواهد کارى در این دنیا صورت بدهد، باید قوى باشد. باید قوى بشود، باید آنقدر قوى بشود که بورژوازى امروز را در جهان خود او شکست بدهد. این حرف قدیمى مارکس است که براى تغییر یک چیز، حتى براى نابود کردنش، باید دانست که چگونه کار میکند. باید قوانین حرکتش را شناخت. این ما نیستیم که تصمیم میگیریم چگونه میتوان در جهان امروز به یک نیروى قدرتمند سیاسى تبدیل شد. خود جامعه بنا بر مشخصاتش مکانیسم هاى زیر و رو شدن خود را نیز تعریف میکند. باید این مکانیسم ها را شناخت. مکانیزم هایى که اجازه میدهد ما، جنبش و حزب کمونیسم کارگرى، رشد کنیم، نفوذ پیدا کنیم، نیرو جمع کنیم، به انقلاب بکشانیم، قدرت را از دستشان درآوریم، برنامه مان را پیاده کنیم.
وقتى از مکانیسم هاى خود جامعه صحبت میکنم منظورم مکانیسم هاى قانونى جامعه نیست. قیام و انقلاب مکانیسمهاى جامعه معاصر است براى تغییر. خیزش، شورش، جنگ، مکانیسم هاى جامعه معاصر است براى تغییر.” (حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سیاسی.)
** یک منبع مهم برای درک اهمیت و رابطه انقلاب و اصلاحات نزد کمونیسم کارگری برنامه “یک دنیای بهتر” ، برنامه کمونیسم کار گری است. در اینجا این بخش از برنامه را نقل می کنیم:
“انقلاب و اصلاحات
سازماندهى انقلاب اجتماعى طبقه کارگر امر فورى جنبش کمونیسم کارگرى است، انقلابى که کل مناسبات استثمارگر سرمایه دارى را واژگون میکند و به مصائب و مشقات ناشى از این نظام خاتمه میدهد. برنامه ما، برقرارى فورى یک جامعه کمونیستى است. جامعه اى بدون تقسیم طبقاتى، بدون مالکیت خصوصى بر وسائل تولید، بدون مزدبگیرى و بدون دولت. یک جامعه آزاد انسانى متکى بر اشتراک همگان در ثروت جامعه و در تعیین مسیر و سرنوشت آن. جامعه کمونیستى همین امروز قابل پیاده شدن است. اما آن انقلاب عظیم کارگرى اى که باید این جامعه آزاد را متحقق کند، بمجرد اراده حزب کمونیست کارگرى رخ نمیدهد. این یک حرکت وسیع طبقاتى و اجتماعى است که باید در ابعاد و اشکال مختلف سازمان یابد. موانع گوناگونى باید از سر راه آن کنار زده شوند. این تلاش فلسفه وجودى حزب کمونیست کارگرى و مضمون فعالیت هر روزه آن را تشکیل میدهد. اما در همان حال که این مبارزه براى سازماندهى انقلاب کارگرى جریان دارد، میلیاردها انسان همچنان در تکاپوى هر روزه براى تامین معاش و آسایش خود در متن یک جهان سرمایه دارى اند. مبارزه انقلابى براى برپایى یک دنیاى نو، از تلاش هر روزه براى بهبود وضعیت زندگى مادى و معنوى بشریت کارگر در همین دنیاى موجود جدایى پذیر نیست.
از نظر سیاسى، کمونیسم کارگرى نه فقط سازماندهى انقلاب علیه نظام موجود را با تلاش براى تحمیل اصلاحات هرچه وسیع تر به آن در تناقض نمیبیند، بلکه حضور در هر دو جبهه مبارزه را شرط حیاتى پیروزى نهایى طبقه کارگر میداند. انقلاب کارگرى انقلابى از سر فقر و استیصال و ناچارى اوضاع کارگران نیست. انقلابى مبتنى بر آگاهى و آمادگى مادى و معنوى طبقه کارگر است. هرچه توده مردم کارگر از آزادى هاى سیاسى وسیع ترى برخوردار باشند، هرچه شخصیت و حرمت مردم بطور کلى و طبقه کارگر بطور اخص در جامعه تثبیت شده تر باشد، هرچه طبقه کارگر از رفاه و امنیت اقتصادى بیشترى برخوردار باشد و بطور کلى هرچه مبارزات کارگرى و آزادیخواهانه موازین سیاسى و رفاهى و مدنى پیشروترى را به جامعه بورژوایى تحمیل کرده باشند، به همان درجه شرایط براى انقلاب کارگرى علیه کلیت سرمایه دارى آماده تر و پیروزى این انقلاب قاطعانه تر و همه جانبه تر خواهد بود. جنبش کمونیسم کارگرى در صف مقدم هر مبارزه براى اصلاح موازین جامعه موجود به نفع مردم قرار دارد.
آنچه که کمونیسم کارگرى را در مبارزه براى اصلاحات از جریانات و جنبش هاى رفرمیست، اعم از کارگرى و غیر کارگرى، متمایز میکند قبل از هر چیز اینست که اولا، کمونیسم کارگرى همواره بر این حقیقت تاکید میکند که تحقق آزادى و برابرى کامل از طریق اصلاحات میسر نیست. حتى عمیق ترین و ریشه اى ترین اصلاحات اقتصادى و سیاسى نیز بنا به تعریف بنیادهاى نفرت آور نظام موجود، یعنى مالکیت خصوصى، تقسیم طبقاتى و نظام کار مزدى را دست نخورده باقى میگذارند. از این گذشته واقعیت این است که، به گواهى کل تاریخ جامعه سرمایه دارى و تجربه جارى کشورهاى مختلف، بورژوازى در اغلب موارد به قهرآمیزترین شیوه ها در برابر به کرسى نشستن ابتدایى ترین مطالبات مقاومت میکند. و پیشروى هاى بدست آمده نیز همواره موقت و ضربه پذیر و قابل بازپس گیرى باقى میمانند. کمونیسم کارگرى، در دل مبارزه براى اصلاحات همچنان بر ضرورت انقلاب اجتماعى بعنوان تنها آلترناتیو واقعا کارساز و رهایى بخش کارگرى تاکید میکند. ثانیا، کمونیسم کارگرى در عین دفاع از حتى کوچک ترین بهبودها در زندگى اقتصادى و سیاسى و فرهنگى مردم کارگر در جامعه، وظیفه خود را طرح و مطالبه حقوق سیاسى و مدنى و رفاهى هرچه وسیعتر و هرچه پیشروتر میداند. جنبش ما در تعریف شعارها و خواست هاى خویش در مبارزه براى رفرم خود را به مقدورات و امکانات و قابلیت انعطاف طبقه سرمایه دار، به حساب سود و زیان سرمایه و مصالح “اقتصاد کشور” و امثالهم مقید و محدود نمیکند. نقطه عزیمت ما حقوق غیر قابل انکار انسان عصر ماست. اگر تحقق این حقوق، حقوقى نظیر حق سلامتى، حق آموزش، ایمنى اقتصادى، برابرى زن و مرد، آزادى اعتصاب، حق دخالت مستقیم و دائمى توده مردم در حیات سیاسى جامعه، خلع ید از مذهب و غیره با سودآورى سرمایه و مصالح نظام سرمایه دارى در تناقض است، این تنها شاهدى بر ضرورت واژگونى این نظام است. جنبش ما در مبارزه براى اصلاحات دائما این حقیقت را جلوى جامعه و طبقه کارگر میگیرد. قصد ما در این مبارزه ایجاد یک سرمایه دارى اصلاح شده، سرمایه دارى با “چهره انسانى” یا یک سرمایه دارى “دلسوز” نیست. قصد ما تحمیل بخش هرچه بیشترى از حقوق حقه مردم کارگر به نظام حاکم است. حقوق و خواست هایى را که بورژوازى با بقاء خویش ناسازگار مى یابد و سرکوب میکند، طبقه کارگر همین امروز آماده است فورا به جامع ترین شکل متحقق کند.”
(۲۰۱۴) ”در حاشیۀ تشیع جنازۀ موزیسین جوان،مرتضی پاشایی “انقلابی” یا “رژیمی؟
در حاشیۀ تشیع جنازۀ موزیسین جوان،مرتضی پاشایی “انقلابی” یا “رژیمی؟”
۲۰۱۴
تشیع جنازه مرتضی پاشایی، خواننده جوان پاپ، واکنش های مختلفی را از طرف برخی نیروهای اپوزیسیون چپ موجب شد. رسانه های فارسی زبان از بستری شدن این موزیسین جوان و حال وخیمش خبر دادند. جوانان بسیاری در مقابل بیمارستان بهمن تجمع کردند. پس از خبر فوت جوانان بسیاری در مقابل تالار وحدت، محل حمل جسد بسوی بهشت زهرا، تجمع کردند. تجمع آنچنان وسیع بود که نیروهای انتظامی رژیم کوشیدند محل را تغییر دهند. در بهشت زهرا نیز بعلت تجمع گسترده علاقمندان این خواننده پاپ جسد دوبار به محل شستشو برگردانده شد و بالاخره با تاخیر دفن شد.
ظاهرا رژیم اسلامی انتظار این واکنش مردم را نداشت و تلاش بسیاری نمود تا این روز را بی دردسر از سر بگذراند. در تشیع جنازه، مردم ترانه مرتضی پاشایی را می خواندند. جوانان بسیاری در پارک لاله و چند پارک دیگر جمع شدند و با نواختن گیتار و خواندن دستجمعی ترانه های او، یادش را گرامی داشتند.
چنین واکنشی به مرگ یک موزیسین، تشیع جنازه همراه با موزیک و خواندن ترانه تحت یک رژیم اسلامی حتی اگر یک شعار ضد حکومتی در آن داده نشود، یک عمل ضد اسلامی و ضد حکومت اسلامی است. در مشهد ارازل و اوباش انتظامی به جوانان حمله کردند؛ در تهران کوشیدند که مسیر تشیع جنازه را تغییر دهند؛ شمع هایی که در دست جوانان می سوخت را زیر پا له کنند؛ اما بالاخره جسد مرتضی پاشایی در میان علاقمندان صدا و موزیکش به محل دفن رسید.
این خاصیت رژیم اسلامی است که هر حرکت حتی عادی مردم، بویژه زنان و جوانان خصلتی سیاسی و ضد حکومتی بخود می گیرد. اینکه آیا جوانان تشیع کننده، نیت یک اعتراض سیاسی داشتند یا خیر، در نفس این حرکت تغییری نمی دهد. تحت رژیمی که آرایش و لباس زنان سیاسی است، شلوار جین و چکمه و عینک آفتابی سیاسی است، عشق ورزیدن سیاسی است، موسیقی شنیدن و شاد بودن سیاسی است، ابراز علاقه به یک موزیسین و غم نسبت به مرگ او قطعا یک عمل سیاسی است. بعلاوه، مردم ایران اکنون بیش از دو دهه است که از هر فرصتی برای نشان دادن انزجار خود از این رژیم و اعتراض به آن استفاده می کنند. این عملا به بخشی از ذهنیت خودآگاه و ناخودآگاه آنها بدل شده است.
اما واکنش برخی نیروهای چپ به این تشیع جنازه قابل توجه بود. برخی این تشیع جنازه را به عرش اعلاء رساندند؛ جریانات پوپولیستی که مردم در خیابان را نشان انقلاب می دانند، فاکت ها را تغییر دادند و حقایق را وارونه کردند تا از مرتضی پاشایی یک چهره تقریبا انقلابی یا حداقل ضد رژیمی بسازند. از آنسوی برخی دیگر به سیاق چپ سنتی که معمولا نقش مبصر مردم را بازی می کند، جوانان را تشر زدند که چرا علیه اسیدپاشی تظاهرات نکرده اند و برای یک خواننده تجمع کرده اند، جوانانی را که بخاطر علاقه شان جنازه مرتضی پاشایی را تشیع کرده اند، با لحنی معلم مابانه، سطحی خواندند. آنها نیز حقایق را چرخاندند و مرتضی پاشایی را مامور رژیم خواندند.
این دو برخورد دو روی یک سکه است و ربطی به کمونیسم و مارکسیسم ندارد. تشیع جنازه مرتضی پاشایی یک عمل انقلابی نیست. قطعا بیانگر تمایلات ضد اسلامی و ضد حکومت اسلامی مردم هست، اما آنرا تا حد یک حرکت انقلابی ارتقاء دادن، عمل دلخوش کنندۀ جریانی است که هر تقلایی را نوید انقلاب موعودش بحساب می آورد. از سوی دیگر با پوپولیسم نوع دیگری روبرو بودیم که همواره خود را در مقام معلم و مبصر مردم قرار میدهد و هر نوع ابراز احساساتی که یک پدیده عادی در یک جامعه مدرن است را نشانۀ “بی خیالی”، “سطحی بودن” و بقول قدیم “چوخ بختیاری” بودن مردم یا متوهم بودن آنها به رژیم و افتادنشان بدنبال جریانات حکومتی می داند. به مردم سرکوفت می زند و برای جریان مقابلش “ابراز تاسف” می کند.
مردم حق دارند زندگی کنند؛ حق دارند احساسات خویش را برای موزیسین ها، هنرمندان یا ورزشکاران مورد علاقه شان ابراز کنند؛ مردم مجبور نیستند همواره “سیاسی” باشند و دست به عمل سیاسی بزنند؛ مردم به مبصر و معلم نیاز ندارند. کار یک نیروی کمونیست، سازماندهی و رهبری مبارزات مردم است نه درس اخلاق دادن به مردم؛ اخلاقیاتی که بویژه در شرایط حاضر در جامعه و در میان جوانان هیچ جایی ندارد.
درعین حال باید توجه داشت که جامعه ایران بخاطر تضاد عمیقش با رژیم اسلامی حاکم بر آن، بویژه تضاد نسلی و وجود یک جنبش وسیع آزادی زن، ضد مذهبی و خلاصی فرهنگی، ذاتا ضد رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی “یک وصله ناجور به بدنه این جامعه است.” لذا حتی تشیع جنازه یک موزیسین به یک حرکت اعتراضی سیاسی بدل می شود. رژیم این پدیده را بسیار خوب می شناسد و از اینرو است که این چنین تند و شدید عکس العمل نشان می دهد و تمام نیروی خود را برای مقابله با آن بسیج می کند. وقت آن رسیده که کمونیست ها نیز این واقعیت را برسمیت بشناسند. *
(۲۰۱۴) !درگیری کارگران معترض پوشاک در کامبوج با نیروهای انتظامی
درگیری کارگران معترض پوشاک در کامبوج با نیروهای انتظامی!
۲۰۱۴
درگیری کارگران معترض پوشاک در کامبوج با نیروهای انتظامی!
کارگران خواهان دو برابر شدن دستمزد و آزادی ۲۳ تن از رفقایشان هستند
آذر ماجدی
چند صد نفر از کارگران پوشاک و فعالین اتحادیه ای امروز یکشنبه ۲۶ ژانویه در شهر پنوم پن پایتخت کامبوج برای افزایش دستمزد و اعتراض به ادامه اسارت ۲۳ کارگر پوشاک در زندان دست به تظاهرات زدند. بمحض تجمع معترضین در پارک “دموکراسی” پلیس و نیروهای انتظامی به آنها حمله ور شدند که به درگیری میان معترضین و نیروهای انتظامی منجر شد. معترضین با پرتاب سنگ، بطری آب و چوب بسوی نیروهای انتظامی بدفاع از خود پرداختند. طبق گزارش آژانس فرانس پرس، ۱۰ نفر از دو طرف مجروح شدند. یکی از رهبران کارگری اعلام کرد که آنها به مبارزات خویش برای آزادی کارگران زندانی ادامه خواهند داد.
دولت هر گونه تظاهرات و اعتراض را آنارشیسم خوانده و ممنوع اعلام کرده است. در روزهای دوم و سوم ژانویه صدها کارگر پوشاک در شهر پنوم پن با خواست دو برابر شدن حداقل دستمزد (۱۶۰$) دست به تظاهرات زدند. پلیس به تظاهر کنندگان تیراندازی کرد. طبق گزارش خبرگزاریها حداقل ۴ نفر در اثر تیراندازی پلیس کشته شدند. نیروهای انتظامی ۲۳ نفر از کارگران را دستگیر کرده اند که هنوز در زندان بسر می برند.
حدود نیم میلیون کارگر در صنعت پوشاک که منبع کلیدی درآمد کشور از طریق صادرات و منبع مالی اصلی دولت و سرمایه داران است بکار مشغولند. شرکتهای بین المللی “گپ” و NIKE از جمله سفارش دهندگان لباس به کارخانه های پوشاک کامبوج هستند. کارگران این بخش عمدتا زنان جوانی هستند که از روستاها و شهرهای کوچک برای یافتن کار به پایتخت آمده اند و منبع اصلی تامین معاش خانواده هایشان هستند. دستمزد کنونی کارگران حتی حداقل معاش آنها را نیز تامین نمی کند.
بدنبال فجایع آتش سوزی و ریزش ساختمان در چند سال اخیر در این صنعت، بویژه در بنگلادش که آخرین آن به کشته شدن بیش از هزار کارگر انجامید، شرایط شبه برده داری کار در این صنعت در رسانه های مختلف بین المللی انعکاس یافته است و خواست بهبود شرایط کارگران از طریق سازمانهای کارگری و بشردوستانه در سطح بین المللی طرح شده است. برخی شرکت های مولتی نشنال وعده هایی در این رابطه طرح کردند. اما تاکنون عملا هیچ بهبودی در وضعیت این کارگران ایجاد نشده است.
سازمان آزادی زن پس از فاجعه ریزش ساختمان کارخانه پوشاک در بنگلادش نزدیک به یکسال گذشته کمپینی برای بهبود شرایط کارگران این صنعت در سطح جهان سازمان داده است. از این کمپین حمایت کنید! در تلاش سازمان آزادی زن برای لغو شرایط شبه برده داری در صنعت پوشاک سهیم شوید! به صفحه ما در فیس بوک بپیوندید!
Stop the Slaughter of Textile Workers!
(۲۰۱۴) سخنی با خواننده، تهدید ناسیونالیسم
سخنی با خواننده، تهدید ناسیونالیسم
۲۰۱۴
در شماره پیش تحت عنوان “نسیم مارکسیسم” نوشتیم که رسانه های بین المللی و ناسیونالیسم کُرد نیروی خود را بکار گرفته اند تا حماسه مقاومت توده ای کوبانی را به ناسیونالیسم کُرد نسبت دهند. نوشتیم حال که این مقاومت قهرمانانه و همبستگی عظیم بین المللی وادار شان کرده آنرا برسمیت بشناسند و از آن سخن بگویند، می کوشند که تبیین خود را از آن در اذهان جا بیاندازند؛ تلاش می کنند آنرا از آن خود کنند. و اگر ما در مقابل آنها با تمام قوا بلند نشویم، اگر نکوشیم که حقیقت را به جهانیان اعلام کنیم، در این نیت ارتجاعی خود بدون هیچ دردسری موفق خواهند شد.
نزدیک به یک هفته است که اعزام ۱۵۰ پیشمرگ به کوبانی توسط دولت اقلیم کردستان و با اجازه دولت ترکیه را با سر وصدا و هیاهو و جنجال جار می زنند. بالاخره دولت مرتجع اقلیم کردستان که در ابتدا از جبهه عقب نشسته بود تا داعش خدمت مردم این منطقه برسد، زیر فشار اعتراضات بین المللی، برای جلوگیری از آبرو ریزی بیشتر و با چراغ سبز آمریکا و ناتو مجبور به دخالت شد. مردم کوبانی بیش از یکماه قهرمانانه و با کمترین امکانات تسلیحاتی و زندگی علیه هیولای داعش مجهز به مدرنترین سلاح های غرب و برخوردار از پول و پشتیبانی عربستان سعودی، قطر و دولت ترکیه، جنگیدند. این مقاومت توده ای با سکوت کامل رسانه ها و دولتهای غربی مواجه شد. تنها پس از یکماه، پس از پخش اخبار توسط رسانه های اجتماعی و اعلام همبستگی وسیع بین المللی، آمریکا عملا مجبور شد که از مردم کوبانی اعلام پشتیانی کند.
مردم کوبانی ساکن کردستان سوریه، کرد زبان و منتسب به کُرد اند. این یک فاکت جغرافیای سیاسی است. این نیز درست است که حزب حاکم در این منطقه یک حزب ناسیونالیست کرد است. در اینها بحثی نیست. بحث در آنجاست که جریانات قوم پرست کُرد می کوشند مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی برای دفاع از زندگی، حرمت و آزادی شان را غصب کنند. اگر تبیین رسانه های بورژوایی و ناسیونالیسم کرد از رویداد کوبانی را بپذیریم، آنگاه باید تمام رویدادهای مشابه در تاریخ را نیز از همین دریچه بنگریم. لابد باید جنگ قهرمانانۀ مردم روسیه علیه فاشیسم در جنگ جهانی دوم را نیز بپای ناسیونالیسم روس بنویسیم. آنگاه جنگ داخلی در اسپانیا، حماسه مقاومت قهرمانانه بخش وسیعی از مردم علیه فاشیسم برهبری فرانکوی اسپانیایی را چگونه می توانیم تبیین کنیم؟
قیام ها، خیزش ها، مقاومت های مسلحانۀ توده ای طی تاریخ برای آزادی، برابری، علیه سرکوب و اختناق، علیه فاشیسم رخ داده است. طی این رویدادهای حماسی مردم با چنگ و دندان از زندگی و حرمت و آزادی خویش دفاع کرده اند؛ این مبارزات، قیام ها و خیزش ها را نمی توان با اتکاء به ملیت، قومیت یا زبانی که مردم به آن تکلم می کنند تبیین کرد، هر چند که شرایط اجتماعی و سیاسی مردم و منطقه در پیشبرد و نحوه جنگ موثر است. به تاریخ اخیر ایران رجوع کنیم. مقاومت مردم سنندج در نوروز ۱۳۵۸ و جنگ ۲۴ روزه در مقابل حملات وحشیانه رژیم اسلامی، یک مقاومت ناسیونالیستی نبود. مبارزه مردم علیه یک حکومت سرکوب بود؛ در دفاع از آزادی و حقوق انسانی شان بود. اما ناسیونالیسم کرد می کوشد این مقاومت قهرمانانه را نیز بپای خود بنویسد. خوشبختانه بسیاری از سازماندهندگان و رهبران کمونیست این مقاومت وجود دارند و تبیین خویش را ارائه داده اند.
مردم کوبانی برای دفاع از جان و حرمت و زندگیشان دست به اسلحه بردند و در مقابل یک جریان سیاه، مرتجع و بیرحم که آمده بود تا زندگیشان را به یغما ببرد مقاومت کردند. این واقعیتِ این حماسۀ تحسین برانگیز است و از همین رو است که دنیا را تکان داد و نور امید را به قلبهای بسیاری تاباند. به دنیا نشان داد که می توان در برابر ارتجاع تا دندان مسلح مقاومت سازمان داد. می توان کابوس یک سناریوی سیاه را به امید و پیروزی بدل کرد. ترس و ارعاب و تسلیم را که می رفت تا به شرایط حاکم بدل شود، به مقاومت و امید و قهرمانی بدل کرد. بعلاوه، نشان داد که برای مقابله با تروریسم، چه اسلامی و چه دولتی نباید به تروریسم رقیب پناه برد. مجبور نیستیم که به یکی از این دو برای رهایی از بختک دیگری پناه ببریم. راه سوم، انتخاب دیگری نیز موجود است. سازماندهی قطب بشریت آزادیخواه و متمدن. کوبانی سمبل این قطب است. *
(۲۰۱۴) کوبانی، کورسوی امید
کوبانی، کورسوی امید
۲۰۱۴
ستون سخنی با خواننده،
کوبانی، کورسوی امید
آذر ماجدی
این روزها دستم به قلم یا باید گفت به کی برد نمیرود. کابوس هولناکی که در عراق و سوریه در حال وقوع است تمام ذهنم را بخود مشغول کرده است. و مهمترین سوالی که بر ذهنم سنگینی می کند اینست: “چرا ما این چنین بی تاثیریم؟” می توان خود را فریب داد و با سر و صدا و عکس و فیس بوک از مواجهه با این سوال مهم گریخت؛ می توان در مقابل سایر جریانات ژست فعال بودن و پاسخ داشتن گرفت؛ اما هر انسان شریف و آزادیخواه و هر کمونیست انقلابی وقتی که در مقابل اخبار تلویزیون، تصاویر کودکان ویران شده، انسانهای سر از بدن جدا شده، هجوم آدمهایی که تمام زندگی خود را در پس خود رها کرده و عازم یک محل نامعلومد، یک آینده مملو از خطر و حقارت تنها دارایی خود، جانشان را از مخمصه جنگ وحشیانه بدر می برند را مشاهده می کند، با خود می اندیشد که چگونه ما نظاره گر این جنایت، این وحشی گری در قرن بیست و یکم هستیم؟ چگونه است که دنیا را اینچنین به عقب برده اند؟ تکنولوژی مدرن در دست ایدئولوژی عهد دقیانوس!
سال ۱۹۱۴ را با ۲۰۱۴ مقایسه کنید! یک قرن پیش دنیا از نظر جنبش های اجتماعی اعتراضی به نظم حاکم و ایدئولوژی های حاکم بر آنها بسیار پیشرفته تر از شرایط کنونی بود. بر بشریت چه گذشته است؟
اینها و سوالات بسیار دیگر مشابه بطور روزمره از ذهن من عبور می کند. برای بعضی پاسخ می یابم، برای بعضی دیگر تردید. اما تلاشی است که باید بکار بست. دنیا در سی سال اخیر بسیار به عقب بازگردانده شده است. از یک سو ما در تلخترین و سیاه ترین دوره ها زندگی می کنیم و از سوی دیگر دنیا هیچگاه اینچنین نیازمند تغییرات پایه ای و ریشه ای نبوده است. خیلی روشن می توان دید که ریشه تمام این بدویت در نظام سرمایه داری، جدال قطبها و قدرتهای متفرقه بورژوائی و تلاش امریکا برای کسب و تثبیت حاکمیت بر جهان است. شواهد بسیار است. باید چشم بصیرت داشت!
مثلی است که می گوید “به مرگ می گیرند تا به تب راضی کنند!” این واقعیت امروز دنیای ما است. مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا با یک دنیا امید برای یک دنیای بهتر و عادلانه تر بر می خیزند؛ جنبش های انقلابی در کشور پس از کشور شکل می گیرد؛ دنیای آزادیخواه که من آنرا “قطب سوم” می خوانم در تقابل با تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا و تروریسم اسلامی از جمله رژیم اسلامی ایران، داعش و ارازل و اوباش مشابه، بوجد آمد. ژورنالیسم آنرا “بهار عربی” خواند. برای اولین بار در تاریخ چنین پدیده ای رخ می داد. ارتجاع جهانی، دو قطب وحشی به نقشه کشی و دسیسه چینی مشغول شدند؛ آنچنان بلایی سر مردم آوردند که در دل گفته اند: “غلط کردیم، آزادی و برابری و رفاه خواستیم! بهمان شرایط سابق رضایت می دهیم!” در مصر پس از بیش از دو سال کشته و زندانی دادن و شکنجه کشیدن، شرایط سابق با پنجه های آهنین تر ابقاء شد. در لیبی و سوریه که غرب و آمریکا امکان مانیپولاسیون سیاسی مانند مصر را نداشتند، یک جنگ خانمان برانداز بر مردم تحمیل شد. هزاران نفر طی این دو سال در این دو کشور جان سپرده اند، هزاران نفر معلول شده اند، صدها هزار نفر آواره شده اند. برخی مناطق با خاک یکسان شده است. مدنیت از این دو کشور رخت بربسته است. سوریه و لیبی هم به عراق و افغانستان پیوستند. اگر یک سوی این جنگ نیروهای انقلابی آزادیخواه و کمونیست بودند، می شد امید و دنیای بهتری را در پس این جنگ و ویرانی دید. انقلاب برای سوسیالیسم هم جنگ و خونریزی دارد؛ اما از نوع دیگری است. در این شرایط در یک سو انسانیت و آزادیخواهی برای بدست گرفتن سرنوشت خود و ساختن یک دنیای بهتر علیه ارتجاع می جنگد. این جنگ دو سو دارد که می توان از یک سو دفاع کرد و حتی به آن پیوست و در کنار آنها برای آینده ای روشن جنگید. اما در منطقۀ ویران شدۀ خاورمیانه شرایط چنین نیست. دو قطب ارتجاع با هم می جنگند و مردم زیر دست و پا له می شوند. امیدی نیست! پایان جنگ نوید بخش یک دنیای بهتر و آزادتر نیست! یک شرایط سیاه است. کابوس است. باین خاطر است که آنرا سناریوی سیاه می خوانیم.
از این سناریوی سیاه چگونه می توان خارج شد؟ آیا مرگ و سیاهی محتوم است؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و نظاره گر بود؟ آیا باید تسلیم شد؟ قطعا پاسخ این سوالات مثبت نیست. اما نمی توان فقط خوش خیالانه باد در غبغب انداخت و یک نه محکم گفت ولی به همین اوضاع ادامه داد. پاسخ یک منفی مشروط است.
جالب اینجاست که در حتی چنین اوضاع بلبشو و سیاهی نیز از جانب خود مردم، در گوشه ای حرکتی بروز می کند که امیدها را باز می گرداند، نور امیدی به قلبها می تابد، لبخند نامطمئنی بر لبها می آورد. در میان اینهمه بدویت و وحشی گری، در میان این وحوش اسلامی و غربی، وحوش عمامه بسر و کراوات به گردن، مردمی بپا خاسته اند و با این وحوش می جنگند؛ مرگ با افتخار را به زندگی مرگبار تر و حقارت زیر شمشیر اسلام ترجیح می دهند. زنان و مردان جوانی که در کوبانی و مناطق همجوار آن اسلحه بدست گرفته اند و شجاعانه علیه نیروی سیاه داعش می جنگند، آن کورسوی امیدی است که در این سیاهی ظلمت سو سو میزند.
اما آیا پاسخ این حرکت و ابتکار انقلابیِ توده ای است؟ این بخشی از پاسخ است، تمام آن نیست.
در هفته های دیگر می کوشم افکار و تحلیل هایم را با شما سهیم شوم.*
(۲۰۱۴) !نسیم مارکسیسم
نسیم مارکسیسم!
۲۰۱۴
ستون سخنی با خواننده،
سفری به فرانسه آمده ام. فضای سیاسی- ژورنالیستی فرانسه و انگلستان همیشه متفاوت بوده است. نکته ای که توجه ام را جلب کرد میزان بالای انعکاس “رویداد کوبانی” در تلویزیون و بویژه رادیوها در فرانسه است. علیرغم هر بینش و زاویۀ تحلیلی، یک چیز روشن است، حماسۀ توده ای کوبانی مهر خود را زده است. در مصاحبه ای حول اوضاع منطقه، کوچنر؛ وزیر اسبق امور خارجه در ابتدای ریاست جمهوری سارکوزی، بر اهمیت کوبانی تاکید داشت، یک نکته قابل توجه در تحلیل او “جنگ مسلمانها (کوبانی) علیه مسلمانها (داعش)” بود؛ از این زاویه که این غرب نیست که دارد با داعش می جنگد، بلکه به زبان عامیانه “از خودشان است.”
روز یکشنبه بخش مهمی از برنامه تحلیلی- گزارشی بعد از ظهر رادیو ۱ در مورد پدیده کوبانی و نقش زنان بود. و بعد تلویزیون یک برنامه گزارشی از سفر ستاره موزیک پاپ کُردی “الی” به اردوگاه آوارگان کردستان سوریه نشان داد. در نگاه اول از اینهمه توجه و حمایت انسان شاد می شود. پس از نزدیک به یکماه سکوت در مقابل این حماسۀ تاریخی، مقاومت و جنگیدن علیه هیولای ارتجاع، بالاخره رسانه های بین المللی کم و بیش درباره آن صحبت می کنند و ضرورت حمایت از این مردم تاکید می شود.
اما مساله به اینجا ختم نمی شود. بورژوازی بسیار زیرک و توانا است. حال که یک حماسه مقاومت توده ای این چنین توجه و حمایت توده ای را بخود جلب کرده است: تظاهرات پی در پی و هیجان انگیز در ترکیه، ایران، اروپا و بسیاری کشورهای دیگر، حتی در افغانستان زیر چشمان مسلح طالبان، تروریسم دولتی را که این هیولا را بدنیا تحویل داده است و قصد داشت صرفا با بمباران عراق و سوریه مدال ناجی مردم منطقه را به سینه بزند، وادار کرد که پس از چند روز ضد و نقیض گویی از کوبانی اعلام حمایت کند. حال که وادار به اعلام حمایت شده باید ورژن و تحلیل خود از این جنبش عظیم را به دنیا ارائه دهد. باید اطمینان حاصل کند که حماسۀ توده ای کوبانی به الگویی برای مردم حق طلب و بجان آمده بدل نشود. ورژن و تعبیر بورژوایی از حماسه توده ای کوبانی اگر جا بیافتد، این مقاومت توده ای را نیز بنفع تروریسم دولتی و ناسیونالیسم کُرد خواهند چرخاند.
M & H و دولت ناسیونالیست کُرد!
در ابتدای شکستن سکوت غرب و رسانه های غربی و پخش عکس های زنان جوان اسلحه بدست، بویژه در مدیای اجتماعی، که با نیروی سیاه داعش می جنگیدند، اچ اند ام، کمپانی بزرگ لباس فروشی، با مشاهده هیجان و توجه عمومی نسبت به مقاومت مسلحانه مردم کوبانی و نقش زنان در آن، بلافاصله مانکن های خود را در لباسهای آلامد نظامی به نمایش گذاشت. این سوار شدن به قهرمانی و مشقت مردم برای سود بیشتر، در انسان احساس بیزاری و تهوع نسبت به سرمایه داری و سود طلبی بورژوازی را صد چندان می کند. خوشبختانه، این کمپانی که سودهای کلانش را مدیون استثمار وحشیانه نیروی کار زنان و دختران جوان پاکستانی، بنگلادشی، کامبوجی و ویتنامی است، سریعا متوجه احساس نفرت کسانی که روی پولشان حساب می کرد، شد و عکس ها ناپدید شد.
بدنبال استفاده تبلیغاتی برای پول، شاهد استفادۀ سیاسی-ایدئولوژیک ناسیونالیسم قومپرست کُرد شدیم. دولت قومپرست کردستان عراق، که در ابتدا از کمک به مردم کوبانی سر باز زده بود و نیروی نظامی خود را از منطقۀ درگیری با داعش عقب کشیده بود و کماکان بفکر حفظ رابطه پر استفاده خویش با دولت اسلامی ترکیه و دولتهای غربی بود، پس از برجسته شدن حماسه توده ای کوبانی در رسانه ها و فشار اعتراضات در ترکیه و افکار عمومی بین المللی به دولت ترکیه و دولتهای غربی، خود را در موقعیت بسیار بدی یافت. یک آبرو ریزی دیگر، یک اسکاندال دیگر برای ناسیونالیسم کُرد و دولت کردستان عراق. لذا دولت بارزانی نیز بصرافت استفاده تبلیغاتی از کوبانی افتاد.
ستاره موزیک پاپ کُردی، اِلی را در راس یک گروه از خواننده های محبوب جوان همراه با گزارشگران برخی رسانه ها به کمپ آوارگان از کردستان سوریه فرستاد. گزارشی از این سفر بعلاوۀ مصاحبه ای با الی از تلویزیون فرانسه پخش شد. تصاویری از کردستان عراق، تبلیغات مبسوطی در مورد ناسیونالیسم کرد و تلاش برای ریختن این حماسۀ تاریخی توده ای به جیب ناسیونالیسسم کُرد. گویی این حماسه برای دستیابی به یک دولت مستقل شکل گرفته است و نه علیه داعش و برای دفاع از جان، حرمت و آزادی. این نان به نرخ روز خوردن و اپورتونیسم آشکار را باید افشاء کرد. مردم کوبانی دارند برای جان و حرمت و آزادی شان می جنگند و شایستۀ هر گونه حمایت و همبستگی هستند. اگر خواهان استقلال هم باشند، حق شان است. اما نباید اجازه داد که ناسیونالیسم قومپرست کُرد که مشغول چاپیدن مردم کارگر و زحمتکش در کردستان عراق است، این مقاومت قهرمانانه را دستمایه سودبری و چاپیدن بیشتر خود کند. ناسیونالیسم و مذهب دو رکن مهم ارتجاع، عقب ماندگی و محرومیت و بیحقوقی میلیونها انسان هستند و باید دستشان را در مقابل مردم باز کرد.
مارکسیسم لنینیسم و ارتش سرخ
در برنامه رادیویی با چند نفر “صاحبنظر” در مورد رویداد کوبانی، چرایی آن و نقش زنان در ارتش توده ای گفتگو می شد. نکات مختلفی در مورد تاریخ منطقه، تقسیم کردستان میان کشورهای مختلف، مبارزه برای استقلال و غیره گفته شد. آنچه یکی از مصاحبه شونده ها در مورد نقش زنان گفت، جالب توجه بود. او گفت که “حزب “پ کا کا” یک حزب مارکسیست لنینیست است و بر مبنای الگوی ارتش سرخ زنان را مسلح می کند.”
حزب پ کا کا ربطی به مارکسیسم یا لنین ندارد. حتی زمانیکه این حزب با افتخار خود را “مارکسیست لنینیست” می خواند هم ربطی به مارکسیسم یا لنین نداشت. اما اکنون ربع قرن پس از سقوط شوروی، خود این حزب نیز دیگر به آن سابقه اشاره ای نمی کند. تحت تاثیر تبلیغات جنگ سردی و پسا جنگ سردی، “مارکسیسم لنینیسم” عملا به مترادف استالینیسم، سرکوب، توتالیتاریسم و امثالهم بدل شده است. اما این واقعیت که بیست و پنج سال پس از سقوط شوروی و بمباران تبلیغات ضد کمونیستی- ضد مارکسیستی، نقش تعیین کننده زنان در مقاومت مسلحانه توده ای در کوبانی به مارکسیسم – لنینیسم ربط داده می شود، و عملا مقاومت توده ای در مقابل وحوش داعش که به پیشرفته ترین سلاح های آمریکایی مجهزند و با پولهای عربستان سعودی، قطر و اکنون فروش نفت عراق تامین می شوند، را به مارکس و لنین مربوط می کنند، از اینرو است که همه از “صاحبنظر” تا سیاستمدار دچار سرگیجه شده اند. این پدیده را نمی توانند و نمی خواهند آنچنان که هست توضیح دهند و تبیین کنند. می کوشند به ناسیونالیسم ربطش دهند، اما خود می دانند که این پاسخگو نیست. چگونه است که در این شهر کوچک بقول کوچنر “مسلمان دارد با مسلمان می جنگد” اما در نقطه دیگری چنین پدیده ای رخ نداد؟ در این فضای گیجی و معما است که جایی برای مارکس و کمونیسم و لنین در تبلیغات باز می شود. این هیچ نیست جز نسیم مارکسیسم، انقلاب اکتبر، آزادیخواهی و برابری طلبی کمونیسم. حماسۀ مقاومت مسلحانه توده ای در مقابل نیروی تا دندان مسلح ارتجاع اسلامیِ فرزند تروریسم دولتی، در تاریخ به ثبت رسید و نوری از امید و اتکاء به مردم را در قلبهای انسانهایی که جانشان از شرایط سرکوب و استثمار، کشتار و ویرانی سرمایه داری به لب رسیده، تاباند. از این مردم که قهرمانانه برای حیات، حرمت و آزادی خویش می جنگند باید قاطعانه دفاع کرد. *
(۲۰۱۴) !یکبار دیگر،بى بی سی سخنگوی رژیم اسلامی
یکبار دیگر،بى بی سی سخنگوی رژیم اسلامی!
۲۰۱۴
بی بی سی رسانۀ رسمی دولت انگلستان بارها و بارها خلوص و چاکر منشی خود را به رژیم اسلامی ثابت کرده است. تحت پوشش بی مثمای “بیطرفی” و “دموکراسی” مواضع دولت متبوع خویش را از زبان باصطلاح “صاحب نظران” طرفدار رژیم و اصلاح طلب حکومتی بخورد شنونده می دهد؛ با زیرکی خاصِ ژورنالیسم چکمه لیس و نعلین بوس مدرن، گزارش را بگونه ای تهیه می کند که در انتهای آن، شنوندۀ بی اطلاع و بی خبر از حقیقت، یک کلاه گُنده سرش می رود. با این توهم که یک تحلیل “کارشناسانه” شنیده است، دروغ را بجای حقیقت، ریا را بجای دانش می پذیرد. این وظیفۀ شرافتمندانۀ بی بی سی است!
ریحانه جباری زن جوانی که از ۱۹ سالگی عمرش را در سیاهچال رژیم اسلامی سپری کرده بود بعد از هفت سال صبح شنبه ۳ آبان به دار آویخته شد. پرونده ریحانه موضوع کمپین های وسیع قرار گرفت، کمپین هایی که برای رهایی او از اعدام تلاش می کردند. سازمانهای مختلف ایرانی و بین المللی برای لغو اعدام او کوشیدند. برخی تلاش کردند خانواده مقتول را از “قصاص” منصرف کنند، برخی تلاش کردند رژیم اسلامی را زیر فشار قرار دهند و افشاء گری کنند. اما، متاسفانه، این رژیم جلاد اسلامی ریحانه را اعدام کرد. اعدام ریحانه، همانند اعدام های بسیاری انسان دیگر بدست این رژیم آدمکش، قلبهای بسیاری را به درد آورد و موج لعن و نفرین بر این رژیم سرازیر شد.
در این میان بی بی سی یک گزارش ۶ دقیقه ای پخش کرد که طی آن تقصیر اعدام را از روی رژیم اسلامی برداشت و بر دوش فعالین کمپین های دفاع از ریحانه گذاشت. بهمین سادگی!
رژیم اسلامی نمی توانست باین خوبی از خود دفاع کند. ابتدا از زبان برخی صاحبنظران گفت که آنها رسانه ها و کمپین ها را مقصر اعدام ریحانه می دانند (منظور از صاحبنظران امثال لاریجانی رئیس حقوق بشر ستاد قوه قضائیه رژیم است) سپس بعد از پخش صدای ریحانه و ضجه دلخراش مادر داغدیده ریحانه، یک پاسخ مختصر از وکیل ریحانه، عبدالصمد خرمشاهی، پخش کرد تا فضا را برای نتیجه نهایی: یعنی انداختن تقصیر اعدام ریحانه به گردن فعالین کمپین های دفاع از او آماده کند: “مسائلی که پیرامون این پرونده اتفاق افتاد، جنجال هایی که پیرامون پرونده می شود… موجبات ناراحتی طرف مقابل (خانواده مقتول) را فراهم میاورد.”
سپس با زیرکی خاص ژورنالیسم ریاکار دموکراسی ارجاع مختصری به مادر ریحانه داد و از قول او گفت که مادر ریحانه هم خواسته بود که به خانواده مقتول فشار آورده نشود. بالاخره به مصاحبه اصلی، حسن ختام برنامه، رسید که نقشش جا انداختن “کارشناسانه” حکم بی بی سی که همان حکم لاریجانی مامور رژیم اسلامی است، در ذهن شنونده است. مصاحبه شونده بعنوان جامعه شناسی بنام حسن قاضی معرفی شد. این کارشناس “راست حسینی” فعالین کمپین های لغو اعدام ریحانه را مسئول اعدام خواند.
کارشناس بی بی سی ابتدا گفت که فعالین این کمپین ها با کارهایشان “عرصه را بر خانواده مقتول تنگ می کنند” و سپس به فعالین “حقوق بشر” یک درس بلند بالا در انتخاب “تاکتیک” های مناسب و چگونگی دفاع از حقوق بشر داد. وی گفت:
“وظیفه کمپین های حقوق بشری دفاع از حقوق بشریِ متهم است.” اما ظاهرا این کمپین ها وارد مسائلی می شوند که بضرر تمام می شود، بطور مثال در مورد ریحانه به وابستگی مقتول به وزارت اطلاعات رژیم و از آنجا به خود رژیم. “اشکال دیگر (اینست که) با مسائل سیاسی پیوند می خورد. فعالیت حقوق بشری با مبارزه سیاسی ارتباطی ندارد. … مخالفین رژیم می خواهند پشت سنگر حقوق بشر به رژیم حمله بکنند، این کار اشتباهی است که هم حقوق بشر را خراب می کند، کمااینکه تا حالا کرده، هم آنچنان صدمه ای به رژیم نمی زند. چون آن کسانی که باید از رژیم بگسلند به حقوق بشر مخالفانش اعتماد نخواهند داشت!” جل الخالق!
این مباحث من درآوردی چه ربطی به اعدام ریحانه جباری دارد؟ “فعالیت حقوق بشری ارتباطی با مبارزه سیاسی ندارد؟!” این اراجیف را باسم تحلیل کارشناسه بخورد من و شما می دهند. غیر از این است که برای تامین و تضمین حقوق انسانها باید قوانین را تغییر داد و برای تغییر قوانین اگر لازم شود، دولتها را؟ پس این حکم من درآوردی برای چه عنوان می شود؟ برای اینکه مردم را با اسم “حقوق بشر” خام کنند و ان جی او هایی که دکان باز کرده اند تا تحت عنوان حقوق بشر مردم را سر کار بگذارند و نان و آبی برای خود جور کنند، موقعیت شان توجیه شود. مگر می شود مجازات اعدام را بدون دست زدن به یک مبارزه سیاسی لغو کرد؟ مگر می شود از حقوق انسانها، از آزادی و برابری شان بدون یک مبارزه سیاسی دفاع کرد؟ “حقوق بشری آدمها” اگر اینها نیست، پس چیست؟ این جامعه شناس یا خود نادان است یا مردم را بی عقل فرض گرفته و یا قصد دارد بشیوه ای ابلهانه رژیم اسلامیش را از مخمصه نجات دهد. گزارشگر بی بی سی با نتیجه پایانی گزارش پاسخ سوال را می دهد، هدف شق سوم است: “پرونده ای که حتی وزیر دادگستری رژیم ایران گفته بود، امیدوار است که ختم بخیر شود، با یک اعدام پایان یافت.”
واقعا شرم آور است. در روز روشن مخالفین اعدام و کسانی که برای جان یک انسان از اعدام تلاش کرده اند را مسبب اعدام او می خوانند. پس از شنیدن این گزارش انسان ناگزیر از خود می پرسد این رادیوی رژیم اسلامی است یا رادیوی دولت انگلیس که ادعای بیطرفی و تحلیل علمی مسائل و اخبار را دارد؟ حال باید به این رسانه و تمام کارکناش گفت، آیا مردم حق ندارند که یک آیت الله در مقابل رسانه بی بی سی بگذارند؟ باید از این ژورنالیست های نان به نرخ روز خور پرسید: شب چگونه سر به بالین می گذارید؟
برای روشن شدن این احکام صحبت های این جامعه شناس حقوق بشریِ ملی – اسلامی و گزارش بی بی سی را با صحبت های لاریجانی مقایسه کنید:
“قطعا ما از اینکه شخصی، فرد دیگر را بکشد و یا انسان دیگری اعدام شود خوشحال نمی شویم، اما شما می دانید که موقعیت ما بعنوان حکومت (در موضوع قصاص) میانجیگری برای گرفتن رضایت از اولیای دم مقتول است، اما متاسفانه کمپینی که از سوی رسانه ها و سیاستمداران غربی براه افتاد کاملا این فضا را مسموم کرد و تلاش ها برای گرفتن رضایت از اولیای دم را ناکام گذاشت.
“تمام تلاشمان را کردیم که رضایت اولیای دم را بگیریم… اتفاقا بنظرم اینها که کمپین راه انداختند، چه داخلی چه خارجی، اینها سبب شدند که اولیای دم رضایت ندهند. بخاطر اینکه اینها جهت گیری کردند، {تاکتیک غلطی که جامعه شناس بی بی سی به آن اشاره می کند} و گفتند که دختر بیگناه بوده و مورد تجاوز جنسی قرار گرفته… اولیای دم بدهکار هم می شوند.” هم عفو کنند و هم گفته شود “زن و بچه یک متجاوز جنسی گذشت کرده.” (مصاحبه شبکه تصویری ایرانیان در یوتیوب)
این نقش رسانه های بین المللی است. این رسانه ها در خدمت هیات های حاکمۀ نظام های دموکراسی هستند. حقیقت برای آنها مثل سم است. کار آنها پخش خبر و حقیقت نیست. وظیفه آنها دروغ پراکنی و تحکیم ایدئولوژی حاکم است. اخبار برای آنها محملی است برای حقانیت دادن به نظام حاکم، دفاع از منافع حکومت های متبوع و بورژوازی. در روز روشن حقیقت را دروغ و دروغ را حقیقت جلوه می دهند. ژورنالیسم بستر اصلی یک دستگاه ریا و حفظ و تحکیم نظام حاکم است. بی بی سی نیز از این قاعده مستثنی نیست. دفاع از رژیم اسلامی، مبارزه با آزادیخواهی و برابری طلبی و کمونیسم وظیفه تخطی ناپذیر این رسانه است. آیا محق نیستیم آنرا مزدور بخوانیم؟ آیا محق نیستیم آنرا ابزار سرکوب، اعدام، قصاص و فقر و بدبختی مردم بنامیم؟
ریحانه توسط رژیم اسلامی اعدام شد. قصاص یک قانون ضد انسانی قرون وسطایی است و تنها راه مبارزه با آن، یک مبارزه سیاسی علیه رژیم اسلامی است. ریحانه سرش بالای دار رفت، نه به این خاطر که عده ای انسان با وجدان و انساندوست برای آزادیش مبارزه کردند؛ سر ریحانه برای زهر چشم گرفتن از مردمی بالای دار رفت که به خیابانها ریختند تا علیه رژیم اسلامی اسید پاش مبارزه کنند. رژیم اسلامی برای عقب نشاندن موج اعتراضی مردم علیه اسید پاشیدن، ریحانه را اعدام کرد تا بگوید که هنوز قدرتمند است، هنوز می تواند بزند و بکشد. ریحانه را اعدام کرد تا با وارد آوردن یک شوک، اعتراضات اوجگیرنده مردم را دچار وقفه یا توقف کند. اتفاقا این یک اعدام کاملا سیاسی بود. برای لغو مجازات اعدام، برای تثبیت حقوق پایه ای انسانها، برای برابری زن و مرد، برای ریشه کردن سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام؛ برای ایجاد یک دنیای بهتر، یک جامعه آزاد، برابر و مرفه رژیم اسلامی را باید سرنگون کرد. *
!لیبی هم به لرزه درآمد ۲۰۱۱ سال فراموش نشدنی
لیبی هم به لرزه درآمد
۲۰۱۱ سال فراموش نشدنی !
آذر ماجدی
کشور بعد از کشور بخروش می آید. موج آزادیخواهی و برابری طلبی، جوامع منکوب شده تحت دیکتاتوری های خشن سرمایه را به تحرک درآورده است. سال 2011 در تاریخ بعنوان سال "انقلاب ها" به ثبت خواهد رسید. تاکنون سابقه نداشته است که موج اعتراضی برای سرنگونی نظام حاکم این چنین سریع از یک کشور به کشوری دیگر سرایت کند. جوانان، کارگران و زحمتکشان در آفریقای شمالی و خاورمیانه به خیابان ها ریخته اند و طالب آزادی، عدالت و رفاه هستند. جنبش های اعتراضی توده ای علیه نظام های سرکوبگری که خفقان، استثمار شدید، فقر و فلاکت، تبعیض و فساد گسترده ای را به مردم منطقه تحمیل کرده اند، بحرکت درآمده اند. دیکتاتوری های سی - چهل ساله بمصاف طلبیده شده اند. دوران هیجان انگیزی است، تاریخساز است .
خیزش توده ای در تونس که به سرنگونی رئیس حکومت منجر شد و همچنان برای تغییرات عمیق تر ادامه دارد، در اواخر دسامبر آغاز شد. سرنگونی زین العابدین بن علی، رئیس جمهور جنایتکار تونس، مردم را در الجزایر، اردن و مصر به خیابان ها کشید. جنبش سرنگونی طلب در مصر اوج گرفت و کشور را به حالت فلج کشاند.
حسنی مبارک که بمدت سی سال یک دیکتاتوری نظامی و خشن را بر مصر تحمیل کرده بود، مصرانه اعلام می کرد که پست ریاست جمهوری را ترک نخواهد کرد. (هر چند که پسرش، که قرار بود جانشین او شود، با نزدیک 100 چمدان و مقدار زیادی پول دو سه روز پس از تحصن مردم در میدان تحریر کشور را ترک کرد.) بیش از 40 درصد مردم مصر با درآمدی حدود دو دلار در روز زندگی می کنند، در حالیکه رسانه ها از ثروت نزدیک به 50 میلیارد دلار حسنی مبارک خبر می دهند. پس از هجده روز زمانی که کارگران به میدان آمدند و خبر اعتصابات سراسری کارگری در دنیا مخابره شد، تحت فشار ارتش و آمریکا، حسنی مبارک استعفا داد. حسنی مبارک رفت تا ارتش بکوشد نظام را حفظ کند .
موج اعتراضی سریعا به یمن، اردن، الجزایر و بحرین رسید. روز بعد از روز اخبار اعتراضات در این کشورها در راس اخبار بین المللی قرار گرفته است. سرکوب معترضین، گسیل هزاران پلیس و نیروی سرکوب به خیابان ها موفق به عقب راندن مردم نشده است. در الجزایر و یمن مردم صریحا و علنا خواهان سقوط رئیس جمهور هستند و در بحرین مردم خواهان آزادی و رفاه و مبارزه با فساد دولتی. فعلا از سلطنت مشروطه صحبت می شود.
جالب اینجاست که بلافاصله پس از خیزش تونس دولت های منطقه سوبسید های لغو شده را ابقاء کردند، کابینه ها تعویض شد و اقدامات آرایشی دیگری برای ممانعت از شکل گیری خیزش توده ای در کشور در دستور گذاشته شد. اما این اقدامات مذبوحانه تاثیری در عزم مردم برای تغییر، برای دستیابی به آزادی، برابری و رفاه نداشته است. بالاخره امروز خبر رسید که موج اعتراضات به لیبی رسیده است. هزاران نفر در شهر بن قاضی، دومین شهر لیبی به خیابان ها آمده اند. نیروهای سرکوب کوشیده اند که مردم را عقب بنشانند. اما ظاهرا جنبش اعتراضی کماکان ادامه دارد.
دوران تغییرات اساسی در منطقه رسیده است. زلزله اجتماعی و سیاسی منطقه ای را که همواره در دهه های اخیر کانون آشوب، جنگ، تروریسم، نابسامانی و فقر گسترده بوده است، تکان داده است. مردم دیگر نمی پذیرند که تحت سرکوب، اختناق، فقر و تبعیض و نظام های بعضا برده وار زندگی کنند. امیال آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم را به حرکت درآورده است. موج همبستگی مردم منطقه را بیکدیگر پیوند داده است. با اشتیاق و هیجان تحرکات و جنبش های یکدیگر را دنبال می کنند و از یکدیگر می آموزند. انسان های "عادی"، زحمتکش، "هیچ بودگان" به صحنه آمده اند و با غرور و شجاعت زائدالوصفی حق خود را طلب می کنند. قدرت توده ای منطقه را به لرزه درآورده است. اعتماد به نفس بر سیما و در نگاه های انسان های عادی موج می زند .
احساس هیجان و افتخار بخاطر سهیم بودن در این تاریخ دورانساز در انسان بیدار می شود. اما یک سوال بزرگ بر اذهان همگان سنگینی می کند: آینده چه رقم خواهد زد؟ پاسخ این سوال بسیار بستگی به عمل کنونی این توده های بپا خاسته دارد. آکتورهای در صحنه می کوشند که نقش اول را بخود اختصاص دهند. "درباریان" نظام، کسانی که هم اکنون نظم را در تونس و مصر بدست گرفته اند و مشابهین شان در کشورهای دیگری که راس شان مورد حمله قرار گرفته است. این از نظر بورژوازی کم خطر ترین آلترناتیو است. راس قدرت را کنار می گذارند و همه چیز را دست نخورده حفظ می کنند. ارتش همان ارتش؛ زندان ها سر جای خود؛ سیستم استثمار سرمایه داری پابرجا. با کمترین تغییر و سازش توهم یک "انقلاب پیروز" را به توده ها القاء می کنند. و دگر بار آش همان آش و کاسه همان کاسه .
اسلامیست ها بعنوان یک آلترناتیو ضعیف تر در صحنه بازی می کنند. بورژوازی متمایل به غرب و دول غربی خطر اسلامیست ها را بزرگ می کنند تا نظم سرکوب و استثمار کنونی را حفظ کنند. خطر اسلامیست ها آنچنان که این جریان یا دولت اسرائیل میخواهد جلوه دهد، نیست. اما خوش خیالی هم اشتباه است. در صورتی که نیروی رادیکال، سوسیالیسم، کمونیسم و طبقه کارگر با خواست های رادیکالش به میدان بیاید، همین دول غربی به این نیروی کپک زده متوسل خواهد شد. ایران 1357 یک نمونه فراموش نشدنی تاریخی است. دول غربی خمینی و اسلامی ها را از گوشه به وسط میدان آوردند و این نیروی کپک زده را به رهبر انقلاب بدل کردند. این عمل، باوجود اینکه عواقب ناگوار آنرا تجربه کرده اند، میتواند بار دیگر انجام گیرد. باید کاملا هشیار و آماده بود .
پاسخ واقعی به خواست ها و امیال مردم، آزادی، برابری و رفاه همگانی، در سرنگونی سرمایه داری و برپایی یک جمهوری سوسیالیستی است. به این منظور طبقه کارگر باید آماده و متشکل به میدان بیاید. کمونیسم کارگری باید متشکل شود و رهبری یک انقلاب کارگری را بدست گیرد. این بنظر غیرمحتمل ترین آلترناتیو در این شرایط می رسد. اما باید برای آن آماده شد. باید از این دوران تاریخساز، دوران تغییر و بی ثباتی برای متشکل شدن و سازمان دادن استفاده کرد .
دو مساله اساسی کماکان در تغییرات منطقه نقش تعیین کننده بازی می کند: حل مساله فلسطین، تشکیل دو دولت مستقل و متساوی الحقوق؛ سرنگونی رژیم اسلامی در ایران. شرایط هیچگاه این چنین برای این تحولات آماده نبوده است. از یک سو موج اعتراضی به فلسطین نیز کشیده شده است. خانه تکانی حکومتی در فلسطین نیز آغاز شده است.
جمهوری اسلامی هم که طی دو سال اخیر با یک موج عظیم و توده ای سرنگونی طلبی روبرو شده است، در روز 25 بهمن با یک اعتراض وسیع و رادیکال در شهرهای مختلف مواجه گردید. خواست سرنگونی خامنه ای، بویژه با لینک آن به تونس و مصر بسیار هیجان انگیز بود. آتش زدن عکس های خامنه ای، شعارهای "خامنه ای بدانه، بزودی سرنگونه!" "بن علی، مبارک، نوبت سید علی است!" و "مرگ بر خامنه ای" در گوشه و کنار کشور طنین انداز شد. حاکمیت شعارهای صریحا ضد رژیم، آتش زدن عکس های خامنه ای و خمینی، درگیری با نیروهای سرکوب و گوشمالی دادن آنها توسط مردم، همه از عزم راسخ مردم برای سرنگونی رژیم سخن می گوید. طرد شعارهای جناح اصلاح طلب حکومتی و مخالفین "ساختار شکنی" یکی از وجوه برجسته این حرکت اعتراضی بود.
می توان گفت که جنبش سرنگونی طلب وارد یک فاز جدید شد. مساله اینجاست که رژیم اسلامی قدرت مانور حاکمیت مصر و تونس را ندارد. نمی تواند خامنه ای را کنار بگذارد و کماکان به حیات خود ادامه دهد. باید تا آخرین قطره خون در مقابل موج اعتراض مردم مقاومت کند. هر نوع سازشی با مردم به جان آمده معترض قدمی در جهت سرنگونیش خواهد بود. این رژیم قابلیت هیچگونه اصلاح یا عقب نشینی را ندارد. از این رو است که بنظر جان سخت تر می رسد. اگر بورژوازی مصر و تونس قابلیت مانور دارد، می تواند مهره هایی را کنار بگذارد، اصلاحاتی را موقتا انجام دهد تا مردم را به خانه ها باز گرداند؛ رژیم اسلامی فاقد چنین قابلیتی است. هر سرکوبی برای رژیم حکم جنگ آخرش را دارد. اما مردم دارند به جنگ آخرشان با این رژیم جنایتکار نزدیکتر می شوند. روزهای حیات این نظام کثیف در حال شمارش است.
"زنده باد آزادی، برابری و رفاه همگانی" در گوشه و کنار خاورمیانه و آفریقای شمالی طنین انداز شده است. با امید به تامین و تضمین این خواست بر حق توده های مردم برای سازماندهی انقلاب کارگری بکوشیم .
16 فوریه 2011