۲۰۲۵ مقالات سال
! ربط مُد به سیاست رژیم چنج یا "انقلاب چهره ها"
! ربط مُد به سیاست رژیم چنج یا "انقلاب چهره ها"
چرا سرنوشت سیاست در ایران به روی جلد بزرگترین مجله مُد و زیبایی جهان، مجلۀ "اِل" عروج کرده است؟ چرا یک مجله مُد به دیکتاتوری و حقوق زندانیان سیاسی در ایران علاقمند شده است؟ اِل اولین مجله نیست. طی دو سه سال اخیر بارها شاهد بوده ایم که مجلات مختلف اروپایی و آمریکایی روی جلدشان را به عکس های مُدل مانندِ زنان معروف و نیمه معروف ایرانی مزین می کنند. هدف روشن است، دارند رهبر سازی و آلترناتیوسازی می کنند. سلبریتی سازی یا "چهره سازی" می کنند. برای چه هدفی؟ رژیم چنج. یک عکس و گزارش از اعتراضات کارگری، پرستاران، معلمان، درباره فقر بچشم نمی خورد. تمام مبارزات مردم برای رهایی از جمهوری اسلامی، از اختناق و فقر و سرکوب، تمام جنبش انقلابی مردم، جنبش آزادیخواهانه و عدالت طلبانه مردم نادیده گرفته شده است. قرار است زنان سلبریتی شیک و آلامُد و زیبا سمبل و شعار جنبش انقلابی مردم باشند. این در یک کلام ساده سناریو سازی برای رژیم چنج است. همانگونه که در سوریه تروریست شکم پاره کن و گردن زن را آرایش و عمل جراحی کردند و بعنوان رهبر تولرانت و مدرن می خواهند به مردم بیاندازند.
همزمان چاپ عکس مُدل مانند نرگس محمدی، با سابقۀ اصلاح طلبی حکومتی، بر روی مجلۀ ال، حزب موسوم به کمونیست کارگری که پیام رژیم چنج را شنیده است کوشید این سناریو و روایت را در یک زرورق سرخِ طلایی بپیچاند. این حزب در این کار ید طولایی دارد. همانگونه که مسیح علینژاد را با لنین مقایسه کرد، سناریوی سیاه را انقلاب در شرایط جنگی، مانند انقلاب اکتبر، خواند، دورۀ تدارک برای رژیم چنج را نیز دوره گذار می خواند که طی آن این حزب مودبانه حقوق آزادیخواهی و کارگری را یادآوری خواهد کرد. یک کشف جدید دیگر نیز اعلام می شود: دورۀ انقلاب های کلاسیک دیگر سر آمده و انقلاب "چهره" ها خصلت انقلاب های مدرن است. طبقۀ کارگر باید بداند که در دوره گذار کلاهش پس معرکه است.
این نسخۀ تسلیم به رژیم چنج است. تاریخ ایران تاریخ رژیم چنج بوده است. در قرن پیش، سه حکومتی که بر ایران حاکم شدند محصول کودتا و رژیم چنج امپریالیستی بوده اند. مردم نتایج رژیم چنج آمریکایی را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند. نباید اجازه داد که استیصال به تسلیم به این سناریوی خونین و سیاه منجر شود. رژیم اسلامی ضعیف و ضربه پذیر شده است. باید به نیروی خود، با تشکلات متحد خود امر سرنگونی رژیم را بدست خود بگیریم. سرنگونی انقلابی پاسخ جنبش آزادیخواه، برابری طلب، کارگری، چپ و کمونیست است.
آتش بس در غزه آتش باران در کرانه باختری
آتش بس در غزه
آتش باران در کرانه باختری
آذر ماجدی
بالاخره در 19 ژانویه بعد از هیاهوهای رسانه ای و ژست های دیپلماتیک یک آتش بس 6 هفته ای که در ماه مه برای اولین بار طرح شده بود باجرا درآمد. از زمان اعلام توافق تا عملی شدن آن، اسرائیل ده ها فلسطینی را به قتل رساند و تعدادی منجمله کودک را دستگیر کرد. از روز عملی شدن آتش بس بخش وسیعی از کرانۀ باختری به آتش کشیده شده است. حملات به جنین که مدتی است در جریان بوده گسترش یافته، ده ها نفر کشته و دستگیر شده اند و اسرائیل برق بیمارستان را قطع کرده است. ستلرها به همراه ارتش وحشیانه به خانه های فلسطینی حمله می کنند و آنها را زنده یا مرده از خانه ها بیرون می کشند. اسرائیل این یورش را "دیوار آهنین"نامیده است؛ دیوار آهنین تزی است که جابوتینسکی یهودی صهیونیست روس در سال 1923 در مقاله ای با همین عنوان در رابطه با ساختن ستلمنت ها در فلسطین طرح و تبلیغ کرده است.
حکم آتش بس با استقبال و شادی روبرو شد. اما مردمی که به خانه های خود بازگشته اند با وحشتی بی نظیر مواجه شدند. پیدا کردن اسکلت های فامیل و همسایه که در منطقه پرت و پلا شده اند و مواجهه با این کابوس که در زیر خاک و سنگ اجساد بسیاری آرمیده است. شرایط غیر قابل تحمل است. زندگی درون چادرهای درهم تنیده، در میان ویرانی و و خرابی های بمب های خانمان برانداز. شش هفته وقت است تا این بخت برگشتگان را دوباره زیر بمب و آتش بگیرند.
آتش بس یا مرخصی؟
این بیشتر از آنکه یک آتش بس برای سامان دادن به زندگی بمب زده ها باشد، بنظر یک مرخصی کوتاه مدت برای ارتش اسرائیل در غزه است تا بتواند با تمرکز قتل و عام و پاکسازی در کرانه غربی و جنگ و ویرانی و اشغال اراضی بیشتر در سوریه و ویرانی در لبنان را به پیش ببرد. یک خاصیت دیگر آتش بس، هیاهوی تبلیغاتی در رسانه های بستر اصلی و توسط دولتمردان غرب است تا توجه ها از جنایت بی وقفه اسرائیل منحرف شود. این حتی حکم آرامش قبل از طوفان را نیز ندارد، خود طوفان است.
مساله اینجاست که بازگشت ساکنین غزه عملا غیر ممکن است. ارزیابی می شود که حتی اگر سرمایه لازم اختصاس داده شود و هیچگونه کارشکنی از سوی اسرائیل نباشد، بازسازی غزه 15 سال بطول می انجامد. این مردم بخت برگشته طی این 15 سال کجا زندگی خواهند کرد؟ در چادر، پیش بینی می شود. این چادر ها کجا برافراشته خواهد شد؟ هنوز آشکار نشده است. دولت ترامپ از اعزام فلسطینی ها به اندونزی سخن می گوید. تاکنون دولت اندونزی اعلام بی اطلاعی کرده است. ترامپ اعلام کرده که فکر نمی کند آتش بس برقرار بماند. سپس اشاره کرده است که: "غزه یک ناحیه خارق العاده زیبا در کنار دریا است... کارهای بسیاری می توان در آن انجام داد…. قابل زیست نیست. باید بشکل دیگری توسعه یابد.“
چند روز پس از اعلام آتش بس، داماد ترامپ، جرارد کوشنر سرمایه گذاری خود در شرکت مالی اسرائیلی معاملات املاک ستلمنت ها را دو برابر نمود و ترامپ تحریم ستلمنت ها را لغو کرد. طی سال اخیر تعداد زیادی جلسات معاملات ملکی در آمریکا و کانادا، در سنوگاگ های یهودی تشکیل شده که اراضی اشغالی را به فروش گذاشته است.
غزه از دست رفته است. غزه نیز مثل تمام اسرائیل اشغال و پاکسازی شد. کرانه باختری نیز دارد پاکسازی می شود و ستلرها یکی پس از دیگری خانه های فلسطینی ها را اشغال می کنند. در هفته های اخیر حکومت خود گردان کرانه باختری عملا در خدمت اسرائیل وحشیانه به سرکوب هرگونه مقاومت علیه اسرائیل دست زده است. سرکوب و اخراج فلسطینی های ساکن اورشلیم نیز وسیعا گسترش یافته است. (350 هزار فلسطینی در اورشلیم زندگی می کنند.)
باید پذیرفت که پروژه خاورمیانۀ جدید که سالهاست در حال پیشروی است دارد به مراحل نهایی نزدیک می شود. غزه، کرانه باختری و سوریه کاملا ویران شده اند. بخش وسیعی از لبنان نابود شده است. آمریکا در حال ساختن یک "سفارت خانه"در لبنان است که عملا یک زندان بزرگ با سیاهچال های زیر زمینی برای اسارت و شکنجه است؛ 40 هکتار مساحت این سفارت سیاهچالی است. آمریکا همیشه دولت دوفاکتو در لبنان بوده است. اکنون دیگر رو و جلوی چشم همگان است.
ماسک ها را کنار زده اند!
طی این نسل کشی سیاست ها یا ایدوئولوژی ها تغییر اساسی نکرده؛ اگر به تاریخ ۳۰ سال اخیر بنگرید، هم نظری و هم جهتی حاکم بر هیات حاکمه آمریکا و غرب را بروشنی مشاهده می کنید. نظم نوین را اعلام کردند، سوت آغاز را جمهوریخواهان زدند و بترتیب قدم به قدم آنرا پیاده کرده اند. آنچهاتفاق افتاده کنار زده شدن ریا و پرده پوشی است. رک و صریح نیات شان را اعلام می کنند. آنچه ما 15 ماه است هر روز مشاهده می کنیم، پدیدۀ جدیدی نیست، سیاست این حزب در مقابل حزب رقیب نیست. این سیاست و پروژه سیاسی هیات حاکمه آمریکا و غرب است که از دهه های پیش برنامه ریزی شده و رفته رفته عملی شده است.
زمانیکه جرج بوش پدر ناقوس "نظم نوین"پلید جهانی را به صدا درآورد، این آینده را نوید می داد. اکنون به یک نقطه زمانی بسیار خطیر و تعیین کننده رسیده ایم. بورژوازی، هیات حاکمه، ماسک ها را کنار زده و با اعتماد به نفس بالایی روایت و گفتارهای فاشیستی خود را بیان می کند. سلام فاشیستی ایلان ماسک یک نمونه از این اعتماد به نفس عنان گسیخته است. اشتباه نیست. پیام روشن عروج فاشیسم در غرب است.
دیوارهای سرکوب و اسارت بلند تر می شود. آزادی های سیاسی و اجتماعی با سرعتی باور نکردنی جارو می شود. ناقوس جنگ و ویرانی در شیپورها دمیده می شود. تا ویرانی کامل منطقه و پاکسازی آن بمب ها متوقف نخواهد شد. چهره منطقه کاملا تغییر کرده است. "خاورمیانه جدید"بر روی اجساد میلیون ها انسان، کودک و سالمند ساخته خواهد شد. حتی خوش باور ترین ها به این حقیقت تلخ باور آورده اند. در این شرایط خطیر و تاریخ ساز سازمانیابی یک جنبش عظیم عدالت طلبانه و آزادیخواهانه برای عقب نشاندن فاشیسم و نیروی سرکوب امر مبرم روز است.
24 ژانویه ۲۰۲۵
تروریسم یا روان پریشی؟ روایت های دست ساز حمله به مهاجرین در سوئد
تروریسم یا روان پریشی؟ روایت های دست ساز
حمله به مهاجرین در سوئد
آذر ماجدی
روز سه شنبه ۴ فوریه در یک تیراندازی در مدرسه ای برای بزرگسالان در شهر اوربرو 10 نفر کشته و تعدادی مجروح شدند. تعداد قابل توجهی از محصلین این آموزشگاه مهاجرینی هستند که برای آموزش سوئدی یا حرفه های مختلف به این مدرسه می روند. پلیس سریعا انگیزۀ "ایدئولوژیک" را منتفی اعلام کرد. اعلام شده که ضارب از نوجوانی از بیماری روانی رنج می برده و باین ترتیب این جنایت را امری شخصی – روانی توصیف می کنند. در واقع دارند انگیزه و چرایی چنین رویداد تراژیکی را ماستمالی می کنند.
اولا، فیلمی از ضارب موجود است که در آن شعار می دهد: "اروپا را ترک کنید!" همین شعار کافیست تا انگیزه را حداقل راسیسم خواند. بعلاوه، لازم نیست روانپزشک باشید تا درک کنید که هر فردی که تفنگ بر می دارد و به یک جمعیت شلیک می کند، با هر انگیزۀ فرموله شده یا نشده، از بیماری و اختلال روانی رنج می برد، لذا پاسخ بیماری روانی، پاسخی از سر باز کن است. چرا این بیمار روانی به یک گروه پناهنده و مهاجر از خاورمیانه که با اسلام تداعی می شود حمله می کند؟ نفرت از پناهنده، از مسلمان، از عرب، از سیاه پوست و آفریقایی یعنی یک راسیسم عمیق روایتی است که بر مغز این روان پریش حاکم شده است. و این روایت را هیات حاکمه در جامعه رایج و شایع کرده است.
ایجاد جدایی، نفرت و تخاصم در جامعه یک روش دائمی و شناخته شدۀ بورژوازی است. در شرایط بحرانی این روش گسترده تر و شدیدتر می شود. و این شرایطی است که ما اکنون در دنیا و در غرب با آن مواجهیم. رشد سریع السیر فاشیسم در غرب حیرت انگیز است. احزاب دست راستی و حتی رسما فاشیست در اروپا بقدرت می رسند. سرکوب و سانسور بیداد می کند. فقر و تنگدستی بشدت گسترش یافته است. دولت ها علنا و با وقاحت از کوچ اجباری صدها هزار انسان به برده گاه های خود ساخته در آفریقا حرف می زنند. ظاهرسازی های "بشردوستانه" و احترام به دموکراسی کاملا کنار گذاشته شده است.
در این شرایط است که ما شاهد گسترش عملیات تهاجمی به تجمع انسان ها هستیم. این رویداد دردناک و ترسناک دو مساله را طرح می کند: 1- ریشۀ رشد چنین وقایعی و 2- چرایی شیوه برخورد متفاوت پلیس، دولت و رسانه ها به این جنایات.
رشد فاشیسم، تشدید نفرت و تخاصم
هر زمان که تبلیغات راسیستی و دست راستی اوج می گیرد، جنایات کور و بر مبنای تنفر و تحریکات راسیستی نیز گسترش می یابد. تحریکات علیه پناهندگان و مهاجرین، بویژه از خاورمیانه، آفریقا و مسلمان نسب در تمام اروپا، منجمله سوئد، بشدت گسترش یافته است. در سالهای اخیر جامعه سوئد بشدت به راست گرویده است. سال پیش به ناتو پیوست و یکی از نیروهای فعال تحریک جنگ ناتو با روسیه بشمار می رود. دولت هم اکنون در دست ائتلاف دست راستی – فاشیستی است.
چنین حملات و جنایاتی ابتدا به ساکن اتفاق نمی افتند. ایجاد ترس و نفرت در جامعه، ایجاد تقابل های ساختگی میان بخش های مختلف بر حسب نژاد، مذهب و ملیت روشی است که هیات حاکمه با ساختن روایات دروغین و از طریق رسانه ها به آن متوسل می شود. تبلیغات تحریک آمیز و خصمانه نسبت به پناهندگان و مهاجرین و نسبت به مسلمانان سالهاست که در سوئد و اروپا رو به رشد است. شیطان سازی از مردم مسلمان، بویژه مردان و مردم آفریقایی و عرب ابعادی نفرت انگیز یافته است.
یک راه مقابله با این فضا زیر سوال بردن و افشای این تبلیغات است. بطور نمونه هنگام تحرکات راسیستی – فاشیستی در انگلستان ما شاهد تظاهرات گسترده علیه راسیسم و در حمایت از پناهندگان بودیم. پروژه اعزام اجباری پناهندگان به رواندا توسط بریتانیا آغاز و پیگیری شد. اما تلاشهای متعدد دولت برای عملی کردن آن بعلت تظاهرات و پیکت های وسیع بی نتیجه ماند. حالا دولت آلمان تصمیم گرفته از تسهیلات اسارت پناهندگان در رواندا سود جوید. حساسیت و هشیاری به این شرایط حائز اهمیت بسیار است.
ضارب مسلمان و غیر مسلمان
هر زمان که متخاصم مسلمان یا مسلمان نسب است، بلافاصله و بدون هیچ تحقیق و بررسی، عملیات تروریستی و ضارب تروریست خوانده می شود. پلیس این چنین اظهار نظر می کند، رسانه ها این چنین گزارش و تبلیغ می کنند و مردم این چنین توصیف می کنند. اگر ضارب سیاه پوست باشد، عملیات را به "گَنگ" ها مربوط می کنند (باندهای قاچاق مواد مخدر) اگر غیر مسلمان و سفید پوست باشد عملیات را عملیاتی فردی و با انگیزه های روان پریشی اعلام می کنند. لازم نیست خیلی دقیق و عمیق شویم. فقط به چند عملیات اخیر نگاهی بیاندازیم.
در مورد اخیر پلیس اعلام کرده که این حمله فردی بوده و به تروریسم و گَنگ مربوط نیست. چگونه پلیس که اعلام می کند هنوز مشغول تحقیق است و دلایل و انگیزه ها را نمی داند به این سرعت به چنین نتیجه گیری قاطعی رسیده است که تروریسم و گَنگ را حذف کرده و انگیزه را کاملا شخصی خوانده است؟ بخاطر بیاوریم که در ماه های اخیر دو حمله فردی به گروهی از مردم در آلمان رخ داد. در مورد اول یک مرد جوان افغانستانی مسبب این رویداد شناخته شد. بلافاصله همه از رسانه ها تا مسئولین، منجمله جریانات چپ ایرانی این فرد را تروریست و عملیات را تروریستی خواندند. هنوز هیچکس هیچ تحقیقی در مورد انگیزه این فرد و ارتباط او با یک جریان تروریست اسلامی انجام نداده است. بی محابا فریاد تروریسم اسلامی به هوا رفت و فراخوان یک جنگ علیه تروریسم اسلامی، بخوان علیه مسلمانان، صادر شد.
چند ماه بعد یک عملیات دیگر در آلمان، این بار توسط یک مهاجر اهل عربستان سعودی انجام گرفت. فریاد تروریسم بلند نشده خاموش شد. چرا؟ این فرد یک اکس مسلم سرشناس و به اعتراف خود از مسلمانان متنفر بوده است. به فاصلۀ کوتاهی تروریسم به "روان پریش" تغییر نام یافت و صفحات در مورد مشکلات روانی او و اینکه اکس مسلم دروغین بوده به نگارش درآمد.
هر سال چندین حمله مسلح "فردی" در مدارس آمریکا اتفاق می افتد. صدها نفر کشته می شوند. "روان پریش"، ”تروما" و "پی تی اس دی" احکامی است که برای این جنایتکاران صادر می شود و رسانه ها و دولتمردان ماجرا را به فراموشی می سپارند.
اولا، اینگونه دسته بندی کردن جرائم جنایی بسیار تبعیض آمیز است و امکان هرگونه عدالت بیطرفانه را از مجرم سلب می کند. پلیس، دولت و رسانه ها با زدن مُهر تروریست بر پیشانی ضارب، حکم را پیش از محاکمه صادر می کنند. ثانیا، چنین روشی با ایجاد ترس موهوم علیه بخشی از مردم، خشونت های راسیستی و کور را تشدید می کند.
اگر بنا باشد که تروما و پی تی اس دی ریشه و دلیل اینهمه جنایت "سفید پوستان" باشد که باحتمال زیاد می تواند چنین باشد، چرا حرکت مشابه از طرف یک افغانستانی، عراقی، سوری، لیبیایی، فلسطینی و سودانی که تمام زندگیشان، به یمن بمب ها و جنایات آمریکا، اسرائیل و ناتو با سخت ترین و دردناک ترین تروماها عجین بوده است، حکم "روان پریشی" یا تروما نمی گیرد؟ راسیسم هدفمند، تعصب، تبعیض آشکار علیه مردم معین، پاسخ این سوال است.
اسلام آنچنان چشمان را کور کرده است که هر گونه منطق، انصاف، عدالت، و قضاوت فارغ از تعصب و تبعیض به کناری نهاده شده است. کلمه اسلام و مسلمان بلافاصله زنگ خطر تروریسم را در مغزهای تروما زدۀ ضد اسلامیون بصدا در می آورد. امپریالیسم آمریکا طی سی سال اخیر با آغاز ویرانی کامل خاورمیانه و اعلام "نظم نوین جهانی" و معرفی "اسلام" بعنوان دشمن اصلی تمدن غرب، موفق شد، یک روایت کاملا دروغ را بر دنیا حاکم کند. میلیون ها نفر را به صرف اعتقاد به یک مذهب معین یا تعلق به جامعه ای که آن مذهب در آن اکثریت دارد، شیطان سازی کند. طی سی سال یک تصویر سیاه و شیطانی از این مردم به دنیا مخابره شده است. درست است گروه های تروریست اسلامی دست به جنایات وحشیانه ای زده اند، اما این گروه ها دست ساز و مخلوق آمریکا و اسرائیل و غرب اند. القاعده، داعش و حماس هر سه از سازمان سیا، موساد و ام آی 6 بیرون آمده اند. جمهوری اسلامی طی یک رژیم چنج بر انقلاب مردم ایران تحمیل و سوار شد. همانگونه که اکنون رهبر قبلی داعش – القاعده با تغییر دکوراسیون به رئیس جمهور سوریه بدل شده است.
یک راه مقابله با این جنایات و تخاصمات، آگاهگری و روشنگری و مقابله سازمانیافته با راسیسم و عروج فاشیسم است. باید کوشید روایت های دروغین و تحریک آمیز حاکم را افشاء و طرد نمود. در شرایط خطیری قرار داریم. هر یک از این رویدادها، کوچک و بزرگ، هشداری است نسبت به یک آینده تاریک و سیاه؛ این زنگ خطر ها را باید جدی گرفت. تلاش برای ساختن یک سدّ محکم در برابر فاشیسم و ارتجاع راست که از هر سو به جامعه حمله می کند، باید به یک اولویت نیروهای چپ و کمونیست و جریانات پیشرو و آزادیخواه بدل شود. دفاع فعال از حقوق انسانی پناهندگان باید به یک امر مهم مبارزاتی بدل شود. دنیای غرب اکنون مانند برده به پناهندگان برخورد می کند. این دون شان انسانیت است. فاشیسم روی این امر سرمایه گذاری می کند. باید عقبش نشاند.